دوبیتی
عبا رسید که گرما به پیکرت نرسد
و گرد و خاک به موی مطهرت نرسد
عبا رسید به جسمت قبول حرفی نیست
ولی خدا کند از راه، خواهرت نرسد
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
تويی كه شير رسول خدايی ای حمزه
تو نيروی سپه مصطفايی ای حمزه
اگر چه سنبل اسلام ذوالفقار علی است
تو هم به تيغ خودت فخر مايی ای حمزه
كمان و تير تو پشت و پناه اسلام است
سپر به پيكر دين خدايی ای حمزه
به حفظ جان پيمبر هميشه كوشيدی
به پيروان ولا مقتدايی ای حمزه
ز پا نشست ابوجهل پای هيبت تو
نداشت از غضب تو رهايی ای حمزه
تو شير گير شجاع حجاز پهناور
به جان اهل جهالت بلايی ای حمزه
چقدر ديدنی است جذر و مد شمشيرت
گهی كه همقدم مرتضايی ای حمزه
نبی تو را به علی و ولايش ايمان داد
ز شيعه های نخست ولايی ای حمزه
ز صحنه های دفاع تو در نبرد احد
عيان بود كه تو شير خدايی ای حمزه
به غزوه ای كه پيمبر تنش شده مجروح
تو هم به خاک فتاده ز پايی ای حمزه
تو سيدالشهدايی به قتلگاه احد
به خون نشسته تو از نيزه هايی ای حمزه
دويد خواهر تو از پی جنازه ی تو
رسيد تا كه ببيند كجايی ای حمزه
هزار شكر صفيه نبود در غربت
هنوز بود برش آشنايی ای حمزه
دلا بسوز هماره به حال دخت علی
چو ديد گشته حسينش فدايی ای حمزه ...
... رسيد پیش تن قطعه قطعه ی یارش
گريست بر سر آن كربلايی ای حمزه
به ناله گفت كه : بی سرپرست شد زينب
به پا نمود عجب نی نوايی ای حمزه
" ميان آن همه لشكر چو بی كسش ديدند "
شدند همدم او خنده هايی ای حمزه ...
#رضا_رسول_زاده
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
هم پیشتر از حزب خدا یار محمّد
هم بهر نبی بعد علی، حیدر کرار
از خشم تو بر جان عدو آتش دوزخ
وز تیغ تو در سینه، نفسها شرر نار
در بدر مه روی تو چون بدر درخشید
در جنگ اُحُد جان به کف و عاشق ایثار
رویید ز لبهای محمّد گل لبخند
در رزم چو کردی به عدو حمله علیوار
با دست غضب فرق ابوجهل شکستی
تا کس نرساند به محمّد دگر آزار
هرجا که تو شمشیر گرفتی به کف دست
دشمن به هراس آمد و در عرصه ی پیکار
در خطبه ی شام از تو و نام تو سخن گفت
چارم وصی ختم رسل، حجّت دادار
هم شیرخدا خوانْدَت و هم شیر پیمبر
هم خواند تو را همقدم جعفر طیّار
ای کاش که در عرصه ی صفّین تو بودی
تا یار علی بودی و چون مالک و عمار
ای کاش پس از ختم رسل بودی و بودی
یار علی و فاطمه بین در و دیوار...
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
درود ای کنار علی میر بدر
سلام ای شهید اُحد، شیر بدر
به خیل شهیدان حق مقتدا
گرامیعموی رسول خدا
شهادت ز آغاز، پابست تو
شجاعت زده بوسه بر دست تو
وجود تو از بحر، لبریزتر
خدنگت ز تیغ اجل تیزتر
به بدر و احد همچو حیدر یکی
به بازوت ختم رسل مُتَّکی
شنیدم که چون آمدی از شکار
غبارت به رخسار بود آشکار
سرشکی که برسینه زد آذرت
روان بود از دیده ی همسرت
کنار تو بنشست و بگریست زار
که ای شیر باز آمده از شکار
شکار و بیابان و صحرا بس است
محمّد تو چون نیستی، بیکس است
نبودی که از چار سو آمدند
محمّد عزیز دلت را زدند
بر او ضربهها خصم نااهل زد
فزونتر ز هر کس ابوجهل زد
تو چون رعد از دل کشیدی خروش
ز خشم و غضب خونت آمد به جوش
گرفتی ره خصم نااهل را
شکستی سر نحس بوجهل را
زدی ضربهاش از یسار و یمین
که گردیده چون مرده نقش زمین
از آن پس نبُد زهره کس را دگر
که گردد به ختم رسل حملهور
تو خود پای تا سر همه جان شدی
به دست محمّد مسلمان شدی
تو شیر اُحد بودی و شیر بدر
به دست تو گردید شمشیر بدر
دریغا دریغا که دشمن شتافت
دل و پهلو و سینهات را شکافت
چو آمد به خاک زمین پشت تو
بریدند بینی و انگشت تو
تو را چون جگر پاره در جنگ شد
به کام عدو آن جگر، سنگ شد
به زخم تنت دشت و صحرا گریست
احد نیز با چشم زهرا گریست
کجا بودی؟ ای بر نبی تیغ و دست
در آن دم که پهلوی زهرا شکست
کجا بودی آن دم که با ضرب در
پسر از برای پدر شد سپر
نبودی که حقِّ علی غصب شد
صمد گشت تنها، صنم نصب شد
کجا بودی آن دم که در علقمه
ندا داد عباس «یا فاطمه»
اگر کربلا بودی ای نور عین
چو عباس بودی برای حسین
نبودی ببینی که در قتلگاه
شد از کعب نی، جسم زینب سیاه
سکینه، رباب، عاتکه، فاطمه
غریبانه در دشت و صحرا همه
چو نی، ناله در نینوا میزدند
تو را در بیابان صدا میزدند
امیـد دل سیّـدالنـاس تـو
تو عباس بودی و عباس، تو
ز «میثم» ز خلق و خدای ودود
به عباس و تو، تا قیامت درود
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
ای آن که داغ تو به دل ما نشسته است
چون لاله داغ دارد و تنها نشسته است
گل گر دمیده بر سر مژ گان چشم ما
خار غمت به پای دل ما نشسته است
زینت گرفت چهره ز اشک عزای تو
چون شبنمی که بر روی گل ها نشسته است
از داغ جانگداز تو یا حمزة الرسول
گَرد ملال بر رخ زهرا نشسته است
در مقتل تو ای گل خونین باغ دین
خواهر کنار پیکرت از پا نشسته است
چون قبر توست مأمن دل های بی پناه
زهرا برای گریه در آن جا نشسته است
تا دید مصطفی بدنت را به خاک گفت
تیر غمی به قلبم از اعدا نشسته است
گر غرق ماتم است زمین مثل آسمان
در ماتم تو خواجه ی اسرا نشسته است
شام عزای توست «وفایی» اگر چو شمع
آتش گرفته ،سوخته، از پا نشسته است
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست
روشن سرای دل ز چراغ یقین توست
تو حمزه ای و آینه ی جان مصطفی
عشق و امید در همه جا همنشین توست
در یاری رسول خدا، جان دشمنان
آتش گرفته از نفس آتشین توست
مهر رسول نور تو را برده سوی نور
این رشته ی سعادت و حبل المتین توست
بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع
تا گفت مصطفی که شب آخرین توست
ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین
از چه به خاک غم سر شور آفرین توست
از آن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله زار احد شرمگین توست
ای مصحف عظیم رشادت، شهادتت
حسن ختام و مطلع فصل نوین توست
از اشک فاطمه ز دل خاک گل دمید
آن جا که زیر خاک تن نازنین توست
آمد احد «وفایی» و گفتا که این حریم
تصویری از شجاعت و عزم متین توست
#سید_هاشم_وفایی
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
حمزه که امیر با وفایش خواندند
در مکتب عشق جانفدایش خواندند
آن لحظه که مثله اش نمودند زِ کین
سالارِ تمامِ شهدایش خواندند
▪️
حمزه که دلی به وسعت دریا داشت
در وقت نبرد قامتی رعنا داشت
خوابید به زیر خاک در خاک احد
آن لاله که جا به دیده ی طاها داشت
▪️
گلواژه ی بوستان احمد بودی
در رزمگه احد سرآمد بودی
ای سید و سرور شهیدان حمزه
همواره مدافع محمد بودی
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
عشق هر جا رَود اثر دارد
ماجراها به زیر سر دارد
هرکه با عشق رو به رو شد گفت:
عاشقی غالبا خطر دارد
عشق با اضطرار همراه است
آتشی داغ و شعله ور دارد
هرچه معشوق دلرباتر شد
عاشقانی گزیده تر دارد
بار عشق رسول را باید
یک نفر مثل "حمزه" بردارد
حمزه ی عاشق و علی باشند
مصطفی لشکری قدَر دارد
حمزه را سید شهیدان کرد
عاشقی این چنین هنر دارد
جگر پاره پاره اش فهماند
عاشقی کار با جگر دارد
گرچه جسمش جدا جدا شده است
باز شکر خدا که سر دارد
خواهرش خوب شد نبود و ندید
فقط از ماجرا خبر دارد ...
کربلا هم نمایش عشق است
عشق هر جا رود اثر دارد
#داوود_رحیمی
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
همدم و یار رسالت حمزه است
یاور شاه ولایت حمزه است
آن که از لطف خدای لایزال
با پیمبر شد هدایت حمزه است
آن که در پیروزی اسلام ناب
کرده از احمد حمایت حمزه است
آن که تا پایان عمر خویشتن
بر نبی دارد ارادت حمزه است
همچو زهرا و علی و مصطفی
صاحب جود و کرامت حمزه است
پایمردی کرده در یاری دین
کوه صبر و استقامت حمزه است
آن که در دوران عمرش از نبی
کرد هر لحظه اطاعت حمزه است
در تمام عمر گوهربار خویش
رهرو قرآن و عترت حمزه است
از لقب هایش بود شیر خدا
حق به او داده شرافت حمزه است
شیر حق شیر رسول سرمدی
روح ایثار و فتوت حمزه است
آن یگانه یاور دین خدا
صاحب اکرام و حشمت حمزه است
آن که از پیغمبر و حیدر فزون
داشت بر زهرا محبت حمزه است
آن که باشد بین خوبان جهان
پای تا سر نور و رحمت حمزه است
آن که باشد بر تمام شیعیان
لطف و جودش بی نهایت حمزه است
آن که چون حیدر گل آل رسول
بر همه دارد عطوفت حمزه است
بین خوبان و شهیدان خدا
تا قیامت راست قامت حمزه است
آن که بوده چون علی مرتضی
پشتوانه بر نبوت حمزه است
دستگیر شیعیان مرتضی
همچو پیغمبر ز رأفت حمزه است
آن که با جانبازی و ایثار خون
در دو عالم دارد عزت حمزه است
همچو پیغمبر به روز واپسین
نور رخشان در قیامت حمزه است
سید جمع شهیدان آن که داشت
در سرش شور شهادت حمزه است
آن که از لطف خدا در روز حشر
می کند از ما شفاعت حمزه است
آن که با ایثار جان و هستی اش
در ره دین کرد همت حمزه است
آن که کرده با نثار جان خود
جان فدا در راه امت حمزه است
با پیمبر در تمام جنگ ها
جانفشان و با رشادت حمزه است
آن کسی که با پیمبر کَنده است
ریشه ی جهل و ضلالت حمزه است
آن که در هر روز و شب با اشک و آه
با خدایش داشت الفت حمزه است
آن که با یاد غم جانسوز او
رفته از دل صبر و طاقت حمزه است
آن که با دست جنایت پیشگان
کشته گشته از عداوت حمزه است
آن که را هند جگرخواره نمود
مثله جسمش با شقاوت حمزه است
آن که دیده خواهر مظلومه اش
بر تنش زخم و جراحت حمزه است
آن که زهرا، بهر مثله پیکرش
سوخت از داغ و مصیبت حمزه است
آن که با اذن خداوند کریم
بر (رضا) کرده عنایت حمزه است
#رضا_یعقوبیان
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
شب شعر است و بالا می روم از منبری دیگر
به شوقی که بخوانم باز هم شعر تری دیگر
بخوانم از علمدارِ سرافرازان "سیف البحر"
ندارد مثل او دین محمد یاوری دیگر
پر از غیرت پر از همت پر از قدر و پر از شوکت
نمی زاید شبیه اش را دوباره مادری دیگر
اگر احمد نمی شد خاتم پیغمبران حتما
جناب حمزه می شد بعد از او پیغمبری دیگر
اُحُد جولانگه تیغ دو تا شیر خدا باشد
بتازد در میان معرکه چون حیدری دیگر
و مادامی که حمزه سینه در میدان سپر کرده
ندارد احتیاجی مصطفی بر سنگری دیگر
همه با غُرِّش شیر رسول الله افتادند
نماند از رقص شمشیرش توان لشکری دیگر
سراپا بود سمعاً طاعتاً در نزد فرمانده
نمی آید چنین فرمانده و فرمانبری دیگر
"به پایان آمداین دفتر حکایت همچنان باقی ست "
ببین از نسل حمزه لشکر نام آوری دیگر
جگرخواران موصل با دو چشم خویش می بینند
به کام وارثان حمزه فتح خیبری دیگر
دفاعِ از حرم را خون پاک شیعه تبیین کرد
نمانَد بی کس و تنها دوباره رهبری دیگر
هوای گریه دارم لاجرم ای اهل مرثیه!
شوم وارد به بزم روضه اما از دری دیگر
از آن قدّ و از آن بالا از آن یال و از آن کوپال
نماند از ضربه های نیزه ها بال و پری دیگر
اگرچه داغدار پیکری مثله شده هستم
گریزی می زنم اما به سوی پیکری دیگر
بر احوال صفیه گرچه می سوزد دلم اما
بسوزد بیش از این ها دل برای خواهری دیگر
بَدَم می آید از دشنه بَدَم می آید از نیزه
ولی داغ دلم را تازه کرده خنجری دیگر
خدایا در دل غم ها نگاه خواهری تنها
اسیر خنجر کُندی نبیند حنجری دیگر
اگر چه حمزه هم در معرکه در خون خود غلتید
ولی غارت نشد از خواهرانش معجری دیگر
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
آن روز که روز غربت حیدر بود
خون بر جگر دختر پیغمبر بود
یارانِ علی به یک دگر میگفتند
ای کاش که زنده حمزه و جعفر بود
#استاد_غلامرضا_سازگار
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati
دوبیتی
با يادِ غم حمزه دلی صابر نيست
افسوس كه آن حريم را حائر نيست
فرمود پيمبر كه جفا كرده به من
هر زائر من كه حمزه را زائر نيست
#استاد_سید_رضا_مؤید
#حضرت_حمزه_ع
@nohe_sonnati