eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
884 دنبال‌کننده
21هزار عکس
15.2هزار ویدیو
516 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(1)👇 🌺 يک ریال هم ما پول نمي‌دهم: ....جزوه‌اي را آقاي فلاح‌زاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راه‌گشا بود. ماگفتيم چون اين جزوه مي‌خواهد چاپ بشود، بايد اجازه‌ آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه مي‌فرماييد برای چاپ؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاح‌زاده با ما تماس مي‌گرفت.تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً بفرمائید ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه مي‌دهم. 1- اسمي از مهر من و دفتر من روي اين جزوه نباشد. 2-یک ریال هم ما پول نمي‌دهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ كند... منبع: مجله سبک زندگی ایرانی - راوی : آقاي مروي 🌹 شهید رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند،آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را درمی آورد وجود تبعیضات ناروا و سوءاستفاده از بیت المال است و 🌺ماشین بیت المال هوا سرد بود و باران به شدت می بارید. وقتی آمد داخل خانه لباس هایش خیس بود و سر تا پا گلی بود. وقتی عمه عزیزالله را با این وضعیت دید گفت: چرا با ماشین نمی آیی؟ تو که ماشین سپاه و راننده در اختیارت هست!؟ چرا این مسیر طولانی را پیاده می ایی و می روی ؟همین طورکه داشت لباس هایش را تمیز می کرد خندید وگفت: "بیت المال" باز خواست دارد اما وقتی با پاهای خودم بروم هیچ باز خواست ندارد... شهید مدافع حرم شهید عزیز الله محمدی سلیمانی 🌺 باش👈 که می‌گفت: "با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت؛ چرا بی‌خود تیر می‌زنید؟ چرا بی‌خود رگبار می‌بندید، اینها "بیت المال" است." 🌺پول بیت الماله وقتی از سپاه برگشت گفت: به من دستور دادن دیگه نرم جبهه؟! 😳 چشمام گرد شد گفتم چرا؟سری تکان داد وگفت: آره تا خونه رو درست نکنم حق ندارم برم جبهه؟!... بعد گفت: اگر از سپاه آمدند بگو من این خونه رو دوست‌ دارم نمی خوام برم جای دیگه... پرسیدم چرا باید بگم ؟جواب داد این ها میخوان پول بدن خونه رو مدل حالا بسازم، من نمی خوام این کارو بکنم.وقتی از سپاه آمدند... محکم گفت: این پول "بیت الماله" من سر سوزنی هم نمی خواهم بچه هام با همچین پولی تو رفاه باشن. هرچی اصرار کردند قبول نکرد. بعد هم خودش شروع به بازسازی خونه کرد و سقف خانه را درست کرد و رفت جبهه... 🌺بیت المال بچه های گردان پشت میدون مین زمین گیر شدند،چند نفر رفتن معبر باز کنن،یکی از نیروها 14سالش بود.چند قدم دویدسمت میدان مین، یک دفعه ایستاد همه فکر کردن ترسیده.یکی گفت طفلک همش 14 سالشه!!!دوباره برگشت وپوتین هاشو دادبه بچه ها و گفت: تازه از تدارکات گرفتم حیفه مال "بیت الماله"!!! پابرهنه رفت توی میدان مین... 🌺کلاه بيت المال: آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتش شان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت. گفتيم 👈 اگه شهيد مي‌شدي…؟ گفت: اين "بيت المال" بود.... 🌺این ها اینقدر نمی ارزند: در یکی از عملیاتها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟گفتم: بله... گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم: مگر می خواهی بخری؟!... گفت: بگو چقدر می ارزد...گفتم مثلا شش هزار دلار.... گفت: مقدم نزن, اینها اینقدر نمی ارزند. راوی 👈 برشی از زندگی 📣مردم از رئیس جمهور و دولت ناراحت و شدیدا گله مندند و اعتراض دارند.
(2)👇 🌺از اموال بیت المال است ‏‏در زمان شهادت حاج آقا مصطفی خانواده امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با‏‎ ‎‏تهران تماس بگیرند، لیکن امام حتی در موقعیتی که فرزند خود را از دست داده‏‎ ‎‏بودند صریحاً به خانواده خود فرمودند که: ‏‏تلفن بیت از "اموال بیت المال" است و‏‎ ‎‏خواست شما برای استفاده از آن، امری شخصی است، بنابراین تماس با آن جایز نمی باشد.‏ 🌺دردمند فقرا: توی محل کارده ساعت کار می کرد. اما هفت ساعت به عنوان ساعت کار میزد. می گفت فکر می کنم فلان کار شخصی هم انجام داده ام. این جوری مقید بود توی حساب و کتاب "بیت المال"... شبها هم کالا و نذورات و هدایا رو بر میداشت با پرایدش می برد برای فقرا... خاطره ای ازدانشمند 🌺اهمیت به بیت المال: خیلی کم پیش می‌آمد که بچه‌هایش را همراه خود بیاورد. آن‌ روز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی‌دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد. وقتی بچه‌اش را دید چهره‌اش برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او بدهید. گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ نخورده یه موز که به او بیشتر نداده‌ایم تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و مقداری پول به من داد و گفت:👈 همین الان می‌روی و جای آن موز را می‌خری و می‌گذاری. البته به جای یک موز یک کیلو. ‍ ‍ 🌺حفظ بیت المال: برای انجام فعالیتهای رزمی بسیج ؛ رزمایش داشتیم. قرار شدمن و پویا، برای انجام کارها ماشینی از بخشداری بگیریم. پویا ماشین را تحویل گرفت. درب ماشین افتادگی داشت و سپرش هم شکسته بود. ماشین رابه تعمیرگاه برد تا تعمیرش کند و سپرش راهم عوض کرد. به پویا گفتم: "ماکه هنوز از ماشین استفاده نکردیم!" پویا گفت: "ماشین برای "بیت المال" هست. هرچه هم خرجش کنیم جای دوری نمی رود... همیشه مواظب بودکه ذره ای ازمال بیت المال برای امورشخصی استفاده نشود.... برشی اززندگی 🌺ساده و بی تکلف: نماینده مجلس بود بعد از سرکشی از حوزه انتخابی خواست برگردد من منتظر بودم با یک ماشین راهی تهران شود اما دیدم منتظر قطار است. گفتم تلفن می کردی برای شما ماشین می فرستادند فرمود: می دانی یک ماشین برای دو نفر چقدر استهلاک دارد و به "بیت المال" ضرر می زند؟!👌ممکن است ما کمی معطل شویم ولی نمی ارزد یک ماشین به راه بیندازیم برشی از زندگی حجت الاسلام و المسلمین, 🌺با آقا مهدی باکری سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرأت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌ خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ "بیت المال" میره بالا؟ خاموش کن!.... فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟!!!👌 شهدا. 📣مردم از رئیس جمهور و دولت ناراحت و شدیدا گله مندند و اعتراض دارند.
(1)👇 🌺 يک ریال هم ما پول نمي‌دهم: ....جزوه‌اي را آقاي فلاح‌زاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راه‌گشا بود. ماگفتيم چون اين جزوه مي‌خواهد چاپ بشود، بايد اجازه‌ آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه مي‌فرماييد برای چاپ؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاح‌زاده با ما تماس مي‌گرفت.تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً بفرمائید ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه مي‌دهم. 1- اسمي از مهر من و دفتر من روي اين جزوه نباشد. 2-یک ریال هم ما پول نمي‌دهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ كند... منبع: مجله سبک زندگی ایرانی - راوی : آقاي مروي 🌹 شهید رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند،آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را درمی آورد وجود تبعیضات ناروا و سوءاستفاده از بیت المال است و 🌺ماشین بیت المال هوا سرد بود و باران به شدت می بارید. وقتی آمد داخل خانه لباس هایش خیس بود و سر تا پا گلی بود. وقتی عمه عزیزالله را با این وضعیت دید گفت: چرا با ماشین نمی آیی؟ تو که ماشین سپاه و راننده در اختیارت هست!؟ چرا این مسیر طولانی را پیاده می ایی و می روی ؟همین طورکه داشت لباس هایش را تمیز می کرد خندید وگفت: "بیت المال" باز خواست دارد اما وقتی با پاهای خودم بروم هیچ باز خواست ندارد... شهید مدافع حرم شهید عزیز الله محمدی سلیمانی 🌺 باش👈 که می‌گفت: "با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت؛ چرا بی‌خود تیر می‌زنید؟ چرا بی‌خود رگبار می‌بندید، اینها "بیت المال" است." 🌺پول بیت الماله وقتی از سپاه برگشت گفت: به من دستور دادن دیگه نرم جبهه؟! 😳 چشمام گرد شد گفتم چرا؟سری تکان داد وگفت: آره تا خونه رو درست نکنم حق ندارم برم جبهه؟!... بعد گفت: اگر از سپاه آمدند بگو من این خونه رو دوست‌ دارم نمی خوام برم جای دیگه... پرسیدم چرا باید بگم ؟جواب داد این ها میخوان پول بدن خونه رو مدل حالا بسازم، من نمی خوام این کارو بکنم.وقتی از سپاه آمدند... محکم گفت: این پول "بیت الماله" من سر سوزنی هم نمی خواهم بچه هام با همچین پولی تو رفاه باشن. هرچی اصرار کردند قبول نکرد. بعد هم خودش شروع به بازسازی خونه کرد و سقف خانه را درست کرد و رفت جبهه... 🌺بیت المال بچه های گردان پشت میدون مین زمین گیر شدند،چند نفر رفتن معبر باز کنن،یکی از نیروها 14سالش بود.چند قدم دویدسمت میدان مین، یک دفعه ایستاد همه فکر کردن ترسیده.یکی گفت طفلک همش 14 سالشه!!!دوباره برگشت وپوتین هاشو دادبه بچه ها و گفت: تازه از تدارکات گرفتم حیفه مال "بیت الماله"!!! پابرهنه رفت توی میدان مین... 🌺کلاه بيت المال: آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتش شان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت. گفتيم 👈 اگه شهيد مي‌شدي…؟ گفت: اين "بيت المال" بود.... 🌺این ها اینقدر نمی ارزند: در یکی از عملیاتها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟گفتم: بله... گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم: مگر می خواهی بخری؟!... گفت: بگو چقدر می ارزد...گفتم مثلا شش هزار دلار.... گفت: مقدم نزن, اینها اینقدر نمی ارزند. راوی 👈 برشی از زندگی 📣مردم از رئیس جمهور و دولت ناراحت و شدیدا گله مندند و اعتراض دارند.
(2)👇 🌺از اموال بیت المال است ‌‏در زمان شهادت حاج آقا مصطفی خانواده امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با‌‎ ‌‏تهران تماس بگیرند، لیکن امام حتی در موقعیتی که فرزند خود را از دست داده‌‎ ‌‏بودند صریحاً به خانواده خود فرمودند که: ‌‏تلفن بیت از "اموال بیت المال" است و‌‎ ‌‏خواست شما برای استفاده از آن، امری شخصی است، بنابراین تماس با آن جایز نمی باشد.‏ 🌺دردمند فقرا: توی محل کارده ساعت کار می کرد. اما هفت ساعت به عنوان ساعت کار میزد. می گفت فکر می کنم فلان کار شخصی هم انجام داده ام. این جوری مقید بود توی حساب و کتاب "بیت المال"... شبها هم کالا و نذورات و هدایا رو بر میداشت با پرایدش می برد برای فقرا... خاطره ای ازدانشمند 🌺اهمیت به بیت المال: خیلی کم پیش می‌آمد که بچه‌هایش را همراه خود بیاورد. آن‌ روز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی‌دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد. وقتی بچه‌اش را دید چهره‌اش برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او بدهید. گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ نخورده یه موز که به او بیشتر نداده‌ایم تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و مقداری پول به من داد و گفت:👈 همین الان می‌روی و جای آن موز را می‌خری و می‌گذاری. البته به جای یک موز یک کیلو. ‍ ‍ 🌺حفظ بیت المال: برای انجام فعالیتهای رزمی بسیج ؛ رزمایش داشتیم. قرار شدمن و پویا، برای انجام کارها ماشینی از بخشداری بگیریم. پویا ماشین را تحویل گرفت. درب ماشین افتادگی داشت و سپرش هم شکسته بود. ماشین رابه تعمیرگاه برد تا تعمیرش کند و سپرش راهم عوض کرد. به پویا گفتم: "ماکه هنوز از ماشین استفاده نکردیم!" پویا گفت: "ماشین برای "بیت المال" هست. هرچه هم خرجش کنیم جای دوری نمی رود... همیشه مواظب بودکه ذره ای ازمال بیت المال برای امورشخصی استفاده نشود.... برشی اززندگی 🌺ساده و بی تکلف: نماینده مجلس بود بعد از سرکشی از حوزه انتخابی خواست برگردد من منتظر بودم با یک ماشین راهی تهران شود اما دیدم منتظر قطار است. گفتم تلفن می کردی برای شما ماشین می فرستادند فرمود: می دانی یک ماشین برای دو نفر چقدر استهلاک دارد و به "بیت المال" ضرر می زند؟!👌ممکن است ما کمی معطل شویم ولی نمی ارزد یک ماشین به راه بیندازیم برشی از زندگی حجت الاسلام و المسلمین, 🌺با آقا مهدی باکری سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرأت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌ خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ "بیت المال" میره بالا؟ خاموش کن!.... فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟!!!👌 📣مردم از رئیس جمهور و دولت ناراحت و شدیدا گله مندند و اعتراض دارند.
(1)👇 🌺 يک ریال هم ما پول نمي‌دهم: ....جزوه‌اي را آقاي فلاح‌زاده آماده كرده بود درباره مسائل اختلافي بين فتواي ايشان و حضرت امام كه اين براي خيلي از مقلدينش راه‌گشا بود. ماگفتيم چون اين جزوه مي‌خواهد چاپ بشود، بايد اجازه‌ آقا باشد، لذا برديم خدمت ايشان و گفتيم اجازه مي‌فرماييد برای چاپ؟ اين جزوه، مدتي نزد حضرت آقا بود و آقاي فلاح‌زاده با ما تماس مي‌گرفت.تا يك دفعه خدمت آقا رفتم، گفتم در باره اين جزوه لطفاً بفرمائید ما چه كنيم؟ آقا فرمودند آيا ضرورت دارد اين چاپ بشود؟ عرض كردم اين حداقل چيزي است كه بايد ما چاپ كنيم. فرمودند خيلي خوب، من به دو شرط اجازه مي‌دهم. 1- اسمي از مهر من و دفتر من روي اين جزوه نباشد. 2-یک ریال هم ما پول نمي‌دهيم؛ نه من پول دارم، نه دفتر پول بدهد. اگر خود آقاي فلاح‌زاده پول دارد، خودش چاپ كند... منبع: مجله سبک زندگی ایرانی - راوی : آقاي مروي 🌹 شهید رجایی: مردم ما از کمبودها و کسریها گله ندارند،آنچه مردم را می آزارد و صدایشان را درمی آورد وجود تبعیضات ناروا و سوءاستفاده از بیت المال است و 🌺ماشین بیت المال هوا سرد بود و باران به شدت می بارید. وقتی آمد داخل خانه لباس هایش خیس بود و سر تا پا گلی بود. وقتی عمه عزیزالله را با این وضعیت دید گفت: چرا با ماشین نمی آیی؟ تو که ماشین سپاه و راننده در اختیارت هست!؟ چرا این مسیر طولانی را پیاده می ایی و می روی ؟همین طورکه داشت لباس هایش را تمیز می کرد خندید وگفت: "بیت المال" باز خواست دارد اما وقتی با پاهای خودم بروم هیچ باز خواست ندارد... شهید مدافع حرم شهید عزیز الله محمدی سلیمانی 🌺 باش👈 که می‌گفت: "با هر فشنگ یک نفر از دشمن رو باید هدف گرفت؛ چرا بی‌خود تیر می‌زنید؟ چرا بی‌خود رگبار می‌بندید، اینها "بیت المال" است." 🌺پول بیت الماله وقتی از سپاه برگشت گفت: به من دستور دادن دیگه نرم جبهه؟! 😳 چشمام گرد شد گفتم چرا؟سری تکان داد وگفت: آره تا خونه رو درست نکنم حق ندارم برم جبهه؟!... بعد گفت: اگر از سپاه آمدند بگو من این خونه رو دوست‌ دارم نمی خوام برم جای دیگه... پرسیدم چرا باید بگم ؟جواب داد این ها میخوان پول بدن خونه رو مدل حالا بسازم، من نمی خوام این کارو بکنم.وقتی از سپاه آمدند... محکم گفت: این پول "بیت الماله" من سر سوزنی هم نمی خواهم بچه هام با همچین پولی تو رفاه باشن. هرچی اصرار کردند قبول نکرد. بعد هم خودش شروع به بازسازی خونه کرد و سقف خانه را درست کرد و رفت جبهه... 🌺بیت المال بچه های گردان پشت میدون مین زمین گیر شدند،چند نفر رفتن معبر باز کنن،یکی از نیروها 14سالش بود.چند قدم دویدسمت میدان مین، یک دفعه ایستاد همه فکر کردن ترسیده.یکی گفت طفلک همش 14 سالشه!!!دوباره برگشت وپوتین هاشو دادبه بچه ها و گفت: تازه از تدارکات گرفتم حیفه مال "بیت الماله"!!! پابرهنه رفت توی میدان مین... 🌺کلاه بيت المال: آخرين نفري که از عمليات برمي‌گشت خودش بود.يک کلاه خود سرش بود، افتاد ته دره حالا آن طرف دموکرات‌ها بودند و آتش شان هم سنگين. تا نرفت کلاه خود را برنداشت، برنگشت. گفتيم 👈 اگه شهيد مي‌شدي…؟ گفت: اين "بيت المال" بود.... 🌺این ها اینقدر نمی ارزند: در یکی از عملیاتها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم. من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود.ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟گفتم: بله... گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟ گفتم: مگر می خواهی بخری؟!... گفت: بگو چقدر می ارزد...گفتم مثلا شش هزار دلار.... گفت: مقدم نزن, اینها اینقدر نمی ارزند. راوی 👈 برشی از زندگی
(2)👇 🌺از اموال بیت المال است ‌‏در زمان شهادت حاج آقا مصطفی خانواده امام قصد داشتند از طریق تلفن منزل با‌‎ ‌‏تهران تماس بگیرند، لیکن امام حتی در موقعیتی که فرزند خود را از دست داده‌‎ ‌‏بودند صریحاً به خانواده خود فرمودند که: ‌‏تلفن بیت از "اموال بیت المال" است و‌‎ ‌‏خواست شما برای استفاده از آن، امری شخصی است، بنابراین تماس با آن جایز نمی باشد.‏ 🌺دردمند فقرا: توی محل کارده ساعت کار می کرد. اما هفت ساعت به عنوان ساعت کار میزد. می گفت فکر می کنم فلان کار شخصی هم انجام داده ام. این جوری مقید بود توی حساب و کتاب "بیت المال"... شبها هم کالا و نذورات و هدایا رو بر میداشت با پرایدش می برد برای فقرا... خاطره ای ازدانشمند 🌺اهمیت به بیت المال: خیلی کم پیش می‌آمد که بچه‌هایش را همراه خود بیاورد. آن‌ روز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت. جلسه که تمام شد مقداری اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم. نمی‌دانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد. محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد. وقتی بچه‌اش را دید چهره‌اش برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم. با صدای بلند گفت: کی به شما گفت به او بدهید. گفتم: حاجی این بچه صبح تا حالا هیچ نخورده یه موز که به او بیشتر نداده‌ایم تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و مقداری پول به من داد و گفت:👈 همین الان می‌روی و جای آن موز را می‌خری و می‌گذاری. البته به جای یک موز یک کیلو. ‍ ‍ 🌺حفظ بیت المال: برای انجام فعالیتهای رزمی بسیج ؛ رزمایش داشتیم. قرار شدمن و پویا، برای انجام کارها ماشینی از بخشداری بگیریم. پویا ماشین را تحویل گرفت. درب ماشین افتادگی داشت و سپرش هم شکسته بود. ماشین رابه تعمیرگاه برد تا تعمیرش کند و سپرش راهم عوض کرد. به پویا گفتم: "ماکه هنوز از ماشین استفاده نکردیم!" پویا گفت: "ماشین برای "بیت المال" هست. هرچه هم خرجش کنیم جای دوری نمی رود... همیشه مواظب بودکه ذره ای ازمال بیت المال برای امورشخصی استفاده نشود.... برشی اززندگی 🌺ساده و بی تکلف: نماینده مجلس بود بعد از سرکشی از حوزه انتخابی خواست برگردد من منتظر بودم با یک ماشین راهی تهران شود اما دیدم منتظر قطار است. گفتم تلفن می کردی برای شما ماشین می فرستادند فرمود: می دانی یک ماشین برای دو نفر چقدر استهلاک دارد و به "بیت المال" ضرر می زند؟!👌ممکن است ما کمی معطل شویم ولی نمی ارزد یک ماشین به راه بیندازیم برشی از زندگی حجت الاسلام و المسلمین, 🌺با آقا مهدی باکری سوار بر تویوتا داشتیم می‌رفتیم جایی. هوا به شدت گرم بود، اما جرأت نمی‌کردم ‌کولر رو روشن‌کنم. بالاخره به‌ خاطر گرما طاقتم تموم شد و کولرِ ماشین رو روشن کردم. وقتی کولر رو زدم، آقا مهدی گفت: الله بنده‌سی «بنده‌ی خدا» میدونی وقتی کولر روشن می‌کنی، مصرف بنزینِ "بیت المال" میره بالا؟ خاموش کن!.... فردای قیامت چه جوابی داریم به شهدا بدیم؟ خاموش کن! مگه رزمنده ها توی سنگر زیر کولر نشستند که تو کولر روشن می‌کنی؟!!!👌
🌷ارادت خاصي به حضرت صديقه طاهره (سلام ا... عليها) داشت. به نام حضرت، مجلس روضه زياد مي‌گرفت. چند تا مسجد و فاطميه هم به نام و ياد بي‌بي ساخت. توي مجالس روضه، هر بار كه ذكري از مصيبت‌هاي حضرت مي‌شد، قطرات اشك پهناي صورتش را مي‌گرفت و بر زمين مي‌ريخت. خدا رحمت كند شهيد محسن اسدي را، افسر همراه حاجي بود. براي ضبط صحبت‌هاي سردار، هميشه يك واكمن همراه خودش داشت. چند لحظه قبل از سقوط هواپيما، همان واكمن را روشن كرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود. درست در لحظه‌هاي سقوط، صداي خونسرد و رساي حاجي بلند مي‌شود كه مي‌گويد: صلوات بفرست. همه صلوات مي‌فرستند. در آن نوار، آخرين ذكري كه از حاجي و ديگران در لحظه‌ي سقوط هواپيما شنيده مي‌شود، ذكر مقدس 👈«يا فاطمه زهرا» است.   راوی:همرزم شهید
حاجي را بي‌هوش و خونين رسانده بودند بيمارستان. آنهايي كه همراهش بودند، ديده بودند كه او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بيرون. مي‌گفتند: خيلي نگذشته بود كه ديديم حاجي به هوش اومد! مات و مبهوت شديم. همين كه روي تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد. با اصرار و با امضاي خودش، سر حال و سرزنده از بيمارستان مرخص شد. نيروها را جمع كرده بود. به‌شان گفته بود: من تا حالا شكي نداشتم كه توي اين جنگ‌، ما بر حق هستيم، ولي امروز روي تخت بيمارستان، اين موضوع رو با تمام وجودم درك كردم. هميشه دوست داشتم بدانم آن روز، روي تخت بيمارستان چه ديده است. با اين كه برادر بزرگ‌ترش بودم، ولي هيچ وقت چيزي به‌ام نگفت. بعد از شهادتش، از بعضي از دوستان دوران جنگ شنيدم كه؛ احمد آن روز، در عالم مكاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صديقه (س). در واقع حضرت بودند كه او را شفا داده بودند، بعد هم به‌اش فرموده بودند: برگرد جبهه و كارت را ادامه بده راوی: همرزم شهید
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مورد توجه کسانیکه با دروغ و دورویی و نفاق میخواهند، کاندید مورد نظرشان پیروز شود، چه قشنگ گفت عزیز: برای خوشایند هیچ کسی جهنم نریم... به درد این روزا خیلی میخوره......