﷽
#فاطمیه گریز به کربلا
اذن عزا
اذن عزاداری ما دست شما افتاد
گریه برای مادر زینب (س) به ما افتاد
گلبانگ شور فاطمی در هر حسینیه
پیچید و در هر کوچه ای بزم عزا افتاد
همراه ما خیل ملائک نوحه میخوانند
چاووش غم هر گوشه از ارض و سما افتاد
دیشب میان شعرهایش روضه خوان میخواند
زهرا (س) که شد نقش زمین ، عرش خدا افتاد
تا دست سنگینی ز بالای سری رد شد
فریاد وااما میان کوچه ها افتاد
کابوس شبهای حسن (ع) این صحنه میباشد
سیلیِ نامردی و ... / مادر / بی هوا / افتاد
در آن هجوم وحشیانه با چهل نامرد
از کل شیعه ثلثی از آل عبا افتاد
در پشت در یکباره بار شیشه اش شد خورد
با ضربه ی آن لعنتی ، وقتی ز پا افتاد
شد همقدم با رهبرش مردانه ، تا اینکه
قنفذ رسید و ... ناگهان خیرالنسا افتاد
مولا غرورش شد شکسته ، تا غلاف تیغ
در دست یک نامردِ پستِ بی حیا افتاد
دنیا جهنم شد از آن روزی که در کوچه
دست علی (ع) از دست زهرایش جدا افتاد
مرد یهودی یاد خیبر با خودش میگفت :
دیدی گره بر کار این مشکل گشا افتاد ؟
دنیا تو با آن شیر مرحب کُش چه کردی که
هوهوی تیغ ذوالفقارش از صدا افتاد
اسما بریز آب روان ، آهسته و آرام
ردّ خراش خشت کوچه در کجا افتاد ؟
هنگام غسل پیکر زهرا ( س) قرارش رفت
با دیدن رخسار نیلی مرتضی (ع) افتاد
محسن (ع) گرفتار نوک مسمار شد ؛ اصغر (ع)
گیرِ کمان حرمله در کربلا افتاد
شاعر گریز روضه ی شعرش ارادی نیست
در بیت بعدی قرعه بر شام بلا افتاد
عمه ببین ، روی کبودم شکل زهرا ( س) شد
زینب (س) نگاهی کرد و یاد ماجرا افتاد
به به چه ذوقی میکند روحم ببیند که
پرونده ام دست خودت روز جزا افتاد
یدالله شهریاری
@emame3vom
#شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره #شعر_شهادت_مادر_سادات #یدالله_شهریاری
.
.
بیت الاحزان #شام_غریبان
شام غریبان می شود در خانه، بی تو
چون بیت الاحزان می شود در خانه، بی تو
من با حسن آرام می سوزیم، اما
زینب پریشان می شود در خانه، بی تو
@emame3vom
با چشمهای خیس، بابا از خجالت
یک گوشه پنهان می شود در خانه، بی تو
روزی گلستان بوده است این خانه با تو
دارد بیابان می شود در خانه، بی تو
مادر! ببین آن بغض های بی صدایت
با گریه جبران می شود در خانه، بی تو
سجاده و چادر نمازِ وصله دارت
پروانه باران می شود در خانه، بی تو
پنهان شدی از چشم نامردان تو اما
غربت نمایان می شود در خانه، بی تو
عباس احمدی
@emame3vom
#شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره #شعر_شهادت_مادر_سادات #عباس_احمدی #فاطمیه
.
.
#امام_زمان
یابن الحسن
یابن الحسن! پناه! امید! آرزو! حیات!
یا صاحبالزّمان! همهی هستیام فدات
مهلت بده امام زمان! خادمت شوم
شاید به درد تو بخورم ؛ لازمت شوم
صحّت بده امام زمان! با دعای تو
در راه تو قدم بزنم من برای تو
عزّت بده امام زمان! قنبرت شوم
عزّت بده به من که غلام درت شوم
@emame3vom
منّت گذار امام زمان! دستِ من بگیر
طوری که تا ابد به هوایت شوم اسیر
رخصت بده امام زمان! دعبلت شوم
خدمتگزار واقعی و قابلت شوم
همّت بده امام زمان! یاورت شوم
حمّال بار حُبّ تو در سنگرت شوم
رفعت بده امام زمان! شاه سرفراز!
تا که شوم ظهور تو را من زمینهساز
فرصت بده بزرگ! که چون قلّهی سهند
با خاک پای تو شدنم قد کنم بلند
محمد علی نوری
@emame3vom
#شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره #شعر_شهادت_مادر_سادات #فاطمیه #محمد_علی_نوری
.
.
#تشییع_جنازه_غریبانه
#دفن_شبانه
سخت است هان، دیدارِ آخر، مخفیانه
در نیمه شب، تشییع مادر، مخفیانه
هرگز وداعی اینچنین را کس ندیده
با پیکر مجروح همسر، مخفیانه
آن شب چه مظلومانه حیدر بوسه می زد
بر صورت زهرای اطهر، مخفیانه
دست علی را بسته دید و اشک می ریخت
@emame3vom
بر قهرمان فتح خیبر، مخفیانه
در خانه زینب با حسین آرام گریند
در کوچه می گرید برادر، مخفیانه
پیراهن خونین زهرا دید و دق کرد
آن شب که غسلش داد حیدر، مخفیانه
تا آخر عمرش علی خون گریه می کرد
از غصه آن میخ و آن در، مخفیانه
سید مصطفی حسینی راد
#سید_مصطفی_حسینی_راد #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره #شعر_شهادت_مادر_سادات #فاطمیه
@emame3vom
.
.
#فاطمیه
سوز گریه
باز این چه شورش است” که در خانه ی علیست؟
این سوز گریه های غریبانه ی علیست –
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین”
در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست
آن در که جبرئیل امین بود خادمش”
آتش گرفته قاتل ریحانه ی علیست
خورشید آسمان و زمین” کنج بستر است
این خانه بعد فاطمه ویرانه ی علیست
خاتون خانه ای که در آن سوخت خانمش
از این به بعد، دختر دردانه ی علیست
حیدر چرا به شانه ی دیوار سر نهد؟
سرهای قدسیان همه بر” شانه ی علیست
باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟
این جان حیدر است که در حال رفتن است
دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟
در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست
جان علی! تو گوشه ی بستر چه می کنی؟
پر می زنی و با دل حیدر چه می کنی؟!
ای پاسخ سلام بدون جواب من
چادر به چهره ات نکش ای آفتاب من
از کار من همیشه گره باز کرده ای
تنها تو در به روی علی باز کرده ای
هی زل نزن به این در و دیوار رو به رو
یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو
باشد قبول همسفر من! برو ولی...
از حق خود گذشته ام اصلا، برو ولی...
احساس های دخترمان پس چه می شود؟
تکلیف آن قرار مقدس چه می شود؟
زهرا قرار بود سپر من شوم نه تو!
مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو!
حرف از فراق بین تو و من نبود که!
اصلا قرار زود پریدن نبود که!
آتش گرفت بال تو و من گداختم
بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم
دیگر بخند تشنه ی قدری تبسمم
تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم
آن روز روی قلب علی خورد میخ در
بدجور آبروی مرا برد میخ در
آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود
بانو حلال کن که علی دست بسته بود
با ضربه ی لگد شده همدست میخ در
کار تورا به فضه کشاندست میخ در
ای چاه!بعد فاطمه با اشک من بجوش
دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش
ای آسمان به ناله ی شبهای من بساز
آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز
داود رحیمی
#داود_رحیمی #شعر_شهادت_حضرت_زهرا #شعر_شهادت_حضرت_صدیقه_طاهره #شعر_شهادت_مادر_سادات #فاطمیه
.