ققنوس
«آخرین نوشیدنیهای رنگارنگ بهشتی» (اربعیننوشت۳۰؛ روزنوشتهای سفر اربعین۱۴۰۴) |شنبه|۲۵مرداد۱۴۰۴|۲۱صف
«شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد...»
(اربعیننوشت۳۱؛ روزنوشتهای سفر اربعین۱۴۰۴)
|شنبه|۲۵مرداد۱۴۰۴|۲۱صفر۱۴۴۷|
قسمت پایانی
رواندازها و پارچهها را از روی ماشین برمیداریم، مستقیم راهی قم میشویم... به نسبت رفت، موکبهای کمتری، برجا هستند، همه چیز دارد به سرعت برمیگردد به حالت قبلی، به تنظیمات کارخانه... خدا کند کیسههامان سوراخ نباشد و توشه اربعینمان به این سرعت خالی نگردد... ظهر گذشته و چیز خاصی نخوردهایم، چند جایی توقف میکنیم، اما یا تمام شده یا خبر خاصی نیست...
در یکی از موکبها شربت آبلیمو خاکشیر میدادند، اما از خاکشیرش فقط خاکش مانده بود... اگر دستم به خادمان موکب میرسید میگفتم «کیفیت را فدای کمیت نکنید!»
▫️▫️▫️
در راه هستیم که خبردار میشویم پای امید را کربلا عکسبرداری کردهاند و گفتهاند استخوان و پلاتین هر دو شکسته است، در همانجا از لگن تا زانو را گچ گرفتهاند که تکان نخورد و برای عمل میخواهند راهی ایران شوند... همان پشت فرمان با چندجا تماس میگیرم... اما فایدهای ندارد... ابتدا رفته بودند بیمارستانی که نماینده بیمه مستقر است، بساطشان را جمع کرده بودند و درحال جابهجایی بودند، آنجا کاسب نشده بودند و رفته بودند بیمارستان دیگری و... بعدتر هم که در ایران از چند مسیر پیگیری کردیم، از بیمه آبی گرم نشد!
▫️▫️▫️
در مسیر برگشت چندینجا تبلیغات موکبها راه میدیدیم «بهسمتموکب...»، «۵۰۰ متر مانده تا موکب...» و... اما وقتی میرسید با جنازه موکب مواجه میشدی، داربستها و اسپیسها و چادرهایی که روی زمین ولو بودند یا گوشهای جمع شده بودند... نکتهای که باید مدیران مواکب دقت کنند این است که باید آخرین جایی که خاموش میکنند، قلب رآکتور موکب باشد، یعنی هنگام برچیدن بساط موکب، باید از دورترین تابلوها و تبلیغات شروع کنند و در آخرین مرحله، خدمات موکب را جمع کنند...
▫️▫️▫️
در همدان، تابلوهای برگشت بسیار زیبا و هدفمندی متناسب با حالوهوای برگشت زائران نصب شده بود که جای تشکر داشت، معلوم بود عاقلی نشسته پای کار...
بین راه برای نماز مغربوعشاء میایستیم، آنطرفتر هم دارند در ظرفهای کوچک قورمهسبزی میدهند، تا نماز را بخوانیم، قورمه تمام شده و به جایش نان و کالباس میدهند، تا ما برسیم، کالباس هم تمام شده و با نان و پنیر ادامه میدهند... حرکتشان برایم خیلی جالب است، هرآنچه در توان داشتهاند، آوردهاند وسط و تا آخرین جیره غذایی را دارند خارج زائران میکنند...
کمی جلوتر موکب شهدای جورقان بود، جلوتر از موکب یکی از خادمان موکب با پرچم جلوی ماشینها را میگرفت و به سمت موکب هدایت میکرد، ایرالما یومورتا میدادند همراه شربت و هندوانه... عجب شامی شد...
▫️▫️▫️
ساعت ۲ بامداد است که میرسیم، دواندوان به گلدانها میرسم و سیرابشان میکنم... اما چشمتان روز بد نبیند... یخچال از کار افتاده... مخلفات داخل یخساز(فریزر) همه آب شده، آب محتویات داخل یخساز به رنگهای مختلف جاری شده و تابلوی هنریای را خلق کرده! آب جگری شاتوت و آلبالوهای یخزده که امید زمستانمان بود! آب زرد و نارنجی خورشت به و آب قلم و...
معلوم بود هرچه هست تازه اتفاق افتاده... تا نزدیک صبح مشغول بودیم...
«شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد...»
تمام
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«فهرست اربعیننوشت۱۴۰۴»
(روزنوشتهای سفر اربعین۱۴۰۴)الحمدلله توفیق الهی یار بود و اربعیننوشتهای امسال هم اگرچه با تأخیر، اما به هر طریق، تقدیم شد... حسن این تأخیر، امتداد قصه #اربعین امسال تا نزدیک ۴ ماه بعد از اربعین بود، فرصتی که اجازه داد گاه به بهانه اربعین، حرفهای جدی دیگری را هم مطرح کنم... روزیکم|۱شنبه|۱۹مرداد۱۴۰۴|۱۵صفر۱۴۴۷| ۱. «اگر زنده بودیم، بعد از اربعین...» ۲. «از آپاراتی تا موکبداری، عشق است و عشق...» 🎞 #ولاگ موکب سیدالشهداء(ع) آوج 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۲ ۳. «چیزی شبیه به معجزه!» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۳ روزدوم|۲شنبه|۲۰مرداد۱۴۰۴|۱۶صفر۱۴۴۷| ۴. «این مرز، مرز عاشقی است...» ۵. «همه چیز به نام برکتالحسین» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۵ ۶. «از بغدادِ نو تا مدینةالامواج...» ۷. «ابطال جهان اسلام در اربعین» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۷ ۸. «از منصور ارضی تا منصور سمائی» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۸ ۹. «پاقدم دکتر لاریجانی، برق عراق رفت!» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۹ ۱۰. «سیدعلی خمینی در موکب ریحانةالنبی» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۱۰ ۱۱. «یک شب در دفتر آقا در نجف!» ۱۱٫۱. «یک شب در «پناه حسین»!، در اتاق خانه حاجآقای حسینپناه» روزسوم|۳شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۷صفر۱۴۴۷| ۱۲. «بنویس! ننویس!» ۱۳. «سریع و خشن ۱۰!» ۱۴. «سلمانخان و شاهرخخان در مشایه!» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۱۴ ۱۵. «عکس یادگاری با فرماندهان مقاومت» ۱۶. «از سیدبشیر و سیدرضا تا حاج علیرضا و پوشاک معراج، همه در یک موکب» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۱۶ روزچهارم|۴شنبه|۲۲مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| ۱۷. «یک روز در موکب، همراه با یک موکبآرتی» ۱۸. «کاش حاجآقای هوایی خواب بوده باشد!» 🎞️ #پیوست اربعیننوشت۱۸ 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۱۸ ۱۹. «چای این موکب خوردن دارد!» 🎞️ #پیوست اربعیننوشت۱۹ 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۱۹ ۲۰. «ملاقات با «باباایمان عریان»، اخوی باباطاهر! در عمود ۷۰۶» ۲۱. «از شاعران پارسیزبان تا کارخانهداران دستبهخیر!» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۲۱ روزپنجم|۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴۷| ۲۲. «رصد اربعین با الگوی رصد گشاد پرزیدنتی» ۲۳. «جهان اسلام بر سفره فلسطین» ۲۴. «حجابِ زبان، مانع ارتباط اجزاء امت واحده» ۲۵. «سحرگاه اربعین، کربلا، به افق فلسطین» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۲۵ روزششم|جمعه|۲۴مرداد۱۴۰۴|۲۰صفر۱۴۴۷| ۲۶. «تنها و تنها خواب چارهساز است...» ۲۷. «پیشرفتهترین ابزار مخزنی!» 📜 حاشیه۲۷؛ «یک درخواست عمومی!» 🎙 حاشیه۲۷؛ «در اجابت یک درخواستعمومی۱» ۲۸. «جایگاه زنده و مردمی!» 📷 #گزارش_تصویری اربعیننوشت۲۸ ۲۹. «شب آخر و تبوتاب برگشت...» روزهفتم|شنبه|۲۵مرداد۱۴۰۴|۲۱صفر۱۴۴۷| ۳۰. «آخرین نوشیدنیهای رنگارنگ بهشتی» ۳۱. «شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد...» ✍️ #رحیم_آبفروش ▫️@qoqnoos2
ققنوس
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳ (قسمت چهارم) «بال و پرم میسوزد!»
«جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم...»
(حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
قسمت یکم
دقیقاً سیزدهم دیماه پارسال بود، سالگرد حاج قاسم، قسمت چهارم حاشیهنگاریهای دیدار را در کانال گذاشتم و هزار مانع، بهانه شد برای تکمیلش... جشنواره فیلم فجر پیش آمد و نقد فیلمها، سفر لبنان و روایتهای لبنان و... بعد هم اتفاقات عجیبوغریب این مدت، زندگی خیلیهامان را از روال عادی خارج کرد...
چندبار در این فاصله، عزم کردم بر ادامه و تکمیل، اما نشد که نشد تا این آخرین بار که میخواستم با تکمیل یادداشتهای دیدار پارسال، به استقبال دیدار امسال بروم، اما این بار هم «اربعیننوشتها» به طول انجامید و مانع شد و البته من میدانم همه اینها بهانه است و توفیق چیز دیگری است...
با این امید که دیریازود این کار ناتمام را کامل کنم، یادداشتهای امسال را آغاز میکنم، هرچند فهرست کارهای ناتمامم هر روز دارد طولانیتر میشود...
▫️▫️▫️
هیچ سالی خاطرم نیست که این حجم تماس و پیام و پیامک و مراجعه برای درخواست کارت و سهمیه دیدار بر سرَم هوار شده باشد... انگار یک شیرپاکخوردهای شمارهام را جایی منتشر کرده و گفته کارتهای دیدار همه دست این است، بریزید سرش! ما که کارهای نیستیم، اما تازه میفهمم دوستان متولی چه میکشند!
▫️▫️▫️
بعدازظهر ۴شنبه(روز قبل دیدار)، #سیدحسین_آقامیری، میخواهد از جلسه خارج شود که خطاب به جمع میگوید من فردا ساعت ۴ صبح راهی هستم، دو نفر جا دارم، کیا با من میان؟
#مهدی_تدینی چشمهایش را ریز میکند و مظلومانه میگوید ساعت ۴ خیلی زوده... اما حرف سید یکی است، ساعت ۴!
▫️▫️▫️
امسال هم افراد سه دسته شدهاند؛
درست یا غلط اصطلاح «لیستی» جا افتاده، افرادی که اصلاً برایشان کارت صادر نشده و نامشان در لیستهایی که دست نیروهای بیت هست، درج شده، اینها غالباً یا آنقدر شناختهشده هستند که نیازی به معرفی ندارند یا باید کارت ملی خود را نشان بدهند و در لیست تطبیق داده شود و وارد شوند، اینها یعنی خیلی ویژه یا همان «الفویژه»...
گروه دیگر «ویژه» یا دارندگان کارتهای بنفش که در واقع میشوند «بویژه»
و گروه سوم «عادی»...
داستانها داریم سر این دستهبندی... خدا میداند...
▫️▫️▫️
نزدیک هیأت فاطمیون، دارم ماشین را پارک میکنم که #شیخ_مجید زنگ میزند... میگوید این آخرین تماس امشب است و بعدش گوشی را در حالت پرواز خواهد گذاشت! دیگر نمیکشد... زنگ زده نکتهای نمانده باشد... فشار سنگینی را این چند روز تحمل کرده... خودش و بچههای سازمان... چند نفر را نام میبرم که از «لیستی» آمدهاند به «ویژه»... در جریان است و میگوید چارهای نبود، دقیقه ۹۰ باید لیست را کاهش میدادیم، با درنظرگرفتن کسوت و سنوسال و سایر جهات ناچار شدیم تعدادی را حذف کنیم... امید میدهد که انشاءالله فردا شاید حضوری حل کردیم...
▫️▫️▫️
امشب #حاج_مهدی بزرگی کرده و جمع خوبی از مداحان جوانتر را دور خودش جمع کرده و مراسم جشن باشکوهی گرفتهاند...، از بچههای قم تا رفقایی که برای دیدار آقا سمت قم میآمدند...
هرچند حسینیه فاطمیون در حال ساختوساز بود، زیرزمین را مرتب کردند و برای مراسم رساندند...
در اعلان مراسم، نام ۱۴ نفر درج شده، #یونس به مزاح مینویسد «گروه سرود الیالحبیب تقدیم میکند 😁»، گروه دومی هم امشب، تهران داریم، هیأت ریحانةالنبی که #محمدحسین_پویانفر جمع دیگری از دوستان عازم برای دیدار را میزبانی کرده...
گروه سومی هم شام میلاد، تهران مهمان #ابوذر_بیوکافی هستند... جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم... تا باد چنین بادا... الحمدلله...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«جمعیت ارباب وفا نگسلد از هم...» (حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
«لامصب زور که نیست!»
(حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
قسمت دوم
«فاطمیون» از قبل عذرخواهی کرده که ظرفیت پذیرایی از همه مهمانان را ندارد، طبیعی است، این تعداد مداح و زیرزمین حسینیه و محدودیت مکان.
وارد جلسه میشوم... عینکم را بخار میگیرد، جایی را نمیبینم، میزنم کنار که تصادف نکنم، شیشههای عینک را پاک میکنم و چند قدمی میروم... این ماجرا چندباری تکرار میشود تا دمای بدن و عینک و متعلقات با محیط به تعادل برسد... اختلاف دمای زیرزمین با بیرون، هیچ نباشد، ۳۰ درجه هست! حسابی دم کرده... حسینیه مملو از جمعیت است، عمده هم نوجوان و جوان... پر از شور و احساس... جلسه بسیار خوبی است، الحمدلله... جمع متنوع و متحدی از ستایشگران خوشنام و باصفا و بیآلایش... یکبهیک، یکی بهتر از دیگری میخواند... همه هم کوتاه و سرضرب... هم نمایشی از اتحاد و برادری بین محبین اهلبیت(ع) است، هم تنوع و کیفیت اجراها، جاذبه کافی برای مخاطب دارد... اطلاعیه جلسه که منتشر شد، به دوستان گفتم صرف همین اعلان، یک اتفاق مبارک است؛ تنها چیزی که اذیت میکند، این است که متأسفانه ماجرای ذکرگفتن از مجالس عزا به مولودی هم کشیده شده و همراه سرود و کفزنی، یکنفر دارد چیزی میگوید که نمیفهمم چیست، اما هرچه هست، نه «ذکر» است و نه «مُذکِّر»، امید که حجابِ ذکر و ذاکر نباشد... البته شاید برای دل زنگارگرفته من «مذکِّر» نباشد... دقت میکنم آوای ملفوظ به «حسین» و «علی» و... هم نمیخورد، ظاهراً فعلاً کارکردش تنظیم ضرب کفزنی است و راهنمای گمنکردن سبک توسط مداح و بالابردن دُز هیجان جلسه... به وقتش باید مفصل به این عویصه بپردازیم...
▫️▫️▫️
حاج #مهدی_رسولی، در وسط سرود، به واژه «اسلام» میرسد و اشاره به #اسلام_میرزایی میکند که فردا قرار است در بیت اجرا کند و برایش آرزوی توفیق میکند، یکنفر از آنطرف جلسه فریاد میزند «امنیتیه، نگو!»، اینسو #سیدمهدی_میرداماد مزاح میکند «وقتی اگزوزی خوندن مُد نبود، #حاج_اسلام اگزوزی میخوند!» صدای خنده جمعیت بلند میشود... #اسلام در عالم مداحی، فارغ از بازیهای معمول، حال خوش خودش را دارد، نوعی شوریدگی و شیدایی و شاعرانگی که خیلیها حسرتش را دارند...
▫️
رأس ساعت ۲۳ حاج #مهدی_سلحشور جلسه را با ذکر خاطره عجیبی از لحظات شهادت یکی از همرزمانش به پایان میرساند... بعد از جلسه بچههایی که مهمان هیأت بودند، میروند سمت منزل حاجی... اما من با خانواده آمدهام و برمیگردم منزل... توفیق درک بزم یاران نیست...
ساعت نزدیک ۱۲ است که #میثم زنگ میزند و میگوید الآن حاج #مهدی_رسولی گفته #حسین_عیاش از مداحان لبنانی درخواست کرده هماهنگ کنیم در در دیدار حضور داشته باشد، خیلی بد میشود اگر نتوانیم اجابت کنیم و... از این حرفها...
▫️▫️▫️
نزدیک ساعت ۱ بامداد است که شروع میکنم برای نوشتن اولین قسمت از چهارمین سال، بخشی از همین کلماتی که جلوی چشمانتان رژه میروند را رج کنم... در همین حین است که خواب بر وجودم مستولی میشود... تا حدود دو ساعت دیگر که با صدای زنگ تلفن از خواب بلند شوم...
قرارمان با #محمد_دینی ساعت ۴ صبح است، گفتهام خواست راه بیفتد زنگ بزند که آماده باشیم... حدود ۳:۳۰ است که زنگ میزند... همه باید شالوکلاه کنیم... در همان حال ناگهان چیزی یادم میآید، سراسیمه یکدسته کاغذ را برمیدارم، میپرسم کافیه؟ جواب میآید «خدا بهخیر بگذراند، هنوز قبلی تمام نشده، دوباره شروع شد!»
▫️
اولینبار بود که گفتیم بهموقع راهی شویم و آدموار برویم داخل که همین ابتدای راه، بلوار امین، دقیقاً روبهروی مزار شهدای گمنام مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران، پنچر میکنیم! #محمد میرود پایین ما هم پشت سرش، پیچ اول و دوم شل میشوند، اما پیچ سوم سرسختی میکند و سر آچار میشکند! لامصب زور که نیست!
چارهای نداریم، با بچههای دیگری که راهی بیت هستند، تماس میگیریم، شیخ #مجتبی_حاجیپور خودش را میرساند، به داخل ماشین گردن دراز میکنم، #مهدی_تدینی عقب نشسته، یعنی با #سیدحسین نرفته! آچارصلیبیشان را میگیریم و کار راه میافتد، اما بدون لاستیک زاپاس راهی میشویم...
نیمساعتی تا اذان داریم، روحالله را سر راه پیاده میکنیم، دیر شده و داخل کوچه نمیشویم... این وقت صبح در تاریکی و سرما، کوچه تنگوتار و پرپیچوخم مدرسهشان خوف دارد؛ در جاده هستیم که زنگ میزنم، هنوز درب مدرسه را باز نکردهاند و همانجا منتظر است... احتمالاً تا اذان صبح...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«درک حقیقت حضور میطلبد»
(یادداشت برادر عزیزم سیداحمدعبودتیان پیرامون دیدار آقا با ستایشگران)
🌿 همیشه جنس این دیدار با همه دیدارهای «آقا» فرق میکند. واقعاً این دیدار بهجتآفرین است و سرّی از اسرار فاطمی انقلاب اسلامی. هر سال دانهای از این خرمن کوثر شکفته میشود و انگار ما را سالیان سال به معرفت حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) نزدیک میکند و عجیب اینکه این شکوفایی در متن جلسه اتفاق میافتد. انگار این مستمعِ صاحبسخن است که «حضرت صاحبسخن» را مجاب به گشودن سِرّی از اسرار فاطمی میکند.
بگذریم... در عالم مجازی نقل حقیقت بسی دشوار است و درک حقیقت حضور میطلبد.
«آقا» را بیاغراق در بسیاری حوزهها استاد و صاحبنظر میدانیم، اما اینکه اینهمه در یک نفر جمع شده باشد، کمی بعید است از منظر عقل بشری.
🌿 بحمدالله به سبب «جلسات سالیان شعر نیمه رمضان»، «دیدارهای نوبهای با نویسندگان و اهل قلم»، «تقریظهای کوتاه و بلند کتابهای مختلف»، «انس با کتاب و مطالعه در سبک زندگی»، «بازدیدهای سالانه نمایشگاه کتاب»، «وصف دیدارهای اختصاصی با ادبا در آن کتابخانه شخصی»، «حجم کتابهای پرخوان روی میز کار»، «توصیههای مستمر و جاری به رویدادها و بزرگداشت شهداء برای تولید ادبیات»، «پاسداری یکتنه از ادبیات فارسی و فارسیگویی»، «اشعار و شاعرانگی شخصشان» و «ادبیات بینظیر فاخر و همهفهم بیاناتشان» جملگی ایشان را حکیم و استاد مسلم ادبیات میدانیم.
🌿 دیروز در بحبوحه آن مجال شورانگیز و پراحساس «دیدار با مداحان و ستایشگران»، نقبزدن به یک پدیده مبارک در انقلاب اسلامی، «مداحی» و بیان تفصیلی پیرامونش که شاید جلسه را از حد معمول و متعارفش به درازا کشاند عجیب بود. یکبار از این زاویه ببینیم و بیاندیشیم 👇
https://eitaa.com/khamenei_ir/42993
https://eitaa.com/khamenei_ir/42994
✍🏻 #سیداحمدعبودتیان
▫️@oboudatian
▫️@qoqnoos2
«خطاب به اصحاب هیأت و جامعه اثرگذار مداحان»
(یادداشتی از برادر عزیزم حاج شیخ «مصطفی محجوب»؛ درنگی بر بیانات اخیر رهبر معظم انقلاب و ترسیم افقهای جدید مسئولیت برای اهالی فرهنگ)
۱. هیأت؛ دانشگاه سیار معارف
بیانات اخیر امام خامنهای درباره مداحی، تصویری نو از هیأتهای امروز ترسیم میکند؛ دانشگاهی سیار، بیدیوار اما با هزاران کلاس درس در دل محلهها. استادان این دانشگاه، مداحاناند؛ هنرمندانی مردمی که با تلفیق شعر، نوا و بیان حماسی، #وارثان راستین منبر اهلبیت(علیهمالسلام) بهشمار میروند و رسالتی فراتر از مرثیهخوانیِ محض بر دوش دارند.
۲. کلام؛ سلاحی نرم در نبرد روایتها
در روزگاری که جنگ روایتها، عرصه ذهن و قلب جوانان را نشانه رفته، هنر مداحی به #سنگری_مؤثر بدل شده است. همانگونه که در بیانات امام جامعه تأکید شد، مداحی امروز تنها برای اشک نیست؛ بلکه «ادبیات مقاومت» است. شعر و نوحه، با زبان گویای خود، سلاحِ روشنگری در این میداناند.
۳. پیوند با حوزههای علمیه؛ عمقبخشی به محتوا
نکتهای راهبردی در این سخنان، اشاره به ظرفیت بیبدیل حوزههای علمیه است:
«خوشبختانه امروز فضلای زیادی در حوزههای علمیه داریم که در این زمینهها کار کردهاند، فکر کردهاند، محصول دارند و جامعهی مداح کشور میتواند کاملاً از آنها بهرهبرداری کند.»
این #پیوند_طلایی میان معارف ناب دینی و هنر مردمی، مداحی را از سطح احساسی صرف، به مکتبی سیار و پویا ارتقا میدهد.
۴. هشدار؛ پاسداشت اصالت!
در این مسیر، هشداری جدی نیز همراه است:
«مراقب باشید آهنگهای دوران طاغوت راه پیدا نکند...»
هیأت باید #هویت مستقل و اصیل خود را پاس دارد و از تقلید قالبهای وارداتیِ نامربوط ــ آنگونه که رهبری اشاره فرمودند ــ بپرهیزد.
۵. هیأت؛ پاتوق زنده معنویت
در عصرِ سیطره فضای مجازی و رسانههای بیگانه، هیأتهای ما هزاران رسانه زنده، خودجوش و اثرگذارند. هر هیأت، یک «مدرسه سیار» است که میتواند نسل جوان را با حقایق جاودان و معارف ناب اسلامی پیوند زند.
گاهی یک شعر ساده و نافذ، از انبوه سخنها #ماندگارتر میشود. بیایید این میراث مردمی را ــ با همه ظرفیتش ــ جدیتر از همیشه ببینیم و برپا داریم.
✍🏻 #مصطفی_محجوب
▫️@MAHJOB_IR
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«لامصب زور که نیست!» (حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴) قسمت دوم «
«مهدی بُراق و مصطفی قبراق»
(حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
قسمت سوم
حالا که اینها را مینویسم، تصاویر دیدار بیرون آمده و بازخوردهای خودش را داشته، حاج شیخ #مهدی_اشرف دیده و پیام داده:
«اینجوری که امروز داشتی تند تند و با جدیت مینوشتی با اون همه کاغذ، فکر کنم یادداشت دیدار امسال سی-چهل قسمت بشه! 😁😄😂»
▫️
اما خب، ما هنوز به بیت نرسیدهایم و در جاده هستیم!
برای نماز صبح میخواهیم «هفتآسمان» توقف کنیم که میبینم چند اتوبوس ایستاده و جمعیت سرریز شدهاند به سمت مسجد... به #محمد میگویم برویم بعدی؛ ظاهراً جماعتی هستند که از قم راهی دیدار هستند... نمیدانم چرا اینطور مواقع احساس میکنم همه دارند به همان مقصدی میروند که ما میرویم!
جایگاه بعدی، جایگاه «فاطمیه» است، متأسفانه کثیفترین جایگاه خدماتی، پر از سگهای ولگرد...
هوا به شدت سوز دارد، سگکش است، به #محمد میگویم در این سرما، سگ را با نبشی بزنی، بیرون نمیاد!
▫️
ساعت کمی از ۷ گذشته که میرسیم سر خیابان شهید #فریبرز_کشوردوست_مقدمنیا... از ماشین پیاده میشویم و پاورچین میرویم سمت خانه امیدمان، بیت رهبری...
وسط کشوردوست، به فاطمه میگویم شما بمانید من بروم کارتتان را بگیرم و بیاورم...
از دور حاجآقای #خانجانی را میبینم که کارت عوامل اجرایی بر گردن دارد و مشغول مدیریت میدان است، آنسو حاجآقای #هدایت، منتظر حاجآقای #دانایی است، میگوید کارتش دست ایشان است...
کمی دورتر هم #سیدرضا_جدا مهمانان بسیج را رتقوفتق میکند، از دور سلاموعلیکی میکنیم...
#میثم هم کلاه بالاپوشش را کشیده سرش و مشغول توزیع کارتها و تماس و پاسخگویی مهمانان خودمان است... همین که میبیندم کارت خانواده را جدا میکند، کف دستش میگیرد و هنگام دستدادن میگذارد کف دستم...
سریعتر میروم که کارت را برسانم، اما آنجا که از هم جدا شدیم، نیست! هرچه اینور و آنور را نظر میاندازم، خبری نیست، از نیروی پلیسی که آنجا ایستاده سؤال میکنم... میگویم شما کسی را نگفتهاید از اینجا برود؟
گوشی را هم که گفتم بگذار در ماشین... حیران شدهام...
بدجایی هم هستم، دقیقاً در مسیر آمدن مهمانان... حالا #احمد_پناهیان رد میشود، حاج #مصطفی_خورسندی میآید... میپرسد لیستها آماده شده و راه میدهند داخل؟ شیخ #مهدی_گودرزی هم با همراهانی میرسد...
جمع اساطین قمی هم از راه میرسند، حاج #عباس_حیدرزاده، حاج #غلامرضا_فلاح و حاج #علی_صادقی و...؛ عرض ادب میکنم، #حاج_عباس با لحن شیرینی میگوید «حالواحوال میکنیم که نام ما رو هم در یادداشتها بیاورید!»
#علی_امیدواریان همراه آقا #وحیددستجردی با هم میآیند... میگویم بهبه خوشتیپها! شما باید از درب اختصاصی خوشتیپها بروید داخل... دقت میکنم محاسن #وحید پرتر از همیشه است و پیراهن مشکی بر تن دارد... سؤال میکنم و شرمنده میشوم... همشیرهشان به رحمت خدا رفته بوده و من هم بیخبر...
از مواجهه با امواج مهمانان خودم را کنار میکشم تا ببینم چه خاکی را باید اَلَک کنم... چارهای نیست، راهیِ درب خیابان فلسطین میشوم، #میثم هم آمده اینور، میگوید کارم فعلاً آنطرف تمام شده... اینجا هم خبری نیست، میروم سمت درب ویژه بانوان، آنجا هم نیست... یک دور کامل طوف بیت میکنم تا بالاخره میبینم مظلومانه گوشهای زیر دیوار ایستاده... آنجا که از هم جدا شده بودیم، پشت سرم آمده و من ندیدهام...
▫️▫️▫️
محوطه اطراف بیت همینطور دارد شلوغ و شلوغتر میشود... افراد و گروههای مختلفی را میبینم که ذکر نام تمامیشان ملالآور میشود...
اینسو #کریم_عبدالملکی و #مهدی_ترکاشوند کنار هم ایستادهاند... #مهدی بُراق است... میدانم جزو آنهایی است که دقیقه نود، به ناچار از «لیستی» به «ویژه» منتقل شدهاند... توقعش را نداشته، خصوصاً بعد از درخشش سال گذشته در بیت...
#مصطفی_مروانی هم میرسد... سرحال و قبراق است و برای اجرا خوشتیپ کرده...، مثل همیشه گرم است و با همه حالواحوال میکند...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
«شناخت جایگاه هیأت بهعنوان کانون مقاومت»
در قرارگاه شبکه قرآن و معارف سیما
برنامه قرارگاه مدتی است به ابعاد گوناگون و جایگاه هیأت در جامعه اسلامی میپردازد.
قرارگاه این قسمت را با موضوع «هیأت کانون مقاومت» تقدیم علاقهمندان میکند.
مهمانان گفتوگوی امشب:
▫️#رحیم_آبفروش؛ دبیر جامعهایمانیمشعر
▫️#ابوذر_بیوکافی؛ ستایشگر اهلبیت(ع)
#قرارگاه شنبه۲۲آذر(امشب)، ساعت ۲۱
از شبکهقرآنومعارفسیما پخش میشود(انشاءالله).
🌐 https://qurantv.ir
☎️ 021-27868000
☎️ 162
▫️@qtvirib
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«مهدی بُراق و مصطفی قبراق» (حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴) قسمت
«رقابت برای «چیدهشدن» و نه «چیدن»...»
(حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
قسمت چهارم
از قم که راه افتادیم نیت کرده بودم، دمدرب توقف نکنم و سریعتر بروم داخل... اما این وسط اتفاقاتی میافتد که... اولیاش کارت حاج خانم بود...
لابهلای جماعت #حمید_عسکری، مداح روشندل کرمانی، دنبال کارتش میگردد، صدای من را که میشنود، میشناسد و به نام صدا میکند... بهش گفتهاند کارتش دست ماست... میگویم صبر کند تا بررسی کنم به #میثم و #کاظم زنگ میزنم، دست بچههای ما نیست... به حاجآقای #خانجانی و حاج #حسین_هوشیار میگویم، احتمال میدهند دست بچههای «رزمندگان» باشد... میگوید هوا سرد است و پاهایش تاب سرپاایستادن ندارد... بالاخره معلوم میشود کارتش کجاست و راهی میشود... اما از آن درب دیگر!
▫️▫️▫️
امسال ماجرای دیگری که داریم، این است که فقط «لیستی»ها از درب کشوردوست میروند داخل و «ویژه»ها هم باید از درب فلسطین وارد شوند... این خلافعادت، خودش قصه را تشدید و تسریع میکند، اگر هر دو گروه از همین درب وارد میشدند، چالش به موقف بعدی منتقل میشد، اما اینبار همین ابتدای کار، گربه را دم حجله کشتهاند و از همین ورودی اول، ماجرا داریم...
▫️
کسی که یکبار جلو نشسته، عادتاً توقع دارد اگر پیشرفت نمیکند و جلوتر نمیرود! حداقل از همان جای قبلی عقبتر نرانندش، با همین ذهنیت، عقبتررفتن از جای سال گذشته را نوعی تنزل و عقبافتادگی و... تصور میکند...
افرادی که سالهای اخیر اجرا داشتهاند و از قضا خوش هم درخشیدهاند، شاید این تصورشان قویتر و توقعشان جدیتر هم باشد...
▫️▫️▫️
جماعتی از بچههای لبنان و بحرین، مثل همیشه با هم میرسند... وسط شلوغیهاست، فرصت نمیکنم دقیق ببینم، #اکرف هست، #حسین_خیرالدین و #حسن_عمیص و #سیداحمد_الموسوی را هم یادم هست...، اما بیش از این بودند...
حاج شیخ #جواد_محمدزمانی، شیخالشعراء هیأت که این چندسال اخیر به نوعی میزبانی معنوی این جماعت را بر عهده دارد، انگار منتظرشان بوده باشد، میرود استقبالشان تا با دردسر کمتر و احترام بیشتری وارد بیت شوند...
▫️
#آقانریمان اینسو با عدهای مشغول گفتوگو است، گُلهگُله جمعهای مختلفی، اینسو و آنسو از ستایشگران شکل گرفته...، این دیدار همهاش برکت است، حتی همین جلسات سرپاییِ حاشیه دیدار که گاه سالی یکبار و فقط در همین زمان و همین مکان رخ میدهد.
▫️
یک آمبولانس میآید برود داخل، یک نفر میگوید #مهدی_رسولی هم آمد، آمبولانس پوشش است!
▫️
میروم که دیگر بروم داخل، اما نمیتوانم... باز هم نمیشود که بشود... احساس میکنم میشود دمدرب مفید بود و کاری کرد...
جماعتی پشت درب ازدحام کردهاند، دو نیروی جوان هم دوطرف درب را چسبیدهاند و مراقب هستند کسی خارج از لیست، وارد نشود. در این بین #اسلام_میرزایی را میبینم که پشت درب مستأصل است، گفتهاند اسمش در لیست نیست و راهش ندادهاند! دارد زنگ میزند اینور و آنور که چه کند... میگویم آقاجان! ایشان خودش باید اجرا کند در جلسه، در لیست نیست؟ این چه صیغهای است! جَلدی میروم پیش #خانجانی و میآورمش دمدرب... لیستی هم در دست اوست... از روی لیست، در بخش اجراکنندگان اسم #اسلام را نشان میدهد... کمی تعلل میکنند، آنطرف هم دائم حاجآقای #خانجانی را میکشند، خلقالله دنبال کارتهایشان هستند، حاجآقا به ناچار برمیگردد، اما لیست دست من میماند، حالا من آنطرف نردهها کنار آن دو جوان ایستادهام! به هر طریقی هست #اسلام را راهی میکنم...
▫️▫️▫️
همان که عرض کردم، آنها که کارت ویژه دارند، طبق عادت سالهای پیش آمدهاند که از درب کشوردوست وارد شوند، اما وقتی مخالفت تیم حفاظت را میبینند و بهشان گفته میشود بروند درب فلسطین، ابتدا مقاومت میکنند و گمان میکنند متوجه نشدهاند، محکمتر میگویند ما «ویژه» هستیم، آنها هم میگویند میدانیم، اما درب فلسطین! تازه میفهمند «از ما ویژهتر» هم هست، بدجوری دمغ میشوند... کاش میشد بساط این مسأله را از دلها برچینیم... کاش رقابت برای «آخر مجلس» بود، برای «چیدهشدن» و نه «چیدن»، برای «فداشدن»، برای «شهیدشدن»، کاش همچنان دعوا سر «سربند یافاطمه» بود...
البته مطمئنم اگر نگویم همه، قریببهاتفاقِ این جمعِ شیدا و عاشقپیشه، درصدد نظاره رخسار ماه هستند، تلاششان برای «دیدن» است و نه «دیدهشدن»... اما کاش همینقدر که زور میزنیم برای دیدن صورت آقا، تلاش کنیم برای فهمیدن سیرت آقا و عمل به سیری که ترسیم کردهاند...
▫️
ساعت از ۲۳ گذشته و در راه برگشت از برنامه «قرارگاه» هستم، اما یادداشتها هنوز پشت دربهای بیت، گیر کرده...، دعاکنید راهمان دهند...
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
ققنوس
«رقابت برای «چیدهشدن» و نه «چیدن»...» (حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب
«دعوتنامههای خوشگلی که صنّار نمیارزد!»
(حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۴)
قسمت پنجم
این کلمات رسالت خودشان را بر عهده دارند، قرار است، یا بهتر بگویم امید است این دیدار را با حداکثر جزییات و دقایق و ظرایفش روایت کنند، نه فقط برای امروزمان که برای فرداهای دورتر...
نه اینکه مثل امروز، نتوانیم حتی یک فهرست جامع از اجراکنندگان این سالها مرتب کنیم!
این روایت، رسالت خودش را بر دوش میکشد، خاصیت روایت، همین است که دست دل تو را بگیرد و با خود همراه کند، ببرد در دل واقعه، آنگونه که انگار خودت آنجا بودهای... خودت دیدهای...
و این منافاتی ندارد با بررسی و بازخوانی و تحلیل و مأموریتگیری از بیانات آقا در دیدار...
این را همین ابتدا، قبل از ورود به بیت، خواستم عرضه کنم که کسی بابت رودهدرازیهایم مؤاخذه نکند...
شاید هیچ دیدار دیگری در طول این سالها، با این جزییات ثبت و ضبط نشده باشد و خدا را از جهت این توفیق شاکرم... دعا کنید این یادداشتها تا سرمنزل مقصود برسند... بعونالله...
▫️▫️▫️
برمیگردیم به پشت نردههای درب ورودی...
برای ادامه حضور در این موقعیت، چارهای ندارم جز اینکه رویم را سفت کنم و ژست مسؤولان اجرایی مراسم را بگیرم، مخصوصاً که حالا یک لیست هم دست من است! انگار با همین لیست، قدرت گرفتهام! مثل بچههایی که قدیمترها برای گشتزدن، یکی از این تلفنهای بیسیم را به نحوی که آنتنش بیرون باشد، میگذاشتند لای روزنامه و میرفتند سراغ کِیس موردنظر!
قرار بود لیستها واحد باشد و ملاک عمل همه موقفها...، اما تازه متوجه میشوم که ایدادبیداد! این لیست با لیست حفاظت یکی نیست و شمارهها و صفحات و... هیچ شباهتی به هم ندارند!
حالا نه لیستی که دستم هست، ربطی به لیست آنها دارد و نه مثل سایر عوامل، کارتی بر گردنم آویزان است و نه کارتی برای معرفی دارم... در همین حیصوبیص یکی از آن دو جوان پشت درب، کارت شناساییام را میخواهد، کارت ملیام را درمیآورم، لبش را کج میکند و نیمخنده تمسخرآمیزی نشانم میدهد که این کارت نه!
میگوید کسی که میخواهد دیگران را احراز کند، اول باید خودش احراز شده باشد، حرفش منطقی است! اما چه کنم؟!
در لیست اسم خودم را نشان میدهم و با کارتملیام تطبیق میدهم، اما محلی نمیگذارد، یک پاسداری که ظاهراً اینها از او حرفشنوی دارند، هرچند همرسته حساب نمیشوند، آنسوتر بر امور نظاره دارد، میروم برای او همین استدلال را میآورم، قبول میکند!
به آن دو نفر میگوید افرادی را که این آقا معرفی میکند، تأیید هستند، فقط کارت شناساییشان را انطباق بدهید... هرچند یکیدرمیان عمل میکنند، اما گشایش خیلی خوبی است... نمیدانم چرا یکیشان همه تلاشش را میکند تا برایش احراز نشوم!
▫️▫️▫️
یکسری دعوتنامههای پرینتی خوشگلتر از معمول هم محترمانه در پاکت گذاشتهاند برای مدعوین لیستی که بندگانخدا مثل کارت دعوت عروسی با خودشان آوردهاند، اما نزد بچههای حفاظت، صنّار نمیارزد!
برخلاف این دعوتنامههای بیخاصیت، کارتهای دیگری بود که مجوز ورود آسان و سریع به بیت بود، از همین درب... اما نفهمیدم چه کارتی بود و به چه کسانی داده شده بود...
▫️▫️▫️
آنجا، آن هنگام، آنقدر شلوغ بود که نه میشد چیزی ثبت کرد و نه آن حجم ازدحام اجازه میداد، جزییات با دقت در ذهن بماند...
کمکم احراز لازم هم برای آن دو برادر جوان صورت گرفت و سرعت همکاریشان بیشتر شد، میدیدند که کار خودشان دارد تسهیل میشود...
تا جایی که امکان داشت، تلاش کردم کسی از لیست، معطل نشود یا حداقل کمتر معطل شود... دقیق یادم نیست، اما اگر اشتباه نکنم، #شهروز_حبیبی، حاج #اصغر_دوستی، #حمید_رمی و برخی دیگر را یاد دارم... #امیر_طلاجوران تپل و مهربان و دوستداشتنی، #امیر_نعیمی موقشنگِ خوشتیپ... #احد_قدمی، با همان محاسن پرپشت و اخم همیشگی... #یزدان_ناصری با شانههای افتاده و خضوع و نجابت کرمانشاهیاش، استاد #سنگری مظهر نظم و نزاکت هیأتی...
▫️
#عباس_طهماسبپور که او هم سال گذشته اجرای قابلی داشت، دمدرب مستأصل است، نه اسمش در لیست قرار دارد و نه کارت دارد، اما #سیدمظاهر پیامک داده که بیا و از درب کشوردوست هم بیا... بندهخدا با نجابت و کمی هم خجالت، گوشی را دست گرفته و پیامک #سیدمظاهر را نشان میدهد، اما نگهش میدارند و میگویند باید احراز شود!
#محسن_عراقی که آمد داخل، خواست کار #عباس را هم راه بیاندازد که نشد، منتظر بودند تا از #سیدمظاهر یا شخص دیگری، استعلام بگیرند.
شیخ #حامد_کاشانی میآید، با احترام و بدون پرسش و پاسخ وارد میشود...
#سیدرضا_نریمانی را هم با احترام استقبال میکنند، طلبه جوانی هم همراه #سید، بدون چونوچرا، عطف به #سید وارد میشود.
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2
هدایت شده از أحلیٰ | هیأت و نوجوان
💠 روایتها و آسیبهای هیأت و تربیت
❇️ ما روایتهای مختلفی از هیأت داریم:
🔸 روایت فتح و ظفر، که فریاد مظلومیت و پیروزی است.
🔸 روایت داخلی و خصوصی که باید در فضای متمرکزتر و صمیمیتر شنیده شود.
⚠️ در این میان، هیأت نیز مانند هر نهاد اجتماعی، گرفتار آفات خاص خود است:
🔹 ورود آسیبهایی بر تربیت، توسط برخی مداحان و منبریها بهجای هدایت صحیح.
🔹 ورود رفتارهای ناسازگار در برخی نشستها.
🔹 رسانهای شدن هیأت به شیوهای که جهتگیری تربیتی آن را تحتتأثیر قرار دهد.
🔹 استفاده نادرست از فناوری و تجهیزات رسانهای در جلسات.
👈 هیأت جایگاه امنی است برای تربیت و انس با اهلبیت(ع) و باید بهشدت مراقبت و صیانت شود.
✳️ ازاینرو، کار ما در دفاع و حفظ این سنگر، بسیار مهمتر و حساستر از گذشته شده است.
👤 #استاد_رحیم_آبفروش
💢 نشست أحلی۱، با موضوع: «هیأت، تربیت و نوجوان!»
🗓 اسفندماه۱۴۰۲
#احلی
#آسیبشناسی
#سخن_فانوس
⚜️ أحلیٰ | «دفتر تخصصی هیأتونوجوان»
@ahla_HeyatNojavan