eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
ای نامه ی سر به مهر مکتوم ای مادر صبر، ام کلثوم! ای میوه ی بوستان احمد ای حاصل وصلت دو معصوم مجهول جهانیان، چو زهرا چون زهره، ولی به عرش،معلوم هرچند که غافل از تو تاریخ ما گرچه به غفلت از تو محکوم مانند حسین، گشته جاری عطر تنت از حجاز تا روم در صبر و وقار، همچو زینب پرونده ی ظلم کرده مختوم خدمت شده افتخار جبریل وقتی تو و زینبید، مخدوم شرمنده ی خطبه بلیغت منظومه ی هر کلام منظوم "" نان و نمک تو خورده مولا در آن شب واپسین محتوم"" دیدی تو اگر چه داغ زهرا هم غربت دفن، در شبی شوم هم داغ برادری که بی سر هم داغ برادری که مسموم هم داغ برادری که بی دست افتاده به خاک ازآب، محروم هم اکبر خود که گشته پرپر هم قاسم خود که گشته مقسوم اما ز تو صبر گشته عاجز زیرا تو فراتری ز مفهوم هم ظلمت کوفه از تو نابود هم شام سیاه، از تو معدوم جانم به فدای خاک پایت ای سرو خمیده، ام کلثوم!... @nohe_sonnati
ای آینه دار پنج معصوم در بحر عفاف دُرِّ مکتوم پرورده ی دامن ولایت مظلومه ی خاندان مظلوم قدر تو به ممکنات مجهول مهر تو به کائنات معلوم شیرازه ی شرع از تو محکم منظومه ی عشق از تو منظوم تو زینب دومی علی را نامند تو را به ''ام کلثوم'' آئینه ی آفتاب و ماهی یا سَیِّدَتی به ما نگاهی آن وقت که چارساله بودی بر صورت ماه هاله بودی در خانه ی شیر حق به خوبی معصوم تر از غزاله بودی دیری نگذشت کز ستم ها سرگرم به اشک و ناله بودی از آن چه به خانه ی شما رفت از داغ جگر چو لاله بودی از قول و غزل فراتری تو کی حدِّ تو این مقاله بودی؟ آئینه ی آفتاب و ماهی یا سَیِّدتی به ما نگاهی تو محنت بی شماره دیدی غم، بیشتر از ستاره دیدی مه پاره ی دشت کربلا را در خاک، هزار پاره دیدی هم بر دل پاره پاره از زهر هم پیکر پاره پاره دیدی پامال تن عزیز خود را ازمرکب ده سواره دیدی بر دست حسین غرق در خون قنداقه ی شیرخواره دیدی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سَیِّدتی به ما نگاهی تو راز عجیب کربلایی بانوی شکیبب کربلایی هم راز شهید نینوایی دمساز غریب کربلایی برخرمن هستی ستمکار سوزنده لهیب کربلایی درآتش غم اگر بسوزی باصبر، طبیب کربلایی آن جا که خطابه کارساز است توفنده خطیب کربلایی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سَیِّدتی به ما نگاهی @nohe_sonnati
دلم دوباره گرفتار ام کلثوم است که فصل رونق بازار ام کلثوم است به روز آخر ماه جمادی الثانی تمام شیعه عزادار ام کلثوم است گرفته است ز حیدر مدال آقایی کسی که خادم دربار ام کلثوم است همیشه سفره ی شیعه اگر نمک دارد به لطف سفره ی افطار ام کلثوم است اگر من اهل بکائم عنایت زهراست و سینه زن شدنم کار ام کلثوم است قیام سرخ حسینی همیشه مدیونِ کلام ناب و گهربار ام کلثوم است درخت کرب و بلا پر ثمر اگر گشته ز جانفشانی و ایثار ام کلثوم است تمام گریه ی ما در مصیبت ارباب نَمی ز دیده ی خونبار ام کلثوم است یقینِ قلبی اَم این است حضرت عباس ز روی نیزه نگهدار ام کلثوم است میان مجلس نامحرمان و بزم شراب سر بریده مددکار ام کلثوم است @nohe_sonnati
می نویسم به اذن ثارالله از زنی با وقار همچون ماه راوی صادق بنی هاشم از علوم خفی حق آگاه مهد علم و مفسر قرآن کوه عصمت، مقرب درگاه چون حسین و حسن سخاوتمند مثل زینب صبور آل الله مثل زینب بلا چشیدن را ام کلثوم بوده خاطرخواه با صلابت مبارزه می کرد با سلاح دعا و اشک و آه خطبه مانند مرتضی می خواند خطبه هایی پر از غم جانکاه مدح او را بس است چون بوده دختر فاطمه، سخن کوتاه دختر دوم ولی خدا ام کلثومِ حضرت زهرا آن قدر داغ و دردسر دیده قد کمان و نحیف گردیده بعد داغ غم رسول الله یاس را در دل شرر دیده وسط کوچه ی بنی هاشم یک نفر به چهل نفر دیده خاک غم روی چادرش مانده چون شکاف سر پدر دیده جگرش پاره شد کنار حسن تشت لبریز از جگر دیده چادر خواهر بزرگش را وسط خیمه شعله ور دیده لب گودال بر زمین خورده غارت جسم محتضر دیده کوفه و شام پر بلا رفته بر سر نیزه ها قمر دیده نیزه ها را ببر از این جا شمر دور کن چشم بی حیا را شمر با دلی پر شراره و گریان لقمه ها را گرفت از طفلان خطبه اش شام و کوفه را لرزاند دشمنش شد از این بیان حیران داغ بازار شام را حس کرد وسط چشم های بی ایمان با دو چشم خودش تماشا کرد خیزران خورد بر لب و دندان رفت ویرانه ای که شامش بود سرد و روزش جهنمی سوزان گریه می کرد پا به پای رباب تا دهد بر دلش سر و سامان چه فراقی کشید این خواهر اربعین بود آخر هجران درد، این است قدر این بانو مانده حتی میان ما پنهان ما بدهکار ام کلثومیم عبد دربار ام کلثومیم @nohe_sonnati
از گُل یاس یاد باید کرد یاد کوثر زیاد باید کرد یاد کن اَختران مولا را روضۀ دختران زهرا را یاد اُخت الحسین یاد حسین مونس زینب ، امتداد حسین بانوی بانوان هر دو جهان ام کلثوم ، تاجدارِ جنان همه جا مثل سایه با زینب بر لبش صبح و شام یا زینب کیست این سایه ، شاخۀ طوبا اولین روضه خوان عاشورا یا حسینش همیشه بر لب بود اولین نوحه خوان زینب بود داشت بر لب میان اهل حرم درد دل با پیمبر اکرم ما که مهمان کربلا بودیم ما گرفتار هر بلا بودیم خون ز دل ها چکید یا جدّا جان به لب ها رسید یا جدّا ظلم و جورِ حرامیان دیدیم سنگباران ز کوفیان دیدیم وای از کوفه و پذیرایی دخترانت همه تماشایی دید چشمان ما جنایت را معجر زخم آل عصمت را روز پَرده نشینی از ما رفت آبرویی ز آل طاها رفت ناقه ها بی جهاز و ما خسته دستهامان به ریسمان بسته بود چشمان مَردمان بر ما پوست ها سوخته شد از گرما بهتر ای مادرا نبودی تو وسط ماجرا نبودی تو حَرمی را که هیچ مَحرم نیست غیر نامَحرمش مجسّم نیست بعد ظلم حرامیِ ملعون همه غارت زده همه محزون بود بی سایۀ برادرها گریه ها گریه های دخترها شاهد ظلم بی حساب شدیم وارد مجلس شراب شدیم لب و دندان ز چوب کینه شکست مادرا حُرمت سکینه شکست نام او را چه زشت می بردند پیش زینب شراب می خوردند روز ما سخت روزگاری شد که حسینت به تشت قاری شد چشم تو در عزای او گرید تا قیامت برای او گرید دخترانت بلند می گِریند نوحه سر می دهند می گریند نام ما تا ابد به شام آید منتقم روز انتقام آید @nohe_sonnati
گل خیرالنسایی ام کلثوم عزیز مرتضایی ام‌ کلثوم تو دخت حیدر و زهرای اطهر ز نسل مصطفایی ام ‌کلثوم سپهر دین حق را همچو زهرا مه برج هدایی ام کلثوم گلستان ولایت عطرش از توست گل باغ ولایی ام کلثوم تو در گلزار اهل بیت عصمت گل زهرا نمایی ام کلثوم به دریای ولایت تا به محشر تو در پر بهایی ام کلثوم زنان پاکدامن را همه عمر چو زهرا رهنمایی ام کلثوم الا ای دخت حیدر همچو زهرا تو بر ما مقتدایی ام کلثوم چو زهرا مادر غمدیده ی خود شفیعه در جزایی ام کلثوم ز بس داری وفا، از کار شیعه کنی مشکل گشایی ام کلثوم به اذن خالق یکتا دو عالم به درد ما دوایی ام کلثوم چوزینب در میان موج غم ها تو خود درد آشنایی ام کلثوم به یاد کربلا و سوز و اشکت دلم گشته هوایی ام کلثوم چنان زینب شدی قربانی عشق تو سر تا پا وفایی ام کلثوم چو زینب خواهرت در راه اسلام گرفتار بلایی ام کلثوم تسلای دل پر درد طفلان به دشت نینوایی ام کلثوم به یاد پیکر غلتیده در خون پر از شور و نوایی ام کلثوم به روی نیزه دیدی از ره کین سر از تن جدایی ام کلثوم تو دیدی خیمه ی آتش گرفته عجب حال و هوایی ام کلثوم پس از قتل حسین شاه شهیدان اسیر اشقیایی ام کلثوم به همراه یتیمان و اسیران سفیر کربلایی ام کلثوم مسیر کوفه و شام بلا را به زینب هم نوایی ام کلثوم به روز محشر ای همگام زینب امید این (رضایی) ام کلثوم @nohe_sonnati
وقتی همه جا دور و برش زينب بود يعنی كه تمام باورش زينب بود در شام كه خطبه خواند با صوت علی از مستمعين منبرش زينب بود او هيبت و غيرت بنی هاشم داشت او فاطمه بود و حيدرش زينب بود در طول اسارتش مطيع امر - فرمان امام و رهبرش زينب بود در حجب و حیا و عصمت و صبر و وفا مانند عقیله خواهرش زينب بود بر حرمت نام "ام کلثوم" قسم این آینه نام دیگرش زینب بود @nohe_sonnati
دست ما و عنایتت بانو جان فدای شهامتت بانو تو بزرگی و ما گدا خانوم السلام علیکِ یا کلثوم در شجاعت مثال بابایی در نجابت شبیه زهرایی خطبه هایت همیشه غرا بود در صدایت صدای مولا بود قوت قلب خواهرت بودی همه جا با برادرت بودی سر پناهی به دختران حرم تکیه گاهی به مادران حرم رفته ای پا به پای زینب تو شاهد گریه های زینب تو پر و بالت شکسته شد اما لشکری بود و خواهرت تنها دختری زیر دست و پاها مرد زیورت را کسی به غارت برد به سرت سنگ خورده در کوفه چادرت چنگ خورده در کوفه پشت دروازه های در شام و تهمت و افترا و دشنام و دست سنگین آن حرامی ها رفته ای کوچه ی یهودی ها روز و شب ها به فکر گودالی یاد تیغ و سنان و خلخالی طاقتم نیست دیگر ای بانو روضه کافیست دیگر ای بانو @nohe_sonnati
نوه ی دختری و عشق پیمبر بودن دختر دومیِ حضرت حیدر بودن صدق الله العلی نام پدر بود و چنین آیه ی چارمی سوره ی کوثر بودن ام کلثوم شدن این همه مظلوم شدن شاهد میخ، چهل مرد، لگد، در بودن شاهد میخ، چهل مرد، لگد،در، فریاد بعد هم شاهد یک عمر به بستر بودن جزو آموختگان وصیت نامه ی او جزو تشییع کنان تن مادر بودن پشت تابوت به همراه حسین و زینب جزو آن چندنفر در شب آخر بودن در شب قدر به نوعی و به شکلی شب تشت ام کلثوم...بگو زینب دیگر بودن دختر فاطمه و عمه ی طفلان اما عزتش این بشود: خواهر خواهر بودن می کند خم کمرش را همه ی عمر فقط لحظه ای عمه ی دلواپس اصغر بودن می کند خم کمرش را به خدا درآنی روی تل گریه کنان محو برادر بودن چکمه ای آمد از آن سو و از این سو شد باب در هیاهوی حرم دست به معجر بودن @nohe_sonnati
خدا خلقت نموده آيه آيه كوثری ديگر همين كه داده بر زهرا دوباره دختری ديگر خديجه آمده يا فاطمه بنت اسد دنيا تمامأ مادرش بود و تمامأ حيدری ديگر چه ارثی برده از مادر بلاغت در سخن دارد به گوش آمد صدای مرتضی از حنجری ديگر فدای ام كلثومم غلامم خادمين اش را ملائک آستان بوس اش نخواهد نوكری ديگر به نام او گره خورده غم و مظلومی و غربت زده كل وجودش را به نام خواهری ديگر كنار اصلأ نيامد با غم داغ برادرها به پا كرده است اين ام البكا هم محشری ديگر نشد خم قامت اش جز لحظه ی بوسيدن حنجر همان جائی كه او شد روبرو با پيكری ديگر دلش می خواست بر شانه بچسباند سرش را حيف ندارد پيكر پامال مركب ها سری ديگر... @nohe_sonnati
از آن جا که خدا می خواست شأن تو نهان باشد مسجل می شود گنجینه باید بی نشان باشد کشیده آستین از دست دنیا خادمت آری کشانده خویش را تا که غلام آستان باشد علی در باز خواهد کرد و زهرا راه خواهد داد اگر نام‌ شریفت پشت در ورد زبان باشد چه می خواهد مقاماتت ز جان عقل ما وقتی فقط یک گوشه از خاک تو نامش آسمان باشد سگِ ‌کوی شما هم عار می داند اگر جایی گذارش از گذرگاه فلان ابن فلان باشد عنان از خشم حیدر می درد آوردن نامش چگونه قاتل انسیه پایش در میان باشد!!! به ظاهر آستین اما جگر در زیر دندان بود مهار گریه دشوار است اگر مادر جوان باشد تو عفت را میان همهمه تعبیر خواهی کرد حریفت گرچه یک نا اهل هرزه چون سنان باشد تو را ای آفتاب در حجاب آشفته کی دیدیم؟ تو را که سایه ات دلگرمی یک کاروان باشد تو بر می خیزی از جا حین‌ گریه خطبه می خوانی اگر حتی برادر زیر چوب خیزران باشد سلیمانت به نی رفته است اما تاب می آری اگر چه خاتمش در دست های ساربان باشد به کوه عصمتت سوگند این دنیاست مملوکت اگر حتی خرابه آخر این داستان باشد @nohe_sonnati
باید از جلوه ی او عرش منوّر باشد هر کسی مثل شما، دختر کوثر باشد بی‌گمان این دل شیری که تو داری، بانو! می‌تواند فقط از جانب حیدر باشد زینب دوّم گل­خانه ی زهرا شده‌ای چه قشنگ است! که زینب دو برابر باشد پیش دریای دلت، موج بلا، کوچک بود عاشقی، صبر تو از عقل، فراتر باشد «امّ‌کلثوم»! دعا کن، نرسد روزی که دختری شاهد افتادن مادر باشد خاطرت باشد اگر، شاهد عاشورایی! آتش خیمه هم از آتش آن در باشد تو چه‌دیدی؟چه‌شنیدی؟چه‌کشیدی؟آن‌روز بدنی بی‌سر و یک نیزه که با سر باشد اوّلین شاعر این داغی و شعرت، بانو! شعله‌ای گشته که بر سینه ی دفتر باشد بی‌سبب نیست که عمرت به درازا نکشید وای! از آن دل که در آن داغ برادر باشد @nohe_sonnati
نام بلند خویش به دنیا گذاشتی با داغ خود غمی روی دل­ ها گذاشتی بعد از حسین، قلب پریشان خویش را در کربلای خون خدا جا گذاشتی حیران و ماتِ صبر و رضای تو روزگار وقتی به روی غصّه و غم پا گذاشتی کوفه اسیر نطق علی­‌گونه ی تو شد داغی بزرگ بر دل اعدا گذاشتی با خطبه‌ای که خواندی و کردی عزا به پا پا جای پای حضرت زهرا گذاشتی زینب قرار بود کند شام را خراب حرمت به نام زینب کبری گذاشتی بازار شهر کوفه کجا و شما کجا؟! باور نمی‌کنم قدم آن جا گذاشتی ای همدم رباب! تو با اشک و ناله‌ات مرهم به قلب مادر تنها گذاشتی گفتی به رأسِ بر روی نیزه: برادرم! از چه رقیّه را تک و تنها گذاشتی؟ تو داغدار بی‌کفن کربلا شدی گریان و بی‌قرار شه سر جدا شدی @nohe_sonnati
کمتر کسی‌ست در غم من انجمن کند از من سخن بیاورد، از من سخن کند «دل‌های جمع را کند آشفته یاد من راضی نمی‌شوم که کسی یاد من کند» یاد آورم ز قاسم و عبّاس و اکبرم چشمم نظر چو بر گل و سرو و سمن کند غوغای کربلا، غم کوفه، حدیث شام جان بر لبم رسانَد و خون، قلب من کند ما را خرابه، جای شد و هیچ کس نگفت: باید که لاله جلوه به صحن چمن کند از بازگشتمان به مدینه کنایتی‌ست هر کاروانِ خسته که رو در وطن کند بار مرا اگر چه اجل بسته است و باز خوش روبه‌رو مرا به حسین و حسن کند، شرمنده ی محبّت زینب شوم که آه! باید دوباره جامه ی ماتم به تن کند وقتی کفن برای من آماده می‌شود او باز گریه بر بدن بی‌کفن کند @nohe_sonnati
پرورده‌ی‌زهراست‌ از اين‌رو رشيده‌ست دريای بی پايانِ اوصاف حميده‌ست او زينب‌صُغری ست اين‌يعنی‌خدا،باز "زینت"برای شاه مردان آفريده‌ست مانند زهرا مثل زينب چون خديجه او افتـخارِ بانوانِ برگُـزيده‌ست آن سان که ما زهرا تر از زینب ندیدیم چشم فلک زینب تر از او را نديده‌ست وقتی كه دِق كرده‌ست از داغ حُسينش فرض‌است برما كه بگوييم او شهيده ست او‌ از طفولیت شبیه خواهر خویش ماتم‌كشيده زجر دیده داغ دیده‌ست پیری قبل از موعد او بی سبب نیست بر شـانه از آغـاز بار غـم كشيده ست اين سرو پابرجا اگر قدّش كمانی ست ميراث‌دارِ مادری قامت خميده ست خاكم به سر، زخم زبان از شمر خورده وقتی دم دروازه ی ساعت رسيده ست خاكم به سر، از آفتاب گرم و سوزان هم چادرش پوسيده هم رنگش پریده ست از كعب نی بايد بپرسی چند منزل جان يتيمان برادر را خريده ست؟ اين كه رقيّـه تشـنه جان داد و گرسنه در بينِ ويرانه امانش را بُريده است @nohe_sonnati
یادم نمی رود سفر آخر حسین یادم نمی رود که چه آمد سر حسین یادم نمی رود که داماد کربلا زد دست و پا مقابل چشم تر حسین یادم نمی رود که آمد به خیمه ها بینِ عبا جسم علی اکبر حسین یادم نمی رود که زینب ز پا نشست مثل عمود خیمه آب آور حسین یادم نمی رود که خودم خاک ریختم در پشت خیمه روی علی اصغر حسین یادم نمی رود که شد از سوز تشنگی مثل دو چوب خشک لب اطهر حسین یادم نمی رود که دیدم ز روی تل در زیر تیغ شمر لعین حنجر حسین یادم نمی رود که شنیدم به قتلگاه فریاد یا بُنیَّ زند مادر حسین یادم نمی رود که چه ها کرد ساربان نامرد بهر غارت انگشتر حسین یادم نمی رود که دیدم به چشم خویش آثار نعل تازه روی پیکر حسین یادم نمی رود که دیدم به نیزه ها هفده سر بریده را پشت سر حسین یادم نمی رود دم دروازه کف زدند زن های شام دور و برِ خواهر حسین یادم نمی رود به خرابه، نداشت خواب از شدت گرسنگی اش دختر حسین @nohe_sonnati
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در این که ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای این که عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور با ظلمت چیزی ‌به جز فکر و خیال ‌و قصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کُفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @nohe_sonnati
دو سالش بوده وقتی شعله با آن در، در افتاده دو سالش بوده وقتی مادرش پشت در افتاده دو سالش بوده امّا خوب حس كرده ست دردی را كه از سنگينی اش مادر ميان بستر افتاده دو سالش بوده امّا ديده وقت غسل ياس آن شب چه بوده ماجرا، لرزه به دست حيدر افتاده و در كوفه پدر را ديده در محراب، خون آلود كه با فرق دوتا گشته كنار منبر افتاده نديده تشتِ از خونِ جگر، پُرلاله را امّا يقيناً ديده تشتی را كه بين آن سر افتاده گمانم، روی ناقه زير لب"وامحسنا" گفته نگاهش تا كه بر رأس علیِّ اصغر افتاده دليل پيری اش را از خودم پرسيدم و گفتم: گمانم چشم او ، بالای تل بر حنجر افتاده صدای مادری پيچيده در گودال، از ترس است اگر از دست شمر بی مروّت ، خنجر افتاده فقط او ديده و زينب كه طیِّ آن چهل منزل چه قدْر از پيكرِ بچّه كبوترها پر افتاده برای كودكان هر بار كه خود را سِپر كردند حسين از روی نی چشمش به هر دو خواهر افتاده رقيّـه راه رفته دست بر ديوار با زحمت خدايا امّ كلثوم از چه ياد مادر افتاده ؟ و شايد قيد عمرش را زده آن لحظه كه ديده سر بابايی از دست ضعيف دختر افتاده @nohe_sonnat
شش ماه در عزای تو گریانم ای حسین شش ماه در غم تو پریشانم ای حسین شش ماه خاطرات تو از خاطرم نرفت شش ماه بوده ذکر لبم جانم ای حسین شش ماه آب خوش ز گلویم فرو نرفت از بس که فکر آن لب عطشانم ای حسین جسمم کبود از اثر کعب نی ولی فکر تن تو و سم اسبانم ای حسین زن های شام بر سر من سنگ می زدند آخر یکی نگفت که مهمانم ای حسین چوب و لب مطهر تو؛ کاش بسته بود دشمن به جای دست دو چشمانم ای حسین ای کاش می زدند در آن بزم، خیزران جای لب تو بر لب و دندانم ای حسین @nohe_sonnati
از این که دختر شیر است و خواهر شیر است بدیهی است بیانش شبیه شمشیر است برای شیرزن عصر خود شدن کافی ست همین که خون علی در رگش سرازیر است ظهور دیگری از فاطمه ست وقتی که مقابلش همه ی فتنه ها زمین گیر است شبیه خواهر خود بی معلم عالمه است که خود معلم فقه و بیان و تفسیر است نعوذ بالله اگر همنشین ناپاکی ست کسی که آینه آیه های تطهیر است به سربلندی او لطمه ای نخواهد زد سلاح اهل زنا گرچه طعن و تحقیر است اگر اسیر خطابش کنم زبانم لال که شیر شیر بماند اگر به زنجیر است هزار داغ به جانش نشست در یک روز عجیب نیست اگر در جوانی اش پیر است برای از نفس افتادنش همین کافی ست که روبروش سری روی نیزه تصویر است ((گشاد کار دو عالم به یک اشارت اوست)) که چشم عالم و آدم به دست او خیره است @nohe_sonnati
رزق سحر را پای چشم تر نوشتند... دل را فداییِ غم دلبر نوشتند... درد و بلای یار را بر جان خریدن... دیدیم که هم معنیِ خواهر نوشتند... می خواستی از خواهرت زینب بگویند... این گونه شد از نام تو کمتر نوشتند... ما را فدایی های زینب آفریدند... ما را به پای نام تو نوکر نوشتند... ای چارمین آیه به روی دست زهرا با پنجمین حرف شما کوثر نوشتند... کوری چشم دومی از نسل جعفر... در سرنوشت پاک تو همسر نوشتند... این آیه را اَلطَّیِّبین لِطَّیِباتُن... بی شک برای دختر حیدر نوشتند... @nohe_sonnati
ای ام کلثوم حزین ای دختر زهرا وی خواهر ام المصائب زینب کبری رنج و ستم دیدی به عمر خویشتن بسیار گشتی تو سیر از زندگی و عمر این دنیا دیدی فراغ جد و داغ باب مظلومت شهیده دیدی مادرت انسیه ی حورا سبط نخست مصطفی مسموم کین گردید شد تیرباران از عداوت پیکر مولی بعد از فراغ مجتبی خونین جگر گشتی از ماجرا و ماتم ایام عاشورا دیدی حسین آن نور عینت با همه یاران در خاک و خون غلتیده اند در دامن صحرا از بعد قتل یاوران شاه مظلومان آتش زدند در خیمه های عترت طاها بردند سوی شام و کوفه داغداران را بهر اسیری از ره جور و جفا اعدا خواهد مقدم از شما ای دختر حیدر دستش بگیری از کرم در محشر عظمی @nohe_sonnati
دوبیتی ام کلثوم دختر شیر خدا دید از بس محنت و رنج و بلا با دلی پر خون از این دار دنی گشت عازم جانب مُلک بقا ▪️ ای دختر خیر النسا ای ام کلثوم ای یادگار نینوا ای ام کلثوم درخواست فرما از اباالفضل دلاور ما را کند حاجت روا ای ام کلثوم ▪️ ام کلثومی که دخت علی و زهرا بود همره خواهر خود صابره بر غم ها بود زینب ار قافله سالار شد از بعد حسین همه جا بهر هواداری او کوشا بود @nohe_sonnati
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا