حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت دوازدهم/یک)
«تغییر جغرافیای حسینیه امام»
بعد از نوشته قبلی، آقا #محسن_محمدی_پناه پیام داد:
«ظاهراً شاعر شعر(مسمط) اقای #محسن_سلطانی بود.»
گفتم:
«اما جایی بیان نشد، درسته؟»
نظر #محسن این نیست:
«من توی ذهنم هست که #حاج_احمد گفت اسم شاعر رو...
بیرون هم که اومدیم #امیر_کرمانشاهی رو با #محسن_سلطانی دیدم و یه خوشوبشی کردیم و یکی از دوستان از #محسن_سلطانی بابت شعر، مخصوصاً اون قسمت دبستانیها تشکر کرد...»
💠💠💠
#حاج_احمد با دو بیت که باز هم به گمانم از خودش باشد، به استقبال آخرین اجرا میرود:
«با مهر پاک حضرت زهراء که کیمیاست
دنیا بدان که این سخن از عمق جان ماست
ما در کنار رهبر حق ایستادهایم
ای اهل کوفه دوره تنهایی شماست»
بعد هم:
«قراره سرود رو زمزمه کنیم و یواشیواش به انتها...» آری، به انتهای اجراها میرسیم...
#حاج_احمد توضیح میدهد که شعر سرود از حجتالاسلام #محمدزمانی و نغمهپردازی آن کار #حمید_رمی و خود #علی_اکبر_حائری است...
چندسالی هست که شعر سرود دیدار را حجتالاسلام #محمدزمانی میگوید... سالهای قبلتر این زحمت بر عهده استاد #غلامرضا_سازگار بود...
ظاهراً جایی برگه سرود، مثل سالهای گذشته، پخش شده، اما من ندیدهام، برگه را از نفر مجاورم میگیرم...
#علی_اکبرحائری همین که میگوید:
«بسم الله الرحمن الرحیم»
یک نفر با صدای زمختی داد میزند:
«سلامتی آقا صلوات!»
#علی_اکبر هم همراه جمعیت صلوات میفرستد و آغاز میکند:
«شب آیات سوره فردا شد
باغ از جلوه صد چمن معنا شد
هر ابری به برق ادراک خود
بارانی به مقدم زهراء شد
ای شکوه بیهمتا! یا فاطمةالزهراء
ای کران ناپیدا! یا فاطمةالزهراء
ای فراتر از فردا! یا فاطمةالزهراء»
ویژگی سرود امسال این بود که هوشمندانه به نحوی سروده شده بود که بخشهایی را مداح میتوانست تکخوانی کند، اما بخشهایی هم بود که حتماً باید جمعیت همخوانی میکردند، مانند همین «یا فاطمةالزهراء» پایان بند اخیر یا «بالروح، بالدم...»های پایان هر فراز...
«ای... عطری که بهشت پیغمبر دارد
قرآن، مدح تو به صد دفتر دارد
«انا اعطیناک الکوثر» دارد
هستی سرشار، از جام اعطینا
بالروح بالدم لبیک یازهراء
بالروح بالدم لبیک یازهراء»
سرود در چهار فراز سروده شده و هر فراز با «بالروح، بالدم...» پایان مییابد...
«قرآن، متن و فاطمه تشریحش
خلقت چون قصیده او تلمیحش
عالم چون کلاف سر در گم بود
بی اعجاز رشته تسبیحش
ای صبحِ به تن جوشن! یا فاطمةالزهراء
ای مشرقِ جان روشن! یا فاطمةالزهراء
ای باغترین گلشن! یا فاطمةالزهراء
ای... شوقت بر لب حسین با یا اماه
ای با مرتضی در این مقصد همراه
یا «نعم العون علی طاعة الله»
ای زن! از تو شأن زن شد معنا
بالروح بالدم لبیک یازهراء
بالروح بالدم لبیک یازهراء»
جمعیت به نسبت خوب همراهی میکنند، #علی_اکبر هم با همان نازِ صدا سعی میکند نغمه را مدیریت کند، هرچند به نظرم یکیدوجا نغمه از دستش خارج شد، یا حداقل با آنچه در جلسه کارشناسی اجرا کرده بود، متفاوت شد...
#علی_اکبر محجوب و مأخوذبهحیا است و برای اداره جلسه با همان نجابت، خیلی آرام، لابهلای جمعخوانیها گاهی یک «ماشاءالله»ی به جمعیت میگوید...
«باغ از لالهها مواسم دارد
با داغی به دل مراسم دارد...»
واژه «مواسم» اگرچه جمع «موسم» است اما به نظرم واژه متعارفی نیست، بهویژه برای سرود که کلاً جنبه عمومی بیشتری دارد...
«هر جا نامی از شهادت زندهاست
عطر یاد حاج قاسم دارد
ای صلابت منظوم! قاسم سلیمانی!
ای مقتدر مظلوم! قاسم سلیمانی!
راز تا ابد مکتوم! قاسم سلیمانی!...»
این «قاسم سلیمانی»ها را هم جمعیت با بغضی حماسی تکرار میکنند...
«ای... جان تو فدای رهبر از آغاز
شد عشق خمینیات بال پرواز
حک بر سنگ قبر تو نام «سرباز»
یادت در جان هنگام هم عهدی
بالروح بالدم لبیک یا مهدی
بالروح بالدم لبیک یا مهدی»
فراز آخر را که #علی_اکبر شروع میکند، جمعیت از انتها همه ایستادهاند...
برخی هم در حال حرکت و راهیافتن به جلو... جغرافیای حسینیه برای آغاز صحبتهای آقا، در حال تغییر است!
«برپا شد دوباره محشرمحشر
در میدان سواره لشکرلشکر
ای قدس شریف! النصرالنصر
ای صهیون دون! خیبرخیبر
بر عهد نخستینم، من یار فلسطینم
بر سنت دیرینم، من یار فلسطینم
با جهاد تبیینم، من یار فلسطینم...»
این «من یار فلسطینم...» را جمعیت با همه انرژی ادا میکنند...
«ای... راه سربلند طوفانالاقصی
میبینی رهایی خود را فردا
از چنگال اسراییل و آمریکا
آمد وقت فتح بدر و خیبر
بالروح بالدم لبیک یا حیدر
بالروح بالدم لبیک یا حیدر»
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲
(قسمت پایانی)
«با حاج سعید در فِدِرا»
خبر واقعه کرمان بین جلسه میپیچد... در هالهای از غم و ابهام و اضطراب جلسه ادامه دارد... خبر #عادل که میرسد، غم و اندوه مضاعف میشود، اگرچه در آن لحظه خیلیها هنوز نمیشناسندش... همه شیرینی دیدار و شادی روز میلاد به هم میریزد... اخبار و آمار ضدونقیض به طور طبیعی تا چند ساعت اول بعد از واقعه، ادامه دارد...
💠💠💠
یکی میگوید یادتان هست! روز شهادت حاج قاسم هم الیالحبیب داشتیم... راست میگوید... و چه روز عجیبی بود... چه نماز صبحی بود، صبحی که دقایقی قبل از هنگامه اذان، آن خبرِ همچنان باورنکردنی در رسانهها منتشر شد... در مسجد سرچشمه بودم... نفهمیدم نماز را چگونه به پایان رساندم...
💠💠💠
به هر ترتیب این نشست هم به پایان میرسد و بچهها راهی میشوند، عده کمتری صبر میکنند تا اذان بشود، نماز مغرب را بخوانند و بعد بروند... ما هم که به رسم ادب باید صبر کنیم تا آخرین نفر... همه رفتهاند، من ماندهام و حاج #سعید_حدادیان و #محسن_محمدی_پناه...
از درب ساختمان بیرون میزنیم، در حالیکه هر کداممان یکی از این زیلوهای سجادهای که دستپخت جدید #ماهد است، مانند موشک دوشپرتاب استینگر، به یادگار از این جلسه در دست داریم...
#حاج_سعید قصد خانه را دارد، میگویم ماشین من هست، اما کمی پیادهروی دارد، قبول میکند... سهنفری، پیاده راهی میشویم... خیابان دانشگاه را تا جمهوری بالا میرویم و بعد هم به سمت شرق، دو ضلع مستطیل را پیاده گز میکنیم تا به ماشین برسیم... #حاج_سعید در راه از دیدار میگوید، از اجراها، از خاطرات، از اساتید، از... بیوقفه و پرجذبه با همان صدای حجیم و لهجه تهرانی.
در این بین با #محمدحسین تماس میگیرد و با لحن پدرانه، به گمانم از نبودنش گلایه میکند و گزارشی از دیدار میدهد. رابطه پدرپسریشان همیشه برایم جالب توجه بوده... همین که امثال #حاج_سعید فرزندشان را در طریق پدر حفظ کردهاند جای ستایش دارد، ولو در سبک و سیاق دیگری...
💠💠💠
سوار ماشین میشویم، روی نقشه نزدیکترین نقطهای که به خانه #حاج_سعید به ذهنم میرسد، خانه مداحان است، در راه مقصد را میزنم و حرکت میکنیم...
تلفنش زنگ میخورد، #حمید_رضوانی است، تحلیل خودش را از دیدار ارائه میدهد، صدایش کموزیاد به گوش میرسد، #حاج_سعید بخشی را میپذیرد و بخشی را هم نه...
میرسیم به سر خیابان #مشکی، میگوید بپیچ سمت راست و روبهروی خیابان استقلال میگوید همینجا بزن کنار... در بهت و حیرت در #ساندویچی_فِدِرا مهمانمان میکند! از این ساندویچیهای قدیمی که باید گوشه مغازه، روی لبه چوبی کنار دیوار، سرپا نوشجان کنی!
بعدتر #مرتضی میگوید #فدرا معروفترین ساندویچی محله فخرالدوله تا سرچشمه است؛ #حاج_سعید چنان با آبوتاب از کیفیت فدرا تعریف میکند که احساس میکنی در بهترین رستوران تهران، قرار است باکیفیتترین غذای آن شب را میل کنی...
سه عدد یونانی سفارش میدهد و تا ساندویچها آماده شوند، یک پرس سالاد اولویه هم دستگرمی میگیرد تا در این فاصله، بیکار نمانیم! معلوم است زیاد به اینجا رفتوآمد دارد، با بچههای مغازه، کَل آبی و قرمز راه میاندازد و فضا را دست میگیرد...
💠💠💠
هنگام خروج، #حاج_سعید چند ساندویچ را هم که برای خانه سفارش داده میگیرد و سوار ماشین میشویم...
به سمت منزل، باید برویم سمت مجلس و از پایین دور بزنیم، حاج سعید میگوید هفت شهید مجلس را طواف میکنیم...
از آنجا به سرچشمه میروم، مراسم بزرگداشت روز زن و میلاد حضرت زهراء(س) است... داخل تالار که میشوم، #سیداحمدعبودتیان که روی سن میکروفوندردست مجلس را اداره میکند، همین که چشمانش به درب میافتد، با تسلیت شهادت #عادل خیرمقدم میگوید...
برگزیدگان مهرواره هم نرمنرمک از دیدار رییس مجلس برمیگردند به سرچشمه و برخی وارد تالار میشوند، #علی هم میرسد... همان انتهای تالار در عوالم خودم هستم، #مرتضی یکطرف و #علی هم طرف دیگر نشستهاند... عجب روز عجیبی بود...
از صبح که در خیابان کشوردوست با خانواده خداحافظی کردیم، تا الآن ندیدمش، مثلاً روز زن بوده...
💠💠💠
از همان روز گفتوگوها درباره دیدار گرم است، در جمع همرزمان هم نظرات مختلف است:
#جواد_قربانپور:
«افول اجراها امروز در بیت رهبری تأسفبار بود، تأسفاً شدیداً.»
#سیدرضا_نریمانی:
«به نظرم دیدار امسال اتفاقاً خیلی خوب بود، طلایی بود، هم اجراها و هم سرود همخوانی.»
حاج #محمدرضا_بذری:
«...اجراها عالی بود، بهجز یکیدوتا اجرا، اشعار و مضمون در اوج بود...»
#محمدجواد_جامعی:
«...حیف که حلاوت این دیدار هم برای آقا و هم برای مداحان با قضیه کرمان تلخ شد.»
و میرویم تا سال بعد و دیداری دیگر... و تو تلاش میکنی شاید فیض دیدار امتداد بیشتری یابد...
تمام
✍️ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
ققنوس
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳ (قسمت سوم) «خرس قهوهای یقهدیپلما
حاشیهنگاری دیدار ستایشگران اهلبیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۳
(قسمت چهارم)
«بال و پرم میسوزد!»
بالاخره به هر ضرب و زوری هست از این مرحله هم عبور میکنیم، برای رفتن به بخش ویژه، کسی دعوتت نمیکند، باید کمی رویت را سفت کنی و خودت بروی جلو! امسال هم که ویژه را «الف» و «ب» کردهاند و به «ویژه-الف»
کارت ندادهاند، دردسرش برای مثل منی که نمیشناسندت بیشتر است، اسم و عکست را باید در برگهها جستوجو کنند و تطبیق دهند... پارسال در همین نقطه بود که دیگر راه ندادند و گفتند جا نیست، ویژه و عادی و الف و ب هم نداشت، همه را راهی درب انتهایی حسینیه کردند... اینبار هم اگر کمی دیرتر میرسیدم همان اتفاق تکرار میشد...
راهرویی درست کردهاند که به درب جلویی حسینیه ختم میشود... #مهدی_شریفیان هم ملحق میشود و با هم میرویم... در راهرو #امیر_طلاجوران ایستاده و منتظر کسی است... ورودی حسینیه، دکتر #محسنی را میبینم که در اوج شلوغی و فشار کارها، لبخند بر لب دارد و با احترام تعارف میکند به داخل...
▫️▫️▫️
وارد حسینیه که میشویم #علی_عشرتی و آقای #مقدسیان مشغول خیرمقدم و تشریفات ورودی و چینش محترمانه مهمانان هستند...، تقریباً از اینجا به بعد را دوستان میچینند... و البته همچنان دکتر #محسنی و #سید_مظاهر فرماندهان میدان هستند... راهنمایی میکنند و در ردیف جلویجلو، بعد از آخرین نرده در امتداد جمعیتی که تکیه زدهاند به نردهها مینشانندم... کنار #مهدی_کمانی، آنورش #حامد_خمسه نشسته و بعدش هم #مسعود_پیرایش... در همین امتداد، کمی آنطرفتر تقریباً وسط حسینیه، #سید_حسین_آقامیری و #محمدحسین_طبرستانی و #محسن_محمدی_پناه را میبینم که کنار هم نشستهاند...
این نردهها(داربستها) به ستونهای جلوی حسینیه تکیه کردهاند، داربستهایی را هم پشت این ستونها کشیدهاند، فعلاً فضای بین داربستهای قبل و بعد ستون به قاعده حدود یکمتر خالی است... جای ویژهای است که البته خالی نخواهد ماند!
▫️▫️▫️
مقابل جمعیت، سمت چپ حسینیه، دو ردیف صندلی عمود بر جمعیت چیده شده است؛ ردیف جلو، نفر اول #حسین_ستوده نشسته، کنارش حاج #علی_مالکی_نژاد، بعد هم سید #گل_ختمی که سال گذشته اجرا داشت و بعد هم حاج #اصغر_زنجانی، یکنفر هم کنار حاج اصغر هست که از بیرون حسینیه، همراهش بود...
شروع میکنم طبق روال سالهای گذشته، به سرعت نقشه هوایی حسینیه را بکشم، هرچند این ترکیب تا شروع سخنرانی، بلکه گاهی در حین سخنرانی بارها تغییر میکند... سرم را بالا میکنم، با خط خوش نستعلیق روایت «فاطمة مهجة قلبی» نقش بسته است...
▫️▫️▫️
در همین بخش پیشانی حسینیه، یکسو #ملک_پور و تیم عقیق مشغول ضبط مصاحبه و گفتوگو با مهمانان هستند، سوی دیگر هم #علی_رضوانی و تیم صداوسیما...، هرکدام مشغول شکار چهرهها هستند...
حاجآقای #باباخانی وسط شلوغی کارها و رفتوآمدها میبیندم و میآید جلو، حالواحوال میکنیم... هنوز دغدغهاش برادری است که اجرایش لغو شده... با تبوتابی تعریف میکند که حاجآقای #قمی حتی با #حاج_کاظم هم صحبت کرد، همه موانع رفع شد، جز یکی که نشد کاریاش کنیم...
سروکله #سید_بشیر_حسینی هم همراه #سعید_ستودگان پیدا میشود... سید و فرد دیگری که نمیشناسمش، لباس خاصی پوشیدهاند، شبیه لباس گروههای نمایش یا تعزیه...
همینکه چشمدرچشم میشویم، میآید جلو، میایستم و روبوسی میکنیم، حسابی احترام میکند و اصرار بر اینکه مصاحبهای کنیم، با جدیت امتناع میکنم و عذرخواهی... سید میرود برای ادامه مصاحبههایی که نتیجهاش شد همین مستند کوتاه و جذابی که از سیما پخش شد، من هم مینشینم سر جایم... نگاهی به صندلی خالی آقا میاندازم، با خودم میگویم اینقدر نزدیکی به آقا سخت است، بال و پرم میسوزد!
ادامه دارد...
✍️ #رحیم_آبفروش
▫️@qoqnoos2