#متن_روضه
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#عروسی
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔸شب عروسي فاطمه است، عروس و ميخوان خونه داماد ببرن، پيغمبر فرستادن دنبال سلمان فرمودند:
سلمان، فاطمه من، رو مركب سوار ميشه تو افسار ناقهرو بگير ببر طرف خونه علي،
سلمان گفت: افتخار ميكنم.
مهار ناقه را گرفته، فاطمه سواره، هي بلغالعلی رو بر زبون جاري ميكنه برد خونهي علي زهرا رو.
▪️اون شب يه شبي بود، يه شبم سلمان تو خونه خوابيده ديد در ميزنن، تا رفت درُ وا كرد، ديد دو تا بچههاي فاطمه سياه پوشيدن، سراشونو زير انداختن، دارن گريه ميكنن.
▪️تا نگاه سلمان به بچهها افتاد فهميد چيه، ولي گفت بچهها چه خبره؟
گفتن: بابامون علي فرستاده بياين جنازهي مادرمونو بردارين، سلمان به خدا مادرمونو كشتن.. 😭
▪️سلمان فارسي اومد تو خونهي علي، ديدين اگه يه غريبي يه آشنا رو ببينه چه ميكنه؟
▪️همچين كه چشم علي به سلمان افتاد، يه دفه ديدن سلمانُ بغل كرد، داره گريه ميكنه فرمود:
#زبانحال
سلمان يادته اون شب عروسي، مهار ناقه رو گرفته بودي، زهرا رو خونهي داماد آوردي، حالا بيا بريم ميخوام فاطمه رو بقيع ببرم..😭
يا زهرا..
جنازه رو برداشتن از خونه ميخوان ببرن بيرون، وقتي يه مادري جنازهاش تو خونه افتاده باشه، بچههاش آهسته گريه ميكنن، ولي همچي كه ميخوان جنازهي مادرو از خونه ببرن بيرون، يه دفعه بچهها بياختيار اشك ميريزن..😭
ولي من بميرم برا بچههاي فاطمه كه جرأت ندارن بلند گريه كنن، اين آستيناشونو تو دهانشون كردن، كه اگه بلند گريه كنن كسي صداي نالهشونو نشنوه..😭
▪️ علي اومد كنار قبرستان بقيع، خودش تنهايي جنازه رو توي قبر گذاشت. يه وقت ديد دو تا دست شبيه دستاي پيغمبر پيدا شد، يعني علي جان امانتي مو به خودم بده
جا داشت پيغمبر بفرمان: علي امانتي رو كه به تو دادم پهلوش شكسته نبود.. 😭
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌