پرتو اشراق
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ
🏴 عزاداری #امام_زمان (علیه السلام)
🕌 توفیقی بود چند #عاشورا کربلا بودم.
🏴 روز عاشورا مردم کربلا عزاداری را زود تمام کرده و به استقبال هیئت #طویریج [١] می روند.
👣 من علمای زیادی را دیدم که پا برهنه در این هیئت شرکت کرده و به سر و سینه می زدند، از جمله شهید محراب #آیت_الله_مدنی.
❓از ایشان پرسیدم: راز این قصه چیست؟
🌷 فرمودند: #سید_بحرالعلوم که از علمای بزرگ نجف بود، برای زیارت به کربلا آمده بودند.
👥👥 در مسیر راه حرم، به تماشای هیئت عزادارای طویریج می ایستد.
✋🏻ناگهان مردم می بینند سید بحرالعلوم عبا و عمّامه را به کناری گذارده و به داخل جمعیت رفته و یاحسین! یاحسین می کند!!
👥👥 طلبه ها می روند آقا را از داخل جمعیت نجات دهند تا زیر دست و پا له نشود؛ امّا اجازه نمی دهند. بعد از عزاداری می بینند سید در آستانه غش کردن است، علّت این حرکت را می پرسند؟
🌹سید می گوید: همین که مشغول تماشای هیئت بودم، حضرت مهدی علیه السلام را دیدم که با پای برهنه و سر بدون عمامه، در میان عزاداران به سر و سینه می زند، من شرم کردم که تماشاچی باشم.
پی نوشت:
[١]. طویریج شهری است در چهارفرسخی کربلا
📚 منبع: خاطرات حجت الاسلام #استاد_قرائتی، ج ١، ص ۶۶.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#تشرفات
#تکیه
#حـلقـہ_عشـاق
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🦋 شیعه شدن مرد سنی از مشاهده کرامت #حضرت_ابوالفضل_العباس (علیه السلام)
✍🏻 حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمدعلی جزایری آل غفور، از مدرسین حوزه علمیه قم نوشته اند:
📄 این کرامت به خط جد اعلای ما مرحوم سید عبدالغفور نوشته شده و به دست ما رسیده است، که اینک با اندکی اصلاح در الفاظ و عبارات (بدون تغییر در معانی) تقدیم می گردد:
۱. #طویریج دهی است در سه فرسخی کربلا که همه ساله روز #عاشورا دستجات عزا و سینه زنی از آنجا پیاده به کربلا می روند و دسته طویریج مشهور است.
🧕🏻 باری، زنی از اهل طویریج، حاجتی داشته است، گوساله ای نذر حضرت عباس علیه السلام می کند و حاجتش برآورده می شود.
🌙 برای زیارت اول #ماه_رجب که به کربلا مشرف می شود گوساله را همراه خود می برد.
👮🏻♂️ در بین راه یکی از مأمورین ژاندارمری، که سنی بوده، او ار می بیند و می پرسد گوساله را کجا می بری؟
🧕🏻 می گوید: نذر حضرت عباس است و به کربلا می برم.
🐄 آن را از او می گیرد و می گوید نمی خواهد به کربلا ببری!
✋🏻 هر چه زن اصرار و خواهش می کند، پس نمی دهد.
🕌 زن مشرف به #کربلا می شود و در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، جریان را به آقا عرض می کند، که من به نذر خود وفا کردم ولی آن مرد سنی از من گرفت، و از آقا خواهش می کند که گوساله را از آن مأمور سنی بگیرد.
🌌 شب که می خوابد در خواب در خواب خدمت #حضرت_عباس علیه السلام رسیده و مجددا خواهش می کند که به هر وسیله شده حضرت، گوساله را از او بگیرد.
🌷 حضرت می فرماید: «نذر تو رسید قبول است!»
🧕🏻 عرض می کند که من دلم می خواهد از او بگیرید.
🌷 می فرماید: من گوساله را به او بخشیدم و ما خانواده وقتی چیزی به کسی بخشیدیم آن را پس نمی گیریم.
🧕🏻 باز زن اصرار می کند.
🌷 حضرت می فرماید: آن مرد حقی به گردن من دارد و من به تلافی آن حق، گوساله را به او بخشیدم.
✋🏻 می پرسد: آن مرد سنی چه حقی بر شما دارد؟!
🌷 می فرماید: «مدتی پیش، همین مرد روزی به جایی می رفت. هوا بسیار گرم بود، و تشنگی بر او غالب شد به حدی که نزدیک بود به هلاکت برسد. پس به کنار نهر آبی رسید و از آب آن آشامید. چون سیراب شد، به یاد تشنگی برادرم، #امام_حسین علیه السلام، افتاد و اشک از چشمش جاری شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به این سبب من گوساله را به او بخشیدم».
🧕🏻وقتی زن به طویریج برگشت، باز آن مرد سنی را دید و جریان خوابش را برای او نقل کرد.
👮🏻♂️ مرد گفت: بیا گوساله را بگیر!
🧕🏻 گفت: نمی گیرم، حضرت عباس علیه السلام به تو بخشیده!!!
👮🏻♂️ مرد گفت: به خدا قسم، از این موضوع بجز خدا کسی خبر نداشت. لذا توبه کرد و گفت: این خانواده برحقند؛ «اشهد ان علیا ولی الله»
🕌 وی شیعه شد و همان روز کربلا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و طوایف اعراب هم که این خبر را شنیدند همه به زیارت حضرت مشرف شدند و بعضی از بستگان آن مرد نیز به آئین تشیع درآمدند.
📗 چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام شامل:(۲۴۰) کرامت از آن حضرت نسبت به: شیعیان، اهل سنت، مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان، حاج شیخ علی ربانی خلخالی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#تاسوعا
#کرامات
#داستان_کوتاه