eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد باز هم حضرت ارباب پسر دار شده روزه ی ماه رجب به که به آقا چسبید تا سحر مست از این لحظه ی دیدار شده غنچه ی ناز رباب است به قدری زیباست چقدر گل که به پاس قدمش خار شده بس که نورانی ات از چهره ی او می بارد بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده سفره ی حیدریونِ رجب امشب پهن است در دهش سیزده انگار که تکرار شده پسر حیدری یوسف زهرا آمد آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند همه مستند ولی مست می کوثری اند اسم شان مثل علی صولت شان مثل علی فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند غیرت الله جهانند علی های حسین مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند سن مهم نیست در این قوم همه می دانند در روایتگری دین همه شان منبری اند علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند ولی انگار که مست علی آخری اند علی اصغر دل این چند علی را برده روی پیشانی او بوسه ی زینب خورده هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته بی سبب نیست رقیه علمی آورده چون که بی واسطه بازوش به سقا رفته نوه ی حیدر و زهراست در این شکی نیست در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته اختر و ماه در آغوش هم اند آن جا که از سردوش شه علقمه بالا رفته چقدر پا قدم این پسر با برکت نامه ی شخص گرفتار به امضا رفته عمه اسفند می آرد نخورد چشم علی فکر زینب طرف محسن زهرا رفته دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد علت مستی شیعه ز می کوثر شد یکی از عشق فدای حرم حیدر شد یکی از عشق فدای پدر بی سر شد یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد یکی از بغض حسین بن علی پرپر شد یکی از ضربه ی مسمار به جانان پیوست یکی از تیر سه پر کشته ی بی حنجر شد آن یکی آیه ی مظلومیت زهرا شد این یکی سوره ی مظلومیت حیدر شد آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد این یکی کشته ی بی غیرتی لشکر شد این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند @nohe_sonnati
باز هم شهر نبی معدن اسرار شده غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد باز هم حضرت ارباب پسر دار شده روزه ی ماه رجب بَه که به آقا چسبید تا سحر مست از این لحظه ی دیدار شده غنچه ب ناز رباب است به قدری زیباست چقدر گل که به پاس قدمش خار شده بس که نورانی ات از چهره ی او می بارد بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده سفره ی حیدریونِ رجب امشب پهن است در دهش سیزده انگار که تکرار شده پسر حیدری یوسف زهرا آمد آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند همه مستند ولی مست می کوثری اند اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند غیرت الله جهانند علی های حسین مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند سن مهم نیست در این قوم همه می دانند در روایتگری دین همه شان منبری اند علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند ولی انگار که مست علی آخری اند علی اصغر دل این چند علی را برده روی پیشانی او بوسه ی زینب خورده هیبت چهره اش از بس که به مولا رفته با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته بی سبب نیست رقیه علمی آورده چون که بی واسطه بازوش به سقا رفته نوه ی حیدر و زهراست در این شکی نیست در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته اختر و ماه در آغوش هم اند آن جا که از سرِ دوش شه علقمه بالا رفته چقدر پاقدم این پسر با برکت نامه ی شخص گرفتار به امضا رفته عمه اسپند می آرد نخورد چشم علی فکر زینب طرف محسن زهرا رفته دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد علت مستی شیعه ز می کوثر شد یکی از عشق فدای حرم حیدر شد یکی از عشق فدای پدر بی سر شد یکی از بغض و عداوت به علی خونین شد یکی از بغض حسین بن علی پرپر شد یکی از ضربه ی مسمار به جانان پیوست یکی از تیر سه پر کشته ی بی حنجر شد آن یکی آیه ی مظلومی ات زهرا شد این یکی سوره ی مظلومی ات حیدر شد آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد این یکی کشته ی بی غیرتی لشکر شد این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند @nohe_sonnati
بهانه شد که دوباره گدای تو بشویم خدا کند که همیشه برای تو بشویم تمام هستی خود را دهیم جا دارد که زائر حرم باصفای تو بشویم چه می شود که به ما هم دهند، پر که فقط کبوتر روی گلدسته های تو بشویم خدا کند که به ما هم اجازه ای بدهند که مثل ماه و ستاره فدای تو بشویم بیا به خاطر زینب نگاه کن ما را که صید هر شبه چشم های تو بشویم خدا گواست که ما خاک پای مان عرش است اگر به لطف خدا خاک پای تو بشویم تو صاحب علم کربلای اربابی عموی تشنه لب بچه های اربابی امام ما سپری مثل تو نخواهد داشت شب غمش سحری مثل تو نخواهد داشت حسین مثل پیمبر، تو هم مثال علی و شهر عشق دری مثل تو نخواهد داشت اگر که سینه ی دریا پر از صدف باشد بدون شک گهری مثل تو نخواهد داشت شجاعت علوی را تو ارث بردی چون که مرتضی پسری مثل تو نخواهد داشت رسیدی و شب ما مثل روز روشن شد چون آسمان قمری مثل تو نخواهد داشت دو دست دادی و جایش خدا به تو پر داد نه، جبرئیل پری مثل تو نخواهد داشت تو عشق زینبی و تا همیشه ماه حسین نوشته اند تو را حیدر سپاه حسین فرات مشک تهی و تویی که دریایی تو ماه ام بنینی ز نسل زهرایی جمال هاشمیان در مدینه معروف است میان هاشمیان واقعا تو زیبایی همین که پیش علی راه می روی آقا چقدر هیبت تو می شود تماشایی علی ست ساقی کوثر، تو ساقی عشقی رقیه عشق حسین و به عشق سقایی همه رعیت عشقیم و پادشاه تویی خوشا به حال تو آقا چقدر آقایی اگر چه مُهر امامت نخورده در لوحت ولی به کل خلائق امیر و مولایی ببند گردن من را به پای زنجیرت بیا بزن سر من را حلال شمشیرت علی که دید تو را یاد خیبرش افتاد به یاد نغمه ی الله اکبرش افتاد میان چشم تو مولا چه صحنه ها که ندید نگاه او به رخ سیب نوبرش افتاد کسی که تیغ کشید و به جنگ تو آمد سرش بریده شد و در برابرش افتاد تو نعره می زدی و لشکری به هم می ریخت رجز که خواندی حسین یاد مادرش افتاد اگرچه تیغ نبردی ولی همه دیدند به تیغ ابروی تو دشمنت سرش افتاد کسی ندیده چنین تیغ تیز برانی تو با صدای علی می کنی رجز خوانی همین که پرچمت افتاد خیمه غوغا شد نبودی و سرِ یک گوشواره دعوا شد تو رفتی و همه گفتند وای بر زینب همین که پای عدو سمت خیمه ها وا شد چهار هزار نفر تیر می زدند ای وای چقدر تیر سه پر نذر جسم سقا شد اگر چه پرچمت افتاد بر زمین اما همین که فاطمه را دید پرچمت پا شد پس از شهادت اکبر نه بعد قاسم نه پس از تو بود که دیدند حسین تنها شد غم علی جگرش را به درد آورده تو را که دید چنین سرو قامتش تا شد نبودی و دل زینب شکسته تر شده بود پس از تو ام بنین بود بی پسر شده بود @nohe_sonnati
کاش این جا داشت تکه سایه بانی لااقل کاش می دادند بر گریه زمانی لااقل کاشکی می شد بریزی آب بر قبر حسن کاش این جا داشت شب ها روضه خوانی لااقل کاشکی می شد کنار قبر صادق سینه زد کاش می شد تا سحر این جا بمانی لااقل کاشکی می شد بگویی با نگهبان بقیع زائران را خوب می شد که نرانی لااقل کاش می شد آشکارا ریخت هنگام غروب پشت دیوار بقیع اشک روانی لااقل کاش می دادیم با یک روضه ی ام البنین قلب سنگیِ نگهبان را تکانی لااقل کاش در خاک بقیع اذن زیارت داشتیم کاشکی وقت نماز آن هم جماعت داشتیم آخرش آقا به این تقدیر پایان می دهد خاتمه بر غصه ی قلب پریشان می دهد مطمئنم او بیاید کار عالم دست ماست ساخت و ساز حرم را دست ایران می دهد کارفرما مهدی و ما پا رکابش می شویم اولش نقشه برای صحن و ایوان می دهد گنبد و گلدسته و ایوان طلایی می شود چون طلای این سه را شاه خراسان می دهد چون که بعدش زائرِ این جا فراوان می شود قطعاً اذن ساخت ده ها شبستان می دهد هرچه سینه زن بیاید در حرم جا می شود دور تا دور رواق و صحن غوغا می شود صبح و ظهر و عصر این صحن و سرا هم دیدنیست روی گنبد پرچم یا مجتبی هم دیدنیست چشم دل هم بسته باشد چشم سر باشد بس است در مدینه چار تا نور خدا هم دیدنیست می شود یک پنجره فولاد در این صحن ساخت در میان کاسه ی آبی شفا هم دیدنیست چار تا خورشید پیش هم تلألو می کنند چار تا خورشید این صحن و سرا هم دیدنیست در زیارتنامه خواندن زیر چتر آرزو بین قاب نور ایوان طلا هم دیدنیست از روی گلدسته های صحن زیبای بقیع تابش گلدسته های کربلا هم دیدنیست مسجدی باید به نام حضرت سجاد ساخت گوشه ی این صحن باید پنجره فولاد ساخت حیف این ها آرزوهای قلوب مضطر است حیف این ها بغض جاری دو تا چشم تر است ای بقیعی که پُر از گرد و غباری خود بگو در کدامین گوشه از خاک تو قبر مادر است در کجایت نیمه شب ها مرتضی سینه زده در کجایت رد پای اشک های حیدر است گرچه خاک تو پُر از درد و غریبی و غم است کربلا در غربت و در غصه چیز دیگر است گرچه در قلب تو خوابیدند یک عده غریب کربلا آرامگاه لاله های پرپر است گرچه دیدی که حسن را تیرباران می کنند کربلا هم شاهد حلقوم خشک و خنجر است من نمی دانم که محسن هست آن جا یا که نه در عوض کرب و بلا قبر علی اصغر است در دل تو بغض سقا نیست قطعاً ای بقیع یک جوان ارباً اربا نیست قطعا ای بقیع @nohe_sonnati
نا جوانمردان از این جا صحن را برداشتند کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند زائری آمد کنار قبر آقایش نشست با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند خاک این جا برتر از خاک تمام عالم است خاک این جا را همه بهر شفا برداشتند تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی... از همین ها را برای کربلا برداشتند خواستند آثار جرم شهر مخفی تر شود از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند یک مفاتیح الجنان آورده بودیم، ازچه رو دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند! خاک این جا بوی سیلی مکرر می دهد بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود گنبد و گلدسته های باصفایی می شود این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن هرکسی این جا بیاید مجتبایی می شود پنجره فولاد این جا چه قیامت می کند واقعاً این جا عجب دارالشفایی می شود نقشه ی این صحن را باید که از زهرا گرفت نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن پرچم سجاد، دارد دل هوایی می شود! حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع از همان لحظه که آقا تو می آیی می شود می رسد روزی که با دستان پر مهر شما از رواق و صحن این جا رونمایی می شود آخرش من مطمئنم این گره وا می شود این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود هرچه خواندم در بقیع از سینه عقده وا نشد هرچه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد راه ما را بسته بودند هرچه من می خواستم... تا روم در پیش قبر مادر سقا نشد سر به دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی هیچ یک از روضه هایم روضه ی زهرا نشد "کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای ضرب دست" بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وا نشد از همان شب که علی تابوت را بر شانه برد زائر زهرا شدن جز نیمه ی شب ها نشد بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها مادرم افتاد پشت در وَ دیگر پا نشد سال ها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد @nohe_sonnati
آقا تو را چون حیدر کرار بردند در پیش چشم بچه های زار بردند تو آن همه شاگرد داری پس کجایند! آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟ این اولین باری نبود این طور رفتید آقا شما را این چنین بسیار بردند وقتی شما فرزند ابراهیم هستی قطعاً شما را از میان نار بردند آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی که عمه جان را هم سرِ بازار بردند یاد رقیه کردی آن جا که شما را پای برهنه از میان خار بردند این ظاهرِ درهم خودش می گوید آقا حتماً شما را از سر اجبار بردند سخت است اما آخرش تابوتتان را آقا هزاران شیعه در انظار بردند @nohe_sonnati
نگاه چشم ترم کل صحنه ها را دید در این میان فقط از دست زجر می ترسید اگرچه سینه ام از هُرم زهر می سوزد ولی وجود من از داغ کربلا خشکید چه گویمت که کجا رفتم و چه ها دیدم در اوج کودکی ام قامتم ز غصه خمید چه گویمت که در آن جا چه ظلم ها کردند چه لاله ها چه قدر غنچه ها که دشمن چید چه گویمت من از آن لحظه که عمو می رفت کنار آب رسید و نَمی از آن نچشید چه گویمت من از آن لحظه که علم افتاد حرم نه کل جهان بود که ز هم پاشید چه گویمت که امامی ز صدر زین افتاد و نیزه ها که تن پادشاه را بوسید مقابل من و عمه... رقیه سیلی خورد هزار مرتبه از درد هی به خود پیچید میان قافله او را نشانه می کردند چه لحظه ها که مغیلان به پای او نرسید چه بوسه ها که نزد عمه جان به صورتمان به جای زخم کبودی به جای دست پلید در آن دقیقه که از تل نگاه می کردم تمام موی سرم شد شبیه عمه سفید @nohe_sonnati
تا ملائک همگی دور علی چرخیدند حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند حاجیان که همگی منتظر حق بودند در بر احمد مختار علی را دیدند با نفس های علی باز خدا ساخت بهشت چون که از برکت حیدر، همه را بخشیدند مثل نقلی روی دستان پر از لطف نسیم اختران را طرف عرش خدا پاشیدند تا که دستان علی را به هوا بُرد نبی دست او را همه ی آینه ها بوسیدند آسمان ها همگی خَم شده و مثل زمین روی خود را به کف پای علی ساییدند زائرانی که ز اخلاص به او رو کردند کوثر از دست خود فاطمه می نوشیدند یا علی بود که از عرش خدا می بارید نور مولا به سر ثانیه ها می بارید عاشقان تو علی، دل که به دریا بزنند این محال است که در شیعِگی ات جا بزنند بارها خواستهٔ قلب بهشت این بوده مثل ایوان تو در جنّت الاعلی بزنند عده ای که رخ ایوان شما را دیدند قید دیدار جنان حین تماشا بزنند قصد کردند ملائک همه در عید غدیر پرچم عشق تو را بر سر دل ها بزنند امر و دستور خدا بوده که باید عالَم بوسه بر خاک در حضرت مولا بزنند کاش می شد بشوم فرش حریم تو علی تا که زوّار تو بر فرق سرم پا بزنند مردمانی که به دنبال خدا می گردند باید آقا که درِ بیت شما را بزنند از غدیر تو به معراج رسیدیم علی کوثر از دست تو یک جرعه چشیدیم علی تو رسیدی که سرآغاز امامت بشود چشم تو معنی ایثار و رشادت بشود هر کسی دیده تو را لحظۀ شمشیر زدن تا ابد شیفتۀ درس شهامت بشود در مقام تو همین بس که در این راه دراز حضرت فاطمه حامی ولایت بشود عکس زهرا که به چشمان تو افتاد خدا بین چشمان تو با فاطمه رؤیت بشود مطمئنم که از این جمله خدا هم راضی ست باید از نام تو هر ثانیه صحبت بشود نوکری تو مدالی ست که زهرا داده آن قدر نذر نمودم که عنایت بشود همۀ حرف من این است شب عید غدیر دیدن صحن نجف کاش که قسمت بشود به خدا می رسد آن کس که تو را پیدا کرد زین جهت بود خداوند تو را مولا کرد من مریض توأم ای شاه شفا می خواهم بی سر و پایم و آقا سر و پا می خواهم منِ بیچاره چه دارم به تو تقدیم کنم تازه امشب سفر کرب و بلا می خواهم تا محرّم بشود چند شبی مانده هنوز روزی نوکری از دست شما می خواهم دامنت را دمی از دست من آقا نکشی بهر شالم نخی از کُنج عبا می خواهم التماست بکنم می کنی آقا نظری چادر سوختۀ فاطمه را می خواهم یک دعا کن که دل نوکر تو قرص شود کارم از کار گذشته ست دعا می خواهم روزیم را شب عید است کمی اشک بده راضی ام؛ اشک مرا هم ز همان مشک بده @nohe_sonnati
دلم برای محرم ، عجیب دلتنگ است برای روضه ی شاه غریب دلتنگ است  و عطر سیب حرم كنج شش گوشه برای بوسه به قبر حبیب دلتنگ است  برای خواندن یک جامعه به محضر عشق برای ندبه و امن یجیب دلتنگ است  برای اذن دخول و برای تل و خیام برای روضه ی یابن الشبیب دلتنگ است برای هر دو حرم هم صفا و هم مروه برای ساقی و چشم نجیب دلتنگ است میان مردم عالم به یاد قصه ی وصل دلم چنان به خزان عندلیب دلتنگ است @nohe_sonnati
زینب بساط کاخ ستم را به هم زده زینب به روی قله عصمت علم زده مثل حسین فاطمه محبوب قلب هاست زینب درون سینه ما هم حرم زده زینب نگو بگو همه ی هیبت علی کفار را به خطبه چو تیغ دودم زده زینب به ناز شصت خودش در اسارتش با دست بسته از ولی الله دم زده ای بزدلان شام که خرما می آورید زینب به لوح عالمه مهرکرم زده با یک اشاره کاخ ستم رابه باد داد او بر رقیه ناله برّنده یاد داد گرچه گه ورود به شهر ازدحام بود او چادرش به لطف خدا بادوام بود چشمان کور شهرحرامی ندیدکه صدها یزید در بر زینب غلام بود اصلاً یزید پست تر از این کلامهاست از بسکه دخت فاطمه والا مقام بود بعد ازحسین سیف خدا بود،دست او تیغش کلام گشته و در بین کام بود وقتی شروع کرد یزید ازغم آب شد کار یزید و اهل و عیالش تمام بود بی خود که نیست دختر زهرای اطهر است بی خود که نیست زینب کبرای حیدر است او درد و داغ نیمه شب تار راکشید بر روی شانه اش همه بار راکشید اوگرچه ظاهراً به اسیری شام رفت اما هماره جور علمدار را کشید هرشب برای دخت علی سخت می گذشت هرشب زپای دخترکی خار را کشید سنگین ترین غمی که دراین چند روزه دید درد اسیری سربازار را کشید هم کاروان به زانوی او تکیه کرده بود هم روی دوش خود تن بیمار را کشید زینب اگرنبود حسینی بجانبود اوگرنبود مجلس روضه به پانبود @nohe_sonnati
هر کس که رفت دیدن صحن و سرای تو آتش گرفت سوخت وجودش برای تو گنبد شکسته بود و ضریحی نمانده بود افتاده بود پرچم و گلدسته های تو یادم نمی رود صف زوار خسته را تشنه گرسنه تا بخورند از غذای تو آن گوشه ای که پله به سرداب می رسد پیچیده بود زمزمه ی ربنای تو خاکی تر از حریم تو آقا ندیده ام حتی پرنده پر نزند در هوای تو حالا دوباره اشک مرا در می آورد خاکی ترین حیاط، ولی با صفای تو در لحظه های آخر خود می زدی صدا جانم به لب رسید دگر مهدی ام بیا ناله مزن دوباره چنین روضه پا نکن مهدی رسیده است پسر را صدا نکن خیلی عجیب از جگرت آه می کشی دیگر بس است گریه مکن ناله ها نکن خونی که ریخت از لب تو ارث مادری ست از خون دل محاسن خود را حنا نکن یاد سر بریده نکن حال تو بد است این خانه را به تشنگی ات کربلا نکن جان پسر به لب شده با دیدن رخت در پیش چشم او سر این زخم وا نکن بعد از تو روی شانه مهدی ست بار تو فکر غریب ماندن اصحاب را نکن این جا اگر به بوی مدینه معطر است بوی بقیع و چادر خاکی مادر است @nohe_sonnati
ای مفتخر خدای ز خلق جمال تو دیده خدا کمال خودش در کمال تو تو لایق صفات خدایی بدون شک از این صفات هر چه که داری حلال تو تو اشرف تمامی خلق دو عالمی ای بهترین خلیفه حق خوش به حال تو آن قدر شأن و مرتبه ات افضل است که زهرا، علی، حسن وَ حسین اند آل تو حالا که مهر و عشق تو گشته ست مال من جان و دل و تمامی هستیم مال تو ما بعد خانواده تو اهل دل شدیم با "اسهد" اذان فصیح بلال تو این سان طواف سنگ حجر می شود قبول وقتی طواف می کند او دور خال تو باغ جنان اگر چه چنین سبز و خرم است شادابی و نشاط گرفت از قبال تو من مرغ روی گنبد خضرایی توام من بنده بزرگی و آقایی توام از جلوه ی رخت جلوات آفریده شد از بذل و بخشش ات برکات آفریده شد لعل لب تو مثل شکر بود یا رسول با خنده ی تو شاخه نبات آفریده شد نام تو را نوشت خدا توی دفترش نامت دلیل شد صلوات آفریده شد وقتی دمیده شد دم تو مرده زنده شد این گونه بود آب حیات آفریده شد تو مقتدا شدی و پس از اقتدا به تو ذکر و دعا و صوم و صلاة آفریده شد دنیا اسیر ظلمت و جهل و عناد بود تو آمدی و راه نجات آفریده شد از خلق و خوی تو که نشان از خدای داشت زیباترین کمال و صفات آفریده شد ایمن شد از عذاب جهنم مرید تو از برکت تو برگ برات آفریده شد لطف تو بود محضر قرآن نشسته ایم ما هم کنار بوذر و سلمان نشسته ایم تو آفریده گشتی و انسان درست شد حور و پری فرشته و غلمان درست شد عرش خدا ز نور رخت خلق گشت و بعد با قطره های اشک تو باران درست شد یا حضرت رسول! خدا عاشق تو بود چون که به عشق روی تو قرآن درست شد تو از خدایی و همه ی ما ز خاک تو چون از گِل شما گِل سلمان درست شد با اخم تو جهنم و آتش، عذاب و قهر با یک دم تو جنّت و رضوان درست شد چون نور حیدر از تو و نور تو از خداست با حب مرتضاست که ایمان درست شد یک عده دور سفره حیدر نشسته و این گونه شد که سفره احسان درست شد ما عاشق توایم که مجنون حیدریم این عشق را به جان تو مدیون مادریم هر آن چه خلق کرده خدا نوکر تواند نوح و خلیل و خضر گدای در تواند خلق خدا که عبد و مسلمان تو شدند مدیون بخشش و کرم همسر تواند آدم به بعد هر که به پیغمبری رسید فردای حشر پشت سر حیدر تواند حتی شفیع ها همگی روز رستخیز چشم انتظار آمدن دختر تواند آن جا برای این که شفاعت شوند همه مدیون دست ساقی آب آور تواند صدها هزار حوری و غلمان نشسته اند مبهوت و مات روی علی اکبر تواند نام رقیه ی تو گره باز می کند عالم همه گدای علی اصغر تواند علامه ها مراجع تقلید از ازل شاگردهای مدرسه جعفر تواند شکر خدا که این دل ما حیدری شده شکر خدا که مذهب ما جعفری شده @nohe_sonnati
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی ما را در اوج غم تک و تنها گذاشتی برداشتی تو بار خودت را ز بستر و آن را به روی شانه ی بابا گذاشتی یادم نمی رود به خدا لحظه ای که تو با یا علی به آتش در پا گذاشتی مادر لباس محسن خود را نبرده ای آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی این یادگاری ات جگرم را کباب کرد در بین شانه موی خودت را گذاشتی گفتم که چار ساله کجا مادری کجا این کار را برای من اما گذاشتی آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود آخر برای زینب کبری گذاشتی @nohe_sonnati
رفتی میان غصه مرا جا گذاشتی ما را در اوج غم تک و تنها گذاشتی برداشتی تو بار خودت را ز بستر و آن را به روی شانه ی بابا گذاشتی یادم نمی رود به خدا لحظه ای که تو با یا علی به آتش در پا گذاشتی مادر لباس محسن خود را نبرده ای آن را به زیر بالش خود جا گذاشتی این یادگاری ات جگرم را کباب کرد در بین شانه موی خودت را گذاشتی گفتم که چار ساله کجا مادری کجا این کار را برای من اما گذاشتی آن بوسه ای که سهم گلوی حسین بود آخر برای زینب کبری گذاشتی @nohe_sonnati