eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
345 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
نيا كوفه،نديدم من دلي باشد به دنبالت نشد جزهاني وطوعه كسي جوياي احوالت از اين كوفه فقط بوي دوروئي و نفاق آيد نمي گردد كسي اينجا به گرد كعبه ي خالت عوض كردند مهرت را به درهم غافل از اينكه نمي ارزد همه دنيا به قدر يك نخ از شالت بگو با ذوالجناحت صاحبت را زود برگردان كه ميترسم چكد خون سوارت روزي از يالت ندارد خواهرت طاقت ببيند ازدحامي را كه محض كشتنت بر پا شود اطراف گودالت نيا كوفه كه ميترسم كند درظهر عاشورا كسي در زيرسم اسب ها از عمد پامالت @nohe_sonnati
آمدي،خوش آمدي از من نبودي بي نصيب منتظر بودم بيائي ياري شاه غريب سر به زيري از چه بابت،سربلندي پيش من تو نشان دادي پس از نفرين من هستي نجيب نام تو بوده از اول جزو اصحاب خودم اينكه بودي آن طرف بوده براي من عجيب من كريم العفو و ستار العيوبم از ازل حر نداري پيش چشمم هيچ فرقي با حبيب مثل اصحابم نه بوده نه مي آيد بعد از اين پس يقينأ بوده و هستي هميشه بي رقيب اربأ اربا ميشود فرزند تو مثل علي از تن صدچاك فرزندت مي آيد بوي سيب پس سرت را ميگذارم روي زانوي خودم خوش به حالت كه شدي قبل از خودم خدالتريب... @nohe_sonnati
ناله زد بابا بيا شبه پيمبر را ببر اين تن افتاده زير پاي لشگر را ببر اربأ اربا شد علي اكبر به فريادم برس اكبري ديگر نمانده جسم اصغر را ببر چشم بابايت نمي بيند ركاب اسب را ذوالجناج اين خسته ي بي يار و ياور را ببر در تمام دشت من دارم تو را حس ميكنم نيمه جانم اكبرم اين نيم ديگر را ببر تا كنار پيكر خود دست بابا را بگير من نمي بينم بيا باباي مضطر را ببر لااقل پاشو علي جان از ميان معركه عصمت كبراي حق ناموس حيدر را ببر من كنار عضو عضو اكبرم جان داده ام شمر حالا نوبت تو شد بيا سر را ببر... @nohe_sonnati
درياب بابا اين زماني را كه داري پنهان نكن اشك نهاني را كه داري در خود نريز اينقدر درد و داغ و ماتم بيرون بريز آتش فشاني را كه داري محكم بغل كن اكبر خود را دوباره از خاك بردار اين جواني را كه داري بگذار روي صورتم تا جان بگيرم دستان گرم و مهرباني را كه داري جاي وداعي كه نشد دلچسب باشد بوسه بزن باغ خزاني را كه داري عمه چرا اينجاست،اينجا بين لشگر ابري كن اينجا آسماني را كه داري كم كم مرا بين عبا بگذار ديگر بابا صدا كن دوستاني را كه داري تو وعده داري با خدا بايد رساني تا قتلگاهت نيمه جاني را كه داري... @nohe_sonnati
من زمين خوردم، زمانه آسمانم را گرفت ناجوان مردانه يار مهربانم را گرفت با صدا بايد برای او عزاداری كنم ناگهان آمد اجل از من جوانم را گرفت چشم خورد اين زندگی دست حسادت عاقبت مادر تازه جوان كودكانم را گرفت غسل دادن، بعد از آن تشيع، حالا هم كه دفن نيمه شب، تنها، غريبانه، امانم را گرفت دفن كردم هم خودم را هم تو را در اين مزار روضه های دفن تو صدبار جانم را گرفت زانوان فاتح خيبر ز كار افتاده است داغ تو از هر نظر تاب و توانم را گرفت بعد از اين هر نميه شب با چاه می گويد علی من زمين خوردم، زمانه آسمانم را گرفت... @nohe_sonnati
من زمين خوردم، زمانه آسمانم را گرفت ناجوان مردانه يار مهربانم را گرفت با صدا بايد برای او عزاداری كنم ناگهان آمد اجل از من جوانم را گرفت چشم خورد اين زندگی دست حسادت عاقبت مادر تازه جوان كودكانم را گرفت غسل دادن، بعد از آن تشيع، حالا هم كه دفن نيمه شب، تنها، غريبانه، امانم را گرفت دفن كردم هم خودم را هم تو را در اين مزار روضه های دفن تو صدبار جانم را گرفت زانوان فاتح خيبر ز كار افتاده است داغ تو از هر نظر تاب و توانم را گرفت بعد از اين هر نميه شب با چاه می گويد علی من زمين خوردم، زمانه آسمانم را گرفت... @nohe_sonnati
در بین زن ها اعتبار دیگری داشت ام الادب بود و وقار دیگری داشت هرگز نیامد جای زهرا را بگیرد او در دلِ این خانه کار دیگری داشت خود را کنیز حضرت زهرا لقب داد این خود برایش افتخار دیگری داشت بر سینه می زد سنگ عشق یک نفر را در عاشقی اصلاً شعار دیگری داشت او حا و سین و یا و نون را گریه می کرد هر چند سر روی مزار دیگری داشت باور ندارد دست عباسش جدا شد چون از یل خود انتظار دیگری داشت پس از رباب داغدیده معذرت خواست از بس که در این غم شرار دیگری داشت ام البنین ام البکا شد تا قیامت چون گریه ی بی اختیار دیگری داشت @nohe_sonnati
خدا خلقت نموده آيه آيه كوثری ديگر همين كه داده بر زهرا دوباره دختری ديگر خديجه آمده يا فاطمه بنت اسد دنيا تمامأ مادرش بود و تمامأ حيدری ديگر چه ارثی برده از مادر بلاغت در سخن دارد به گوش آمد صدای مرتضی از حنجری ديگر فدای ام كلثومم غلامم خادمين اش را ملائک آستان بوس اش نخواهد نوكری ديگر به نام او گره خورده غم و مظلومی و غربت زده كل وجودش را به نام خواهری ديگر كنار اصلأ نيامد با غم داغ برادرها به پا كرده است اين ام البكا هم محشری ديگر نشد خم قامت اش جز لحظه ی بوسيدن حنجر همان جائی كه او شد روبرو با پيكری ديگر دلش می خواست بر شانه بچسباند سرش را حيف ندارد پيكر پامال مركب ها سری ديگر... @nohe_sonnati
نرفت ديده ی عاشق به خواب از امروز گرفت دلهره هايم شتاب از امروز چقدر ماه رجب را محرمی ديدم به جای آب نوشتم سراب از امروز عروس فاطمه مادر شده ولی قطعأ گرفته است ز ديده گلاب از امروز علي ز بدو تولد گره گشائی كرد شده است باب حوائج خطاب از امروز شبانه روز به دور حسين می چرخاند علی اصغر خود را رباب از امروز فقط به دوش اباالفضل و دوش اكبر بود زدند بر رخ ماه اش نقاب از امروز فقط به خاطر طفل رباب خواهد شد به تشنه آب رساندن ثواب از امروز شهيد تشنه لبان می كند پس از گريه سفارش پسرش را به آب از امروز @nohe_sonnati
خداوندا نگير از من نگاه مهربانش را نگير از بنده ی او نوكری دوستانش را بلا گردان خدام حريم كاظمينم من گدايم روزی ام از سفره اش كن خرده نانش را نيامد دست خالی يک تن از باب المراد او ندارد هشت جنت هم صفای آستانش را همين يک نكته از پستی اين دنيا فقط كافی ست چرا بايد بگيرم از سيه چالی نشانش را به هارون تا قيامت لعن و نفرين پيمبر باد كه با آزار آن حضرت نموده قصد جانش را فقط با تازيانه می كند از او پذيرائی بريده سندب ابن شاهک ملعون امانش را نشسته مثل عمه زينب خود نافله خوانده ز بس نمناكی زندان گرفت از او توانش را نمانده ساق پا حتی بماند معنب مرضوض قلم هرگز ندارد قدرت شرح بيانش را غل و زنجير يا زندان بسوزم با كدامينش شكست از او يكی حرمت يكی هم استخوانش را ولي با اين همه روضه ولی با اين همه غربت دم جان دادنش بالين خود ديده جوانش را بميرم كربلا بابا به بالين پسر آمد گرفت اين داغ از بابا توان زانوانش را نگاه انداخت هر جائی از اين صحرا فقط مي ديد جوانش را جوانش را جوانش را جوانش را... @nohe_sonnati
يوسف ليلا ،ولی دلبرتر از اين حرف هاست دلبرش خوانند اما سرتر از اين حرف هاست خلقأ و خلقأ رسول الله را آئينه دار پس به اين اوصاف پيغمبرتر از اين حرف هاست خو علی،گيسو علی،آن قدرت بازو علی در شباهت ها به او حيدرتر از اين حرف هاست چشم و ابروئی حسين و چشم و ابروئی حسن پس به زيبائی علی،اكبرتر از اين حرف هاست وقت قد قامت قيامت می كند با قامتش قد و بالايش يقين محشرتر از اين حرف هاست بردن نامش به همراه آورد مستانگی ساقی ميخانه ها ساغرتر از اين حرف هاست شد كرامت وام دار بخشش بی حد او خانه اش قطعأ گدا پرورتر از اين حرف هاست مي شوم روزی سگ كوی علی بن الحسين اين دل ديوانه خوش باورتر از اين حرف هاست @nohe_sonnati
ظاهر شد از حق جلوه ای ديگر مجدد خون خدا شد صاحب دختر مجدد در جای جای شهر پيغمبر مدينه پيچيده عطر و بوئی از مادر مجدد از بس شباهت داشت بر صديقه گفتند داده خدا زهرا به پيغمبر مجدد جبريل از سوی خدا در ماه شعبان نازل نموده سوره ی كوثر مجدد... زينب بيان مي كرد حسن ديگرش را می ديد در او جلوه های مادرش را بوسه گرفت از دست های كوچک او اكبر همين كه ديد روی خواهرش را مي ريخت اشک شوق خاتون ام كلثوم دست برادر داد وقتی دخترش را يک ماه سر بر شانه ی ماهی دگر داشت آری بغل كرده ست سقا دلبرش را... كارش شد از بدو تولد دلربائی در خانه ی دل های ديوانه خدائی تا هفت نسل خود يقيناً بی نياز است هر كس می آيد محضر خاتون گدائی مثل همه اجداد پاک خود كريمه ست با سفره ای ساده كند مشكل گشائی بي شک به امضای رقيه بستگی داشت هر جای عالم هر كسی شد كربلائی... داده خدا انگار كه مادر به بابا خيره شده با ديده های تر به بابا اين دختر و بابا به هم وابسته بودند بابا به دختر داده دل دختر به بابا پس فجر و كوثر در كنار هم چه زيباست اين نكته را می گفت علی اكبر به بابا بابا و عمه گريه مي كردند وقتی می گفت می آيد چه انگشتر به بابا... می ديد بابا دخترش را گريه می كرد محكم گره زد معجرش را گريه می كرد وقتی نشان می داد اين دختر به بابا سنجاق سر يا زيورش را گريه می كرد هر وقت اين دردانه دختر پيش بابا شانه زده موی سرش را گريه می كرد تا كه رقيه می نشاند وقت بازی بر زانوی خود اصغرش را گريه می كرد... @nohe_sonnati