eitaa logo
مستشهدین ۳۱۳
338 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.4هزار ویدیو
92 فایل
🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 • دیر یا زود باید رفت؛ پس چه زیبا رفتنی است خونین رنگ و اگر مرد رکاب یاری مطمئن باش او بی تو نخواد رفت... • شهدا زنده اند و ما مرده ایم... لینک کانال جهت عضویت👇 @mostashhadin_313 کپی حلال😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🚩 ۳۰ ▪️ من در تاریخ دیده­ ام که (علیه السلام) دو جا این اشعار را خوانده است؛ یکی اینجا، هنگام ورود به کربلا است و دیگری شب عاشورا است. یک‏وقت دیدند امام‌حسین(علیه السلام) زمزمه­ ای می­کند و با خودش چیزی می­گوید. ▫️ گوش کردند، دیدند می­گوید: «يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ كَمْ لَكَ فِي الْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيل»، ای روزگار، اُف بر تو! شروع کرد این اشعار را خواندن. ▪️چند جا در واقعة کربلا هست که صحنه­های عجیبی پیش می­آید؛ یکی موقع به میدان رفتن امام‌حسین(علیه السلام) است؛ دیگری روز عاشورا، آن موقعی است که مَرکب بدون سوار امام‌حسین(علیه السلام) به خیمه­ ها برمی­گردد و یکی هم اینجا است. ▫️ نوشته­ اند وقتی این بی­ بی­ ها صدای امام‌حسین(علیه السلام) را شنیدند که این اشعار را زمزمه می­کرد، آمدند اطراف امام‌حسین(علیه السلام) را گرفتند. گفتند آقا، چه می­گویی شما؟... این زن و بچّه امروز ضجّه می­زدند... ✨ادامه دارد.. 📌فیش منبر آیت الله آقا مجتبی تهرانی 🌷هدیه به لبخند امام زمان عج ان شاءالله کربلا ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧ 🚩هشدار برای یک گروه انحرافی ⤴️ همانطوری که حتما در کانالهای مختلف این عکس را مشاهده کردید، جریان یمانی دروغین با رهبری احمدالحسن، هرساله در موکب شماره 519 مستقر هستند و با پخش برگه هایی و ادعای حدیث وصیت مردم را گمراه میکنند و حتی ممکن است با طلسم و جادو مردم را اسیر خود کنند. ◀️ خوب به یاد دارم وقتی دو نفر از اساتید مهدویت بنده با لباس مبدل به مکتب آنها در نجف رفتند، برای بنده تعریف کردند که وقتی برایشان چایی آوردند آنها با چایی بازی کردند اما نخوردند، به دلیل همین طلسم که امکانش بوده. ⬅️ خود بنده به یاد دارم یکی از این گمراهان با پدر و مادرش آمد دفتر ما در ساری، بنده جلوی چشم پدر و مادرش دروغ های احمدالحسن را با سند و مدرک اثبات کردم، گفتم چطور وصی عج اینقدر دروغگو می شود؟ هیچ جوابی نداشت اما باز با تعصب همان حرفها را می زد، چند نفر دیگر هم برخورد داشتم در فضای مجازی که به شدت با آنکه دروغ های احمدالحسن را برای آنها اثبات کردم ، باز موضع خودشان را داشتند ، حالتهایشان عجیب بود و همان احتمال طلسم شدن را می دادیم. ↖️افرادی که به تشریف می برند حتما در مقابل این جریان و موکب آنها چیزی نخورند و اگر دوست دارند روشنگری علمی هم بکنند، صوتهای کارگاه نقد احمدالحسن که ما چند سال پیش برگزار کرده بودیم به همراه دو مقاله نوشته شده در اثبات دروغ های او را خوب دنبال کنند تا از نظر علمی دستشان پر باشد. آدرس دریافت فایلها :⤵️ http://mahdaviat313.ir/?p=1324 ⬅️بهترین روشنگری، روشنگری علمی و مستند است ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿
▪️سری می آید اما حیف با او نیست آغوشی، کنار سر کسی آرام خوابش برده است انگار! ندارد تاب دلتنگی، خرابه جای ماندن نیست قفس را باز کن دیگر! پرنده مرده است انگار... شهادت دردانه‌ی اباعبدالله سلام الله علیها تسلیت باد. ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
AUD-20220829-WA0010.mp3
3.26M
💛 - زائرای‌اربعینی‌ ، حتماگوش‌بدید🖐🏻'! ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 سلام_پدر_مهربانم ❣مهدے جان! ▫️آقا جان! صدای ضجه و مویه از خرابه میآید ،گویا صدای گریه کودکی زجر کشیده، و داغ دیده است ▪️کیست آن طفل ؟ خانم رقیه ، .. ▫️آری صدای گریه بی امان دختر سه ساله آقام حسین (علیه السلام )است، که از دلها قرار را برده و همه با او مویه میکنند. ▪️از خود کربلا تا همین خرابه شام لحظه ای نبوده که آرام گرفته باشد  ، لحظه ای نبوده که بهانه پدر را نگرفته باشد،  همه دم ز جور ایام و نبود پدر ،داشت فغان ▫️به خیال پدر افتاد به ویرانه شام یادش آمد ز پدر، رفت ز جسمش آرام بابا تو کجایی که دلم تاب ندارد از درد جدایی همه شب خواب ندارد بابا.. ▪️اما این گریه با گریه همیشه متفاوت بود ، انگار نه خرابه که شهر شام را بر سرش گذاشته بود ، صدا به کاخ یزید میرسد ▫️گشت آگاه از آن حال ، جفا پیشه یزید بفرستاد به ویرانه سر شاه شهید ▪️با ورود سر بریده امام به خرابه انگار تازه اول مصیبت است !! خانم رقیه دست کوچکش را دراز میکند و سر بابا را در آغوش میکشد ▫️یاابتاه من ذالَّذی قَطَعَ وَرِیدَک؟ چه کسی سرت را از بدن جدا کرده؟ یاابتاه من ذالَّذی خَضَبَکَ بدِمائک؟ چه کسی محاسنت رابه خونت رنگین کرده؟ ▪️بابا تو کجا بودی که در آتش هجران تو یک شب نه، هر شب سوختم ▫️بابا میدانی به پاى خار مغیلان دارم و به دست، بند ستم؟، بابا میدانی ز فرق سر تا قدمم از تازیانه نیلى فامم، بابا... ▪️بابا کاش مرده بودم ، کاش فدای تو میشدم، کاش ، ... بابا؟؟ ▫️در حالی که سر را به سینه چسبانده بود و گریه می کرد، ▪️پس لب خود به لب باب عزیزش بنهاد تا خود از پاى نیفتاد سر از دست نداد ▫️ خانم رقیه جان، سکوت کرده،چرا دیگر هیچ نمیگوید؟ هر چه او را صدا زدند: رقیه جان ، عزیز برادرم ، جوابی نمی آید. (سلام الله علیها) فدای بابا شد… 🏴آجرک الله یا صاحب الزمان ای همه هستم ام ✍ویژه کانال زلال معرفت 💌دلنوشته_مهدوی اللهم_عجل_لولیک_الفرج التماس دعا🤲 ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت حضرت رقیه (س)تسلیت باد💔 کاری از: حوزه شهید مطهری ره ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رقیه جان(س)💔 کاری از: حوزه شهید مطهری ره ✅کانال مستشهدین۳۱۳ @mostashhadin_313 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈‌
سلام قصه دلبری قسمت هفتم و هشتم👇
🌼🌼🌼 چند دفعه کارهایی که می خواستم برای بسیج انجام دهم رو ، نصفه نیمه رها کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم 😤 هر بار نتیجهٔ برعکس‌ می داد 🤔 نقشه ای سرهم کردم که خودم را گم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشوم ، شاید از سرش بیفتد😁 دلم لک می زد برا برنامه های «بوی بهشت » راستش از همان جا پایم به بسیج باز شد ✨ دوشنبه ها عصر ، یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا می گفت و اکثر بچه ها آن روز را روزه می گرفتند ... بعد از نماز هم کنار شمسهٔ معراج افطار می کردیم. پنیر که ثابت بود ، ولی هر هفته ضمیمه اش فرق می کرد :هندوانه ، سبزی یا خیار ، گاهی هم می شد یکی به دلش افتاد که آش نذری بدهد قید دوتا از اردوها را هم زدم ...😔 یک کلام بودنش ترسناک بود به نظر می رسید ... حس می کردم مرغش یک پا دارد😑 می گفتم :«جهان بینی ش نوک دماغشه! آدمِ خود مچکربین!😏» دراردوهـایی که خواهران را می برد، کسی حق نداشت تنهـایی جایی برود، حـداقل سه نـفری اصـرار داشت:((جمـعی و فقط با برنامه های کاروانن همـراه باشیـد!))🤦‍♀ مـا از برنامه های کاروان بدمان نمی آمد، ولی می گفتیم گاهی آدم دوست دارد تنهـا باشد و خلوت کند یا احیانا دو نفر دوست دارند باهم بروند. درآن موقع،باید جوری می پیچـاندیم ودرمی رفتیم🤪 چـند بار دراین در رفتن ها مچمان راگرفت ...🙁 ...
🌼🌼🌼 بعضی وقت ها فـردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می فهمید 🤦‍♀ یکی از اخلاق های بدش این بود که به ما می گفت فلان جا نروید و بعد که ما زیرآبی می رفتیم، می دیدیم به! آقا خودش آنجاست‌‌ نمـونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه ...😬 رسیدیم پـادگـان دوکوهه.شنیدیم دانشجـویان دانشگاه امام صادق(ع)قـرار است بروند حسینیه گردان تخریب. این پیشنهـاد را مطرح کردیم. یک پا ایستادکه: ((نه، چون دیر اومدیم وبچه ها خسته‌ن ،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنن!👌)) واجازه نداد😤 گفت:((همه برن بخوابن!هرکی خسته نیست، می تونه بره حسینه حاج همت!)) بازهم حکمرانی!به عادت همیشگی، گوشم بدهکارش نبود😶 همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع)شدم ورفتم. درکمـال ناباوری دیدم خودش آنجـاست! ...😬 داخل اتوبوس،باروحانی کاروان جلو می نشستند.صنـدلی بقیه عوض می شد، امـا صندلی من نه!😐 از دستش حسابی کفری بودم،میخواستم دق دلم رو خالی کنم😑 کفشش را درآورد که پایش را دراز کند، یواشکی آن را از پنجره اتوبوس انداختم بیرون😌 نمی دانم فهمید کار من بوده یا نه اصلا هم برایم مهم نبود که بفهمد ...🤷‍♀ فقط می خواستم دلم خنک شود🙂 یک بار هم کوله اش را عقب شوت ڪردم ... ‌...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا