eitaa logo
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
147 دنبال‌کننده
186 عکس
643 ویدیو
23 فایل
Ŧ 🔷ختم قرآن مجازے☀ فَاقْرَءُوا مَا تَيسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ مزمل/ 20 پس هرآنچه براے شما امڪان داردقرآن بخوانید. قال النبی(ص):«نوروا بیوتڪم بتلاوة القرآن » «نورانی ڪنیدخانه‌هاے خودرابا تلاوت قرآن ڪریم ». https://eitaa.com/joinchat/3671326949Cf91e492d6f
مشاهده در ایتا
دانلود
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان (داستان  واقعی جذاب) 💕عاشقانه‌اے براے تو💕 قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ ☘
داستان مذهبی واقعی و جذاب ❣عاشقانه اے برای تو ❣ هر روز یک قسمت در این کانال 👇 @Energy_pluas حتما دنبال کنید و برای دوستاتون فوروارد کنید 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر آن ڪه جانب اهل خدا نگه‌دارد خداش در همه حال از بلا نگه‌دارد حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست ڪه آشنا سخن آشنا نگه‌دارد دلا معاش چنان ڪن ڪه گر بلغزد پاے فرشته‌ات به دو دست دعا نگه‌دارد 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان (داستان  واقعی جذاب) 💕عاشقانه‌اے براے تو💕 قسمت_دوم: 👈 تا لحظه مرگ ☘
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه اے براے تو: قسمت سوم : 🔺آتش انتقام🔺 🌸چند روز پام رو از خونه بیرون نگذاشتم ... غرورم به شدت خدشه دار شده بود ... تا اینڪه اون روز مندلی زنگ زد و گفت ڪه به اون پیشنهاد ازدواج داده و در ڪمال ادب پیشنهادش رد شده ... ☂و بهم گفت یه احمقم ڪه چنین پسر با شخصیت و مودبی رو رد ڪردم و ... . ❣دیگه خون جلوے چشمم رو گرفته بود ... می‌خواستم به بدترین شڪل ممڪن حالش رو بگیرم ... . 🌷پس به خاطر لباس پوشیدن و رفتارم من رو انتخاب ڪردے ... من اینطورے لباس می پوشیدم چون در شان یڪ دختر ثروتمند اصیل نیست ڪه مثل بقیه دخترها لباس بپوشه و رفتار ڪنه ... . 🌼همون طور ڪه توے آینه نگاه می‌ڪردم، پوزخندے زدم و رفتم توے اتاق لباس‌هام ... گرون‌ترین، شیڪ‌ترین و زیباترین تاپ و شلوارڪ مارڪدارم رو پوشیدم ... موهام رو مرتب ڪردم ... یڪم آرایش ڪردم ... و رفتم دانشگاه ... . ☘از ماشین ڪه پیاده شدم واڪنش پسرها دیدنی بود ... به خودم می گفتم اونم یه مرده و ته دلم به نقشه اے ڪه براش ڪشیده بودم می‌خندیدم ... ✍ادامــه دارد... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ قطـره‌هاے ڪوچـڪ آب، اقیانوس بزرگ را مۍسـازند؛ و دانه هاے ڪـوچـڪ شن، ساحـل زیبا را ...     لحظـه هاے ڪوتاه شاید بۍاࢪزش بھ نظـر بـرسند، اما زنـدگۍ را مۍسازند؛ قدࢪ لـحـظھ ها ࢪا بدانیم ╭❣ ╰┈➤🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💛 مراقب افڪارت باش ڪھ گفتارت مۍشود مراقب گفتارت باش ڪھ رفتارت مۍشود مراقب رفتارت باش ڪھ عادت مۍشود مراقب عادتت باش ڪھ شخصیت مۍشود مراقب شخصیتت باش ڪھ سرنوشتت مۍشود❣ ╰┈➤🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° ✨داستان مذهبی دنباله دار👈 عاشقانه اے براے تو: قسمت سوم : 🔺آتش انتقام🔺
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان دنباله دار 💕عاشقانه اے برای تو(عشق علوی ،حب فاطمی ) این قسمت قسمت چهارم 👈من جذاب ترم یا؟؟؟ 🌹بالاخره توے ڪتابخونه پیداش ڪردم … رفتم سمتش و گفتم: آقاے صادقی، می تونم چند لحظه باهاتون خصوصی صحبت ڪنم … . 🍃🍃سرش رو آورد بالا، تا چشمش بهم افتاد … چهره اش رفت توے هم … سرش رو پایین انداخت … اصلا انتظار چنین واڪنشی رو نداشتم … . 🌹دوباره جمله ام رو تڪرار ڪردم … همون طور ڪه سرش پایین بود گفت: لطفا هر حرفی دارید همین جا بگید … 🍂رنگ صورتش عوض شده بود … حس می‌ڪردم داره دندون هاش رو محڪم روے هم فشار میده … به خودم گفتم: آفرین دارے موفق میشی … مارش پیروزے رو توے گوش هام می شنیدم … . 💓با عشوه رفتم طرفش، صدام رو نازڪ ڪردم و گفتم: اما اینجا ڪتابخونه است … . 💜حالتش بدجور جدے شد … الانم وقت نمازه … اینو گفت و سریع از جاش بلند شد … تند تند وسایلش رو جمع می ڪرد و می گذاشت توے ڪیفش … . 🌼مغزم هنگ ڪرده بود … از ڪار افتاده بود … قبلا نماز خوندنش رو دیده بودم و می دونستم نماز چیه … . 🌹دویدم دنبالش و دستش رو گرفتم … با عصبانیت دستش رو از توے دستم ڪشید … . 🌼با تعجب گفتم: دارے میرے نماز بخونی؟ یعنی، من از خدا جذاب تر نیستم؟ … . 🌷سرش رو آورد بالا … با ناراحتی و عصبانیت، براے اولین بار توے چشم هام زل زد و خیلی محڪم گفت: نه … . . ✍ادامــه دارد...... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° داستان دنباله دار 💕عاشقانه اے برای تو(عشق علوی ،حب فاطمی ) این قسمت
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📖داستان واقعی و دنباله دار 👈عاشقانه اے براے تو:➖ مرگ یا غرور؟؟؟ 😔غرورم له شده بود … همه از این ماجرا خبردار شده بودن … سوژه مسخره ڪردن بقیه شده بودم … . 🔹بدتر از همه زمانی بود ڪه دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت: 🔸اگر اینقدر بدبخت شدے ڪه دنبال این مدل پسرها راه افتادے، حاضرم قبولت ڪنم برگردے پیشم؟ … . 💥تا مرز جنون عصبانی بودم … حالا دیگه حتی آدمی ڪه خودم ولش ڪرده بودم برام ژست می‌گرفت … . 🍂رفتم دانشگاه سراغش … هیچ جا نبود … بالاخره یڪی ازش خبر داشت … گفت: به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن … . 🍂رفتم خونه … تمام شب رو توے حیاط راه می‌رفتم … مرگ یا غرور؟ … زندگی با همچین آدمی زیر یڪ سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود … اما غرورم خورد شده بود … . 😔پسرهایی ڪه جرات نگاه ڪردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می‌ڪردن و تیڪه می‌انداختن … . 🌷عین همیشه لباس پوشیدم … بلوز و شلوار … بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان …در رو باز ڪردم … و بدون هیچ مقدمه‌اے گفتم: باهات ازدواج می‌ڪنم … ✍ادامه دارد...... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ 🌼🍃🍃🌼🍃🍃🌼 داستان مذهبی واقعی و جذاب ☝️ ❣عاشقانه اے برای تو ❣ هر روز یک قسمت در کانال @Energy_pluas حتما دنبال کنید و برای دوستاتون فوروارد کنید 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° #قسمت_پنجم 📖داستان واقعی و دنباله دار 👈عاشقانه اے براے تو:➖ مرگ یا غرو
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° ✍داستان دنباله دار جذاب مذهبی   📝عاشقانه اے براے تو: ✍ این قسمت ((معامله)) 🌹خیلی تعجب ڪرده بود ... ولی ساڪت گوش می‌ڪرد ... منم ادامه دادم ... 😞بدجور غرورم شڪسته و مسخره همه شدم ... تو می خواے تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می‌خوام غرورم برگرده ... . ☘اینو ڪه گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توے چهره‌اش دید ... برام مهم نبود ... . 🌼تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الڪل دارے نمی‌خورم ... ☘با هیچ مردے هم حتی دست نمیدم ... 🚫فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم ڪه باهات بهم میزنم ... تو هم ڪه قصد موندن ندارے ... بهم ڪه زدم برو ... . 🌷سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سڪوت ڪرد ... همون طور ڪه سرش پایین بود ازم عذرخواهی ڪرد ... 🌺تقصیر من بود ڪه نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این ڪار رو نڪرده بودم ڪار به اینجا نمی‌ڪشید ... 🌼من توے ڪافه دانشگاه از شما خواستگارے می‌ڪنم. شما هم جلوے همه بزن توے گوشم ... . ☘براے اولین بار بود ڪه دلم براے چند لحظه براے یه پسر سوخت ... اما فایده‌اے نداشت ... 🌷 ماجراے ڪتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طورے ردم ڪرده بود حالا اینطورے فایده نداشت ... . 🌹خیلی جدے بهش گفتم: اصلا ایده خوبی نیست ... آبروے من رو بردے ... فقط این طورے درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم ڪه لیاقتم رو نداشت. 🌺 منم ولش ڪردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می‌ڪنیم ... . 👌اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ... ✍ادامـه دارد.... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ لحظه‌هاتـــون ‌‌زیباو سرشار از عاشقانه‌هاے ‌الهی 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آداب غذاخوردن را رعایت ڪنید: 🖍غذا را خوب بجوید و حجم غذای خود را تا می‌توانید ڪاهش دهید. 🖍از مصرف بیش از اندازه غذاهاے سنگین و غلیظ مانند ماڪارونی و آش رشته و لازانیا و پنیر پیتزا پرهیز ڪنید. 🖍 از درهم‌خورے و ریزه‌خوارے اجتناب ڪنید. 🖍از پرخورے و مخصوصاً مصرف زیاد غذاها نشاسته دار پرهیز ڪنید. 🖍بعد از صرف غذا، ڪمی در منزل راه بروید. 🖍بلافاصله بعد از غذا نخوابید. 💙 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستی گفت من رژیم دارم گفتم : شما وزن متعادلی دارید . نیاز به رژیم نیست او گفت : رژیم در تغذیه نیست رژیم تفڪر و رفتار است در این رژیم اجتناب می ڪنم از : ۱- افڪار منفی ۲-آدمهاے منفی مخرب و غیرسازنده ۳-ڪسانی ڪه لبخند را از من می گیرند. ۴-آنهایی ڪه باعث میشوند سایه غم و حسرت بر نگاهم چیره شود ۵-آنها ڪه باعث می شوند اعتماد به نفسم را از دست بدهم ۶- آنهایی ڪه چوب لاے چرخ زندگیم می گذارند او گفت :اگر یڪ ماه این رژیم را رعایت ڪنم ؛ کلی از بیماریهاے فڪرے و وسواسی من ڪم میشود و  ڪیفیت زندگی ام بالا میرود 💙 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° #قسمت_ششم ✍داستان دنباله دار جذاب مذهبی   📝عاشقانه اے براے تو: ✍ این قسم
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° قسمت_هفتم :داستان دنباله دار جذاب 📝(عاشقانه اے براے تو) ✍این قسمت (زندگی مشترک) 👝وسایلم رو جمع ڪردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... . 🍃به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ... جرات نمی‌ڪردم بهشون بگم چڪار می خوام بڪنم ... ما جزء خانواده‌هاے اصیل بودیم و دوست‌هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می‌بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... . 🌼اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و براے مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... ☘بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت ڪردیم ... تا نزدیڪ غروب ڪارها طول ڪشید ... 🌹 ثبت ازدواج، انجام ڪارهاے قانونی و ... . ☘اصلا شبیه اون آدمی ڪه قبل می‌شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می‌ڪرد ... اون حالت ڪنترل شده و بی‌تفاوت توے رفتارش نبود ... 🌷سعی می‌ڪرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می‌ڪرد تا از اون حالت در بیام ... . 🌿از چند ڪیلومترے مشخص بود حس گوسفندے رو داشتم ڪه دارن سرش رو می‌برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توے ذهنم میومد ... 🌼 و به خودم می‌گفتم فقط یه مدت ڪوتاهه، چند وقت تحملش ڪن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می‌بارید ... . 🌺شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی‌حوصلگی گفتم: صبر ڪن برم وسایلم رو بردارم ... . ☘خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی‌تونی وارد خونه من بشی ... . 🌷هنوز مغزم داشت روی این جمله اش ڪار می‌ڪرد ڪه گفت: برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدے ... ⚡️چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت: خواب‌هاے قشنگ ببینی ... و رفت ... . ✍ادامــه دارد.... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° لحظه هاتون زیبا و سرشار از عاشقانه های الهی 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افسوس بَرین عُمر گرانمایه ڪه بگذشت ما از سر تقصیر و خطا درنگذشتیم پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند ما شب شدو روز آمد و بیدار نگشتیم... 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° قسمت_هفتم :داستان دنباله دار جذاب 📝(عاشقانه اے براے تو) ✍این قسمت (زندگی
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° قسمت_هشتم :داستان دنباله دار مذهبی جذاب📝(عاشقانه‌اے برای تو) ✍این قسمت  ((معادله غیر قابل حل)) 🍂رفتم تو ... اولش هنوز گیج بودم ... مغزم از پس حل معادلات رفتارش برنمی اومد ... . 🍃چند دقیقه بعد ڪلا بیخیال درڪ ڪردنش شدم ... ✨جلوے چشم هاے گیج و متحیر مندلی، از خوشحالی بالا و پایین می پریدم و جیغ می‌ڪشیدم ... 🌿تمام روز از فڪر زندگی با اون داشتم دیوونه می شدم اما حالا آزاد آزاد بودم ... 🌷فردا طبق قولم لباس پوشیدم و اومدم دانشگاه ... با بچه ها روے چمن‌ها نشسته بودیم ڪه یهو دیدم بالاے سرم ایستاده ... 🌻بدون اینڪه به بقیه نگاه ڪنه؛ آرام و محترمانه بهشون روز بخیر گفت ... . 🌺بعد رو ڪرد به منو با محبت و لبخند گفت: سلام، روز فوق العاده اي داشته باشی ... . 🌹بدون مڪث، یه شاخ گل رز گذاشت روے ڪیفم و رفت ... جا خورده بودم و تفاوت رفتار صد و هشتاد درجه ایش رو اصلا درڪ نمی‌ڪردم ... . 🍂با رفتنش بچه ها بهم ریختن ... هر ڪدوم یه طورے ابراز احساسات می‌ڪرد و یه چیزے می‌گفت ولی من ڪلا گیج بودم ... 🌼یه لحظه به خودم می‌گفتم می خواد مخت رو بزنه ... بعد می‌گفتم چه دلیلی داره؟ 🍃من ڪه زنشم. خودش نخواست من رو ببره ... یه لحظه بعد یه فڪر دیگه و ... . 🌼ڪلا درڪش نمی‌ڪردم ... ✍ادامــه دارد.... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ لحظه‌هاتـــون ‌‌زیباو سرشار از عاشقانه‌هاے ‌الهی 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
C᭄‌زنـدگی بـا آیـه‌هاC᭄‌
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° قسمت_هشتم :داستان دنباله دار مذهبی جذاب📝(عاشقانه‌اے برای تو) ✍این قسمت 
•ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📝داستان مذهبی جذاب 💕عاشقانه ای برای تو:📝 قسمت_نهم 👈این قسمت ((حلقه)) ☀️نزدیڪ زمان نهار بود ... ڪلاس نداشتم و مهمتر از همه ڪل روز رو داشتم به این فڪر می‌ڪردم ڪه ڪجاست؟ ... 🍀به صورت ڪاملا اتفاقی، شروع ڪردم به دنبالش گشتن ... زیر درخت نماز می خوند ... بعد وسایلش رو جمع ڪرد و ظرف غذاش رو در آورد ... . 🌷 یهو چشمش افتاد به من ... مثل فنر از جاش پرید اومد سمتم ... خواستم در برم اما خیلی مسخره می‌شد ... 🍃داشتم رد می‌شدم اتفاقی دیدم اینجا نشستی ... تا اینو گفتم با خوشحالی گفت: چه اتفاق خوبی. می خواستم نهار بخورم. می خواے با هم غذا بخوریم؟ ... . 🌷ناخودآگاه و بی معطلی گفتم: نه، قراره با بچه‌ها، نهار بریم رستوران ... دروغ بود ... . ☘خندید و گفت: بهتون خوش بگذره ... . 🌷اومدم فرار ڪنم ڪه صدام ڪرد ... رفت از توے ڪیفش یه جعبه ڪوچیڪ درآورد ... گرفت سمتم و گفت: امیدوارم خوشت بیاد. می خواستم با هم بریم ولی ... اگر دوست داشتی دستت ڪن ... . 🎁جعبه رو گرفتم و سریع ازش دور شدم ... از دور یه بار دیگه ایستادم نگاهش کردم ... تنها زیر درخت ... . 🎀شاید از دید خانوادگی و ثروت ما، اون حلقه بی ارزش بود اما با یه نگاه می‌تونستم بگم ... امیرحسین ڪلی پول پاش داده بود ... شاید ڪل پس اندازش رو ... ✍ادامــه دارد...... •ღ•⇨ ↬  ↫ °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🇪 🇳 🇪 🇷 🇬 🇾 _🇵 🇱 🇺 🇦 🇸  ‎‎ ❅❅❅❅❅❅❅❅ لحظه‌هاتـــون زیبا و سرشار از عاشقانه‌هاے الهی 💙