⛔ ما نیازی به بزغاله و خروس تو نداریم!
💚 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🕌 جناب #آقای_صالح_جوهر، امام جماعت محترم مسجد امام حسین (علیه السلام) از کشور همسایه کویت، کرامتی را به واسطه حجت الاسلام والمسلمین آقای #شیخ_عبدالامیر_صادقی ارسال کرده اند که می خوانید:
👨🏻 دکتر مهدی، که اهل بصره (عراق) و دندانپزشک است و در یکی از مدارس کویت همکار من می باشد، برایم نقل کرد:
🌀 زمانی، گرفتار یک مشکل بسیار پیچیده و سخت شدم.
🚨 قضیه از این قرار بود که سازمان امنیت عراق، او را متهم ساخته بود که به رهبر و رئیس جمهور آن کشور توهین کرده است. از اینرو به صورت یک شخص فراری درآمده بود که هیچ گاه آرام و قرار نداشت و پیوسته از این شهر به آن شهر می گریخت تا شناسایی نشود و به چنگال آن دژخیمان جنایتکار گرفتار نگردد.
🇮🇶 مدتی بعد به این فکر افتاد که عراق را برای همیشه ترک کند، اما از طریق دوستانش اطلاع یافت که نامش در لیست افراد تحت تعقیب وارد شده و در همه مرزها پخش گردیده است، بنابراین اقدام وی به خروج، بدون هیچ تردیدی، مساوی با دستگیری بود.
👨🏻دوست ما از هر جهت در تنگنا واقع شده بود، به طوری که از شدت اندوه و ناراحتی به فکر افتاد که دست به خودکشی بزند و از آن وضع مشقتبار رهایی یابد...
👌در این بین، یکی از آشنایان به او توصیه کرد حاجت خود را از ابوالفضل العباس (علیه السلام) بخواهد و او، که بی درنگ احساس کرد راه نجاتی پیش پایش گشوده شده است، بلافاصله گفت:
ای سرور من، ای ابوالفضل العباس، به تو روی می آورم و حاجتم را از تو می خواهم که جز تو پناهی ندارم، تو را به حق برادر مظلوم و شهیدت حسین علیه السلام مرا دریاب!
🛌 سپس به خواب فرو رفت و در عالم رؤیا مشاهده کرد که در یک دشت گسترده و خرم، زیر درخت سرسبزی ایستاده است، در این هنگام شخصی نورانی که بر اسب سفیدی سوار و نیزه بلندی زیر بغل گرفته بود به او نزدیک شد و خطاب به او گفت:
🌹مهدی، حاجت تو برآورده شد و از این پس دیگر هیچ مشکلی نخواهی داشت.
👨🏻مهدی گفت: تو که هستی که مشکل مرا می دانی؟!
🌹 سوار گفت: تو چه کسی را خواستی و به چه کسی متوسل شدی؟
👨🏻مهدی گفت: تو ابوالفضلی! تو ابوالفضلی!
🌹 سوار گفت: بله، ولی بدان که ما هیچ نیازی به بزغاله و خروس تو نداریم، و لازم نیست آنها را برای ما ذبح کنی!
🛌 مهدی از خواب برخاست و بی درنگ برای قربانی کردن بزغاله و خروس به راه افتاد!
👌چرا که آنها را برای امام حسین و ابوالفضل علیه السلام نذر کرده بود.
🐓🐑 بزغاله و خروس در باغ پدر مهدی، توسط باغبانی که در آنجا کار می کرد، نگهداری می شد.
🌳 مهدی به باغ رفت و باغبان را صدا زد و به او دستور داد که بزغاله و خروس را حضرت ابوالفضل (علیه السلام) قربانی نماید.
👴باغبان که می دانست مهدی از اهل سنت است، گفت: مگر شما به حسین و عباس علیه السلام عقیده دارید، که برای ایشان نذر می کنید؟!
👌و بعد به شوخی اضافه کرد: حسین و عباس، نیاز به قربانی شماها ندارند!
👨🏻 مهدی به یاد آورد هنگامی که از ابوالفضل خواست دستهای آن حضرت را ببوسد، او دستهای بریده اش را نشان داد و گفت: می دانی با من و برادرم و خاندانم چه کردید؟!
❓می دانی شما دست راست و چپ مرا قطع کردید، در حالیکه من از خانواده پیامبر خدا دفاع می کردم؟!
👨🏻در اینجا مهدی از شدت تأثر به گریه افتاد. سپس از باغبان خواست که بزغاله و خروس را بیاورد و آنها را قربانی نماید...
⏳اندکی بعد، شگفتی و وحشت عجیبی آنان را فرا گرفت. زیرا آن دو حیوان را، در حالیکه مرده بودند و بوی تعفن از آنها بر می خواست، در گوشه ای یافتند، با آنکه باغبان تأکید داشت ساعتی پیش هر دو را زنده و در حال غذا خوردن دیده است!
✈ پس از این جریان، دوست ما از طریق هوایی از عراق خارج شد، بی آنکه کسی مزاحم او بشود یا فردی به او چیزی بگوید، و بعدها نیز به طور مکرر به عراق می رفت و باز می گشت و پرونده اتهام او، همچون دفتر زندگی بزغال و خروس، برای همیشه بسته شد!
📔 چهره درخشان قمر بنی هاشم #ابوالفضل_العباس علیه السلام شام:(٢۴٠) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج #شیخ_علی_ربانی_خلخالی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#کرامات
#داستان_کوتاه
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
#حـلقـہ_عشـاق