eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
12.9هزار دنبال‌کننده
352 عکس
28 ویدیو
1 فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا «ع») ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
روی هیزم ها نخواب ای کودکِ مادر برو از دلِ این خاک تا دامانِ پیغمبر برو گرچه دلبندِ منی امّا به قربانت شوم بهرِ حفظِ سیّد و آقای من حیدر برو فِضّه را گفتم که تشییع ات کند بر روی دست می روی در پیشِ چشمانِ منِ مضطر برو پنجمین فرزندِ من قربانِ مظلومیّت ات زودتر از پشتِ در تا عرصه ی محشر برو آمدن رفتن به هم مخلوط شد ای محسنم اندکی تعجیل کن تا وادیِ دیگر برو این هیاهوهای دشمن گوشِ تو کَر می کند دور از چشمانِ مردم وارثِ آخر برو محسنی و نامِ نیکوکاری ات بخشیده اند جان فدا کردی به پای فاتحِ خیبر برو این جماعت بدتر از قومِ یهودِ خیبرند روی هیزم ها نخواب ای کودکِ مادر برو @nohe_sonnati
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشتِ درِ آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضربِ لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازد شرر بال و پرت را باید که به گوش همه عالم برسانم غمنامه ی پهلوی به خون غوطه ورت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را مردانه چو زن ها به غمت اشک بریزم ای وای که کشتند حسودان پسرت را @nohe_sonnati
در کوچه سد کردند راه مادرم را کشتند طفل بی‌گناه مادرم را گرچه برای ادعای خود سند داشت رد کرده‌اند اما گواه مادرم را با ناله‌هایش شهر یاد حق می‌افتاد طاقت نیاوردند آه مادرم را پشت سر حیدر زمین افتاد زهرا بردند چون پشت و پناه مادرم را دلگیرم این شب‌ها هوای گریه دارم پوشانده ابری روی ماه مادرم را با چشم‌ها منظور خود را می‌رساند زیر نظر دارم نگاه مادرم را هروقت بابا می‌رود از خانه بیرون باید ببیند قتلگاه مادرم را @nohe_sonnati
با ضرب پا افتاد گُل، گلزار خونی شد در بی هوا پرتاب شد، دیوار خونی شد خیلی نمی دانم چه پیش آمد ولی ناگاه گل غرقِ خون شد، تیزیِ مسمار خونی شد وقتی دو دستش بسته شد با ریسمان صبر چشمِ پر آبِ حیدر کرار خونی شد از بس فشار آمد به بار شیشه آن گل روی سپید غنچه اش انگار خونی شد بالقوه محسن یک حسین و یک حسن بود بالفعل در راه علی، آن یار خونی شد تا سِرّ مُستودع فدا شد فضه راهی شد بال و پر آن مَحرم اسرار خونی شد در کربلا جسم حسین آن قدر زخمی بود هم پیرهن، هم شال، هم دستار خونی شد از بس که با کینه به جسمش نیزه جا کرد حتی لباس و دستِ نیزه دار خونی شد @nohe_sonnati
مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم همه ی زندگیِ شیر خدا ریخت به هم داغی و تیزیِ مسمار اذیّت می كرد تا كه برخاست ز جا عرش خدا ریخت به هم بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود تا که زد سلسله ی آل عبا ریخت به هم ثلث سادات میان در و دیوار افتاد نسل سادات به یك ضربه ی پا ریخت به هم گُر گرفته بدنِ فاطمه ، ای در بس كن وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت به هم رویِ او ریخت به هم پهلویِ او ریخت به هم دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت به هم شِدَّتِ ضربه چنان بود كه سر خورد به در رویِ آشفته یِ اُمّ النُجَبا ریخت به هم پشتِ در سینه یِ سنگین شده هم ارثی شد گیسوانِ پسرش كرب و بلا ریخت به هم مادرش آمده گودال نچرخان بدنش استخوان های گلویش ز قفا ریخت به هم با ترك های لبش با نوك پا بازی كرد همه ی صورت او با كف پا ریخت به هم @nohe_sonnati
نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد یا به دیوار از آن سو بخورد یا نخورد این درِ سوخته حتما به زمین می افتد لگدی بین هیاهو بخورد یا نخورد دست بالا برود روضه به پا خواهد شد حال بر صورت بانو بخورد یا نخورد زنده می ماند اگر این نوک سنگین غلاف فرقش این است به بازو بخورد یا نخورد بعد از این فرق ندارد به خدا حال علی خانه بی فاطمه جارو بخورد یا نخورد داغ محسن به دل آل علی خواهد ماند نوک مسمار به پهلو بخورد یا نخورد @nohe_sonnati
مولای عالم بی کس و تنها و یار است چشمان طفلانش چنان ابر بهار است هیزم در این خانه جای لاله چیدید در را نسوزانید زهرا داغدار است اصلا نه این که فاطمه دخت رسول است حرمت نگه دارید زهرا باردار است فکر غریبی علی او را زمین زد نامرد مردم مادر ما بی قرار است دست علی را بسته اید ای بی حیاها او فاتح بدر است و صاحب ذوالفقار است این جا میان کشمکش قنفذ جلو رفت اما سر و کار حسین با نیزه دار است @nohe_sonnati
ای حامی ولایت، ای محسن عزیزم رفتی و من ز داغت، اشک از بصر بریزم هنگام ضربه ی در، بودی کنار مادر گشتیم هر دو باهم، فدای راه حیدر هر شب به یاد داغت، در پشت درب خانه بنشینم و بگریم، ای طفل نازدانه طفل نخورده شیرم، مادر شود فدایت با جان خود نمودی، از شیر حق حمایت مظلومی علی از، داغ غمت عیان است مانند قبر مادر، قبر تو هم نهان است وقتی که جسم پاکت، بر سینه ام سپر شد گفتم به فضه بیا، فاطمه بی پسر شد تو اولین فدای، راه ولایت استی تو اولین شهید، پیش ولادت استی با که بگویم این را، با محسنم چه ها شد شش ماهه کودکم از، ضرب لگد فدا شد هم جان و پیکرم سوخت، هم ماه و اخترم سوخت هم بین دود و آتش، غنچه ی پرپرم سوخت @nohe_sonnati
نقشه ی قتل علی بعد از نبی تنظیم شد با جسارت های قنفذ این سند ترسیم شد محسنیه شد میان شیعه، در این روزها؛ از مقام روح و از تأثیر آن تکریم شد با حضور میخ در زهرا برای محسنش پشت در صاحب عزای مجلس ترحیم شد بابت این که ولی شد در حقیقت، پشت در؛ هدیه ی زهرا به مولا زودتر تقدیم شد یک نفر پشت در و آن یک میان کوچه ها فرق محسن با حسن از این جهت یک میم شد حال مادر در میان بسترش بدتر شد و زخم های در به لطف فاطمه ترمیم شد غیر از این که قبر زهرا گشت پنهان از همه روز قتل محسنش هم حسرت تقویم شد این که زهرا با ولایت ماند با اهدای جان نکته ی برجسته ی تربیت و تعلیم شد @nohe_sonnati
خستند پرت را و شکستند سرت را ای وای که کشتند حسودان پسرت را پشت در آن خانه چه گویم که چه ها شد با ضرب لگد چید حرامی ثمرت را فریاد زدی فضه بیا بال و پرم سوخت جز اشک چه سازم شرر بال و پرت را ای مادر غم دیده که در اوج شقاوت بردند به یغما همه ارث پدرت را پنهان شدی از ظلمت این عالم خاکی حاشا که بیابند خلایق اثرت را @nohe_sonnati
در کوچه چه محشر شده سادات ببخشند این گونه مقدّر شده سادات ببخشند این روضه ی ناموسی و این قصه ی کوچه تکرار مکرر شده سادات ببخشند دیوار که تقصیر ندارد به گمانم هرچه شده از در شده سادات ببخشند مادر که زمین خورده و بابا که شکسته شش ماهه که پرپر شده سادات ببخشند مظلومه ی دنیاست ولی قاتل زهرا مظلومیِ حیدر شده سادات ببخشند دل سوخت از این غصه که بین همه تقسیم ارثیّه ی مادر شده سادات ببخشند ارثیّه ی پهلوی لگد خورده ی مادر سهم علی اکبر شده سادات ببخشند گهواره ی ششماهه ی زهرا به گمانم وقف علی اصغر شده سادات ببخشند سهمیّه ی رخسار کبودش به خرابه تقدیم به دختر شده سادات ببخشند البتّه رسیده است به او ارث، اضافه چشمی که مکدر شده شده سادات ببخشند ظلمی که به زهرا شده، تکرار به نوعی با زینب مضطر شده سادات ببخشند در شام خدا داند و زینب که به نیزه با سنگ چه با سر شده سادات ببخشند @nohe_sonnati
مادر و بچه در خطر هستند چون علمدار یک نفر هستند در مسیر دفاعِ از حیدر هر دو تا عازم سفر هستند یک نفر داد می زند نزنید ثُلث سادات پشت در هستند مادری زیر دست و پا مانده مردم شهر بی خبر هستند آی مردم مگر نمی دانید این دو از نسل بوالبشر هستند؟ شیعیان ابتدای ماه ربیع زخمیِ آخر صَفَر هستند ما لباس سیاه می پوشیم گرچه یک عده خیره سر هستند @nohe_sonnati