eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
412 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 واحسرتا! که یافت به من روزگار، دست وز من گرفت، دشمن کافر شعار، دست بی ‌دست و فرقْ منشق و در دیده، تیر کین دیدی چگونه یافت به من روزگار، دست؟ ای پای! استوار بمان بر سر وفا در پیکرم کنون که ندارد قرار، دست چون در طریق اوست، چه با اعتبار، پای! چون شد نثار دوست، چه با افتخار، دست! ناچار سر نَهم به سر زین که کار، زار گردد، بُوَد ضرور پی کارزار، دست با صورت اوفتم به روی خاکِ رزم‌گاه زیرا بُوَد ستونِ تنِ هر سوار، دست دادم دو دست تا که بگیرم ز عاصیان در روز حشر، با مدد کردگار، دست او جای دست، مشک به دندان گرفت و داد در حفظ آب و آبرو این شاه‌کار، دست «خوشدل»! دو دست در ره یکتا‌خدا چو داد از چار‌سو بُوَد به سویش، صد هزار دست ▫️خوشدل تهرانی رحمةالله علیه 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 از لاله دید، پُر‌چمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش آن ساقی‌ای که داشت بسی چشم‌ها به راه خون کرده دورِ چرخِ ستم‌گر به ساغرش صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد تا برسِتُرد ژاله‌ی خونین ز عبهرش انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید بر روی خاک، قامت غوغای محشرش زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک زین روی، رو نهاد به روی برادرش نالید کای نهال برومند باغ دین! بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین ▫️استاد عابد تبریزی 🆔 @mosibatoratebah ▫️ ▫️ ▫️ ▫️ ▫️
📜 📎 علیه‌السلام 📎 علیه‌السلام 🥀 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب می‌زد که شاید خود را به نزد سکینه سلام‌اللہ علیها برساند، که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت. چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلام‌اللہ علیها می‌روی؟! پس از رکاب زدن باز ایستاد... 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۱۲ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📌 | ۷ روز تا 📌 🥀 در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم، قبر مقدس عليه‌السلام به دلیل آب گرفتگی صدمه دید. به علامه خبر دادند و ایشان دستور داد تا قبر شريف آن حضرت، ترميم و تعمير شود. 🥀 بنابر اين شد که در روز معيني مرحوم علامه به اتفاق استاد بنا، به سرداب مقدس بروند و قبر را تجديد بنا کنند. در روز مقرر، مرحوم علامه همراه با استاد بنا، در سرداب و زيرزمين مطهر وارد شدند، معمار نگاهي به قبر و نگاهي به علامه کرد و گفت: آقا اجازه مي‌فرماييد که سؤالي بکنم؟ علامه فرمود: بپرس؟! 🥀 استاد بنا گفت: ما تا حالا خوانده و شنيده بوديم که حضرت ابوالفضل عليه‌السلام اندامي موزون و رشيد و قدي بلند و چهار شانه داشته‌اند، به گونه اي که وقتي سوار بر اسب مي شده اند، زانوهايشان در برابر گوشهاي اسب قرار ميگرفته است. پس بنابراين بايد قبر مقدس آن حضرت هم بزرگ و طولاني باشد! ولي من مي‌بينم که صورت قبر ايشان کوچک است؟! 🥀 آيا شنيده‌هاي من دروغ است؟ يا کوچکي قبر علت ديگري دارد؟! علامه بحرالعلوم به جاي جواب دادن، سر به ديوار گذاشتند و سخت گريه کردند. گريه طولاني علامه، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت: آقاي من! چرا گريان و اندوهناک شديد و سرشک غم از ديدگان فرو ميريزيد؟! مگر من چه گفتم؟ آيا از سؤالي که من کردم، تأثر در شما ايجاد شده است؟ 🥀 علامه فرمودند: پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنيده‌هاي تو درست و صحيح است، اما من به ياد مصائب و دردهاي وارد شده، بر عمويم عباس عليه‌السلام افتادم. 🥀 آري حضرت عباس عليه‌السلام، اندامي رشيد و قد و قامتي بلند داشتند. ولي به قدري ضربت شمشير و تيرها و نيزه ها، بر بدن نازنين او وارد کردند، که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشيد به قطعات خرد و خونين تبديل شد. 🥀 آيا انتظار داري که بدن پاره پاره آن حضرت که توسط امام سجاد عليه‌السلام و دفن شد، قبر بزرگتر از اين قبر داشته باشد؟! 📕 کرامات العباسيه صفحه ۷۸ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 🥀 از جناب امام زین‌العابدین علیه‌السلام پرسیدند که پدر بزرگوارتان چند بار گریه کردند؟! 🥀 فرمود: هفت مرتبه؛ یک مرتبه وقتی بود که با عمم عباس علیه‌السلام در حال وداع دست به گردن هم انداخته بودند، اینقدر پدرم گریسته بود که جامه‌های عمم عباس علیه‌السلام تر شده بود! 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۶۶ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 🥀 از جناب امام زین‌العابدین علیه‌السلام پرسیدند که پدر بزرگوارتان چند بار گریه کردند؟! 🥀 فرمود: هفت مرتبه؛ یک مرتبه وقتی بود که با عمم عباس علیه‌السلام در حال وداع دست به گردن هم انداخته بودند، اینقدر پدرم گریسته بود که جامه‌های عمم عباس علیه‌السلام تر شده بود! 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۶۶ 🏷 ♻️ 🆔 @mosibatoratebah
🩸 علیه‌السلام 🩸 🥀 در زمان مرحوم علامه بحرالعلوم، قبر مقدس عليه‌السلام به دلیل آب گرفتگی صدمه دید. به علامه خبر دادند و ایشان دستور داد تا قبر شريف آن حضرت، ترميم و تعمير شود. 🥀 بنابر اين شد که در روز معيني مرحوم علامه به اتفاق استاد بنا، به سرداب مقدس بروند و قبر را تجديد بنا کنند. در روز مقرر، مرحوم علامه همراه با استاد بنا، در سرداب و زيرزمين مطهر وارد شدند، معمار نگاهي به قبر و نگاهي به علامه کرد و گفت: آقا اجازه مي‌فرماييد که سؤالي بکنم؟ علامه فرمود: بپرس؟! 🥀 استاد بنا گفت: ما تا حالا خوانده و شنيده بوديم که حضرت ابوالفضل عليه‌السلام اندامي موزون و رشيد و قدي بلند و چهار شانه داشته‌اند، به گونه اي که وقتي سوار بر اسب مي شده اند، زانوهايشان در برابر گوشهاي اسب قرار ميگرفته است. پس بنابراين بايد قبر مقدس آن حضرت هم بزرگ و طولاني باشد! ولي من مي‌بينم که صورت قبر ايشان کوچک است؟! 🥀 آيا شنيده‌هاي من دروغ است؟ يا کوچکي قبر علت ديگري دارد؟! علامه بحرالعلوم به جاي جواب دادن، سر به ديوار گذاشتند و سخت گريه کردند. گريه طولاني علامه، معمار را نگران و ناراحت و مضطرب نمود و عرضه داشت: آقاي من! چرا گريان و اندوهناک شديد و سرشک غم از ديدگان فرو ميريزيد؟! مگر من چه گفتم؟ آيا از سؤالي که من کردم، تأثر در شما ايجاد شده است؟ 🥀 علامه فرمودند: پرسش تو دل مرا به درد آورد. چون شنيده‌هاي تو درست و صحيح است، اما من به ياد مصائب و دردهاي وارد شده، بر عمويم عباس عليه‌السلام افتادم. 🥀 آري حضرت عباس عليه‌السلام، اندامي رشيد و قد و قامتي بلند داشتند. ولي به قدري ضربت شمشير و تيرها و نيزه ها، بر بدن نازنين او وارد کردند، که بدنش را قطعه قطعه نمودند و آن اندام رشيد به قطعات خرد و خونين تبديل شد. 🥀 آيا انتظار داري که بدن پاره پاره آن حضرت که توسط امام سجاد عليه‌السلام و دفن شد، قبر بزرگتر از اين قبر داشته باشد؟! 📕 کرامات العباسيه صفحه ۷۸ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🥀 | صلوات‌الله علیه 🥀 از لاله دید، پُر‌چمنی، در برابرش آمد دمی که بر سر جسم برادرش لبریز برکه‌ای به تموّج ز خونِ گرم غلتان در آن، برادرِ با جان برابرش خاک سیه، شفق زده، هم‌چون افق ز خون وز موج آن گرفته چو مه، روی انورش چون شاخه‌ای که بشْکند از نخل بارور تیغ جفا دو دست فکنده ز پیکرش آن ساقی‌ای که داشت بسی چشم‌ها به راه خون کرده دورِ چرخِ ستم‌گر به ساغرش صد چشمه خون ز دیده به دامن نثار شد تا برسِتُرد ژاله‌ی خونین ز عبهرش انگیخت شور حشر ز درد درون چو دید بر روی خاک، قامت غوغای محشرش زنگار دود آه، رخ چرخ، تیره کرد شنگرف خون چو دید به یاقوت احمرش عنقای قافِ همّت و مردانگی و عشق در خاک و خون تپیده چو بشْکسته شهپرش گویی نشد مجال که سر گیردش ز خاک زین روی، رو نهاد به روی برادرش نالید کای نهال برومند باغ دین! بشْکست قامتم چو شکستی ز باد کین 📝 استاد عابد تبریزی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
📜 📎 علیه‌السلام 📎 علیه‌السلام 🥀 سر خود خم کرد و مشک را از نزدیک زین به دندان گرفت و پیوسته رکاب می‌زد که شاید خود را به نزد سکینه سلام‌اللہ علیها برساند، که ناگاه تیری به چشم مبارکش خورد که خون از چشمش جاری گردید، با زور در تلاش بود که شاید آب را به حرم برساند که ناگاه تیری بر مشکش آمد و سوراخ شد و آب فرو ریخت. چون آب بر زمین ریخت با خود گفت: عباس؛ حال به چه رو دیگر نزد سکینه سلام‌اللہ علیها می‌روی؟! پس از رکاب زدن باز ایستاد... 📕 مقتل خطی مبکی‌العیون، صفحه ۱۲ 🏷 🆔 @mosibatoratebah