eitaa logo
ندای اندیشه
289 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
542 ویدیو
16 فایل
گفتگویی ساده و کوتاه درباره ی مبانی دینی و اصول اعتقادات آیدی مدیر : @aliakbariran
مشاهده در ایتا
دانلود
برات‌ معجزه‌ میکنه‌، خدایی‌ که‌ صبوری‌ هات‌ رو‌ دیده.. @nedayandisheh
‌ زندگی... شايد شعر پدرم بود كه خواند... چایِ مادر، كه مرا گرم نمود... @nedayandisheh
چرا پست ها اینقدر کم سین میشه؟
24.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدن این فیلم کار ساده ای نیست. باور کردنی نیست که شهید آرمان علی وردی تنها به جرم ریش داشتن توسط یک مشت حرامی اینطور دوره شد و با شکنجه های دردناک به شهادت رسید. کاملا حساب شده اول با چاقو سفید رانش را می برند تا نتواند راه برود، بعد سر فرصت با بلوکهای سیمانی به سرش می کوبند و او برای دفاع، دستش را روی سر می گذارد اما از شدت ضربات انگشترش هم می شکند. بعد موهایش را می کشند و با چاقو روی صورتش می کشند تا بیشتر زجر بکشد. همزمان همه جور اهانت به مادرش می کنند اما باز هم آرام نمی گیرند و با پنجه بوکس گوشت پشت تنش را تکه تکه می کنند و آخر سر پیکر نیمه جانش را گوشه ای از خیابان رها کرده و رویش پتو می اندازند تا کسی نتواند پیدایش کند. اگر دیدید کسی این روزها می گوید چرا پلیس و بسیج خشن عمل می کنند و به فلانی یک باتوم اضافه زده اند، این فیلم را نشانش بدهید و بپرسید نظرش چیست؟ اگر حرفی نزد مطمئن باشید دروغ می گوید و مساله اش خشونت نیست. در 50 روز اخیر هیچ خشونتی بالاتر از جنایت اکباتان و شهادت آرمان وجود نداشته است. https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b @nedayandisheh
ندای اندیشه
دیدن این فیلم کار ساده ای نیست. باور کردنی نیست که شهید آرمان علی وردی تنها به جرم ریش داشتن توسط یک
حقیقتا شهادت عجب داغی بر سینه مون گذاشت. هنوز قابل هضم نیست. چجوری این دنیا رو تحمل کنیم. حیف فقط حیف
ندای اندیشه
چرا پشیمان نسیتم؟ چند روز پیش پدر و مادرم برای جشن عروسی یکی از اقوام به روستا رفتند. در آنجا یکی
یادتونه قبلا این مطلبو نوشتم؟ الان یه چیز جالب درباره ش می‌خوام بگم. این آشنامون بعدش تعریف کرد که پسرش که ازدواج کرد، (حدود سه سالی هست) زنش اصلا رابطه خوبی با خانواده ی اینا نداره. اصلا نمیره خونه شون. خانومش زبان خصوصی تدریس می‌کنه و پولش رو میده باباش براش نگه داره و اصلا به همسرش اعتماد نداره. سال گذشته عروسی خواهر اون پسره بود. زنش به هیچ عنوان راضی نمیشد چه بیاد عروسی. تا اینکه پسره میاد ۱۵ میلیون میده یه گوشی براش میخره اونم راضی میشه بیاد عروسی خواهرش. پ ن: خدایا قربون حکمتت نه اون پولو خواستیم و نه اون طور زندگی رو. @nedayandisheh
ندای اندیشه
دیدن این فیلم کار ساده ای نیست. باور کردنی نیست که شهید آرمان علی وردی تنها به جرم ریش داشتن توسط یک
مادرِ آرمان تو معراج میگفت: آرمان یادته همیشه مداحی غریب گیر آوردنت رو گوش میکردی؟ دیدی آخرش غریب گیر آوردنت مامان... @nedayandisheh
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_نهم بچه ها امروز در مدرسه کمی فرق کرده اند. ساعت پیش دو نفر از بچه ها در ح
می گویند نوجوانی بهترین دوره ی زندگی انسان است. دوره ای که به منزله ی پلی میان کودکی و بزرگسالی ست. در این دوره تربیت روی انسان بسیار اثر گذار است. و قلب نوجوان مانند لوح سفیدی ست چه هرچه بر آن حک شود ماندگار خواهد شد. آرمین هم در این دوره قرار دارد. هنوز مسئولیت های سخت زندگی بر دوش او قرار نگرفته و او احساس آزادی می کند و سرگرم درس و بازی و کارهای خودش است. اما این ویروس چند وقتی ست که تبدیل به عذابی برای او شده. بزرگ تر ها نمی توانند کمکی به این فضا کنند. امید برای آرمین تعریف کرد که نه روانشناس و نه مادرش هیچکدام اصلا متوجه این ویروس نشدند و نسخه ای که شفا بخش نبود را برایش پیچیدند. بزرگ تر ها دنیای خودشان را دارند. اصولاً هر کسی دنیای خودش را دارد و برای ورود به یک دنیای جدید باید با همدلی و اعتماد وارد آن شد. آرمین می خواد خودش با این ویروس مقابله کند. برای یک نوجوان کاری شدیداً سخت و طاقت فرساست که با چنین موجودی روبرو شود مخصوصا اینکه آرمین از آن موجود زخم خورده بود و قدرت او را با وجود خودش حس کرده بود. در ذهنش برنامه هایی را مرور می کند. خود را برای مقابله با آن ویروس آماده می کند. مطمئن است که به زودی سر و کله ش پیدا می شود. ایندفعه آرمین نمیخواند منفعل باشد. می خواهد ویروس را بهتر بشناسد و بداند برای چه آمده؟ متعلق به کدام کُره یا کدام کهکشان است؟ چگونه می تواند از سر او خلاص شود.. او تصمیم خودش را گرفته. نمی‌خواهد در سایه ی ترس و فرار زندگی کند. این روحیه را شاید از تکواندوکار کردن گرفته باشد. مبارزه های دو به دو در تکواندو درس های زیادی به او داده. اصولاً زندگی یک مبارزه ی بزرگی ست که در دلش مبارزه های کوچک تر متعددی دارد.
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_دهم می گویند نوجوانی بهترین دوره ی زندگی انسان است. دوره ای که به منزله ی
آرمین در اتاقش مشغول مرتب کردن لباس هایش است. پیراهن ها را در یک طبقه از کمد آویزان می کند و بقیه ی لباس ها را در طبقه ی پایین کمد می گذارد. خسته می شود. روی تخت دراز می کشد و لحظاتی چشمانش را می بندد. وجود ویروس را می تواند حس کند. چشمانش را باز می کند و ویروس را در نزدیکی در اتاق در حالی که ایستاده است می یابد. سریع از تخت بلند می شود و با اخم به ویروس نگاه می کند. نمی‌داند جنس او چیست؟ آیا می تواند حرف بزند یا نه؟ چه مقدار می تواند برای آرمین خطر آفرین باشد ؟ و سوالات مثل این. آرمین صدا می زند: تو کی هستی؟ چی میخوای از من؟ اصلا زبون منو حالیت میشه یا نه؟ جوابی نمی‌شنود. ویروس یک قدم به سمت جلو حرکت می کند. آرمین داد می زند: جلو نیا. ویروس به جای خودش برمی گردد. آرمین متوجه می شود که ویروس حرف او را می فهمد. این اولین باری ست که آرمین پی می برد می تواند ارتباط کلامی با او برقرار کند. آرمین مجدد می گوید: زبون ما رو بلدی؟ چرا حرف.. هنوز جمله ی آرمین تمام نشده بود که می بیند ویروس سیاه به یکباره تماما به رنگ قرمز در می آید و به سمت قفسه ی کتاب حرکت می کند. آرمین فقط نظاره گر شده و اصلا نمی‌داند چه اتفاقی افتاده. ویروس بر یکی از کتاب های قفسه ی کتاب دست می گذارد و صورتش را به سمت آرمین می کند و می گوید:« من همراه تو در زندگیت هستم.» پاهای آرمین می لرزد و بدنش خیس از عرق شده. صدای ویروس به اندازه ی قیافه اش ترسناک نبود. صدای معمولی ای داشت. انگار یک انسان حدودا سی یا سی و پنج ساله دارد حرف می زند. الان چهره اش هم تغییر کرده، آن موجود تماما سیاه الان رنگ و لعاب به خود رفته و قرمز رنگ شده. آرمین می گوید: یعنی چی که تو همراه من در زندگی هستی؟ تا الان کجا بودی؟ ویروس جواب می دهد: «من از اول زندگیت باهات بودم. الان به سنی رسیدی که می تونم خودمو بهت نشون بدم. من در اعماق وجود تو لانه داشتم. اینم بهت بگم در اونجا موجودات دیگه ای هم بودن. وقتش که رسید من از اونا خداحافظی کردم و با عبور از کشور وجودی ات با پشت سر گذاشتن مراحل و مراتب مختلف، الان رو به روی تو دارم باهات صحبت می کنم.» آرمین کاملا گیج شده بود. در این لحظات اصلا یادش رفته بود پلک بزند و فقط مستقیم به ویروس چشم دوخته بود. این موجود از چه چیزی دارد سخن می گوید. راست می گوید یا دروغ؟ دوست است یا دشمن؟ مگر یک ویروس می تواند دوست باشد؟ اینها سوالاتی بود که در ذهن آرمین پدید آمد اما او به یک چیز مطمئن بود، به این که حس خوبی به او ندارد. ادامه دارد..
الإنسان إذا عجز لسانه تتكلم عيونه. ------------------------ وقتی زبان آدمی قاصر شود، چشمانش به سخن می‌آیند. @nedayandisheh
Whenever you understand Because of the appearance, family and place of residence Do not mock anyone You can give your name "Human" . _______ هر وقت فهمیدی به خاطر قیافه، خانواده و محل زندگی کسی رو مسخره نکنی، میتونی اسم خودتو بذاری "انسان" @nedayandisheh
روز قیامت اگر بپرسند چه آورده‌ای؟ مادر: جوانم را... شهید: دل سوخته‌ی مادرم را... @nedayandisheh
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_یازدهم آرمین در اتاقش مشغول مرتب کردن لباس هایش است. پیراهن ها را در یک طب
+هیچ کدوم از حرفاتو نفهمیدم. _ بهت حق میدم، یه کم پیچیده هست که بخوای بفهمی + ببین من نمیدونم تو دنبال چی هستی. فقط از من دست بردار، بذار زندگیمو کنم. _ من از جای دیگه نیومدم که بخوام به اونجا برگردم. آرمین، من از کشورِ وجودی تو اومدم. + وایسا ببینم چی داری میگی. کشور وجودی دیگه چیه؟ _ بذار اینجور بهت بگم:« تو فکر می‌کنی که یه آدم ساده ای هستی که داری هر روز کارهای روزانه ت رو انجام میدی، ولی اصلا اینجور نیست. درون تو یک کشور وسیع و پهناوری وجود داره با موجودات مختلف و استعدادهای متنوع. تو اون کشور رو ندیدی، چون تو خودت اون کشور هستی. و نمیتونی به اونجا سفر کنی، چون سال ها طول می‌کشه که بخوای به اونجا برسی البته بعد از اینکه از خطرات راه و سختی هاش جون سالم به در ببری.» آرمین دیگر نمی‌داند چه بگوید. حرف های ویروس حتی از مطالب کلاس ریاضی آقای احمدی هم سخت تر بود. تا به حال از این جور حرف ها رو در هیچ جا نشنیده بود. ویروس دوباره به رنگ سیاه در می آید و با شتاب به سمت امید می رود. این رنگ سیاه سرتا پای ویروس را پوشانده و اصلا مشخص نیست که حرکت ویروس با پا است یا مثل شبح ها و روح هایی ست که پا ندارند. آرمین فرصت نمیکند واکنشی نشان دهد. ویروس دستش را بر سر آرمین قرار می دهد، سر آرمین به شدت شروع به درد کردن می گیرد. آرمین از تخت بر زمین می آید. دو دستش را به سمت دست ویروس می برد اما قدرت ویروس بسیار بیشتر از زوری است که آرمین می زند. درد را از سر تا پا حس می کند. به یک لحظه دستان آرمین پایین می آید. دیگر مقاومتی نمیکند، نه اینکه از هوش رفته باشد، نه، ویروس اجازه ی مقاومت را از او می گیرد و آرمین هم دیگر دردی احساس نمی کند.
ندای اندیشه
#رمان_کوتاه_ویروس #پارت_دوازدهم +هیچ کدوم از حرفاتو نفهمیدم. _ بهت حق میدم، یه کم پیچیده هست که ب
چند هفته ای بیشتر تا امتحانات باقی نمانده. پدر آرمین به او قول داده اگر معدلش بالای ۱۹/۵ شود، یک دستگاه ps4 برایش می خرد. آرمین معمولا در کلاس ها تمام درس را متوجه می شود و لذا کار سختی در پیش ندارد. از روزی که آن حرف های تازه را از ویروس شنید، مدام به آن فکر می کند. نمی‌تواند آن حرف ها را نادیده بگیرد. هر شب وقتی به تخت خواب میرود معمولا دو ساعت به این مسأله فکر می کند و بدون فکر کردن به آن نمی خوابد. در پرتو نور آبی کمرنگی که از شب خواب اتاقش منتشر شده به سقف نگاه می کند و حرف های ویروس در ذهنش تداعی می شود. آهسته پلک می زند. در این سکوت شب همه چیز آرام است و بهترین وقت است برای فکر کردن: «اگه واقعا همه چیز اونجوری که در ظاهر هست نباشه چی؟ اگه هر انسانی مجموعه ای از موجودات باشه چی؟ اگه پشت این بدن های آرام و ساده، یک دنیای پر جنب و جوش و زنده ی دیگه ای هم باشه چی؟ قضیه داره جالب میشه. هر طوری شده باید بفهمم حقیقت چیه.» ساعت موبایلش زنگ میزند و خبر از آمدن صبح میدهد. به این صدا آلرژی پیدا کرده و با شنیدنش، گره در پیشانی اش می اندازد. با چشمانی نیمه باز موبایل را به دست می گیرد و صدا را خاموش می کند. مادر صبحانه را آماده کرده. چند لقمه ای می خورد و بعد به مدرسه می رود. مدرسه قرار است بچه ها را به سینما ببرد. انیمیشن زیبای «soul» بر روی پرده ی سینما در حال اکران است. تمام بچه های کلاس از جمله آرمین ثبت نام کرده اند. آرمین می خواهد این سینما رفتن تسکینی باشد بر چند هفته اضطراب و دردی که از جانب ویروس متحمل شده بود. آرمین نمی‌داند که این تسکین بسیار موقتی ست و نمی تواند مشکل او را حل کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک نفر رو شهید کنید ده ها هزار نفر زنده میشن. خون این شهدای پابرهنه مظلوم دودمان استکبارو به باد میده شما اراذل هم در مسیر له خواهید شد... +مراسم تشییع شهید مظلوم روح الله عجمیان در کرج پ ن: دوستان چهره اصلی و غالب کشور همینه، مردم دشمن دین و انقلاب نیستن. دچار موقع خطای محاسباتی نشیم ✌️ @nedayandisheh
▪️دو ماه شما بازی کردید، حالا نوبت بازی جمهوری اسلامی ایران است @nedayandisheh
Small steps everyday lead to massive results down the road. قدم هاى كوچك روزانه، در انتهاى راه منجر به نتايج بزرگى ميشن . @nedayandisheh
Every master was once a beginner. هر استادى يه روزى مبتدى بوده . @nedayandisheh
Failure is not the opposite of success . It is part of success. شكست، متضاد موفقيت نيست. شكست قسمتى از پروسه ى موفقيته . پ ن: شکست خوردن خیلی تلخه و کسی اونو دوست نداره ولی چاره ای از این نیست، شکست ها بخشی از زندگی هستند. @nedayandisheh
فلاسفه و متفکرین و تئوریسین های نابغه ای پشت انقلاب اسلامی بودند ( حضرت امام، شهید مطهری، شهید بهشتی، باهنر و..) که همگی را آمریکا ترور کرد ولی در پشت پرده اغتشاشات اخیر قاتل ها و هرزه ها و بیسوادان قرار دارند که آمریکا پشتیبان همه آن هاست حالا فرق انقلاب و اغتشاش را دانستید ؟ حالا دانستید که چرا انقلاب اسلامی شکست نمی خورد و فقط رشد میکند ؟ @nedayandisheh
دوستان با داستان رمان ارتباط برقرار کردید یا نه؟ اگه نه، دیگه ادامه ندیم
دل در این پیر زن عشوه‌گر دهر مبند کاین عروسیست که در عقد بسی دامادست پ ن: منظور از پیر زن عشوه گر، دنیا هست. @nedayandisheh
تو به زودی دنیا را ترک خواهی گفت، و لاجرم خداوند واحد قهار را ملاقات خواهی کرد، سرمست از دنیا نشو اینجا خبری نیست @nedayandisheh
ندای اندیشه
تو به زودی دنیا را ترک خواهی گفت، و لاجرم خداوند واحد قهار را ملاقات خواهی کرد، سرمست از دنیا نشو ای
کسی که توی اتوبوس و یا هواپیما میشینه، هیچ وقت نباید به این اتوبوس و هواپیما افتخار کنه، این وسیله ی راه هست. دنیا با تمام متعلقاتش نیز همین است فقط و فقط وسیله ی موقتی انسان به جهان آخرت .. @nedayandisheh
دنیا و عناوینی که توی این دنیا داریم، همه یک نقاب هست. یعنی چی ؟ کسی که دکتره یا استاد دانشگاه هست یا مدیر هست یا رییس هست و... هیچکدوم از اینا واقعیه وجود انسان نیست. همه ی این عناوین، مثل لباس هایی هستن که توی این دنیا پوشیدیم، ما اینا رو به آخرت منتقل نمی کنیم. در آخرت هیچ فرقی بین استاد دانشگاه با یک فرد روستایی بی سواد نیست. هیچ فرقی بین کسی که رییس جمهوره با یک شهروند نیست. هیچ فرقی بین ثروتمند ترین انسان با فقیر ترین انسان نیست. همون طور که وقتی به این دنیا اومدیم هیچکدوم از اینا همراهمون نبود، در آخر هم همراهمان نخواهند بود. فقط شخصیت و عمل و ایمان به حقیقت مطلق که ذات مقدس احدیت است باقی می ماند برای انسان. @nedayandisheh
همین دو سه تا نکته که در پست های اخیر گذاشتم، علت غفلت و جهالت خیلیا شده. از اون فیلسوفش بگیر تا افراد کوچه بازاری. خیلی از مشکلات بخاطر نگاه نادرست ما به دنیا هست. نگاه درست به دنیا خیلی مهمه و مسیر زندگی ما رو مشخص می‌کنه. باید روی این مسأله فکر کنیم. قبلا گفتم دوست دارم یه پروژه رو شروع کنم تحت عنوان «حقیقت و مرتبه ی وجودی انسان» ، الان پروژه ی دوم رو که خیلی خوبه روش کار کنیم و مطالعه کنیم اینه : «جایگاه انسان در دنیا» @nedayandisheh