eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿یڪ ماه‌ رمضان‌ ‌سعے ڪنیم «انسان» باشیم.. آن‌ وقتـــــ ببینید‌ بعد‌ ا‌ز یڪ ماه‌ عبادتـــــ، اثر‌ خودش‌ را‌ مےبخشد یا نمےبخشد! 🌹شهید_مرتضے_مطهرے 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🕊 شهدا... نمیدانم چگونه در زیر توپ و تانک ودر دل تاریکی شب دست به دعا و قران به سر شده اید!!؟؟ نمیدانم در این حال از خدا چه میخواستید که خدا اینگونه جوابتان را داد و شما را ،راهی ملکوت اعلی کرد؟؟!! و چنان خریدار راز و نیاز مخلص شبانه ی شما شد که این چنین با شهادت شما را به میهمانی و هم جواری خود فرا خواند و شما را برای خودش خواست؟؟!!!... فقط میدانم که از شما میخواهم در بین این هیاهوی ظلمت وتاریکی گناه این روزهای جهان برای دلهای بی قرار و پر گناه این بندگان چنان دعا کنید که خداوند ما بندگان بیامرزدو چون شما پاک و طاهر بگرداند ما را هم مسیر و هم قدم شما قرار دهد... 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از خواب پریدم کسی داشت بلند بلند گریه می کرد! ... رفتم توی راهرو حدس می زدم عبدالحسین بیدار است و دارد دعایی می خواند وقتی فهمیدم خواب است اولش ترسیدم بعد که دقت کردم دیدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف می زند. حرف نمی زد ناله می کرد و درد و دل اسم دوستان شهیدش را می برد مثل مادری که جوانش مرده باشد به سینه می زد و تو های و هوی گریه می نالید: اونا همه رفتن مادر جان پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چه کار کنم؟... 🌹شھید‌عبدالحسین‌برونسی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿دلم‌هواےشلمچہ‌ڪردہ سرزمین‌عشق↑سنگرهاےنور..✨ لالہ‌هاےخونین خاڪ‌مقدس‌جبهہ🌷 ڪه‌بوےبهشٺ‌میدهد🌸 دلم‌قدم‌گذاشتن‌بہ‌آسمان‌رامیخواهد👣 اما...حیفــــ از زمان ها...✨ حیفـــ از محروم شدن 🌱 [شهدا گاهے نگاهے به زیࢪ پایتان بیاندارید] 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
📚 عنوان کتاب: نهالهای برومند 🔻سیری در باورهای آزادگان سربلند ✍🏼نویسنده: سید حسن منتظرین 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
🌿کوچه های دلت را به نام شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های دنیا وقتی گم می شوی تنهایت نمےگذارد!! شهدا با معرفتند رفیقشان باشی شهیدت میکنند 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
☆∞🦋∞☆ اگـه و مُحبَتــــــــــ ‌بَراے باشـه.. هیچ‌وَقتـــــ ‌ اَز هَم ‌نمےپاشه بایَد همه ‌ڪارِش ‌بَراے خُدا باشه.. https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنان رهبری درباره 👇 🌹نقش شهید مطهری در اندیشه اسلامی یك نقش بارزی بود. ‏ 🌹تنها كسی كه هم از لحاظ كمیت و هم از لحاظ كیفیت خوب‌ترین فرآورده را تقدیم محیط اندیشه ‏اسلامی كرده، آقای مطهری است. ‏ 🌹مطهری یكی از معماران نظام جمهوری اسلامی بود. ‏ 🌹خط مطهری، خط حساسیت در مقابل حركات نفوذی در داخل اندیشه‌های اصیل اسلامی است. ‏ 🌹مطهری پرچم‌دار نهضت بازگرداندن شخصیت انسانی زن مسلمان به او بود.‏ 🌹مطهری اهل عبادت و اهل تزكیه اخلاق و روح بود. ‏ 🌹انقلاب اسلامى در بطن و متن کتاب‌های استاد شهید مطهرى است. 🌹این نظام جمهورى اسلامى، بر پایه آن تفکر و برداشتى از اسلام بنا شده که آقاى مطهرى آن را ارائه کرده. 🌹شهید مطهرى انصافاً نادره زمان ما بود. 🌹کتاب‌های شهید استاد مطهرى را خوانده و متن درسى خود قرار بدهید. 🌹مرحوم آیت‌الله شهید مطهرى حقاً و انصافاً براى دیروز و امروز و فرداى کشور معلم بزرگى بود؛ یک متفکر دین‏‌شناسِ مؤمنِ با اخلاص و پُرکار. 🌹شهید مطهرى‏ خلاصه‌ای بود از اندیشه‏‌هاى اصلاحى عمیق امام که سالیانى دراز بر روى این اندیشه‏‌ها ایشان توقف کرده بودند. 🌹حقیقتاً الآن این کسانى که تبلیغات اسلامى می‌خواهند بکنند، به نظر من اگر یک دوره آثار مرحوم شهید مطهرى را نگاه بکنند، به چیزى احتیاج ندارند.... #۱۲اردیبهشت روز معلم گرامی باد 🌷🌷🌷🌷🌷 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: هيچ بی نيازی چون عقل، و هيچ فقری چون نادانی نيست، هيچ ارثی چون ادب، و هيچ پشتيبانی چون مشورت کردن نيست. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇 🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: شكيبایی دو گونه است، شكيبایی بر آنچه خوش نمی داری، و شكيبایی در آنچه دوست می داری. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇 🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇 💠و درود خدا بر او فرمود: ثروتمندی در غربت، مانند در وطن بودن است، و تهيدستی در وطن غربت است. 📒 🎇🌹🕊 🎇🌿🌹 🎇🎇🎇🎇
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 فکر میکردن تنبیه روی من اثر کرده بود. دلم می خواست کاری کنم که بفهمن بخاطر این نیست ولی اصلا دل و دماغ نداشتم. فکر نمی کردم ندیدن ارشیا اینقدر بد باشه. ولی تنبیه هر بدی که داشت یه مزیتم داشت که نمره های پایان ترمم خیلی خوب شد. چون روزا از بی کاری خودمو با کتابام سرگردم می کردم آخر ترمم که بود تقریبا قبل از امتحانات بیشتر کاتابمو یه دور خونده بودم. اینم کمک کرد تا نمره هام خوب بشه. تعطیلات شروع شد. تابستون دوست داشتنی من. کلی برنامه داشتم برا تابستونم. کلاس زبان که مثل همیشه تو برنامه بود. این بار تصمیم داشتم جدی دنبالش کنم چون از وقتی کلاس می رفتم می تونستم بعضی شعرای آهنگایی رو که گوش میدم بفهمم. و این خودش شد یه انگیزه برام که زبان و جدی دنبال کنم. جلوی آینه وایساده بودم و داشتم برای بار هزارم خودمو برانداز می کردم. دستم و یک هفته ای بود باز کرده بودم و دیگه راحت شدم. وقتی دستم و باز کردم اولین کاری که کردم بود این بود که رفتم یه حمام حسابی. قبلش مجبور بودم با کلی سلام صلوات و کمک مهربان سر و بدنم و بشورم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 آرزو داشتم راحت برم زیر دوش وایسم. خدا رو شکر مهمونی افتاده بود برای این موقع که من دستم و باز کرده بودم. برای اولین بار توی عمرم داشتم یه تاپ دخترونه می پوشیدم . رنگش سورمه ای و آسیتانش سه رب بود و چند تا منگوله خوشکلم جلوش آویزیون بود.. مامان تقریبا ذوق مرگ شده بود و فکر میکرد نصایح گوهر بارش رو مغز من بالاخره اثر کرده. ولی درواقع اینا همه حاصل سفارشات آنی عزیزم بود. واقعیتش دیگه خودمم دوست داشتم یه ذره از اون حالت دربیام. با اینکه شلوار جین هنوز به قوت خودش باقی بود ولی مامان به همین تاپ دخترونه هم راضی شده بود. البته یکی دو بار از تیرگی رنگش ایراد گرفت که منم اهمیتی ندادم. دلم می خواست ببینم فرضیه های آنی درست در میاد یا نه. چون داشتم می رفتم خونه ارشیا اینا. می خواستم ببینم عکس العملش چیه در برابر تغییرات من.خواهرش برگشته بود و مامانش اینا یه مهمونی داده بودن و مارو دعوت کرده بودن. خواهرش ترم اول مدریت بود و من خیلی ندیده بودمش چون تهران دانشگاه قبول شده بود و از وقتی رفت و امد ما با اونا زیاد شده بود یکی دوبار بیشتر ندیده بودمش که اونم زیاد با هم صمیمی نشدیم. آنی سفارش کرده بود موهامو هم باز بذارم. گفته بود نری عین این بچه های پیش دبسیتانیا موهاتو خرگوشی یا دم اسبی ببیندی. وقتی یاد حرفش افتادم خنده ام گرفته بود. موهام وباز گذاشتم ولی فرق کج بازم به قوت خودش باقی بود. یه طرف موهامو با یه گیره کوچیک دادم عقب و به خودم نگا کردم.بد نشده بودم. حالا رسیده بودم به سخت ترین قسمت کار که اونم آرایش بود. آنی گفته بود کاری کنم که توی چشم بیام. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ولی عمرا همچین تصمیمی نداشتم. من تا که دیروز یه رژ لبم نمی زدم حالا با این وضع تابلو میشدم. چون خیلی به آرایش وارد نبودم فقط یه رژ لب زدم و یه کم ریمل کشیدم و تمام. چون این دو تا از همه آسون تر بود. آنی کلی برام درباره سایه و خط چشم توضیح داده بود که من هیچ کدوم یادم نمونده بود. رفتم عقب و خودم و برانداز کردم.هوم!! نه بد نشدی ترنج خانم. خودم از قیافه ام خوشم آمد خصوصا که ریمل خیلی حالت چشمام و عوض کرده بود. یه لاگ سورمه ای هم خریده بودم که به رنگ لباسم بیاد. ناخنامو به گفته آنی دیگه کوتاه نکرده بودم. خصوصا که تابستونم بود و از گیر دادنای ناظم خبری نبود.ناخنای دست و پامو لاک زدم. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻