.
#راس_الحسین_علیه_السلام
#امام_حسین_علیه_السلام
#زبانحال_حضرت_زینب
#اسارت
واقعا سخت است بیمحرم سفر کردن حسین
بر رخ محرم به نوک نی نظر کردن حسین
واقعا سخت است بعد از شش برادر داشتن
از صف نامحرمان تنها گذر کردن حسین
واقعا سخت است ماندن پشت یک دروازه و
شهر را بهر تماشايت خبر كردن حسين
واقعا سخت است با راسی کنار محملت
از نگاه دشمنان دون حذر کردن حسین
واقعا سخت است رفتن رو ی پشت بامها
دامن خود را پر از سنگ و حجر کردن حسین
واقعا سخت است در تشت زری با خیزران
لعل لبهای کسی زیر و زبر کردن حسین
#سید_محمدتقی_ساداتیه
.
.
#حضرت_زینب
هم اسیر توام و هم ز اسارت سیرم
دیده بگشا که گرفتار غل و زنجیرم
دلم از ماتم تو معدن اندوه بود
بی تو ای عشق قسم،از همگان دلگیرم
نکشد جور فلک گر من خونین دل را
آخر از داغ جگر سوز تو من می میرم
این همه ظلم روا نیست به اولاد علی
تو بگو چیست عزیز دل من تقصیرم؟
باید از دیده چکد خون دل و خون جگر
تا که از حال اسیران تو شد تصویرم
دوری از تو به خدا سخت بود بر زینب
باورم نیست که هجران تو شد تقدیرم
#اسلام_مولایی ✍
.
.
#حضرت_زینب
مرثیه #کوفه
دلم در کوفه چون موی سرت سوخت
تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت
حرارت بود و آتش بود و گرما
ولی از هرم طعنه دخترت سوخت
نگو نیزه بگو مسمار وحشی
که اینگونه تمام حنجرت سوخت
ز پنجه صورت طفلان سیاه و...
به نیزه غیرت آب آورتر سوخت
رباب است و به هر لالای تلخش
دوباره حلق خشک اصغرت سوخت
سکینه خون جگر با کام عطشان
به یاد آب آب آخرت سوخت
تمام عمر چون قلب خیامت
به روضه زخم قلب نوکرت سوخت
#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#کوفه_تا_شام
#حسن_کردی ✍
.
روضه امشب این خانه باز پر شده از محمود کریمی
امشب این خانه باز پُر شده از
گریه و سوز و آه و دلشوره
حال اُم البنین تماشایی است
گاه اشک است و گاه دلشوره
مادری بود سر به زیر و علی
که تَرَک خورده بود احساسش
همه بر گِرد بسترش اما
دَمِ در ایستاده عباسش
تا بُریده نَفَس نَفَس میزد
گریه در بینِ خانه میاُفتاد
مردِ خیبر مقابلِ زینب
هِی سَرش رویِ شانه میاُفتاد
گفت آقا شب وصال است و
دلخوشم با صدایِ زهرایم
همه از دورِ بسترم بروند
همه جز بچههایِ زهرایم
سر به زیر رشیدِ این خانه
سمت در داشت جان به لب میرفت
دست بر سینه داشت آهسته
رو به بابا عقب عقب میرفت
ناگهان گفت جانِ بابا باش
پیشِ من پیشِ خواهرانِ حسین
ای تمامِ وصیتم عباس
جانِ تو جانِ دخترانِ حسین
همه را تا سپرد بر عباس
گفت راحت خیالت ای مادر
در جوابش به گریه اُمِبنین
گفت شیرم حلالت ای مادر
علقمه دید خم شده بر مَشک
آنقدر تیر خورد تا اُفتاد
همه در پشتِ نخل ها بودند
همه گفتند مرتضی اُفتاد …
دیگه به خیمه نرسید آب ... اما فقط این نبود تا خبر آوردن عباس رو زمین افتاد ...
ای برادر من ، چشم تو روشن
روم نمیشه بگم رفت ، معجر از سرم
بزار روضه مو اینجور برات بگم ، تا رو زمین افتاد ، وقتی یه عده بیان دور یه شیر نر ، زخمی ؛ اونایی که جسورترن میرین با یه وسیله ای ، چیزی ، چوبی ... میزنن به بدنِ شیر ، ببینن زنده است یانه .. هی میومدن جلو ، میدیدن یه عباس هنوز نفس میکشه ..
همه میرفتن کنار ...یه عده که تا افتاد ، رفتن خیمه غارت کنن .. دست که در بدن نداشت ... تا ابی عبدالله رسید بالا سرش دید هم دست ها بریده شده هم پاهایِ مبارک ... حسین ... به آبرویِ علمدارِِ حسین ، الهی العفو
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
جانم فدای آن بنایی ...که نداری
قربان آن گلدسته هایی ...که نداری
هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از
دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
*بعضی ها خیلی با معرفت هستند، هر وقت میرن حرم امام رضا،روز اول فقط برا امام حسن مجتبی گریه می کنند*
باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم
با یاد باب المجتبایی ...که نداری
قالیچه ارثیه مادر بزرگم
نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری
من هر شب جمعه سلامی می دهم به
شش گوشه ی کرببلایی ...که نداری
ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه
در مجلس دارُ البُکایی ...که نداری
*دو ماه برا امام حسین گریه می کنی،دو ماه برا حسین به سر و سینه می زنی، یه امروز اومدی برا این آقا گریه کنی، یه امروز اومدی برا این آقا ناله بزنی، طول سال هم میگی :حسین! فقط یه روز تو سال اومدی بگی:حسن!.همچین که حسن و حسین شروع کردن با هم کشتی بگیرن، پیغمبر نسشته،امیرالمؤمنین هم نشسته، بی بی دو عالم هم نشسته، همه دارن یه حرفی میزنن،اما دیدن پیغبر هی دارن میگن:جانم حسن! بی بی دوعالم سئوال کرد:بابا جان! حسین کوچیکتر از حسنِِ ،اگرم بخوای تشویق کنی، باید حسین رو تشویق کنی، چرا هی دارید میگی: جانم حسن! پیغمبر صدا زد:دخترم مگه نمی شنوی؟ همه ی عالم دارن میگن:حسین.. من دیدم کسی نمیگه:حسن! خیلی پسرم غریب ِ...فرمود: هر کسی به اندازه ی بال مگسی برا حسنم گریه کنه، فردای قیامت که همه چشما گریانِ، چشمی که برا حسنم اشک ریخته باشه،گریان نمیشه*
دردی که داری در خودت میریزی آقا
*دردش رو به هیچ کسی نمیگه آقا، تا حالا دیده بودی کسی تو خونه ی خودش هم غریب باشه؟تا حالا دیده بودی کسی بین زن و بچه اش هم غریب باشه؟*
دردی که داری در خودت میریزی آقا
حق می دهم درد آشنایی ...که نداری
شاعر : محمد جواد پرچمی
*دیدن یکی داره در خونه رو میزنه، بی بی دو عالم اومد پشت در، هر وقت در این خونه رو میزنن بی بی میاد در و باز میکنه،بی بی میشه امروزم ما اومدیم برا حسنت گریه کنیم،تو بیایی در و به رومون باز کنی؟
..
تا در و باز کرد دید مرد عربی ِ، بهش فرمود: چی می خوای؟ گفت: اومدم پیغمبر رو زیارت کنم، گفت: مگه نمیدونی بابام مریضِِ، تو بستر افتاده، اجازه نمیده کسی بیاد عیادتش. رفت دوباره در زد، برا بار دوم بی بی همون جواب رو بهش دادن،بار سوم که در زد،پیغبر فرمود: دخترم،کیه داره در میزنه؟ گفت:بابا نمیدونم، یه مرد عربیِ،میخواد شما رو ببینه، تا این حرف رو زد، پیغمبر صدا زد: دخترم بخدا، برادرم عزرائیلِ.پیغمبر میخواد به فاطمه اش بگه: ببین،عزرائیلم میخواد بیاد داخل باید از تو اجازه بگیره.... اما من یه عده رو سراغ دارم اجازه که نگرفتن که هیچ تازه هیزم آوردن، اول در خونه رو آتیش زدن، هی داد میزدن میگفتن:علی بیا بیرون*
ساعات بعد از داغ پیغمبر شروع شد
با رفتنش صد قصه دیگر شروع شد
دلشوره هایش یک به یک معنا گرفت و
از آنچه می ترسید پیغمبر شروع شد
در وقت دفن مصطفی، تنها علی بود
ایام سخت غربت حیدر شروع شد
*امروز از یک طرف باید برا امام حسن گریه کنیم، اما بیشترش رو باید برا غربت علی گریه کرد، از امروز به بعد دیگه امیرالمؤمنین تنها میشه، از امروز به بعد دیگه کسی جواب سلامش رو هم نمیده،همه منتظر بودن پیغمبر بره،تلافی کنند*
گفتند با هم در سقیفه بی حیاها
وقت تلافی کردن خیبر شروع شد
بعد از پیمبر هر کسی هر چه شنیده
باید بداند روضه از یک در شروع شد
گفتند از بغض علی با یاد خیبر
باید که آتش زد به این خانه به این در
وقتی که آتش بر در و دیوار افتاد
امام حسن در عالم رؤیا به عبدالزهرا فرمود: چرا روضه ی مارو نمیخونی؟ عرضه داشت،آقا! من بارها روضه ی شمارو خوندم،مگه روضه ی شما تشت طلا و پاره های جگر شما نیست؟فرمود: نه عبدالزهرا روضه ی ما اون روزی است که تو کوچه ها دستم تو دست مادر، از کوچه ها رد میشدیم*
کوچه ای تنگ و دلی سنگ...
کسی که دریای کرم باشه
خودش نباید بی حرم باشه
دریای غرق خاک مگه میشه
این اوج ماتم و غریبیشه
ممنوع ِ اشک و گریه می دونم
توی دلم هی روضه می خونم
بقض گلوم راه صدامو بست
یه سیلی کاش بقض منو می شکست
اینجا نگهباناش چه بی رحمند
فرق زن و مرد رو نمی فهمند
از نسل اون نامرد چپ دستند
دستای سنگینی دارن پستند
کریمِ بی حرم حسن جانم....
غربت یعنی مردی توی خونه اش
حتی کنار بانوی خونه اش
تنها بمونه بی حبیب باشه
تو خونه ی خودش غریب باشه
آقای ما تو خونه تنها موند
زخم زبونا قلبش سوزوند
همدم نمونده غیر آه واسش
شد کنج خونه قتلگاه واسش
از دست خانمش دلش خونه
هر چی میخواد پاشه نمیتونه
هی کنج خونه دست و پا می زد
حسین و زینب و صدا می زد
کریمِ بی حرم حسن جانم....
تا تکیه به دیوار یا در داده
یاد روزای کوچه افتاده
تا که بخوای زخم زبون خورده
هر بار مغیره رو دیده مُرده
چهل سالِ کابوس شباش اینه
هی خواب اون سیلی رو می بینه
این غصه ها شد قاتلش دیگه
درداشو امشب به حسین میگه
رد شد دستش از رو سرم افسوس
می ترسم از تکرار این کابوس
بسه یه سیلی واسمون داداش
جون تو و ناموسمون داداش
مظلوم کربلا حسین جانم
مُقطع الاعضاء حسین جانم
غریب گیر آوردنت داداش
با لب تشنه گشتنت داداش
به زور نیزه بردنت داداش
*صدا زد زینبم! تشتی برام بیار،سریع دوید تشتی آماده کرد گذاشت جلو امام حسن، اما تا داخل تشت رو نگاه کرد،دید پاره های جگر امام حسن ِ، داره خون بالا میاره، سریع اومد صدا زد:حسینم،عباسم!پاشید بیایید حسنم داره جون میده،شاید همچین که حسین و عباس اومدن، قبل از اینکه برن سراغ امام حسن اومدن زیر بغل های زینب رو گرفتن. چه خبره؟ آخه زینب تشت خونی دیده.چه خبره؟ زینب پاره های جگر امام حسن رو دیده، خود امام حسن هم صدا زد: "لا یوم كیومك یا أباعبدالله" اینجا یه تشت بود زینب نمیتونه ببینه، یه تشت دیگه رو هم من سراغ دارم، اون لحظه ای که دید کاروان رو وارد بزم عوام کردن، داره مجلس به هم میریزه، میدونی چه کار کرد؟ سر حسین رو بیارید،یه مرتبه دیدن یه تشت خونی رو آوردن، سر مقدس ارباب من و تو، میون تشت،یه مرتبه تا تشت رو آوردن،دیدن سریع رباب دوید سر رو بغل کرد،آخ حسین...
مسلمان شدن راهب مسیحی...
...
اَلنَّطَنْزِيُّ فِي اَلْخَصَائِصِ : لَمَّا جَاءُوا بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ وَ نَزَلُوا مَنْزِلاً يُقَالُ لَهُ قِنَّسْرِينُ اِطَّلَعَ رَاهِبٌ مِنْ صَوْمَعَتِهِ إِلَى اَلرَّأْسِ فَرَأَى نُوراً سَاطِعاً يَخْرُجُ مِنْ فِيهِ وَ يَصْعَدُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَأَتَاهُمْ بِعَشَرَةِ آلاَفِ دِرْهَمٍ وَ أَخَذَ اَلرَّأْسَ وَ أَدْخَلَهُ صَوْمَعَتَهُ فَسَمِعَ صَوْتاً وَ لَمْ يَرَ شَخْصاً قَالَ طُوبَى لَكَ وَ طُوبَى لِمَنْ عَرَفَ حُرْمَتَهُ فَرَفَعَ اَلرَّاهِبُ رَأْسَهُ وَ قَالَ يَا رَبِّ بِحَقِّ عِيسَى تَأْمُرُ هَذَا اَلرَّأْسَ بِالتَّكَلُّمِ مَعِي فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ وَ قَالَ يَا رَاهِبُ أَيَّ شَيْءٍ تُرِيدُ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا اِبْنُ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ أَنَا اِبْنُ عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ أَنَا اِبْنُ فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ وَ أَنَا اَلْمَقْتُولُ بِكَرْبَلاَءَ أَنَا اَلْمَظْلُومُ أَنَا اَلْعَطْشَانُ فَسَكَتَ فَوَضَعَ اَلرَّاهِبُ وَجْهَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَقَالَ لاَ أَرْفَعُ وَجْهِي عَنْ وَجْهِكَ حَتَّى تَقُولَ أَنَا شَفِيعُكَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَتَكَلَّمَ اَلرَّأْسُ فَقَالَ اِرْجِعْ إِلَى دِينِ جَدِّي مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلرَّاهِبُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ فَقَبِلَ لَهُ اَلشَّفَاعَةَ فَلَمَّا أَصْبَحُوا أَخَذُوا مِنْهُ اَلرَّأْسَ وَ اَلدَّرَاهِمَ فَلَمَّا بَلَغُوا اَلْوَادِيَ نَظَرُوا اَلدَّرَاهِمَ قَدْ صَارَتْ حِجَارَةً
....
هنگامى كه سر امام حسين(علیه السلام) را وارد قنسرين كردند و راهبى از صومعه خود متوجه سر مقدس آن حضرت شد ديد نورى از دهان مبارك امام حسين خارج ميشد و بطرف آسمان صعود مي كرد.
آن راهب مبلغ ده هزار درهم آورد و سر حسين شهيد را از آنان گرفت و داخل صومعه خويش نمود. راهب صدائى شنيد، ولى صاحب آن صدا را نديد آن گوينده براهب مي گفت: خوشا بحال تو! و خوشا بحال آن كسى كه از حرمت اين حسين آگاه شد.
راهب سر خود را بلند كرد و گفت: پروردگارا! تو را به حق عيسى قسم مي دهم كه اين سر را مأمور كنى با من تكلم نمايد. آن سر تكلم كرد و گفت: اى راهب! چه منظورى دارى؟ راهب گفت: تو كيستى؟ فرمود:
انا بن محمّد المصطفى، و انا بن على المرتضى. و انا بن فاطمة الزهراء، انا المقتول بكربلاء، انا المظلوم، انا العطشان!
بعدا آن سر مقدس ساكت شد. راهب صورت به صورت امام حسين (علیه السلام) نهاد و گفت: صورتم را از صورت تو بر نخواهم داشت تا اينكه بگوئى: من روز قيامت شفيع تو خواهم بود. آن سر مقدس به سخن آمد و فرمود: به دين جدم محمّد مصطفى (صلی الله علیه و آله) باز گرد
: المناقب ج۴ص۶۰
@navaye_asheghaan
❁﷽❁
روضه ی تنور خولی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از لطف زهرا(س) ما گرفتار حسینیم
شکر خدا گرمی بازار حسینیم
هر کس که پرسید از مقام ما بگوئید
ما جزو نوکرهای دربار حسینیم
کاری به کار مردم دنیا نداریم
تنها در این عالم پی کار حسینیم
تو بحرین ، یه مادریه، فقط یه دونه پسر داشت اونم به بلایی دچار شد و از دنیا رفت
هر روز مینشست برا داغ فرزندش گریه می کرد، یه روز اومد از خونه بره سر خاک پسرش ، دید خونه ی همسایه ، صدای روضه میاد اومد تو مجلس روضه نشست، بعد روضه همینکه راه افتاد پیاده بره سمت قبرستان، به خودش یه نهیبی زد گفت فلانی، تو یه دونه بچه داشتی و اونم از دنیا رفت، دیدی چجور مردم اومدن، با چه احترامی، پسرتو تشییع کردن، به خاک سپردن ، هر موقع بیتاب شدی زنها اومدن زیر بغلتو گرفتن ، چقدر احترامت کردن، هی اینا رو با خودش می گفت ، بعد میگفت: اما جگرگوشه های فاطمه ی زهرا، تو کربلا نه تنها حسین فاطمه رو کشتند بلکه سر از بدنش جدا کردند، نه تنها سر از بدنش جدا کردند، بلکه اولادش و اهل و عیالش رو به اسارت بردن، هی اینا رو با خودش میگفت چشماش پر اشک شده بود، اومد تا قبرستان رسید همینکه رسید کنار مزار فرزندش، دید یه خانمی چادر به سر، کنار مزار پسرش نشسته، اومد جلو سلام کرد خانوم شما کی هستید؟ اینجا قبر پسر منه، یه مرتبه اون خانم چادر بسر، صداش زد فلانی، تو امروز اومدی برا بچه های من گریه کردی، منم اومدم کنار مزار پسر تو، خانوم، شما کی هستید؟ صدا زد من مادر حسینم، آه،
این رفت و آمدهای ما معنیش این است
دیوانه ی یک لحظه دیدار حسینیم
امشب برا غم و غصه های مادر سادات گریه کنیم، کأنّ مادر سادات داره گریه میکنه برا حسینش
چجوری گریه میکنه؟ بخونم زبان حالی که این ایام مادر سادات براش گریه میکنه
امام بود، ولی پیکرش به مسلخ بود
آی حسین فاطمه بدنش تو کربلا بود این بدنش
سر بریدۀ او در میان مطبخ بود
سرشو آوردن تو کوفه
چگونه بود که باید امامِ قرآنی
تنور را کند از نور خویش نوررانی!
چگونه بود که کوفه امام را نشناخت
و یا شناخت ولی دینِ خود بدنیا باخت!
آه
سَری که زینت اسلام و جان زینب بود
چه شد که داخل خورجین خولی آنشب بود
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
من از مادر سادات شرمندم. بی بی جان منو حلال کنید این روضه، خیلی جانسوزه، منو ببخشید
تنورِ گرم، سرِ خسته، هیزمش بِستر
محاسنِ پرِ خون بود، غرقِ خاکستر
آه
تلاوت پسر فاطمه چنان پیچید
که سوز نغمۀ قرآن به آسمان پیچید
پیمبر و علی و مجتبی و زهرا را
نه، بلکه جذب خودش کرد اهل بالا را
آه، همسر خولی میگه نیمه های شب ، از خواب بیدار شدم یه مرتبه دیدم تمام خانه رو نور عجیبی گرفته ، همه جا روشن شده، تعجب کردم ، سراغ نور رو گرفتم دیدم از تنور خانه نوری به آسمان بلنده، اومدم در تنور رو کنار زدم دیدم یه سر نورانی میان تنوره، داره با خدای خودش مناجات میکنه، صدا زدم آی سر، بگو ببینم کی هستی ؟!اینجا چه میکنی؟! دیدم لبها به حرکت در اومد
انا الغریب
انا المظلوم
گفتم آقا من نمیشناسم، میشه بیشتر معرفی کنی،صدا زد
انا العطشان
دیدم هنوز لبهاش، خشکیده ست ، صدا زد انا الحسین
کدام حسین؟
انا بن النبی
من نوه ی پیغمبرم، شروع کردم به سر زدن، آه..
رسید در وسط آنهمه نوا و خروش
أنابنُ فاطمه از آن سرِ بریده بگوش
من پسر فاطمه ی زهرام
أنالحسین، أنابنُ نبی، أناالعطشان
أناالغریب، أنابنُ علی، أناالعریان
میگه تو همین اثنا یه مرتبه دیدم چند زن مجلله، از آسمان پایین میان، یکی از این بانوان هی با مشت به سینه میکوبه ، هی ناله میزنه، فهمیدم مادرش فاطمه ی زهراست
صدای نالۀ زهرا بلندتر شده بود
شبی به گریه گذشت و دگر سحر شده بود
میگه دیدم فاطمه ی زهرا، نشست کنار تنور، دست برد سر نورانی حسین رو بالا آورد سر رو دامن گذاشت شروع کرد با گوشه ی معجرش این خونها و خاکسترها رو پاک کردن، یه مرتبه دیدم با گریه وفغان شروع کرد فاطمه ی زهرا، حرف زدن،
ولدی ، ولدی یا حسین
ایهاالشهید ایها المظلوم
قتلوک کشتنت
وماعرفوک نشناختنت
و من شرب الماء منعوک
یه قطره آبم بهت ندادن
حسین......
آه، از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب، سلیمان کربلا
✍شاعر: محمود ژولیده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_تنور_خولی
@navaye_asheghaan
روضه دفتری هفتم امام حسین(ع)
سینه ی غم داران چوشمع سوزان است
خون شده دل یاران هفتم شهیدان است
اشکِ لاله ها رنگین،قلبِ لاله ها خونین
راس لاله های دین روی نیزه تابان است
◾دلتو ببر کربلا ان شاءالله کربلا این روضه رو بخونیم ،امشب شبِ هفتمِ امام حسین و شهدای کربلاست، هفت شبه که رقیه بابا نداره هفت شبه که زینب بی برادر شده، هفت شبه که رباب علی اصغر نداره، آی جوون دارا الان هفت شبه که لیلا بی علی اکبر شده، آی داغ دیده ها کجای مجلس نشستین، بیاین امشب با بی بی زینب و رقیه هم ناله بشیم،آی کربلائیا روز هفتم که میشه دختر میاد کنار قبر باباش، خواهر میاد کنار قبر برادرش دسته گل میارن عکس بابا رو میارن زیر بغلای خواهرا و دخترا رو میگیرن احترام میکنن و تسلا میدن ، عزاداری میکنن اما بمیرم برا یتیمان ابی عبدالله الان آواره ی بیابونا هستن ، سر حسین بالای نیزه هاست بدنش تو کربلا به هر بهانه ای کتکشون میزنند ، آب میخوان کتک میزنند، غذا میخوان کتک میزنند ، بهانه ی بابا می گیرن کتکشون میزنن😭😭😭الهی غریب تو مجلس ما نباشه الهی هیچ وقت گرفتار نشی ، الهی هیچ وقت بی کس نشی چی کشیدند یتیمان حسین، چی کشید بی بی زینب، بیایین امشب با اشکِ چشماتون مرهم بزارید رو قلب داغدار بی بی فاطمه ی زهرا س ، ان شاءالله روزی که همه ی چشمها گریانند چشم شما گریان نباشه امروز هر روضه ای رو میشه خوند، بزار روضه ی عطش رو بخونم و التماس دعا، هِلال ابن نافع میگه صدای العطش حسین شنیدم رفتم ظرفی رو آب کردم گفتم ببرم دم آخر حسین فاطمه رو سیراب کنم، یه مرتبه دیدم شمر داره از قتلگاه بیرون میاد، صدا زد هِلال کجا میری و آب برای کی میبری، گفتم صدای العطش حسین فاطمه رو شنیدم براش آب آوردم گفت هلال برگرد من حسینو سیرابش کردم، گفتم نانجیب تو که آبی نداشتی ، میگه دیدم دامنش رو کنار زد سرِ بریده ی حسینو دیدم😭😭😭 میگه دیدم شمر داره میلرزه گفتم نانجیب تو که کار خودتو کردی دیگه چرا میلرزی، صدا زد هِلال همین که داشتم سر حسینو از بدن جدا میکردم یه مرتبه دیدم صدای یه مادری میاد از گوشه ی قتلگاه هی میگه آخ غریب مادر حسین، عزیز مادر حسین😭😭😭
هر کجای مجلس نشستی ارباب بی کفن رو صدا بزن یا حسییییین، یا حسیییییین
@navaye_asheghaan
روضه_اسارت
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقِیَّهَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقُومُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تَقْعُدُ
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ حینَ تُصَلّى وَ تَقْنُتُ
🔹الان کجای عالم شرف حضور داری اقاجان ... کجا داری نماز میخوانی ... کجا داری گریه می کنی ... کجای عالم داری برای ما دعا می کنی ... کجای عالم داری برا ما استغفار می کنی ؟؟؟ اونی که ما گریه کنا می فهمیم اینه ،الان تو کوفه با عمه جانت زینب داری همراهی می کنی ... بعضی ها فرمودن وقتی قافله رو از کوفه بردن تا وقتی که تو کوفه بودن یه عده ازین 84 زن و بچه که بعضی هاشونم بنی هاشمی نبودن تو کوفه فامیل داشتن . سکینه ی بنت الحسین دید بعضی ها اومدن بعضی ازاین اسرا رو از قافله جدا کردن عمه جان اینا کجا دارن میرن؟ فرمود عزیز برادرم اینا اینجا فامیل دارن ازین به بعد دیگه با ما نمیان ... " نه نمیان ،اینجا خونه دارن اینجا کس و کار دارن ...
▪️(خیلی دله این نازدانه ابی عبدالله شکست) عرضه داشت عمه جان مگه ما تو کوفه کس و کاری نداریم ؟
(الله اکبر) یه نگاهی کرد؛ دید از این به بعد لباس هاشونو رفتن عوض کردن" این بچه هایی که از گرسنگی و تشنگی رنگ به چهره نداشتن دیگه آب و غذا بهشون دادن ...
یعنی از اینجا به بعد فقط بنی هاشم تو قافله ی اسرا هستن ..." کجا دارن میرن ؟اینا رو دارن میبرن شام بلا ..." همونایی که 40 سال کینه ی امیرالمومنین و به دلاشون داشتن ..." آقا جان الان کجای عالمی ؟ از زبان خود شما روضه ی اسارت عمه جان تو بخوانیم" اون روضه ای که خودت فرمودی من خون گریه می کنم ..."روضه ای که امام زمان خون گریه کنه حیفه من و تو گریه نکنیم ..."
عمه ی من نائب الحیدر است
سیدالنساء پس از مادر است
عمه ی من سفیر خون خداست
هم دم هجده سر از تن جداست
عمه ی من اوست که در قافله
نشسته آورده به جا نافله ...
عمه ی من بر سر بازارها
دیده ز اهل ستم آزارها
این بی بی کسی هست که 56 سال آفتاب سایه اش رو ندیده بود ؛ این خانمی که 56 سال تا کربلا که بیاد، تاریخ نوشته هیچ چشمی قد و قامتشُ ندیده...
این خانمیه که وقتی حرم پیغمبر میخواست بره ، امیرالمومنین و حسنین دورش و می گرفتن ،شبانه به زیارت پیغمبر میرفت" امیرالمومنین قنبر رو میفرستاد برو چراغ های حرم رو کمتر کن ..." یه روز امام مجتبی پرسید بابا ما که زیارت میخوایم بریم روز میریم بدون هرگونه تشریفات" اما چرا زینب خواهرم که میخواد بره شب می بریمش با این همه تشریفات ؟
▪️ فرمود همه ی اینا به خاطر اینه مبادا کسی قد و قامتشُ ببینه ...." حالا این خانم محاصره شده بین نامحرما ....😭
این زینب و آوردن تو کوچه و بازار کوفه دارن میگردونن .... یه جمله فقط" این خانمو آوردن تو مجلس شراب ...."
آی حسین ...
عمه ی من اسوه ی ایوب بود
شاهد قرآن و لب و چوب بود
▪️هرچه صدا زد مزن ظالم که او مادر ندارد ....هر چی گفت نزن بچه هاش دارن می بینن " نتیجه ای نگرفت
آخر به طعنه گفت بزن ،خوب میزنی ...ظالم به بوسه گاه نبی چوب میزنی ....بأبی المستضعف الغریب
یا ثارالله ... یا اباعبدالله ...
@navaye_asheghaan
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#روضه حضرت رقیه (ع)
#گریز حضرت زینب (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحیم
لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم، حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیر،
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ، الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ، ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ ، و اَتُوبُ اِلَیهِ
اول مجلس دعای سلامتی امام زمان را زمزمه می کنیم
اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَهِ وَفی کُلِّ ساعَهٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً.
یا صاحب الزمان
♦️بنال ای دل نوا دارد رقیه
♦️به هر دردی دوا دارد رقیه
♦️مرض او را ز پا انداخت ،امّا
♦️مریضان را شفا دارد رقیه
⬅️عزیزانی که درگوشه ازاین مجلس نشسته ای میدونم همه به امیدی امدید میدونم گرفتاری میدونم مریض داری میدونم برای حاجت امدید امروز (امشب) بگو حسین جانم به صورت سیلی خورده دخترت دیگه ما را دست خالی ردمان نکنی
🔸رقیه دخترزهرا اطهر
🔸دل جان می شود از او مطهر
🔸رقیه جان توی دوردانه عشق
🔸بود روشن زتو کاشانه عشق
⬅️عزیزان ما نمی دانیم خدا لیاقت بده که بریم از نزدیک قبر بی بی رقیه را رازیارت کنیم یا نه بی بی با این دستهایکوچکش خیلی از گره ها را باز می کنه
🔸بی بی جان غم خودرا بی افزا دردل من
🔸توی یک دانه غم خانه عشق
🔸رقیه جان به ما منت گذاری
🔸گدایی از گدایانت شماری
🔸امید آن است که در فردای محشر
🔸مرا جزء محببانت شماری
دیدم آرام آرام آمد مقابل سر بریده بابا چه مخواد بگه عزیزان ای کسی که دختر سه ساله دارید دستهای کوچکشه بلند کرد گویا از بابا تمنا داره چه گفت ، گفت بابا جانم دلم برات تنگ شده انشاءالله هیچ فرزندی را چشم انتظار بابا نکنه دختر دارها می دونن من چه می گم بابا غرور دختره دیدی هروقت دل تنگ بابا میشه یاد بابا می کنه میگه بابام می خواهد خونم بیاد
انشاءالله همه دختران تان عاقبت به خیر بشن، حالا درد دل سه ساله حسین را گوش کن بابا دیگه خسته شدم ازاین سفر بابا جان که میای منو ببری بابا ،خداکنه یتیم نشی اخ بمیرم آن قدر بهش تازیانه زدند اخ شما هم امشب (امروز)یتیم نوازی کنید آرام آرام آمد جلو مقابل سر بریده بابا سر بابا رادرآغوش گرفت
صدا زد بابای خوبم
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده
اما میخام بگم😭
بابای خوبم
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن..😭.
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم.
طاقت سیلی خوردن ندارم.
طاقت سنگ خوردن ندارم.
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهر
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر از این مجلس و محفل فیض ببرند گریزی هم داشته باشیم به روضه زینب (س) بهره امواتمان باشه
امروز دلها را ببریم حرم زینب ، انشاء الله یک روزی کنار حرمش اشک بریزید .
امروز از چشمانت بخواه برای زینب گریه کند ، زینب اُم المصائب است ، پیغمبر بشارت داده برای آن چشمی که برای زینب گریه کند . فرمود : پاداش او همچون کسی است که برای حسن و حسین گریه می کند .۲
هر وقت دلش می گرفت سر از محمل بیرون می آورد ، می شنید از بالای نیزه یک آقایی دارد قرآن
می خواند هی صدا می زند : «وَسَیَعلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»۳
گاهی هم صدا می زند : «أَم حَسِبتَ أَنَّ أَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً»۴
قربان قرآن خواندنت برادر ، برادر با قرآن خواندنت رفع تهمت از ما کر دی ، آخر به ما خارجی می گفتند .
آی گریه کنندگان امام حسین ، دلها بسوزد یک وقت هم سر از محمل بیرون آورد دید یک نا نجیبی با سنگ پیشانی برادرش را می زند همه صدا بزنید یاحسین …
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
@navaye_asheghaan
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
#روضه_امام_حسین(_ع )
#روضه_هفتم_امام_حسین(_ع)
#گریز حضرت زینب (س)
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن یا رحمن
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُم
ْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَین
⬅️اجر و مزد شما برادران و خواهران عزاداران با بی بی دوعالم فاطمه (س)انشاالله آبروی ابا عبدالله در هر گوشه ای از این مجلس ومحفل نشسته آید حاجت روا بشید روضه برات بخونم همه اموات فیض ببرند
🔶هفت روز است که من داغ برادر دیدم
🔶هفت روز است سر نیزه فقط سر دیدم
🔶هفت روز است فقط زخم زبانم زده اند
🔶طعنه بر اشک من و قد کمانم زده اند
🔶هفت روز است که بعد تو گرفتار شدم
🔶پی تو راهی هر کوچه و بازار شدم
🔶باورم نیست سرت بر سر نی ها باشد
🔶بدن بی کفنت در دل صحرا باشد
🔶باورم نیست زدم بوسه روی حنجر تو
🔶باورم نیست که غارت شده انگشتر تو
🔶باورت نیست که این کوفه چه آورده سرم
🔶باورم نیست که با قاتل تو همسفرم
🔶عده ای پیرهن کهنه تو دزدیدند
🔶عده ای بر سر تو سنگ زده خندیدند
🔶چشم گریان مرا خوب تماشا کردند
🔶پیش چشمان ترم هلهله برپا کردند
🌺صلاللهعلیکیااباعبدالله
⬅️دلتو ببرم کربلا آی کربلائیا..آی حاجت دار آی جوون دارا..آی مریض دارها ای کسانی که دلتنگ کربلا شدید دعا کنید زنده باشیم که بتوانیم ازنزدیک حرم آقا امام حسین رو زیارت کنیم خیلی ها بودند درسالهای قبل در عزاداری امام حسین شرکت داشتند ولی جایشان خالیست روحشان ازاین مجلس ومحفل فیض ببرند عزیزان عزادار
شب/روز هفت ابی عبدالله...
روز هفتم/سوم که میشه..دختر میاد کنار قبر بابا...خواهر میاد کنار قبر برادر..
دسته گل میارن..عکس بابارو میارن .
زیر بغلای خواهرا و دخترها رو میگیرن..تسلا میدن..یه دل سیر گریه میکنند
(عزاداری میکنند سبک میشن)
⬅️اما من بمیرم برا یتیمان ابی عبدالله درکربلا...آوارهٔ بیابونا...سر حسین ع بالای نیزه ..بدنش تو کربلا...بچه ها آواره اند...تا اسم بابا را می گرفتند کتکتشون میزنند...آب میخوان میزنند..
غذا میخوان کنک میزنند..
بابارو میخوان کتک میخورند..
⬅️ الهی غریب نشی... الهی گرفتار نشی...الهی بی کس نشی..
چه کشیدند یتیمان آقا ابا عبدالله
چه کشید خانم بی بی زینب کبرا( س)
باید بگم عزاداران
💔امان از دل زینب
💔چه خون شد دل زینب
چه زینبی که یک لحظه طاقت دوری حسینشو نداشت اما
✔️(هر روضه ای میشه خوند)✔️
چون روضه ای نیست که اسم زینب درآن نباشد
صدا زد...برادران حسین جان
🔸بهسویشاموکوفهامچه ظالمانه میبرند
🔸نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
🔸سر تو را به نوک نی زدند این ستمگران
🔸نمی روم ولی مرا به تازیانه میبرند
یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر از این مجلس و محفل فیض ببرند گریزی هم داشته باشیم به روضه زینب (س) بهره امواتمان باشه
امروز دلها را ببریم حرم زینب ، انشاء الله یک روزی کنار حرمش اشک بریزید .
امروز از چشمانت بخواه برای زینب گریه کند ، زینب اُم المصائب است ، پیغمبر بشارت داده برای آن چشمی که برای زینب گریه کند . فرمود : پاداش او همچون کسی است که برای حسن و حسین گریه می کند .۲
هر وقت دلش می گرفت سر از محمل بیرون می آورد ، می شنید از بالای نیزه یک آقایی دارد قرآن
می خواند هی صدا می زند : «وَسَیَعلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ»۳
گاهی هم صدا می زند : «أَم حَسِبتَ أَنَّ أَصحابَ الکَهفِ وَ الرَّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَباً»۴
قربان قرآن خواندنت برادر ، برادر با قرآن خواندنت رفع تهمت از ما کر دی ، آخر به ما خارجی می گفتند .
آی گریه کنندگان امام حسین ، دلها بسوزد یک وقت هم سر از محمل بیرون آورد دید یک نا نجیبی با سنگ پیشانی برادرش را می زند همه صدا بزنید یاحسین …
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
التماس دعا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
@navaye_asheghaan
.
#اسارت
#عبور_از_کربلا_تا_کوفه_و_شام
#راس_الحسین_علیه_السلام
صبرم به هر مصیبت و محنت سپر شده
دانی چگونه روز و شبم بی تو سر شده
از اینهمه بلا و مصیبت که دیده ام
سهم دلم شراره و خون جگر شده
آب از سرم گذشته و تنها و بیکسم
یارم در این زمانه، دو چشمی که تر شده
از بسکه تازیانه شده سهم دخترت
تابی به تن ندارد و بی بال و پر شده
اوج غریبی ام بِنِگر ای فلک کنون
تنها انیس غربتم اشک بصر شده
عباس کو تا که ببیند سنان و شمر
با خواهر شکسته دلش همسفر شده
#اسلام_مولایی ✍
.
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
وحی است و به خاکیان نزولی دارد
ماه است و به چاهها حلولی دارد
از ظاهر خاکستریاش هیچ نپرس
این سر خبر از تنور خولی دارد
✍ #سیدحسین_متولیان
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
آخر چه شده ز خانه دور افتادی
تو دور ز خواهرِ صبور افتادی
زینب به میان خیمه میسوزد و تو
ای وای بمیرم به تنور افتادی
✍ #جواد_حیدری
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
یک روز به هیئت سحر میآید
با سوز دل و دیدهی تر میآید
یکروز به انتقام هفتاد و دو شمس
با سیصد و سیزده قمر میآید
✍ #عباس_احمدی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات
با ناله و آه... ياریات خواهم كرد
تا آخر راه... ياریات خواهم كرد
گر لطف تو شاملم شود بعد از این...
با ترکِ گناه... ياریات خواهم کرد
✍ #سیدمجتبی_شجاع
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات
دردا! غم تنهایی ما، دور از تو
باید برسیم تا کجا، دور از تو؟
برگرد که قامت زمان را خم کرد
سنگینی این ثانیهها، دور از تو
✍ #فائزه_زرافشان
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
باز آهم، آتشی افروخته
در تنور غم، دلم را سوخته
آن شنیدم خولی بیدادگر
داشت با خود، رأس نور دادگر
بُرد آن سر را نهان در خانهاش
رشک کوی طور شد، کاشانهاش
آن سر پُرنور را با صد غرور
کرد پنهان از جفا، کنج تنور
همسرش بود از دل و جان ز اهل راز
نیمهشب برخاست از بهر نماز
آمدش بر چشم دل، ناگه ز دور
مطبخ خانه، سراسر غرق نور
چون بشد بر سوی مطبخ از وفا
دید مطبخ را پُر از نور خدا
چشم چون سوی تنورش اوفتاد
روزنی از حق به روی دل گشاد
گفت با خود، آن زن پاکیزهدین:
مطبخ ما آمده عرش برین
شد زن خولی از آن منظر ز هوش
کآمدش از غیب، آوازی به گوش:
این سر پُرنور، نور کبریاست
ذات پاکش، جلوۀ ذات خداست
نور این سر، نور حیدر آمده
مادرش، خاتون محشر آمده
گاه گردد گوی میدان بلا
گاه شمع بارگاه کبریا
سرّ این سر کس نداند جز خدا
جز خدا کس نیست او را خونبها
بس بُوَد، «سرباز»! دل پُرآه کن
نیست طاقت، قصّه را کوتاه کن
✍ #سرباز_بروجردی
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
در دل شب کرد بر کوفه ورود
وندر آن دم، قصر را در، بسته بود
لاجَرَم، «سر» را به سوی خانه بُرد
بُرد و بر کنج تنور آن را سپرد
زوجهاش گفت: ای پلید روسیاه!
دور گردانَد ز هر خیرت، اله!
مردمان آیند چون باز از سفر
با خود آرند از سفرها، سیم و زر
تو سر شبل امیر مؤمنان
آوری در خانۀ من، ارمغان؟!
ارمغان مردمان، سیم و زر است
ارمغانت، خصمیِ پیغمبر است
پس ز جا جَست آن زن پاکیزهرای
چون در آمد، دید در صحن سرای
خانۀ او، رشک باغ و گلشن است
مشکبوی و ز آفتابی، روشن است
وندر آن حالت، مگر خوابش ربود
دید تختی ز آسمان آمد فرود
هم بر آن بنْشسته جمعی از زنان
با لباس ماتم و لطمهزنان
آن یکی زن زآن میان ماتمزده
شد فرود و نزد آن سر آمده
پس گرفت آن سر در آغوش و ز هوش
رفت، بس آوردی افغان و خروش
ای عزیز من! فدایت مادرت!
تشنهلب دشمن برید از تن سرت
در جهان قدر تو را نشناختند
جسمت اندر خاک و خون انداختند
✍ #آیتی_بیرجندی
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دیگر زمین مکبّر یاران صبح نیست
امشب نماز یار فُراداست در تنور
هر ندبه عاشقانه به معراج میرود
انگار شور مسجدالاقصاست در تنور!
خاکستر است و شعله و پروانهای که سوخت
امشب تمام عشق همین جاست، در تنور
اینجا مدینه نیست ولی با هزار غم
دست دعای فاطمه بالاست در تنور!
این زادهٔ خلیل که جانش به باغ سوخت
غم را چگونه باز پذیراست در تنور؟!
از اشکهای تبزده طوفان بهپا شدهست
ای نوح! این تلاطم دریاست در تنور!
با داغ جاودانهٔ تاریخ آشناست
باغ شقایقی که شکوفاست در تنور
این سَر که آفتاب سرافراز عالم است
روشنترین مفسّر فرداست در تنور
دیگر چرا ز واقعه باید خبر گرفت
وقتی که عمق حادثه پیداست در تنور!
✍ #جواد_محمدزمانی
@navaye_asheghaan
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#تنور_خولی
هر کس شهید تو نشد، اهل قبور شد
هر کس نمرد بهر تو، زنده به گور شد
خون تو خاک را به دو پیمانه مست کرد
بر خاک تا که ریخت، شرابِ طهور شد
ای چشم! اشکهای تو وقف حسین باد
هر آدمی که اهل بکا شد، غیور شد
گفتم به پیر اهل دلی: روضهای بخوان
با اشک گفت "زینب" و آرام دور شد
::
زینب قرار بود که سر را بغل کند
آه از سعادتی که نصیب تنور شد
✍ #پیمان_طالبی
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
#امام_حسین_ع_شام_غریبان
بر خـاک کـربـلاست اگـر پیـکـر حسین
امشب رسیـده است به کوفه سر حسین
ای آسمـان! بنـال کـه از ظلـم کـوفیـان
خــاکستــر تنــور شـده بستـر حسین
سرخ است گر که خاک ز خـون گلـوی او
خـاکستـری شـدهست رخ انور حسین
امشب شب زیـارت و شــام عــزا بُوَد
بنشسته در محیـط غمش مــادر حسین
آهستـهتر بنـال دل مـن، کـه فـاطمـه
احیــا گـرفتــه است کنـار سـر حسین
خـون از لبـان اطهـــر او پــاک می کنــد
گلبـوسـه میزنـد بـه رخ اطهــر حسین
خوناب میکنـد به روی خـاک غم روان
اشکی که میچکد به روی حنجر حسین
در محفـل غمی کـه به پـا کـرده فـاطمـه
خالیست جای خـواهر غمپـرور حسین
پرپرشدهست گـرچه «وفائی» وجـود او
شاداب مـانـده است گل بـاور حسین
✍ #سیدهاشم_وفایی
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
بوی بهشت میوزد از داخل تنور
موسی گمان كنم كه رسيده به كوه طور
شبنم كنار ساحل آتش چه میكند؟
اين سيب سرخ داخل آتش چه میكند؟
آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور
نفرين آسمان و زمين باد بر تنور
نمرودها و ابرههها عهد بستهاند
آيينهی تجلي حق را شكستهاند
سوزاندهاند قسمتي از باغ سيب را
فهميدهاند معنی شيب الخضيب را
اينجا خليل راهي رضوان نمیشود
آتش در اين بلاد گلستان نمیشود
خورشيد گُر گرفته درون تنور، وای
موسي سرش جدا شده دركوه طور، وای
جاي عزيز فاطمه كنج تنور نيست
مطبخ محل شأن نزول زبور نيست
ديشب تمام دشت برايش گريسته
یحیی درون طشت برايش گريسته
زخم عميق لعل لبش گريهآور است
چشمان نيمهباز شفقگونهاش تر است
رخت سياه بر تن حوا و آسيه
مريم برای فاطمه میخواند مرثيه
كروبيان به چنگ عزا زخمه ميزنند
دور تنور حور و ملك لطمه ميزنند
افلاكيانِ آينهرو سينه میزنند
با نوحههای مادر او سينه میزنند
تا بين دست فاطمه خورشيد جلوه كرد
در شهر كفر، مشعل توحيد جلوه كرد
زهرا نهاده دست سر زانوان خويش
قامت خميدهتر شده از چند روز پيش
زهرا به ناله، شعله به پروانه میزند
بر گيسوان سوختهاش شانه میزند
دستی كشيد بر سر گيسوش، گريه كرد
در سوگ زخم گوشهی ابروش گريه كرد
زهرا به اشك، مقنعه نم ناك میكند
خاكستر از محاسن او پاك میكند
بر زخم دست و سينهی زهرا زده نمك
پيشاني شكسته و لبهای پُر ترك
امشب نه آنكه ارض و سما گريه میكند
حتی ميان عرش خدا گريه میكند
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan