eitaa logo
اتاق کنجی من
363 دنبال‌کننده
129 عکس
11 ویدیو
1 فایل
دل نگاره های ریحانه ابوترابی پیامتونو اینجا بفرستید https://harfeto.timefriend.net/16981809751214
مشاهده در ایتا
دانلود
اتاق کنجی من
"به خدا کربلا بودم!" چند سال پیش که هنوز پیاده روی اربعین خیلی جا نیفتاده بود و اینطور سرو صدا نکرده بود، یک مشکلی وجود داشت که از گفتنش خنده م میگیرد ولی خب گفتنی است. آن هم به هم ریختگی و خاک آلود بودن و درب و داغان بودنمان وقت برگشت به ایران بود. مرز هم که اینجور آباد نبود. کلی راه خاکی بود و باد و باران هم بود. از مرز برگشته ها را با آن چادرو شلوار تصور کنید. حالا ما وارد کشور امن و امان شده ایم و میخواستیم توی پمپ بنزین، بنزین بزنیم. از سوپری ها چیزی بخریم. در مجموعه های تفریحی مارال نمیدانم چی چی و ستاره ی طلایی نمیدانم چی چی تر، به سرویس های بهداشتی شیک و پیک برویم و حالا خداروشکر ما هیچ وقت اهل رستوران رفتنش نبودیم. همین نون پنیر خودمان را توی ماشین میزدیم! خب! تصور کردید؟ ملت آنچنان نگاهمان میکردند، انگار از جنگ برگشته ایم! اتباع جنگ زده حین ورود به کشورِ غیر! یادم است آن موقع محضِ خرید آبرو، دوست داشتم به هرکس که به صورتِ سوخته و لباس های چروکِ خاکی ام، زل میزند و زیر لب دعایم میکند، بگویم از کربلا برگشته ام! ولی نمیشد. الااااان ولی چه خوب است. همه عالم میدانند هرکس در این ایام توی جاده کرمانشاه همدان و این دور و برهاست از کربلا آمده. همه به هم زیارت قبول میگویند مگر اینکه خلافش ثابت شود. قشنگ موکب زده اند. مدل پذیرایی شان هم به قیافه مان می آید! مثلا یک برش هندوانه اندازه دو سوم هندوانه است. حالا دیگر با چه دهانی باید خوردش و چند لیتر آبش میریزد روی خاک های لباست اصلا مهم نیست! هررررچقدر هم که خاکی تر و چروک تر باشی انگار از کربلا برگشته تری! بیشتر تحویلت میگیرند. این موکب آخری که رفتیم فقط مانده بود در ماشینمان را برایمان باز کنند. از همان در ماشین بردند نشاندنمان جلوی یک گروه سرود، که داشت بی مخاطب سرود میخواند و برایمان چایی و قند آوردند. لپ بچه هایمان را هم کشیدند.هرچند همسرم میگفت باید گزارش کار به دولت بدهند و از دوربینی که هیچجوره از جلوی صورتمان کنار نمیرفت هم مشهود بود، ولی بازهم چسبید. من خیلی وحشتناک خاکی بودم. حس اینکه به حرمت امام حسین(ع)، با این خاکی بودنم عزتم بیشتر شده، قند چای را توی دلم آب میکرد. توی این دنیا، همه چیز، عزت و ذلتش به آن بالایی برمیگردد. خاک و گل هم اگر باشد، اگر به عطر حسین آمیخته باشد، میشود عزیز! آدم را هم عزیز کرده میکند. وقتی برمیگردیم هم این لباس ها را توی ماشین لباسشویی نمی اندازیم. با دست میشوریم و اب خاک و غبارش را میریزم پای گلدان... تازه آن گلدان هم میشود عزیز کرده! خاک کربلاست دیگر... با حسین ع نسبت سببی دارد... https://eitaa.com/otaghekonji
بچه ها فکر میکنند سیستم کفشداری حرم اینطوریست که کفشدار کفش را میگیرد، یک شماره میدهد، یک شکلات هم می‌دهد! تا بچه ها همانطور که شکلات میخورند با آن شماره هه بازی کنند. حتی فکر میکنند حرم سنگ مرمر دارد تا بشود رویش لیز خورد و بازی کرد. همیشه هم یاد آوری میکنند:" بابا شکلات یادت نرود ببری!" https://eitaa.com/otaghekonji
صبحِ بی حوصلگی است... مثل بچه ای که صبح، جای غریب، از خواب بلند شود و چشم باز نکرده بهانه ی خانه و اهلش را بگیرد دلم هوای خانه کرده، کوتاه هم نمی آید. هرچه جمع و جور میکنم، ظرف میشویم، با بچه ها ور میروم، هرچه حواسش را به این و آن پرت میکنم، وِل نمی‌کند. دلم غریبی میکند با این خانه زندگی! با این حال و هوا! دلم حرم میخواهد. گرد و خاک میخواهد. روضه میخواهد. دلم حسین ع میخواهد... دلم روز آخری صفری، افتاده به جانم که برگردیم. به خانه برگردیم اینجا کجاست دیگر... اصلا این دنیا کجاست دیگر... بیا برگردیم از کار و زندگی افتاده ام حسین... حیاتنا الحسین... https://eitaa.com/otaghekonji
پلک میبندم و انگار ضریحت اینجاست... آنقدر ابر شدم باز اتاقم دریاست چشم من باز نشد بر تو و شش گوشه ی تو آه... دلتنگی قبل از سفرم پا برجاست... باز هم کوله ی دلخستگی ام بر دوشم راه افتاده ام اما سفرم بی معناست نه خیابانِ حسین و نه ته جاده حسین آه این جاده به هرجا برود هم دنیاست دلم از غربت این خانه گرفته ست حسین! نکند خانه ی من گوشه ای از کرب و بلاست... ر. ابوترابی https://eitaa.com/otaghekonji
همیشه با خودم خیال میکنم یک جایی هست که آدم ناغافل آن یکی را ببیند خیلی ذوق میکند. بهشت است. داری خلاص از رنج دنیا، غرق نعمت خدا، سیر میکنی، یکهو میبینی عه! فلان آشنای دنیایی هم آمد. حالا دست به گردن هم بیاندازیم وذوق کنیم از اینکه دیدی هردومان بهشتی شدیم؟بگوییم چه خبر و چقدر سختی کشیدی تا رسیدی و این حرف ها... ... ولی یک جای دیگر هم هست. مسیر مشایه.کربلا... اگر یکباره آشنا ببینی... نه؟ https://eitaa.com/otaghekonji
مخاطبان عزیز کانال سلام. خوش آمد نگفته بودم و تشکر نکرده بودم که آمدید در خلوتم و خواندید و همراهی کردید. خب این عدد های آن بالا ته تهش به دو رقمی میرسید که آن هم نصفشان اصلا ایتا را چک نمیکردند! روایت نویس حسین ع که شدم اینجا شد یک رواق کوچک از حرم و عاشقانش آمدند نشستند حسین حسین بشنوند. راستش قبل از این، این خلوت، یک کانال کوچک نیمه خصوصی بود که نانویسنده ی ناشاعرش، خارج از هر چهار چوبی، هروقت دلش میگرفت یا اصلا دلش به جایی میگرفت و زخمی برمیداشت، دفتر کانال را باز میکرد و همین طور چرک نویس وار، واژه ها را میریخت تویش تا بماند. حالا بماند که چه؟! نمیدانم. نه خیلی مخاطبی داشت نه دنبال مخاطب میگشت. نه فورواردی داشت نه لایکی نه حتی میفهمیدم کسی خوانده یا نخوانده! برعکس این ایام اربعین که خصوصی ام از درد دل ها پر میشد. بگذریم میخواستم عرض کنم روال این کانال بر شعرهای بداهه ی بی سکوت قبلی و بی ویرایش بعدی بود و یادداشت های روزانه ای که تا نمینوشتمشان توی سرم سخنرانی میکردند. همچنان هم هست. اگر من بعد باب میل نبود و به مذاق خوش نیامد ببخشید و بگذرید. ممنونم از قدم رنجه عزیزان🌹 https://eitaa.com/otaghekonji
حالم گرفته بود .... سراغ تو آمدم... https://eitaa.com/otaghekonji
بداهه ی برگشت از بهشت زهرا.... بغض سنگین و قلب سنگین تر روح بی درد و ابر بی باران باز هم دور شهر میچرخم با دوتا پای خسته ی بیجان نه ستونی برای تکیه زدن نه زمینی برای افتادن حس تعلیق بین بی‌هدفی حس در بین راه جان دادن ...... حال من حس و حال بی وطنیست که خودم را عجیب گم کردم از کجا آمدم؟ نمیدانم که بخواهم دوباره برگردم... بیشتر باز کرده گمراهم ... پیش هرکس به هر دری که زدم به کجا میروم؟ نمیدانم من پرستوی راه نابلدم سربه زیر و غریب پرسه زدم بین دود و دم و سیاهی ها ماهی جان به لب منم شاید بین انبوه مرگ ماهی ها... خسته بودم ازین جهنم شهر آخر سر پناه آوردم... به تو و این بهشت تاشاید کمی ارام تر شود دردم آمدم بر سر مزارت باز مرده تر از تمام این اموات تو ولی زنده زنده میخندی میفرستی به روح من صلوات... بله حق داری ای شهید! بخند... توی این قاب عکس بر حالم تو که پرواز کرده ای به بهشت من که بیگانه با پر و بالم... دل تنگم اگر شکسته ولی در کنارت عجیب آرامم در کنارت قرار میگیریم من و این اشک های ناکامم مینشینم کنار سنگ مزار خیره ام توی خنده ی چشمت خنجری میشود میان دلم شادی چشم های بی رحمت... بال و پر باز کردی و رفتی که به اغاز خویش برگردی خوش به حالت شهید خوش پرواز که سر از خویشتن در آوردی... دست من را بگیر و راهی کن به مسیری که باز گم نشوم تا که گم میشوم صدایم کن از دهان تو حرف میشنوم... ر. ابوترابی https://eitaa.com/otaghekonji
زهرا : مامان مگه خدا تورو نیافریده؟ _آره _ولی یه جوری آفریده که هیچی برا من نخری! https://eitaa.com/otaghekonji
بداهه ی خیلی بداهه ی بی ویرایش نیمه شبانه ی بعدا ویرایش شونده ان شالله تمام خستگی ام را نشانده ام بر مبل و میپرد پسرم باز بر سر و کولش منی که از همه ی واژه ها گریزانم وباز مهدی و حرف های چند مجهولش... مرا گرفته به بازی، منی که بی رمقم منی که مانده دو تا ضربه تا هلاک شوم دلش کشیده که کشتی بگیرد و بزند دلش کشیده بیفتم زمین و خاک شوم عجب رقیب قشنگی شدم برای پسر همیشه اول بازی سریع میبازم رمق نمانده برایم کمی دفاع کنم بگیرمش ببرم آن طرف بیاندازم نکن نمیشنود! بسه را نمیفهمد... دوباره میزند و ریسه ریسه میخندد در آستانه ی گریه به خنده می افتم و باز راه مرا زیرکانه میبندد... دوباره سینک سکوت است و حال، بیحال است همه نشسته کنار همند، با ترتیب: چهارپایه، عروسک، مداد، کوسن مبل! مرتب است دوباره تمام خانه! عجیب! هزار سال گذشته ست ظرف میشویم هزار سال گذشته ست سینک میسابم نه شمسی و قمری، سال های شب خوابی! که زیر نور کمش، مادرانه بی خوابم : نشسته ام که بخوابد، تنش خنک بشود که بیقرار شوم تا کمی قرار شود که لای لای بخوانم میان اغوشم که برگ برگ بریزم که او بهار شود نشسته ام که نخوابم، که شعر بنویسم نشسته ام که نخوابم، که فکر، تازه کنم که باخودم بتوانم دوباره گپ بزنم که روح تازه تری بر تن ِ جنازه کنم.... زنی که خسته ولی مادری که شاداب است زنِ غروب ولی مادری که می تابد زنی که روز و شبش را همیشه میجنگد و مادرانه شب و روز را نمیخوابد من آن زنم اگر میدوم ولی دورم... من آن زنم از اول همیشه آخری ام من ان زنم ولی همه ی جان به کف در این میدان منم! منی که دچارم به عشقِ مادری ام https://eitaa.com/otaghekonji
مادر روانی منم! وقتی که یک هفته تمام برنامه میچینم تا نصف روز بچه هارا قال بگذارم و بروم یک وری برای خودم! بعد تا میروم یک وری برای خودم، میگویم: "اه! بدون بچه ها خوش نمیگذره" یا: " به! چقدر داره خوش میگذره! کاش بچه هامم بودن!" دِ لامصب کیفتو بکن دیگه https://eitaa.com/otaghekonji