eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
12هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
4 فایل
"‌کُلّٰناٰ‌بِفِداٰک‌یاٰ‌اَبامُحَمّدیاحَسَن‌مُجتَبی(عَ)💚🌿 آقا ... در شلوغی‌های دنیـا مـن بـه دنبـال تــوام در شلوغی‌های محشـر تـو بیـا دنبـال مـن آبادی‌ بقیع‌ نزدیک است✨ .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
چه بگویم از تو.mp3
2.6M
. گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تـو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد 🎤 شعرخوانی در مدح (س)🖤 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️⃟⃟🍃 بردلم،گردِغمۍریخته‌ازدوری‌تو که‌به‌صداَبــرپر‌از‌اشک،دلم‌وانشود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..📝 ✧↫ ﮔﻮﻳﻨﺪ:ﺻﺎﺣﺒﺪﻟﻰ، ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻧﻤـﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪﻯ ﺭﻓﺖ. ﻧﻤﺎﺯﮔﺰﺍﺭﺍﻥ ﻫﻤـﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ؛ ﭘﺲ، ﺍﺯ ﺍﻭﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﻛـﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ، ﺑﺮ ﻣﻨﺒﺮ ﺭﻭﺩ ﻭ ﭘﻨﺪ ﮔﻮﻳﺪ. ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﭘﺬﻳﺮﻓﺖ. 👈ﻧﻤﺎﺯﺟﻤﺎﻋﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ. ﭼﺸﻢ‏ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ. ﻣـﺮﺩ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﻝ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮ ﭘﻠﻪ ﻧﺨﺴﺖ ﻣﻨﺒﺮ ﻧﺸﺴﺖ. ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ(ﺹ) ﺭﺍ ﺳﺘﻮﺩ . 🔰ﺁﻧﮕـﺎﻩ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ: ﻣـﺮﺩﻡ! ﻫـﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺷﻤـﺎ ﻛﻪ ﻣﻰ ‏ﺩﺍﻧﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﺎ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺯﻳﺴﺖ ﻭ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﺮﺩ، ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ! ﻛﺴـﻰ ﺑﺮﻧﺨﺎﺳﺖ. ✅ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﻻ ﻫﺮﻛﺲ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻛـﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﺮﮒ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺮﺧﻴﺰﺩ!ﺑﺎﺯ ﻛﺴﻰ ﺑﺮﻧﺨﺎﺳﺖ. ⚠️ﮔﻔﺖ : ﺷﮕـﻔﺘﺎ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻛـﻪ ﺑﻪ ﻣـﺎﻧﺪﻥ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻳﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﻴﺰ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ ! https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ یعنی دلش به حال من سوخته؟ … یا شاید … به شدت شده بودم … این افکار مثل خوره، آرامش رو ازم گرفت … . در رو باز کرد و اومد داخل تا چشمم بهش افتاد، دفتر رو پرت کردم سمتش … کی از تو کمک خواسته بود که دخالت کردی؟ فکر کردی من یه آدم بدبختم که به کمکت احتیاج دارم؟ … . توی شوک بود سریع به خودش اومد از حالتش مشخص بود خیلی ناراحت شده … خودم رو برای یه درگیری حسابی آماده کرده بودم که خم شد و دفتر رو از روی زمین برداشت … . – قصد بی احترامی نداشتم اگر رفتارم باعث سوء تفاهم شده، عذرمی خوام … و خیلی عادی رفت سمت خودش... به شدت جا خوردم … من برای یه دعوای حسابی آماده شده بودم … ولی این رفتار هادی تمام معادلات ذهنی من رو بهم ریخت … مشخص بود خیلی ناراحت شده اما به جای هر واکنشی فقط ازم کرد … . اون شب اصلا خوابم نبرد نیمه هشیار توی جای خودم دراز کشیده بودم که نیمه شب از جاش بلند شد … رفت بیرون و چند دقیقه بعد برگشت سجاده اش رو باز کرد و مشغول شد … می دونستم نماز صبح دو رکعت بیشتر نیست … اما اون مدام، دو رکعت، دو رکعت پشت سر هم نماز می خوند … من همون طور دراز کشیده، بهش نگاه می کردم حالت عجیبی داشت … نماز آخر، یه رکعت اما طولانی بود … و اون خیلی آروم، بین نماز گریه می کرد … . من شاید حدود یه سالی می شد که مسلمان شده بودم اما مسلمانی من فقط اسمی بود … هرگز نماز نخونده بودم… توی مراسم عبادی و مذهبی مسلمان ها شرکت نکرده بودم … و فقط روی هدف خودم تمرکز کرده بودم … . اما اون شب، برای اولین بار توجهم جلب شده بود … نمی فهمیدم چرا هادی، اون طور گریه می کنه اون حالت، حس عجیبی داشت … حسی که من قادر به درک کردنش نبودم … . از اون شب … ناخودآگاه، هادی در کانون توجهم قرار گرفته بود … هر طرف که می رفت یا هر رفتاری که می کرد به شدت کنجکاوی من تحریک می شد … از پله ها می اومدم پایین می خواستم وارد حیاط بشم که متوجه حرف چند نفر از بچه ها شدم … داشتن در مورد من با هادی حرف می زدن … برای اولین بار دلم می خواست سر در بیارم دارن در مورد من به هادی چی میگن؟… . همون گوشه راهرو و توی زاویه ایستادم … طوری که من رو نبینن و گوش هام رو تیز کردم … – اصلا معلوم نیست این آدم کیه … نه اهل نماز و روزه است نه اخلاق و منشش مثل مسلمان هاست حتی رفتارش شبیه یه آدم عادی نیست … باور کن اگر یه ذره اهل تظاهر بود یا خودش رو بین بچه ها جا می کرد … می گفتم نفوذیه، اومده ببینه ایران چه خبره … هر چند همین رفتارهاش هم بدجور … هر کدوم یه چیزی می گفتن و حرفی می زدن و هادی فقط با چهره ای گرفته سرش رو پایین انداخته بود حالت و سکوت هادی روی اونها هم تاثیر گذاشت … – این حرف ها غیبته کمتر گوشت برادرتون رو بخورید … – غیبت چیه؟ اگر نفوذی باشه چی؟ کم از این آدم ها با اسم ها و عناوین مختلف خودشون رو جا کردن اینجا … یا خواستن واردش بشن؟ … کم از اینها وارد سیستم حوزه شدن و بقیه رو به انحراف کشیدن؟ … سرش رو بالا آورد … اگر نفوذی باشه غیبت نیست … اما مطمئن باشید اگر سر سوزنی بهش شک کرده بودم خیلی جلوتر از اینکه صدای شما در بیاد اطلاع داده بودم … اینکه شما هم نگران هستید جای شکر داره … مثل شما، ایران برای منم خیلی مهمه … من احساس همه تون رو درک می کنم ولی می تونم قسم بخورم کوین چنین آدمی نیست… . چهره هاشون هنوز گرفته بود اما مشخص بود دارن حرف هادی رو توی ذهن شون بالا و پایین می کنن … هر چند دیگه می فهمیدم چرا برای این جماعت غیرایرانی… اینقدر ایران و جاسوس نبودن من مهمه… اما باز هم درک کردن حسی که در قلب هاشون داشتن و امت واحد بودنشون برام سخت بود … . – در مورد بقیه مسائلی هم که گفتید باید شرایط شخص مقابل رو در نظر بگیرید … این جوان، تازه یه ساله مسلمان شده شرایط فکری و ذهنیش، شرایط و فرهنگی که توش زندگی کرده باید به اینها هم نگاه کنید … شما با اخلاق اسلامی باهاش برخورد کنید… من و شما موظفیم با رفتارو عمل و حرف مون به شیوه صحیح تبلیغ کنیم … بقیه اش با خداست … حرف های هادی برام عجیب بود چطور می تونست حس و زجر من رو درک کنه؟ … این حرف ها همه اش شعار بود اون یه پسر سفید و بور بود … از تک تک وسایلش مشخص بود، هرگز طعم فقر رو نچشیده … در حالی که من با کار توی مزرعه بزرگ شده بودم … روز و شب، کارگری کرده بودم تا خرج تحصیل و زندگیم رو بدم … هر چند مطمئن بودم، اون توان درک زجری که کشیدم رو نداره … اما این برخوردش باعث شد برای یه سفید پوست احترام قائل بشم … اون سعی داشت من رو درک کنه و احساس و فکرش نسبت به من ... .... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا