eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.8هزار دنبال‌کننده
352 عکس
29 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
دوبیتی مثل پسرت علی فضیلت داری در روز جزا حق شفاعت داری تو یار محمدی و بابای علی حق پدری گردن امّت داری ▪️ در یاری مصطفی ز جان راغب بود دینداری او بر همگان غالب بود حیدر که جهانیان به او می نازند پرورده ی دستان ابوطالب بود ▪️ گفتند که بابای علی گمراه است هیهات! که هر اهل دلی آگاه است این حجت ایمان ابوطالب که - گفته پسرم علی ولی الله است ✅ امام علی(ع) فرمود : والذی بعث محمدا بالحق نبیا لو شفع ابی فی کل مذنب علی وجه الارض لشفّعه الله. قسم به کسی که محمد را به حق به پیامبری برگزید اگر پدرم در حق تمام گناهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند می‌پذیرد. 📚 بحارالانوار، ج35، ص110 ✅ پیامبر در کنار جنازه‌ی عموی خود ابوطالب فرمود: ...یا عم ربیت صغیراً، و کفلت یتیماً، و نصرت کبیراً، فجزاک الله عنی خیراً . اى عمو! وقتى کودک بودم تو مرا بزرگ کردی، وقتى یتیم بودم تو سرپرستی ام کردی، و هنگامى که بزرگ شدم تو یارى‌ام نمودی ، پس خداوند به تو پاداش خیر دهد. 📚 تاریخ یعقوبی، ج2، ص26 ✅ إمام محمد باقر علیه السلام می‌فرمایند: لو وضع إیمان أبی طالب فی كفةٍ میزان و إیمان هذا الخلق فی الكفة الأخرى لرجح إیمانه اگر ایمان ابوطالب را در یک کفه ترازو قرار دهند و ایمان این مردم را در کفه‌ی دیگر بگذارند، ایمان ابوطالب فزونی خواهد داشت. @nohe_sonnati
زمین به جهل مرکب اسیر بود و گرفتار زمان نهان شده در شب، شبی مخوف و شبی تار تن زمانه پر از تب، ولی نبود پرستار خلاصه شهرِ معذب از این سیاهی بسیار، به سوی نور گریزان، به فکر چاره‌ی خود بود در آن سیاهی مطلق، پیِ ستاره‌ی خود بود ستاره‌ای که درخشید و‌ ماه مجلسمان شد درخششی که سرآغاز راه یک جرَیان شد زمین به لرزه درآمد، زمان پر از هیجان شد ستاره نور خدا بود در رسول عیان شد خدا تشعشعی از نور خود نشان جهان داد گلِ محمدی‌اش را برای خلق فرستاد چه منّتی به سر اهل دین گذاشته اینک برای خاتم هستی نگین گذاشته اینک خدا اراده‌ی خود را بر این گذاشته اینک و آخرین عَلمش را زمین گذاشته اینک خدا نوشت: محمد! بخوان به نام خدایت بخوان و سجده کن آن‌دم به احترام خدایت به کام خشک بنوشان، ز جرعه جرعه‌ی قرآن لباس نور بپوشان، به جسم این‌همه عریان بشر درست کن آسان، به دست سوره‌ی انسان به دست عشق مسلمان بساز از دل سلمان بخوان به "نون و قلم" دست جهل را تو قلم کن محمدم! به تمام جهان معرفی‌ام کن بگو خدای خطاپوش و چاره‌ساز جهانم بگو که خالق جودم، بگو که خالق جانم قسم به عشق! بگو که همیشه عاشقشانم اگر از عالم و آدم، کسی گرفت نشانم علی‌ست آینه‌ی من، نشانشان بده اورا در او ودیعه نهادم، تمام راز مگو را بگو خلاصه‌ی قرآن، ملاک سنجش ایمان بگو تجسم رضوان و رَوح و رحمت و ریحان بگو نمونه‌ی انسان، بگو عیار مسلمان بگو هرآنچه که گفتیم و گفته‌اند رسولان خلاصه کرد خدا و علی از آب درآمد و دین ز گوشه‌ی چشم ابوتراب درآمد بدان که هیچ پیمبر نمی‌رسد به نبوت مگر به اذن علی، با قبول اصل ولایت ولایت علوی بوده شرط اول بعثت اگر نگویی از او، ناتمام مانده رسالت برای اهل زمین از علی بخوان و صفاتش بگو که خلق بداند علی‌ست راه نجاتش رسول، غرق خدا بود و مات و واله و مضطر علی رسید همان‌دم، نشست پیش پیمبر علی‌ست خیره به احمد، رسول خیره به حیدر علی دو دست نبی را گرفت و گفت برادر! بگیر دست مرا یاعلی بگو نبی‌الله حساب کن روی من، از شروع تا تهِ این راه @nohe_sonnati
علی زره که بپوشد، همین‌که راه بیفتد عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد همین که اسم علی آمده‌ست در دل میدان بس است تا گذر مرگ بر سپاه بیفتد... علی‌ست، مثل علی می‌دهد پناه گدا را اگر به خانۀ او راه بی‌پناه بیفتد... جوان اگر به جوان حسین دل بسپارد دگر نمی‌شود اصلاً پی گناه بیفتد تمام ‌شب سر راهش نشسته‌ام به امیدی که راه دوست بر این عبد روسیاه بیفتد @nohe_sonnati
از غصه‌های تو نَفَس آسمان گرفت در ماتم تو حال دل عاشقان گرفت ای باغ و بوستان پیمبر! نگاه کن رو به خزان شدی و دل باغبان گرفت بانو! بمان که پشت و پناه نبوتی تو سوختی که شمع رسالت توان گرفت آنقدر گریه کرده‌ای از ترس قبر که جسم تو را عبای نبی در میان گرفت گفتم عبا چرا غزلم روضه خوان شده؟ زهرا رسید و با غزل من زبان گرفت، ای تشنه لب حسین من! ای بی کفن حسین! ای وای بی عبایی و بی پیرهن حسین شکر خدا که قسمت تو یک عبا شده مادر! حسین من کفنش بوریا شده می‌سوخت در حرارت دستان فاطمه گفت ای رسول! جان تو و جان فاطمه می‌ترسم ابر تیره بیفتد به روی ماه زهرای من تحمل سیلی ندارد آه برگ گل است، مثل نسیم است دخترم نگذار حس کند که یتیم است دخترم چون چاره نیست می‌روم و می‌گذارمش بعد خدا و تو، به علی می‌سپارمش @nohe_sonnati
حسن رسیده حُسن را به دلبران نشان دهد کریم آمده به سفره ی فقیر نان دهد فرشته می رسد که گاهواره را تکان دهد نبی نشسته تا به گوش این پسر اذان دهد بدون نام مرتضی اذان سرود باطلیست اذان مصطفی فقط ترانه ی علی علیست تو اولین امام زاده ای بزرگ زاده ای تو بر فراز قله ی کرامت ایستاده ای سر مسیر هر گدا خودت کنار جاده ای حواله ی دل مرا به این و آن نداده ای چه عزتی! چه نعمتی! بدون هیچ منتی تو باب فیض و رحمتی، تو صاحب سخاوتی به خود ندیده هیچ عابدی تعبد تورا مسیر مکه عاشق است این تردد تورا شب تولد تو خواستم فقط خود تورا خدا گرفته میهمانی تولد تورا به عهده ی خود خداست کل کار و بارها و سی شبانه روز دعوتند روزه داره ها به ناز در دل عجم نشستی ای شه عرب کریم هستی و به نام تو می آید این لقب به ما رسیده از شما بدون خواهش و طلب به یک اشاره ات درخت خشک می دهد رطب به خشک سالی دل کویر هم نگاه کن من خراب را به یک اشاره رو به راه کن تو نسل کوثری به کوری دو چشم ابتران شدند و خاک پای تو چه سروران چه نوکران نمانده با جمال تو دلی برای دلبران چه قاسطین چه ناکسین چه مارقین چه دیگران نمی شوند تا ابد حریف ضرب دست تو گرفته زهر چشم ازاین قبیله ناز شصت تو گرفته چشم مستت از شراب کسب و کار را ز خواب خوب مستی اش پرانده هر خمار را نگاه کردن تو کرده کار ذوالفقار را زمین زد این نگاه کردنت شتر سوار را تو بچه شیری و شتر سوار در مقابلت شکست خورده از شکوه و شوکت شمایلت به قول مسلمین حسن به قول عبریان شبر به جز خدا نداشتی هراسی از بنی بشر به مهر یا به قهر تو مثل شده است خیر و شر عقب نرفته ای در اوج لحظه های پر خطر قیام اگر نکرده ای چه آتشین نشسته ای مدبرانه و برای حفظ دین نشسته ای تو و حسین معنی حقیقی برادرید تو و برادرت بزرگ خاندان حیدرید امیدهای مرتضی عزیزهای مادرید دلاورید و دلبرید و سرورید و صفدرید به من که نوکر توام ثواب می دهد حسین صدا که می زنم حسن جواب می دهد حسین به زور دلبری نصیب دلبران نمی شود لقب به سادگی نصیب این و آن نمی شود به جز علی کسی امیر مؤمنان نمی شود پس از علی به جز حسن امیرمان نمی شود خلافت خدا فقط رسد به نسل مرتضی معاویه کجا و دلبری چنان حسن کجا؟ قلندرانه یا حسن حسن کنیم و بعد از آن لباس سبز نوکری به تن کنیم و بعد از آن به شوق ترک خانه و وطن کنیم و بعد از آن ایادی سقیفه را کفن کنیم و بعد از آن علم به دست با شعار یا امیر مؤمنین مدینه ای درست می کنیم و که بیا ببین گسیل می کنیم قطره قطره های رود را و غرق می کنیم نسل باطل ثمود را به خاک می زنیم پادشاهی سعود را و سر به نیست می کنیم دولت یهود را تمام می کنیم کار ناتمام مانده را به قدس می بریم بیرق به شام مانده را @nohe_sonnati
عشق هر جا رَود اثر دارد ماجراها به زیر سر دارد هرکه با عشق رو به رو شد گفت: عاشقی غالبا خطر دارد عشق با اضطرار همراه است آتشی داغ و شعله ور دارد هرچه معشوق دلرباتر شد عاشقانی گزیده تر دارد بار عشق رسول را باید یک نفر مثل "حمزه" بردارد حمزه ی عاشق و علی باشند مصطفی لشکری قدَر دارد حمزه را سید شهیدان کرد عاشقی این چنین هنر دارد جگر پاره پاره اش فهماند عاشقی کار با جگر دارد گرچه جسمش جدا جدا شده است باز شکر خدا که سر دارد خواهرش خوب شد نبود و ندید فقط از ماجرا خبر دارد ... کربلا هم نمایش عشق است عشق هر جا رود اثر دارد @nohe_sonnati
آرام نمودی تب و تاب هیجان را جوشانده‌ای از شوق خودت هر قلیان را از پای نشاندی ز تعجب جریان را از دشمن و از دوست ربودی دلشان را اینگونه رضا کرده‌ای از خود دوجهان را هم رونق کار از می و میخانه گرفتی هم عقل ز هر عاقل و دیوانه گرفتی در قلب سماوات و زمین لانه گرفتی ای عالِم فرزانه چه رندانه گرفتی در دست خودت نبض زمین را و زمان را اسلام بدون تو درونمایه ندارد گردن کشی بی خردان پایه ندارد خورشیدی و دیدند قدت سایه ندارد همسایه به جز خیر به همسایه ندارد همسایه! قدم رنجه کن و منزلمان را... لبخند زدی شعر در اوهام من افتاد زآن روز خرابت شدم ای خانه‌ات آباد! با قافیه‌ی پنجره فولاد و گهرشاد هی شعر نوشتم من و چشمت صله را داد دربند کشیدی تو معانی و بیان را دربانِ جنان دل به در صحن شما بست دالان بهشت است همین راهرو این بست حوض وسط صحن همان کوثر نقد است ساقی بهشتی شده از آب حرم مست پابست حرم کرده‌ای آن آب روان را جبریل کمر بسته به فرّاشی صحنت حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت آن سدره و طوبی گلی از کاشی صحنت برده‌ست جنان را همه در حاشیه صحنت بیچاره‌ی خود کرده حریم تو جنان را هرکس که تو را داشته اثنی عشری شد ایام خوش آن بود که با تو سپری شد در صحن گهرشاد دل از غصه بری شد تصویر من و صحن تو عکسی هنری شد در ناب‌ترین جای اتاقم زدم آن را هرجای جهان رفتم از آن خیر ندیدم یک مرتبه "برگرد" از این در نشنیدم من هرچه کشیدم ز دل خویش کشیدم ارزان نفروشم که من ارزان نخریدم - در نوکریت خرج کنم عمر گران را هر شاه شده خادم دربار توچندی پر وا کند از بام تو در دام کمندی از تو طلب رزق کند عایله مندی از رسم گدایی شما نکته و پندی آموخته هر پیر خردمند جوان را نوشاعری آمد به حرم دفترش افتاد شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد هی خواست بماند سرِ پا، آخرش افتاد تاخورد زمین یاد پدر، مادرش افتاد دستی به دعا برد و تمام پدران را... ای ضامن دنیای من و آخرت من! ای کاش به درکت برسد معرفت من! مردن کف صحنت بشود عاقبت من بهتر ز خودم آگهی از مصلحت من حکم از تو، دلم دست خودت داده عنان را با جنس خرابم شده‌ام وصله‌ی ناجور هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور تو شاه خراسانی و من پیر نشابور خود را برسان پام رسیده‌ست لب گور ای صاحب جان! می‌سپرم دست تو جان را @nohe_sonnati
لشکری می رسد از راه خدا رحم کند بد دهن، بد دل و بد خواه خدا رحم کند از همان دور صدای بدشان می آید ناسزا و بد و بیراه خدا رحم کند یک طرف چند هزار آدم بی رحم کثیف یک طرف غربت یک شاه خدا رحم کند و فَدَیناه بِذبحی که لبانش خشک است تشنه سر می بردَش آه خدا رحم کند حاجی آماده ی قربانی و دَه روز دگر می رسد آخر شش ماه خدا رحم کند ارباً اربا شدن یک قد رعنا سخت است نکند لشکر گمراه...؟! خدا رحم کند با عمودی که در این لشکر شب می بینم آخرش می شکند ماه خدا رحم کند @nohe_sonnati