eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
11.4هزار دنبال‌کننده
345 عکس
11 ویدیو
1.3هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
وعده ای داده ای و راهی دریا شده ای خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى آب از هیبت عبّاسى تو مى‏لرزد بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى به سجود آمده‏اى یا که عمودت زده‏اند یا خجالت زده‏اى وه که چه زیبا شده‏اى یا اخا گفتى و ناگه کمرم درد گرفت کمر خم شده را غرق تماشا شده‏اى منم و داغ تو و این کمر بشکسته تویى و ضربه‏اى و فرق ز هم وا شده‏اى سعى بسیار مکن تا که ز جا برخیزى اندکی فکر خودت باش ببین تا شده‏اى مانده‏ام با تن پاشیده‏ات آخر چه کنم؟ اى علمدار حرم مثل معما شده‏اى مادرت آمده یا مادر من آمده است؟ با چنین حال به پاى چه کسى پا شده‏اى؟ تو و آن قدِّ رشیدى که پر از طوبى بود در شگفتم که در این قبر چرا جا شده‏اى @nohe_sonnati
‏مشک بر دوش به دریا آمد همه گفتند که موسی آمد ‏نفس آخر ماهی¬ها بود ناگهان بوی مسیحا آمد ‏از سر و روی فرات، آهسته موج می ریخت که سقا آمد ‏او قسم خورده که سقا باشد آن زمانی که به دنیا آمد ‏دست بر زیر سر آب نبرد علقمه بود که بالا آمد ‏از کمین گذر نخلستان با خبر بود که تنها آمد ‏کاش آن تیر نمی آمد، حیف از بد حادثه اما آمد ‏انکسار از همه جا می بارید از حرم، شاه حرم تا آمد ‏داشت آمادۀ هجرت می شد که در این فاصله زهرا آمد از دل علقمه زیبا می رفت ‏مثل آن لحظه که زیبا آمد @nohe_sonnati
چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟ اين بلايي كه غم آورده سرم را، چه كنم؟ تا شكستي همه جايِ تن ِ من تير كشيد تو بگو پشت و پناهم كمرم را چه كنم؟ نيمه ي جانِ من از داغ پسر رفت ز دست نيمه جانيست و اين مختصرم را چه كنم؟ از خدا بي خبران تير به مشكت زده اند عطش اصغر خونين جگرم را چه كنم؟ من چگونه بدنت را ببرم تا خيمه؟ خنده و هلهله ي دور و برم را چه كنم؟ بعدِ تو فاتحه ي چادر و معجر خوانده ست همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟ @nohe_sonnati
ای لشکر حق را سر و سردار اباالفضل وی دست علی در صف پیکار اباالفضل هم خون حسین بن علی در تن پاکت هم روح تو در پیکر ایثار اباالفضل ریحانۀ دو فاطمه، ماه سه خورشید آرام دل حیدر کرار اباالفضل مانند تو در ارتش اسلام که دیده فرمانده و سقا و علمدار اباالفضل تو ماه بنی هاشمی و ما شب تاریک تو لالة عباسی و ما خار اباالفضل هم کاشف کرب پسر فاطمه هستی هم خیل بنی فاطمه را یار اباالفضل بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت هر خسته دلی نام تو تکرار اباالفضل در مصر ولایت شده بر یوسف زهرا تو مشتری و علقمه بازار اباالفضل عشق و ادب و غیرت و ایثار و شهادت کردند به آقایی ات اقرار اباالفضل تو رسته ای از خویش و گرفتار حسینی خلقند به عشق تو گرفتار اباالفضل ما بهر تو گریان و زند زخم تو خنده پیوسته به شمشیر شرربار اباالفضل برخیز سکینه به حرم منتظر توست جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل از سوز عطش آب شده طفل سه ساله مگذار بگرید به حرم زار اباالفضل تا آن که ببینند به تن دست نداری یک لحظه سر از علقمه بردار اباالفضل مگذار رود زینب کبری به اسیری ای دست علی، دست برون آر اباالفضل تو چشم حسینی که زده تیر به چشمت ای دور حرم چشم تو بیدار اباالفضل کی گفته تن پاک تو در علقمه تنهاست گردیده تو را فاطمه زوار اباالفضل خون دل ما را که شده اشک عزایت زهرا و حسین اند خریدار اباالفضل مگذار شود خشک دمی دیدة "میثم" چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل @nohe_sonnati
لبان تشنه را دریاب ساقی! بزن بر آتش دل، آب ساقی! تویی که گشته ابروی کمانت نماز عشق را محراب ساقی! شد از عطر وجودت باغ هستی پر از گلواژه ی شاداب ساقی! خبر دارد لب خشکت که آب است میان خیمه ها نایاب ساقی! غم بی آبی و بی همزبانی ربود از چشم گل ها خواب ساقی! به باغ زندگی از تشنه کامی دل هر غنچه شد بی تاب ساقی! فتاده در دل گهواره اصغر چو اشک از دیده ی مهتاب ساقی! @nohe_sonnati
باز دارند به چشمان ترم میخندند برغم تو که شکسته کمرم میخندند تکیه گاه منی و بال و پرمن هستی همه اینجا به من و بال و پرم میخندند سر روی خاک نهادی و همه شیر شدند گرگ هایی که چنین دور و برم میخندند ای علمدار حرم ، بعد تو لشکر دارند بر من و زخمِ به روی جگرم میخندند رفتنت کار مرا سخت به هم پیچیده همه دارند به زن های حرم میخندند @nohe_sonnati
دوبیتی تابود بدشت کربلا عباسش یک لحظه غمی نبود در احساسش وقتیکه عمود خیمه را کند حسین پژمرده شدند غنچه های یاسش @nohe_sonnati
دریا دل سپاه محرم بلند شو باب الحوائج همه عالم بلند شو نقش زمین، میانه ی صحرا چه می کنی لب تشنه در میان دو دریا چه می کنی ای تکیه گاه خیمه ی خواهر بلند شو ای کاشف الکروب برادر بلند شو دارد مصیبت از همه جا می رسد اخا بعد از تو ناله ام به کجا می رسد اخا باور نمی کنم که سرت را شکسته اند ای مرغ عشق، بال و پرت را شکسته اند پشت و پناه اهل حرم پا نمی شوی؟ با این حساب بین عبا جا نمی شوی پرچم به دوش لشکر زهرا بلند شو پشت و پناه زینب کبری بلند شو دارد سپاه حرمله لبخند می زند بر دست های خواهر تو بند می زند دستی که نیست تا که مرا یاری ام کنی فکری به حال زخم دل کاری ام کنی پشت و پناه خیمه ی ما اینچنین نرو صد پاره می شود دل ام البنین نرو دستی بگیر زیر پر خواهرت، بمان نامحرم است همسفر خواهرت، بمان باشی کسی برای اسارت نمی رود دار و ندار خیمه به غارت نمی رود باشی کسی که دست به چیزی نمی زند باشی کسی که حرف کنیزی نمی زند ای غیرت همیشه ی حیدر بلند شو پشت و پناه غربت خواهر بلند شو @nohe_sonnati
دستهایت یک طرف افتاده پیکر یکطرف بینم اعضای تو اما هر یکی در یکطرف پیکرت پاچیده شد اما سرت پاچیده تر بر لبم آورده جان تن یکطرف سر یکطرف بار سنگینی ست بر دل داغ یک لشگر ولی داغ لشگر یکطرف داغ برادر یکطرف با خبر گشتم که دیگر بی برادر گشته ام تا که دیدم شد روانه تیرها بر یکطرف یاد ایامی که میدیدند همدوش حسین یکطرف عباس ره میرفت و اکبر یکطرف بر لب آبم ولی آتش بجانم میزند کام خشکت یکطرف لبهای اصغر یکطرف شرم بی آبی و بی آب آوری در یکطرف شرح مرگت ای برادر نزد خواهر یکطرف @nohe_sonnati
زدی دل را به دریا یا اباالفضل گذشتی از همه دنیا اباالفضل تویی که در دل هفت آسمان است رخت ماه دلارا یا اباالفضل کجا رفت آن همه حسن و طراوت؟ چه شد آن قد و بالا یا اباالفضل؟ چه دیدی در دل دریای اندوه که بستی چشم از ما یا اباالفضل؟ در این وادی مگر از یاد بردی غم و اندوه ما را یا اباالفضل؟ اگر با ما سر دیدار داری به سوی خیمه بازآ یا اباالفضل به دست شب پرستان سیه روی چه زود افتادی از پا یا اباالفضل @nohe_sonnati
در کنار علقمه، سروی ز پا افتاده است؟ یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است؟ ‌ در فضای رزم‌گاه نینوا با شور و آه ناله‌ی جان‌سوز «ادرک یا اخا» افتاده است از نوای جان‌گداز ساقی لب‌تشنگان لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است شه، سوار اسب شد با سر به میدان روی کرد تا ببیند جسم عبّاسش کجا افتاده است ناگهان از صدر زین، افکنْد خود را بر زمین دید «بسم‌ الله» از قرآن، جدا افتاده است پاره‌ی قرآن ببوسید و پی اصلش دوید مصحف ناطق، کجا یا رب! ز پا افتاده است؟ تا کنار نهر علقم، بوی عبّاسش کشید دید بر خاک سیه، صاحب‌‌لوا افتاده است کرده در دریای خون، ماه بنی‌هاشم افول تشنه‌لب، سقّای دشت کربلا افتاده است دست خود را بر کمر بگْرفت و آهی برکشید گفت: پشت من ز هجرانت، دوتا افتاده است خیز و بر پا کن لوا، آبی رسان اندر حرم از چه رو بر خاک، این قدّ رسا افتاده است؟ بهر آبی در حرم، طفلان من در انتظار از عطش بنْگر چه شوری، خیمه‌ها افتاده است! هر‌ چه شه نالید،‌ عبّاسش ز لب، لب برنداشت دید مرغ روح او، سوی سما افتاده است گفت پس جسم برادر را برم در خیمه‌گه دید هر عضوی ز اعضایش، سوا افتاده است شد به سوی خیمه با پای پیاده، ره‌سپار در حرم، شه دید افغان و نوا افتاده است جمله می‌گفتند: سقّا، ای پدر جان! دیر کرد بر سر عمّوی ما، بابا! چها افتاده است؟ حال زینب را مگو «علّامه»! از شه، چون شنید دست عبّاس علم‌دارش، جدا افتاده است @nohe_sonnati
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر... رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد  هرکه او را دید از دشمن  فقط میگفت وای کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد دستهایش بر زمین  دستِ مردی بَر کمر این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت - - - از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید کاش میشُد تیر را بیرون  نمی‌آورد او با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌. در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد مَشک را از رویِ  سینه کَند آقا داد زد - - - در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت سمتِ او  زینب دوید و اصغرش را جمع کرد تا پدر را دید  رویش را سکینه زخم کرد با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها خواهرش با کُهنه معجر هی سرش را جمع کرد هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد* در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی  از دهانه افسار  مرکب آویزان بود. @nohe_sonnati