🌟 کراماتی از حضرت #امام_هادی (علیه السلام) - {۵}
5️⃣ #داستان_کوتاه
🦅 احترام پرندگان به امام هادي (عليه السلام)
⚜️ #ابوهاشم_جعفري ميگويد:
🏛️ #متوکل تالار آفتابگيري درست کرده بود که پنجرههاي مشبک داشت و داخل آن پرندگان خوش آواز را رها ساخته بود.
🤝🏼 روزهايي که سران حکومت براي سلام رسمي و تبريک نزد او ميآمدند، متوکل درون همين تالار مينشست اما بر اثر سر و صداي پرندگان، نه حرف ديگران را ميشنيد و نه ديگران حرفش را ميشنيدند!!
🌹فقط وقتي که امام هادي (عليه السلام) وارد ميشدند تمام پرندگان ساکت و آرام ميشدند و تا وقتي امام هادي از آنجا خارج نميشد سر و صدايي شنيده نميشد. (۱)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🧠 آگاهي امام هادي (عليه السلام) از سؤال ذهني اصحاب!
⚜️ #محمد_بن_شرف ميگويد:
🌴 همراه امام هادي عليه السلام در يکي از کوچه هاي مدينه راه ميرفتم.
👌🏻خواستم از امام هادي (عليه السلام) مسألهاي بپرسم اما قبل از اين که سوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود:
🔅«ما در جاي شلوغي هستيم و مردم در رفت و آمدند. اکنون زمان خوبي براي سوال کردن نيست.» (۲)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
⚰️ امام هادي (عليه السلام) و پيشگويي مرگ جوان غافل
⚜ #ابوحسين_سعيد پسر #سهل_بصري_ملّاح ميگويد:
🌤️ روزي امام هادي (عليه السلام) به مجلس وليمه يکي از فرزندان #خليفه_عباسي دعوت شد.
🏛️ همراه امام وارد مجلس شديم. حاضران با ديدن امام به احترامش سکوت کردند.
🗣️ ولي جواني در اين مجلس حضور داشت که احترام امام هادي را نگه نداشت و در مجلس به خنده و حرف هاي ياوه مشغول بود.
🌹 در اين هنگام حضرت هادي (عليه السلام) رو به او کرد و فرمود:
🔅«در خنده زيادهروي ميکني و از ياد خدا غافل هستي، در حالي که سه روز بعد در قبرستان خواهي بود!»
⏳جوان ساکت شد و چيزي نگفت. ما روزها را شمارش کرديم، دقيقا پس از سه روز از دنيا رفت و همان روز به خاک سپرده شد. (۳)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
🌟 امام هادي (عليه السلام) و تبديل خاک به طلا
👳🏻♂️ #داود_بن_قاسم_جعفري ميگويد:
🏰 يک سال پيش از سفر #حج، براي وداع با امام هادي (عليه السلام) وارد شهر #سامرا شدم. امام مرا تا بيرون شهر بدرقه کرد.
⭕ آنگاه از مرکب خويش پياده شد و روي زمين با دست خود دايرهاي کشيد و فرمود:
🔅«اي عمو، آنچه را در اين دايره هست براي مخارج و هزينه سفر حجات بردار!!»
🌟 همين که دست بر خاک گذاشتم، شمشي به وزن دويست مثقال از طلا به دستم آمد. (۴)
⚜️🔅⚜️🔅⚜️
👁️ امام هادي (عليه السلام) و شِفاي نابينا
👌🏻 #هاشم_بن_زيد ميگويد:
🧔🏻با چشمان خود ديدم که کوري را نزد امام هادي (عليه السلام) را آوردند و امام، او را بينا کرد.
🕊️ و نيز ديدم که با گِل، پرندهاي درست کرد و در آن دميد، و پرنده جان گرفت و به پرواز در آمد.
✋🏻 به امام گفتم: «ميان شما و #حضرت_عيسي (عليه السلام) تفاوتي نيست!»
🌹 امام فرمود:
🔅«اَنَا مِنهُ و هُوَ مِنِّي»؛
🔅من از او هستم و او از من است. (۵)
📚 پينوشتها:
۱. بحار الانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۸، ح ۳۴.
۲. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۶.
۳. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۱، ح ۵۷.
۴- بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۷۲، ح ۵۲.
۵. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۸۵ / شماره ۶۳ از کتاب عيون المعجزات.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#کرامات
#سـیـره_اهـل_بیـٺ
پرتو اشراق
✋🏻 دست بالای دست بسیار است!
🏰 #متوکل فکر همه جا را کرده بود و می خواست به گونه ای ماهرانه آبروی امام را بریزد. به شعبده باز هندی گفت:
+ می توانی کاری بکنی که #علی_بن_محمد کِنِف شود؟!
- چه جور کاری؟
+ نمی دانم! هر کاری که می توانی انجام بده تا سرافکنده شود. اگر چنین کنی، هزار دینار به تو می دهم.
👳🏾♂️ شعبده باز از شنیدن پاداش «هزار دینار» دست و پای خود را گم کرد. پول چنان او را سر مست کرده بود که سر از پا نمی شناخت!
💭 نقشه اش را به متوکل گفت.
👏🏻 متوکل قهقه سر داد و گفت:
- آفرین، آفرین بر تو! ببینم چه کار می کنی!
🍪 به دستور شعبده باز نان های سبکی پختند و سر سفره ی ناهار گذاشتند.
🏰 از امام دعوت کرد برای صرف ناهار به قصر بیاید.
🍛 وقتی امام وارد شد و سر سفره نشست، شعبده باز کنار امام نشست و منتظر ماند.
- بفرمایید... بخورید... بسم الله...
🍪 امام به محض این که دست به سوی نان دراز کرد، شعبده باز با حرکاتی عجیب و تکان دادن دست هایش، نان را به عقب پرتاب کرد!!
🍪 حضرت دست به سمت نان دیگری دراز کرد. دوباره نان به هوا بلند شد و عقب تر افتاد. این کار سه بار تکرار شد!!
🗣️ حاضران که از درباریان و دوستان متوکل بودند، از خنده روده پر شده بودند و نیششان تا بنا گوش باز بود.
🌹امام فهمید هدف چیست. آن گاه بر خواست و همه را از نظر گذراند.
🦁آن گاه به شیر نری که یال و کوپال مهیبی داشت و روی پشتی نقش بسته بود، اشاره کرد و گفت:
- او را بگیر!
👈🏻 امام به شعبده باز اشاره کرد.
🦁 شیری واقعی و خشمناک از پشتی بیرون جهید و به شعبده باز حمله کرد. این کار به قدری با سرعت انجام شد که امکان حرکتی به هیچکس نداد. شیر درنده او را درید و خورد. پس به جای اوّلش بازگشت و دوباره به پشتی نقش بست!
👥👤 برخی از حاضران از دیدن صحنه ی وحشتناک خورده شدن شعبده باز توسط شیر، نزدیک بود قالب تهی کنند. چند نفری غش کرده بودند. گروهی زبانشان بند آمده بود و نمی دانستند چه بگویند. اصلاً انتظارش را نداشتند و آنچه را دیده بودند، باور نمی کردند.
👳🏾♂️ متوکل که اوضاع را خراب دید، برخاست و به حضور حضرت آمد و عرض کرد:
- ای علی بن محمد! حقا که تو از او شعبده بازتری! آفرین! خواستم مزاح کرده باشیم. حال بنشین غذایمان را بخوریم. واقعاً که دست بالای دست بسیار است!
- به خدا قسم! شعبده بازی نبود. این، قدرت خدا بود و دیگر هیچگاه شعبده باز را نخواهید دید. وای بر تو متوکل! آیا دوستان خدا را به دشمنانش می فروشی؟ آیا دشمنان را بر ما ترجیح می دهی؟!
👣 امام این سخنان را گفت و رفت.
🏰 خون شعبده باز روی زمین ریخته بود و حاضران هنوز به حال عادی بازنگشته بوند؛ حتی از نزدیک شدن به عکس بی جان شیر وحشت داشتند. (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۱۴۷ - ۱۴۶.
📗 حیات پاکان ۴/ داستانهایی از زندگی امام رضا (علیه السلام)، امام جواد (علیه السلام) و #امام_هادی (علیه السلام)، مهدی محدثی.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🌷 معلم سربدار
🏴 به مناسبت ۵ #ماه_رجب سالروز شهادت ابن سکیت یار باوفای امام جواد و امام هادی (علیه السلام)
⚔️ متوکل عباسی در زمان خلافت خود بزرگانى از مردم مسلمان و معتقد به اهل بيت را به شهادت رسانيد كه از جمله آنان «ابن سكّيت»، يار با وفاى امام جواد (ع) و #امام_هادى (ع) و شاعر و اديب نام آور شيعى، بود كه متوكل به جرم دوستى على(علیه السلام) او را به قتل رسانيد. (١)
🏰 روزى #متوكل با اشاره به دو فرزند خود، از وى پرسيد: اين دو فرزند من نزد تو محبوبترند يا «حسن» و «حسين»؟
🌷 #ابن_سكّيت از اين سخن و مقايسه بى مورد سخت برآشفت و خونش به جوش آمد و بى درنگ گفت:
☝🏻«به خدا سوگند «قنبر» غلام على (علیه السلام) در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است!»
🗡️ متوكل كه مست قدرت و هوا و هوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بيرون كشيدند! (٢)، (٣)
📚 پی نوشت ها:
۱. نام ابن سكيت، يعقوب و نام پدرش اسحاق است. او از علما و دانشمندان و اديبان نامدار شيعه بوده و در اكثر علوم عصر خود مانند: علوم قرآن، شعر، لغت و ادب، تبحّر داشت و درباره اين علوم كتابهايى به رشته تحرير در آورده بود كه به گفته بعضى از صاحب نظران بعضى از آنها در نوع خود بى نظير بوده است (مدرس تبريزى، محمد على، ريحانه الأدب، چاپ سوم، تهران، كتابفروشى خيام، ۱۳۴۷ ه . ش، ج ۷، ص ۵۷۰.
۲. سيوطى، تاريخ الخلفأ، الطبعه الثالثه، بغداد، مكتبه المثنى، ص ۳۴۸- مامقانى، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج ۳، ص ۵۷۰.
۳. گردآوري از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوایی، موسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، ۱۳۹۰ه.ش، ص ۵۸۸.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#اسوه_ها
#داستان_کوتاه
🔥 جنایت متوکل
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
📓 شیخ عباس قمى در کتاب نفس المهموم نوشته است:
🌊 «متوکل عباسى دستور داد قبر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را خراب کردند، شخم زدند و به آب بستند. هم چنین فرمان داده بود هیچ کس حق ندارد به زیارت امام علیه السلام مشرف شود و هر کس به زیارت برود، مجازات مى شود».
⚔️ محمد بن حسین اُشنانى مى گوید: «من در آن ایام از ترس #متوکل، مدتى به زیارت آن حضرت نرفتم. سرانجام تصمیم گرفتم به هر طریقى شده است به زیارت مشرف شوم. با مردى که شغلش عطارى بود، همراه شدم و با زحمت فراوان، خود را به مرقد پاک و مطهر امام علیه السلام رساندم.
🏝️ گرچه اثرى از قبر شریف نبود، سرانجام موفق شدیم که مرقد مطهر را پیدا کنیم. خود را به روى آن انداختیم و به شدت گریستیم.
🌹 چنان بوى خوشى از آن استشمام مى شد که عطر فروش گفت: هرگز بویى به این خوشى نبوییده بودم!!
🕌 آنگاه چند نشانه بر قبر مبارک گذاشتیم و وداع کنان از آن مکان شریف دور شدیم. پس از مرگ متوکل، با جمعى از سادات و شیعیان حاضر شدیم و آن را به صورت ساختمان اولیه بازگرداندیم».
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#امام_حسین
#کرامات
پرتو اشراق
🌟 قتل پنجاه غلام به دستور متوكل و زنده شدن آنها به معجزه حضرت #امام_هادی (علیه السلام)
👳🏻♂️ ابراهيم بن بلطون از پدرش روايت مى كند كه او گفت: من حاجب #متوكل بودم.
👥👥 براى او پنجاه غلام از خزر به عنوان هديه آورده بودند. به من دستور داده بود كه آنها را تربيت كنم و به ايشان خوبى نمايم تا هنگامى كه به آنها نياز داريم.
🏰 يك سال گذشت، روزى من در خدمت متوكل ايستاده بودم كه امام على النقى عليه السلام به آنجا آمد و بر جاى خود نشست.
👈🏻 متوكل به من گفت: تا آن غلامان را به مجلس بياورم، من نيز به دستور عمل كردم.
👥👥 هنگامى كه چشم غلامان بر آن حضرت افتاد، همه به يكباره به سجده افتادند!!!
🔥 چون متوكل اين حالت را ديد، ناراحت شده و به خود مى پيچيد. از مجلس برخواست و با عصبانيت پاى بر زمين مى كشيد و به پشت پرده رفت.
🦋 امام على النقى عليه السلام چون اين حالت را مشاهده نمود، برخاست و از مجلس بيرون رفت.
🔥 هنگامى كه متوكل فهميد كه امام از مجلس بيرون رفت به آن جا باز گشت و گفت:
⁉️ «ويلك يابن بلطون»، واى بر تو اى ابن بلطون، اين چه حركتى بود كه از غلامان سر زد؟!
👳🏻♂️ گفتم: به خدا قسم كه نمى دانم.
🔥متوكل گفت: از آنها بپرس...
👳🏻♂️ چون پرسيدم، گفتند:
👥👥 «اين مردى است كه سالى يك بار نزد ما مى آيد و دين حق را بر ما عرضه مى كند و ده روز نزد ما مى ماند و بعد از آن مراجعت مى فرمايد. او وصى پيامبر مسلمانان است».
🗡️ چون متوكل اين سخنان را شنيد، دستور داد تا گردن همه غلامان را بزنند.
👳🏻♂️ بلطون گفت: وقت نماز خفتن نزد امام عليه السلام رفتم. خادمى جلوى در بود، گفت:
✋🏻داخل شو.
👣 هنگامى كه داخل شدم، حضرت فرمود:
❓اى بلطون، با غلامان چه كردند؟
👳🏻♂️ گفتم: يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) همه را به قتل رسانيدند!!
🌹فرمود: اى بلطون! هه را كشتند؟
👳🏻♂️ گفتم: آرى يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم).
🌹 حضرت فرمود: مى خواهى ايشان را ببينى؟
👳🏻♂️ گفتم: بلى يابن رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)...
👥👥 پس با دست مبارك به من اشاره كرد كه به پشت اين پرده برو، چون پرده را كنار زدم، همه آن غلامان را ديدم كه نشسته اند و جلوى آنها انواع ميوه ها چيده اند و آنها در حال خوردن ميوه هستند.
🌹حضرت امام هادى عليه السلام فرمود:
🔅«هر كس از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش، بى پروا زندگى كند، اسير تكبر و خودپسندى مى شود و همان تكبر باعث مى شود تا قضاى الهى به او برسد».
📗 چهل داستان و چهل حديث از امام هادي (ع)، عبدالله صالحي
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🔥 پیشگویی خبر مرگ متوكل عباسى
🏰 زرّافه [۱] مىگويد: #متوكل خواست كه امام على النقى (علیه السلام) براى «يوم السّلام» برود.
☝️🏻اما وزيرش گفت: اين به ضرر تو تمام مىشود.
🔥 متوكل گفت: بايد برود.
☝️🏻وزير گفت: اگر ناچار بايد برود، پس دستور بده بزرگان و اشراف و فرماندهان نيز با او باشند تا مردم گمان نكنند كه تنها او را فرستادهاى.
🧔🏻 زرّافه مىگويد: وقتى كه امام رفت و «يوم السّلام» را انجام داد، به دهليز آمد.
☀️ چون فصل تابستان بود، عرق نموده بود. آنجا او را ملاقات كردم و نشستيم و عرقش را با دستمال پاك كردم.
🧔🏻 سپس گفتم: از پسر عمويت ناراحت نباش. او تنها تو را نفرستاده است.
🌹 حضرت فرمود: از اين بگذر. و اين آيه شريفه را تلاوت نمود:
▪️«تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ». [۱]
👳🏻♂🧔🏻 زرّافه مىگويد: نزد من يك نفر معلّم شيعه بود كه زياد با او مزاح مىكردم و به او رافضى مىگفتم.
🌌 هنگام عشا به منزل آمدم و به او گفتم:
🧔🏻 اى رافضى! اينجا بيا تا امروز چيزى را كه از امامتان شنيدهام به تو بگويم!!
👳🏻♂ گفت: چه شنيدهاى؟
🧔🏻 آنچه را شنيده بودم به او گفتم.
👳🏻♂ گفت: اى حاجب! واقعا تو اين را از على النقى (علیه السلام) شنيدى؟
🧔🏻✋🏻 گفتم: آرى.
👳🏻♂ گفت: چون تو، به گردن من حق دارى، پس نصيحتم را قبول كن.
🧔🏻 گفتم: بگو.
👳🏻♂☝️🏻گفت: اگر امام على النقى (علیه السلام) اين را گفته است، پس مواظب باش و هر چه دارى انبار كن. چون متوكل بعد از سه روز مىميرد و يا كشته مىشود.
🧔🏻 زرّافه مىگويد: از اين سخن او خشمگين شدم و به او ناسزا گفتم و بيرونش كردم. و او نيز خارج شد و رفت. وقتى كه با خودم خلوت كردم، فكر نمودم و گفتم:
💭 چه ضررى دارد كه من احتياط كنم. اگر چيزى واقع شد، كه من اقدام كردهام، و اگر واقع نشد، باز ضررى ندارد.
🏰 از اين رو سوار اسبم شدم و به خانه متوكل رفتم. و هر چه آنجا داشتم بيرون آوردم و اموالم را در خانههاى نزديكان مورد اطمينانم، پخش كردم. و در خانهام فقط حصيرى ماند كه روى آن مىنشستم.
🗡 وقتى كه شب چهارم شد، متوكل كشته شد و بخاطر اين احتياط، خودم و اموالم محفوظ مانديم... بعد از آن ماجرا، شيعه شدم و خدمت امام على النقى علیه السلام رسيدم و پيوسته در خدمت او بودم. و از ايشان خواستم تا مرا دعا كند. [۳]
📚 پی نوشت ها:
۱. در بحارالأنوار نام راوى «زراره» است.
۲. يعنى: «سه روز در خانه هايتان بهره مند شويد، (و بعد از آن، بلاى الهى خواهد رسيد) اين وعدهاى است كه البته دروغ نيست». (سوره هود، آيه ۶۵).
۳. بحارالانوار، ۵۰/ ۱۴۷، حديث ۳۲.
📚 جلوههای اعجاز معصومین نویسنده، راوندی، قطب الدین، جلد ۱، صفحه ۳۲۱.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#رجب
#روایت
#کرامات
#پیشگویی
#امام_هادی
#داستان_کوتاه
🚩 سعی دشمنان در حذف نام و تحريف راه امام حسين (ع)
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
🏰 متوكل عباسى يك «سر مغنيه» داشت، يعنى خانمى خواننده و رقاصه اى كه ساير رقاصه ها زير نظر او بودند.
☀️ روزى #متوكل با اين خانم كار داشت از اينرو سراغ او را گرفت!
👥 گفتند: نيست!
🔥 پرسيد: كجاست؟
👥 جواب دادند: به مسافرت رفته است.
🐫🐪 بعد از مدتى كه اين زن از سفر برگشت متوكل از او سوال كرد:
- كجا رفته بودى؟
- به مكّه رفته بودم!
- الان كه وقت زيارت مكّه نيست نه ماه ذى الحجه است كه وقت حجّ باشد و نه ماه رجب است كه وقت عمره باشد. پس راستش را بايد بگويى كجا رفته بودى؟
🕌 بالاخره معلوم شد اين زن به زيارت #امام_حسين بن على (ع) رفته است.
🔥 متوكل از اين مسئله آتش گرفت. فهميد نام «حسين» را نمى شود فراموشاند.
✝ دشمن وقتى ديد اينطور نمى شود نام حسين و عاشورا و #كربلا را از خاطره ها برد دست به شيوه ديگر زد و آن «تحريف هدف حسين» بود آنچنان كه همان چرندى را كه «مسيحى ها» در مورد عیسی گفته اند، درباره حسين (ع) شايع ساختند و گفتند: حسين كشته شد براى آنكه بار گناه امت را به دوش بگيرد!! (۱)
📚 پی نوشت:
۱. حماسه حسينى، ج ۱، ص ۱۰۹ و ۱۱۰.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
💚 داستان خواندنی یک اصفهانی که امام هادی علیه السلام را نمیشناخت، امّا شیعه او شد!!
👥👥 جماعتى از اصفهانیها از جمله احمد بن نصر و محمّد بن علويه مىگويند: در اصفهان يک نفر شيعه به نام «عبد الرحمن» بود.
❓به او گفتند چه چيز باعث شد كه تو از ميان مردم، فقط به امامت امام على النقى قائل شدى؟
👳🏼♂✋🏻 گفت: چيزى را از وى مشاهده كردم كه موجب شد به امامت او قائل شوم. من مردى فقير امّا با جرأت و سخندان بودم.
🐪🐫 سالى اهل اصفهان شكايتى داشتند و مرا با عدهاى به سوى متوكل روانه كردند. رفتيم و به آنجا رسيديم.
🏰 روزى نزد درب قصر متوكل بوديم كه دستور صادر شد تا امام على النقى را احضار كنند.
👳🏼♂ از كسانى كه آنجا بودند پرسيدم: اين شخصى كه دستور صادر شده كه آن را بياورند، كيست؟
👥 گفته شد: مردى علوى است كه رافضىها مىگويند: او «امام» است. بعد گفتند شايد #متوكل او را احضار مىكند تا به قتلش برساند!!
💭 با خود گفتم: از اينجا نمىروم تا ببينم اين شخصى را كه مىآورند كيست؟!
🦋 ناگهان ديدم سوار بر اسب مىآيد، و مردم نيز طرف راست و چپ او ايستادهاند و او را نظاره مىكنند.
💖 وقتى كه او را ديدم محبّت اش در قلبم افتاد. و پيوسته دعا مىكردم كه خدا شرّ متوكل را از او دفع نمايد.
👥👤 همينطور از ميان مردم عبور مىنمود و به چپ و راست نگاه نمىكرد، فقط چشمش را به موهاى گردن اسب دوخته بود و من هم پيوسته براى او دعا مىكردم.
🦋 هنگامى كه مقابل من رسيد، رو به من كرد؛ فرمود:
▪️«خدا دعايت را اجابت كند و عمرت را طولانى نمايد و ثروت و فرزندت را زياد گرداند».
👳🏼♂ عبدالرحمن مىگويد: در اين هنگام، از هيبت و جلالت او لرزه بر اندامم افتاد و در ميان رفقايم بر زمين افتادم.
👥👤 به من گفتند: تو را چه شده است؟
👳🏼♂✋🏻 گفتم: خير است. و به آنها چيزى از ماجرا نگفتم.
🐪🐫 بعد از آن به اصفهان برگشتيم و خدا به بركت دعاى او درهاى نيكبختى را به رويم گشود.
💎 و ثروتمند شدم تا حدى كه امروز، ثروت درون خانهام، بالغ بر هزار هزار (یک ميليون) درهم مىشود، به غير از ثروتى كه در خارج خانه دارم. و خداوند ده فرزند به من عطا نموده است.
⏳ اكنون هفتاد سال و اندى از عمرم مىگذرد.
✋🏻 آرى، من به امامت شخصى قائلم كه از قلبم خبر داد و خدا دعايش را در مورد من اجابت كرد.
📚 الخرائج و الجرائح، جلد ۱، صفحه ۳۹۲.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#شهادت_امام_هادی
#داستان_کوتاه
#امام_هادی
#کرامات
#روایت
پرتو اشراق
🌹 گوشت بدن فرزندان رسول الله (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین علیه السلام (از جمله زینب کبری سلام الله علیها) بر درندگان حرام است!
⚜ علی بن مهزیار حکایت می کند: زینب کذابه مدعی بود دختر علی بن ابی طالب (علیه السلام) است!!
🔥 #متوکل ملعون او را احضار کرد و گفت: نسب خود را بگو!
✋🏻 گفت من زینب دختر علی (علیه السلام) هستم که او را به شام بردهاند و در یکی از بیابانها در میان بنی کلب قرار گرفته و آنجا اقامت گزیده است!!
🔥 متوکل گفت: زینب دختر علی (علیه السلام) از دورانی کهن است و تو جوانی!
✋🏻 گفت: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا دعا کرده است که در هر پنجاه سال یک بار جوانیام باز گردد!!!
🔥 متوکل بزرگان خاندان ابوطالب را خواست و پرسید چگونه به دروغ این زن پیبرده شود؟
👤 فتح گفت: تنها ابن الرضا (امام هادی علیه السلام) میتواند تو را در این باره آگاه کند.
🏰 متوکل دستور داد او را به حضور آوردند و از او پرسیدند.
🌹حضرت #امام_هادی صلوات الله علیه فرمود:
▪️فرزندان امیرالمومنین علی (علیه السلام) را نشانهای است.
👥👤 پرسیدند: آن چیست؟
🌹فرمود: درندگان متعرض آنها نمیشوند این زن را در معرض درندگان بگذارید، اگر متعرض او نشدند راست میگوید.
🐴 آن زن (زینب کذابه) گفت: ای امیرمؤمنان (متوکل حرامزاده) درباره من از خدا پروا کن او قصد کشتن مرا دارد. پس بر الاغ نشست و فریاد میزد: من زینب کذابم!
🦁 در روایتی است که این کار را بدان زن پیشنهاد کردند و او نپذیرفت، اما او را در معرض درندگان نهادند و درندگان او را خوردند!
⚜ جناب علی بن مهزیار میگوید: در این میان علی بن جهم گفت:
👈🏻 این سخن را دربارهٔ گویندهاش (امام هادی علیه السلام) بیازمایید...
⏳پس درندگان را سه روز گرسنه نگه داشتند و آنگاه امام علیه السلام را خواندند و درندگان را آزاد کردند.
🦁 اما آنها چون او را دیدند به او پناه بردند و دم تکانیدند. امام به آنها اعتنایی نکرد و بر بام رفت و نزد متوکل نشست. پس از بام فرود آمد و درندگان به او پناه میجستند و دم میتکاندند تا آنکه بیرون رفت.
🌹 و فرمود: پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرموده است:
🔅«گوشت فرزندان من بر درندگان حرام است».
📚 المناقب ج ۳، ص۵۱۸ ،باب إمامة أبي الحسن علي بن محمد النقي عليه السلام، في آياته عليه السلام
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🔥 متوکل و هتک حرمتِ حجت خدا علیه السلام در روز عید فطر و عقوبتی سنگین
👹 #متوکل عباسی که از او در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام تعبیر شده به «کافرترین بنی العباس»، در دوران خلافتش از هیچ گونه هتک حرمتی نسبت به خاندان نبوت و امامت فرو گذار نکرد از جمله این جسارت ها موردی است که در روز #عید_فطر سال ۲۴۷ ھ۔ق مرتکب شد.
⚜ مرحوم علامه مجلسی جریان این هتک حرمت را چنین نقل میکنند:
👣 متوکل در روز عید فطر دستور داد تا هنگام نماز عید، بنی هاشم با پای پیاده در جلوی مَرکب او حرکت کنند تا ضمن این دستور، #امام_هادی علیه السلام را نیز مجبور به این عمل کند؛ از قضا امام علیه السلام حال مساعدی نداشتند و بر شانه یکی از موالیانشان تکیه زده و به سختی حرکت میفرمودند.
👥👥 هاشمیان از دیدن این حالت امام علیه السلام طاقت از دست دادند و به محضر امام عرضه داشتند:
🤚🏻 ای مولای ما در این عالم کسی جز ما نیست که مستجاب الدعوه باشد آیا دعا نمیفرمایید تا خداوند شر او را از شما کم کند؟
⚜ امام علیه السلام فرمودند:
🔅فِی هَذَا الْعَالَمِ مَنْ قُلَامَةُ ظُفُرِهِ أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ مِنْ نَاقَةِ ثَمُودَ لَمَّا عُقِرَتِ النَّاقَةُ صَاحَ الْفَصِیلُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»؛
🔅در این عالم کسی هست که ریزه های ناخن او نزد خدا محترم تر از ناقه قوم ثمود است، وقتی ناقه کشته شد صیحهای به سمت خدا زد؛ و خداوند فرمود:
⏳ سه روز مهلت داده میشوید و این وعدهای است که دروغ در آن نیست!!!»
🗡 بعد از این واقعه، فرمایش امام هادی علیه السلام به وقوع پیوست و متوکل پس از این هتک حرمت عظیم که به امام هادی علیه السلام نمود، سه روز بیشتر زنده نماند و بعد از سه روز به قتل رسید و به خالدینِ در جهنم پیوست.
📚 بحارالانوار، ج ۵۰، ص ۲۰۹
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#کرامات
#پیشگویی
#داستان_کوتاه