eitaa logo
کانال نوای عاشقان
15.2هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
367 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
. . شب و روز مدینه به دل غم میگذارد امان از این بقیعش که یک زائر ندارد دلم را همین غصه سوزانده امام حسن (ع) بی حرم مانده ! امان ای دل (تکرار ) ندارد صحن و گنبد نه یک زائر در اینجا از این غربت دوباره شکسته قلب زهرا (س) امان از زمینی که غمناک است پَر زائرانش پُر از خاک است دلم را همین عقده سوزانده امام حسن (ع) بی حرم مانده ! امان ای دل (تکرار ) : گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائرِ قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غمِ آن سرزمین رواست ! آنجا که بغضِ سینه گلو گیر می شود ! حتی جوان ز غربتِ آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است ! از گریه های فاطمه آئینه کاری است ... اهل مدینه بابِ عداوت گشوده اند بر اهل بیت ، ظلمِ فراوان نموده اند ... شاعر: : یک جهان گُل در درونِ پیرهن دارد بقیع دردِ دلها از برای مرد و زن دارد بقیع شاعر: شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته اند زائری چون مهدیِ صاحب زمان دارد بقیع @emame3vom شاعر: متخلص به : شفق .
3. مناجات امام زمان ع.mp3
3.17M
(عج) کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزویِ عمر جاودانش نیست کسی که درک کند فیض با تو بودن را به حقِ حق که عنایت به دیگرانش نیست .. بهار زندگیم در خزان نشست ، بیا بهار نیست به باغی که باغبانش نیست .. اسیر عشق تو این غم کجا برد که دلش محیطِ غم بود و طاقت بیانش نیست .. به همت جواد افشانی
5. حضرت رقیه س.mp3
3.31M
( سلام الله علیها ) بمیرم برا اون دختری که میدید مادرش رو میزنند ! هی پناه به برادرش می آورد ، یازهرا یازهرا .. به به عجب حال و اشکی داری ، تو همین اشک ها ، حاجت هایت رو از خدا بخواه .. امشب نام برده شد ، نام سه ساله کربلا برده شد ، اگه مادرش زهرا رو سیلی زدند ، مادرش رو تازیانه زدند ، رقیه ی سه ساله را هم سیلی زدند ! تازیانه زدند .. دردِدل با سرِ پدر میگفت خون دل ازمژه روانه نداشت گفت بابا : من یتیم و شکسته دل بودم بابا تن من تاب تازیانه نداشت ! (شفق) به به ، همه این مجلس باید ناله بشه ، نام این سه ساله اومد ، امشب مهمون این خانوم سه ساله شدیم ، یه نگاه به قد و بالای کوچولوش کنید ، نمیدونم دختر سه ساله داری یا نه ، تو خانوما اگه دختر سه ساله هست ، دخترت رو بلند کن روی پاش بایسته ، یه نگاه به قد و بالاش کن ، یه نگاه به صورت کوچولوش کن ، یه نگاه به این دست های کوچولوش کن ، یه نگاه به این پاهای کوچولوش کن ، من دو تا سئوال ازت میکنم : آخه این صورت نازنین طاقت داره ؟ این پاهای نازنین رو دویده ، پر آبله است ! بس که دویدم عقب قافله پای من از ره شده ، پرآبله خیلی ها حاجت دارند ، گرفتارند ، ان شاالله خدا قسمت کنه قبر خانم رقیه رو ، اونایی که الان ناامنی ایجاد کردند نابود کنه ، با هم برویم کنار قبر این خانم ، نمیدونم ، اونایی که رفتند دیدند ، اسباب بازی میارن ، عروسک میارن ! اتریش ، مرکز اسلامی وین
1. مناجات.mp3
6.4M
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللهِ فِی اَرضِه مناجات امام زمان (عج) مدینه منوره کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزویِ عمر جاودانش نیست کسی که درک کند فیض با تو بودن را به حقِ حق که عنایت به دیگرانش نیست به سوز هجر تو سوگند ، ای امید بشر دل از فراق تو جسمی بود که جانش نیست کنار تربت زهرا تو گریه کن که کسی به جز تو باخبر از قبر بی نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش بردار پسر که بی خبر از مادر جوانش نیست ... طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبری جگرم آب شد و از تو نیامد خبری عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند عکسشان قاب شدو از تو نیامد خبری شاعر : مدینه منوره ۸ مردادماه ۱۳۹۸
1. مناجات.mp3
6.4M
اَلسَلامُ عَلَیکَ یا حُجَّةَ اللهِ فِی اَرضِه مناجات امام زمان (عج) مدینه منوره کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر چگونه آرزویِ عمر جاودانش نیست کسی که درک کند فیض با تو بودن را به حقِ حق که عنایت به دیگرانش نیست به سوز هجر تو سوگند ، ای امید بشر دل از فراق تو جسمی بود که جانش نیست کنار تربت زهرا تو گریه کن که کسی به جز تو باخبر از قبر بی نشانش نیست بیا و پرده ز راز شهادتش بردار پسر که بی خبر از مادر جوانش نیست ... طاقتم تاب شد و از تو نیامد خبری جگرم آب شد و از تو نیامد خبری عاشقانی که مدام از فرجت میگفتند عکسشان قاب شدو از تو نیامد خبری شاعر : مدینه منوره ۸ مردادماه ۱۳۹۸
چنان که داده خدا اختیار را به حسین بده عنان دل بیقرار را به حسین ببین چگونه دعا مستجاب خواهد شد فقط قسم بده پروردگار را به حسین یقین به کام تو خواهد گذشت هر روزش سپرده باشی اگر روزگار را به حسین خودش دوباره تو را زود می‌برد به حرم تو عاشقی کن و بسپار کار را به حسین چنان که جانب خورشید می‌رود ذره خدای من! برسان این غبار را به حسین همه دعای قدم‌های اربعین این است که ای خدا برسان آن سوار را، به حسین اگر محبّ حسینی نترس از محشر چرا که داده خدا اختیار را به حسین 🔸شاعر: 👆 ____ بخوان بلال ! که یاس کبود دل تنگ است اذان بگو ! که اذان تو ، آسمان رنگ است اذان بگو ! که پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من ، ناله ی شباهنگ است اذان بگو ! به صدای بلند و جار بزن که پشت پرده ی ایمان فریب و نیرنگ است اذان بگو ! که بدانند بعد پیغمبر نصیب آینه های خدانما سنگ است نه من ، غبار یتیمی نشسته بر رویم جمال آینه هایم ، مکدّر از زنگ است بگو که «اشهد ان علی ولی الله» بگو که لحن مناجات من ، غماهنگ است تو از سیاه دلی های خلق شکوه مکن «به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است» مرا ز گریه چرا منع می کنند ، بپرس که این چه رسم مسلمانی ؟ این چه فرهنگ است ؟ بگو که فاطمه این یک دو روزه مهمان است سفر به خیر بگویند وقت ما تنگ است بگو که فاطمه در حشر اگر که ناز کند «کمیت جمله شفاعت کنندگان لنگ است» نماز شام غریبان شد و غروب و شفق بخوان بلال ! که ماه مدینه دل تنگ است 🔸شاعر: استاد 👆 ____ چرا عزمِ سفر داری مگر در خانه مهمانی؟ پس از تو فاطمه ، بستر نشینم خوب میدانی برای چشمِ زهرا بینِ من نه سال ، یک آن بود نگو پس چند روزی بیشتر ، پیشم نمی مانی به پهلویت قسم اشکِ تو را من خوب میفهم به بازویت قسم بر غربتم ، اینگونه گریانی از آن وقتی که تا مسجد مرا با زور می بردند هنوز ای فاطمه جان ، غرقِ در ذکر علی جانی مفاتیح الجنانِ دستهایت باز شد اما چرا پس ای حیاتِ من دعای مرگ میخوانی بمان شیرینیِ این زندگانی ، مادرِ خانه که بی تو بر علی تلخ ست شیرینیِ هر نانی به سختی می روی راه و به سختی هم نفس داری بیا اما از این آزرده ، دل نستان به آسانی تو تنها ایستادی پیشِ روی جبت وَ الطاغوت الا ای ذوالفقار خانهٔ من ، مرد دورانی 🔸شاعر: 👆 ____ نمیشود تورا بیان نمود در قیاس ها شدند ناتوان درک تو خدا شناس ها تو خود بگو که کیستی حور و یا ملیکه ای اگرچه نیست قدر تو در خور این حواس ها گفت نبی که فاطمه روح دو پهلوی من است حق رسالتش چه شد به دست ناسپاس ها به یک اشاره غنچه از شاخه جدا شود دگر نیست نیاز وا شود به باغ پای داس ها به دست بوسی ات غلاف و تیغ و میخ آمدند چه بر سر تو آمده از اینهمه تماس ها فراز عرش جای تو مده دلت به دست غم عیادتت نیامدند اگر که آس و پاسها به کودکان خود بگو دوباره خوب میشوی نمی رود به چشمشان خواب از این هراس ها آیینه در نگاه تو بسکه ترک ترک شده داده خبر ز تاری چشم تو انعکاس ها هر که جفا نموده و عذاب داده حضرتت در صف حشر میشود منتظر تقاص ها اگر که میشود بمان نرو تو از بر علی مکش تو دست مرتضی به پای التماس ها 🔸شاعر: 👆 ____
✅ ولادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 🔻محمد جواد غفور زاده باشد که دلم، راهبری داشته باشد از عالم بالا، خبری داشته باشد تا با مدد معرفت، از خاک بر افلاک اندیشۀ سیر و سفری داشته باشد تا چند توان زیست در این ظلمت تردید باید شبِ هجران سحری داشته باشد تا چند بسوزد بشر از آتشِ بیداد چون لاله دلِ شعله‌وری داشته باشد؟ تا چند قرار است در این باغِ شقایق داغِ دل و خونِ جگری داشته باشد؟ حیف است که گهوارۀ دختر بشود گور وز مِهر گریزان پدری داشته باشد تا چند بشر، دل بسپارد به تَغافل در وادی حیرت گذری داشته باشد؟ تا چند بَرَد سجده به بت‌های زر و زور با لات و هُبل سِرّ و سَری داشته باشد؟ باید که خدا از پیِ روشنگریِ خلق پیغامی و پیغام‌بری داشته باشد باید که خدا بت‌شکنی را بفرستد تا در کفِ همّت، تبری داشته باشد شب، این شبِ تاریک و نفس‌گیر و غم‌افزا باید که مبارک سحری داشته باشد هر جا چمنی بود ببوسید که شاید از پیک بهاری، خبری داشته باشد هان! می‌رسد از دور شمیم نفس صبح صبحی که پیام ظفری داشته باشد صبحی که به همراهیِ پیغام رسالت مضمون طربناک و تری داشته باشد صبحی که دهد مژدۀ پیغمبر موعود با خود خبر معتبری داشته باشد صبحی که دهد بویِ دل انگیز محمّد تا باغ، صفای دگری داشته باشد آن مهر که در «هفدهم ماه» برآمد شاید که به ما هم نظری داشته باشد انجیل خبر داد به عیسی که همین است گر مادر هستی پسری داشته باشد از پرتو انوار رُخش وام گرفته‌ست گر وادی سینا شجری داشته باشد آمد که فرود آورد از اوجِ تکبر شاهی که شکوهی و فری داشته باشد می‌خواست که از کنگرۀ کاخ مداین آیینۀ عبرت اثری داشته باشد با آمدنش سرد شد آتشکدۀ فارس حاشا که پس از این شرری داشته باشد سوگند به سرچشمۀ کوثر که همین است گر نخلۀ طوبی ثمری داشته باشد در گلشنِ ایجاد، مُحال است که هستی از این گل شاداب‌تری داشته باشد پیراهن او را برسانید به یعقوب تا دیدۀ روشن‌نگری داشته باشد شاید که به شکرانه بریزد به قدومش خورشید اگر مشت زری داشته باشد مهتاب سِزَد بر سر راهش بنشیند وز نقره‌فشانی هنری داشته باشد با مشعل توحید فراز آمد از این راه تا نوع بشر، راهبری داشته باشد با خُلق عظیمش هیجان داد به دل‌ها تا نخل وفا برگ و بری داشته باشد تا راه به جایی ببرد، نالۀ مظلوم فریادرَس دادگری داشته باشد با خویش نماز شب و ذکر سحر آورد تا نالۀ عاشق اثری داشته باشد تا باز کند پنجره‌ای رو به خدا، دل تا دیده سوی دوست، دری داشته باشد جبریل امین، در حرمش عرض ادب کرد تا در صف عشاق سری داشته باشد سیمرغ دل ما به حریمش نَبَرد راه از عشق مگر بال و پری داشته باشد خورشید بَرَد رشک بر آن کس که ز مهرش اندوختۀ مختصری داشته باشد از جملۀ خوبان جهان، دل به «علی» بست تا شمسِ نبوّت قمری داشته باشد با عترت او هر که وفا کرد امید است از آتش دوزخ سپری داشته باشد ای کاش «شفق» نیز به امّیدِ وصالش از کوچۀ رندان گذری داشته باشد صلی الله علیه و آله وسلم علیه السلام @navaye_asheghaan
از بوستان فاطمه، عطر و شميم داشت با دوستان فاطمه، لطف عميم داشت خواندند اهل معرفت او را «نگين ري» با آن که نام و شهرت «عبدالعظيم» داشت از شهر بند رنج و غم، آزاد مي شود هر کس که پاس بندگي آن حريم داشت اين گلشن «حسن»، اين عاشق «حسين» با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت گل واژه حديث از آن لعل جان فزا عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت از محضر سه حجت معصوم فيض برد يعني که ره به چشمه فوز عظيم داشت مثل کبوتران حرم خانه «رضا» روحي در آستان ولايت مقيم داشت شاگرد پاک باخته مکتب «جواد» دستي پر از کرامت و طبعي کريم داشت از پرتو هدايت «هادي» اهل بيت راهي به آستان خداي رحيم داشت ايمان خويش را به امامش ارايه کرد با آن که جان روشن و قلب سليم داشت با خاندان وحي پل ارتباط بود با اهل بيت رابطه ي مستقيم داشت طور تجلي سه امام همام را چون درک کرده بود، مقام کليم داشت شب تا به صبح شعر «شفق» را مرور کرد مرغ سحر که زمزمه «يا کريم» داشت 🌟🌱🌟🌱🌟🌱🌟🌱 @navaye_asheghaan
یا آنکه بخوانید به بالین پسرم را یا بر سر زانو بگذارید سرم را  شب تا به سحرچشم به راهم که نسیمی از من ببرد سوی مدینه خبرم را  کی باور من بود که از آن حرم پاک یک روز جدا گردم و بندم نظرم را  مجبور به تودیع حرم بودم و ناچار در سایه اندوه نشاندم پسرم را  هنگام خدا حافظی از شهر،عزیزان شستند به خوناب جگر رهگذرم را  گفتم همه در بدرقه ام اشک ببارند شاید که نبینند از آن پس اثرم را  دامانم از این منظره پر اشک شد اما گفتم که نبیند پسرم چشم ترم را  باکس نتوان گفت ولیعهدی مأمون خون کرده دلم را و شکسته کمرم را  من سر به ولیعهدی دونان نسپارم بگذارم اگر بر سر این کار سرم را  تهمت زچه بندید به انگور، که خون کرد هم صحبتی دشمن دیرین جگرم را  آفاق همه زیر پر رأفت من بود افسوس بدین جرم شکستند پرم را  آن قوم که در سایه ام آرام گرفتند دادند به تاراج خزان برگ وبرم را  بشتاب بدیدار من ای گل که به بویت تسکین دهم آلام دل در به درم را  روزم سپری شد به غم،اما گذراندم با یاد تو ای خوب،شبم را سحرم را @navaye_asheghaan