181_58740775035094.mp3
2.55M
#داستان_قرآنی
#داستان_طالوت_و_جالوت
این قسمت:
امتحان نوشیدن آب
تفسیر آیه ۲۴۹ #سوره_بقره
✍ایمان به قدرت الهی انگیزه نبرد با دشمنان قدرتمند را بالا می برد
✍صبر و استقامت کلید پیروزی در مقابل چالشها
✍توکل به خدا راهی به سوی غلبه بر موانع
#تفسیراستادقرائتی
🌟📿 @qurani_ir 🌟📿
در آیات قبل برخورد،دولشکر حق (طالوت)با باطل(جالوت) بیان شد ...ادامه #داستان_قرآنی 👇
#داستان_قرآنی
حضرت ابراهيم از كنار دريايى مىگذشت، مردارى را ديد كه در كنار دريا افتاده و قسمتى از آن در آب و قسمتى ديگر در خشكى است و پرندگان و حيوانات دريايى، صحرايى و هوايى از هر سو آن را طعمهى خود قرار دادهاند.
حضرت با خود گفت:
ادامه داستان ....👇
زندگی به سبک قرآن
#داستان_قرآنی
#دستان_قوم_سباء
تمدن درخشانی که بر اثر کفران بر باد رفت:
«سبأ» نام سرزمين حاصلخيز يمن است. سبأ نام شخصيّت بزرگ منطقه بوده كه روى آن سرزمين گذاشتهاند
ماجرا بدین قرار است که آن قوم سباء توانستند با سد عظیمی که در میان کوههای مهم آن ناحیه بر پا کردند. سیلابهای فراوانی را که موجب ویرانی می گشت یا لااقل در بیابانها بیهوده تلف میشده در پشت آن سه عظیم ذخیره کنند و با ایجاد دریچه هایی در سده استفاده از آن مخزن عظیم آب را در مهار خود در آورند و سرزمینهای گسترده ای را زیر کشت ببرند
البته دو باغی که این آیات از آنها سخن می گوید. دو باغ معمولی نبود؛ بلکه یک رشته باغهای به هم پیوسته در دو طرف نهر عظیمی بود که از آن سد بزرگ آبیاری میشد
وبه قدری پربرکت بود که در تواریخ آمده اگر کسی سبدی بر روی سر میگذاشت و در فصل میوه از زیر درختان عبور میکرد آن قدر میوه در آن میریخت که بعد از مدت کوتاهی سبد پر می شد.
همچنین در میان آنها آبادیهای متصل و زنجیره ای وجود داشت. فاصله این آبادیها به اندازه ای کم بود که هر یک دیگری را می دیدند و به خاطر همین فواصل متناسب و حساب شده، از نظر حمله وحوش و درندگان بیابان یا سارقین و راهزنان در نهایت امنیت بودند؛ به گونه ای که مردم می توانستند و مرکب بی آن که به حرکت جمعی و استفاده از افراد مسلح احتیاج داشته باشند، بدون هیچ ترسی از جهت ناامنی راه یا کمبود آب و آذوقه به مسیر خود ادامه دهند.
این مردم ناسپاس اما در برابر آن همه نعمتهای بزرگ الهی که سرتاسر زندگانی آنها را فرا گرفته بود - مانند بسیاری از اقوام متنعم دیگر - گرفتار غرور و غفلت شدند و راه ناسپاسی پیش گرفتند و به دستورهای الهی بی اعتنا گشتند
یکی از تقاضاهای جنون آمیز آنها این بود که از خداوند خواستند که سفرهای آنها را طولانی کند؛ یعنی بین این قریه های آباد فاصله ای بیفتد و بیابان های خشک پیدا شود؛ به این جهت که ثروتمندان مایل نبودند افراد کم درآمد همانند آنها سفر کنند و به هر جا می خواهند بی زاد و توشه و مرکب بروند گویا راحتی و رفاه آنها را ناراحت کرده بود؛ همان گونه که بنی اسرائیل از «من» و «سلوی» دو غذای آسمانی خسته شدند و از خدا پیاز و سیر و عدس تقاضا کردند.
در بعضی از تواریخ آمده که موشهای صحرایی دور از چشم آن مردم مغرور و مست به دیواره آن سد خاکی روی آوردند و آن را از درون سست کردند ناگهان باران شدیدی بارید و سیلاب عظیمی حرکت کرد و دیوارهایی که قادر به تحمل فشار سیلاب ،نبودند یک مرتبه درهم شکست و آب بسیار زیادی که پشت سد متراکم شده بود، ناگهان بیرون ریخت و آن سرزمین را یکباره ویران کرد و به صحرایی خشک و بی آب و علف مبدل کرد و از آن باغ های خرم فقط چند درخت تلخ آراک و شورگز و اندکی درختان سدر به جای ماند. هنگامی که خداوند میخواهد قدرت نمایی کند، تمدنی عظیم را با چند موش بر باد میدهد تا بندگان به ضعف خود آشنا گردند و بـه هنگام قدرت مغرور نشوند.
🌟📿 @qurani_ir 🌟📿
๑💕🌸🌱๑
#جالب_است_بدانید
طایفه جن ایمان میآورند!
#داستان_قرآنی
وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنْصِتُوا ۖ فَلَمَّا قُضِيَ وَلَّوْا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ مُنْذِرِينَ /آیه ۲۹ احقاف
ترجمه: (به یاد آور) هنگامی که گروهی از جنّ را به سوی تو متوجّه ساختیم که قرآن را بشنوند؛ وقتی حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید و بشنوید!» و هنگامی که پایان گرفت، به سوی قوم خود بازگشتند و آنها را بیم دادند!
#داستان_کوتاه
رسول خدا صلّی اللّه علیه و اله از مکه به سوی بازار عکاظ در طائف آمد، و «زید بن حارثه» با او بود، به این منظور که مردم را به سوی اسلام دعوت کند، اما احدی به دعوت او پاسخ نگفت، ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلی رسید که آنجا را وادی جن مینامیدند، در دل شب به تلاوت قرآن پرداخت، جمعی از طایفه جن از آنجا میگذشتند، قرائت قرآن پیامبر صلّی اللّه علیه و اله را شنیدند، هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت آنها ایمان آوردند و به عنوان مبلغانی به سوی قوم خود رفتند، و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به محضر آن حضرت رسیدند، و آن حضرت صلّی اللّه علیه و اله تعلیمات اسلام را به آنها یاد داد، اینجا بود که این چهار آیه و آیات سوره جن نازل گردید
#نکته :
جن همانند انسان داراى عقل و تكليف و مسئوليّت و قدرت انتخاب و ارشاد همنوع خود است
🆔 : 👉 @qurani_ir 👈
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا...
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید/آیه ۶ حجرات
#داستان_قرآنی
بر اساس روايات متعدّد از طرق شيعه و سنّى، اين آيه درباره وليدبن عقبه نازل شده است.
زيرا پيامبر او را براى جمعآورى زكات از قبيله بنى مصطلق اعزام داشت، امّا از آنجا كه ميان او و اين قبيله در دوران جاهليّت، خصومتى شديد بود، هنگامى كه اهل قبيله به استقبال او مىآمدند، گمان كرد كه به قصد كشتن او آمدهاند. لذا جلوتر نرفت و نزد پيامبر بازگشت و خبر داد كه مردم از پرداخت زكات خوددارى كردهاند. پيامبر از اين خبر ناراحت شد و تصميم گرفت آنان را گوشمالى دهد. آيه فوق نازل شد و در مورد خبر فاسق دستور تحقيق داد.
روشن است كه فسقِ وليدبن عقبه، از ابتدا روشن نبود و گرنه پيامبر شخص فاسق را به عنوان نماينده خود جهت دريافت زكات اعزام نمىكرد، بلكه پس از دروغى كه وليد در مورد سرباز زدن قبيله بنىالمصطق از پرداخت زكات گفت، اين آيه فسق او را آشكار ساخت تا پيامبر و مؤمنان بر اساس خبر او عمل نكنند.
امام حسين عليه السلام در احتجاجى كه با وليد بن عقبه داشت فرمود: به خدا سوگند من تو را در دشمنىات با علىّبن ابىطالب عليهما السلام ملامت نمىكنم، زيرا خداوند، على را مؤمن و تو را فاسق خوانده است. سپس آيه فوق را تلاوت كردند.
🆔 : 👉 @qurani_ir 👈
#شأن_نزول
#داستان_قرآنی
در مورد نزول این آیه و سه آیه آمده است که: یکی از یهودیان به نام«شاس بن قیس» که پیرمردی تاریکدل و در کفر و عناد کم نظیر بود، روزی از کنار مجمع مسلمانان میگذشت، دید جمعی از طایفه «اوس» و «خزرج» که سالها با هم جنگهای خونینی داشتند، مجلس انسی به وجود آوردهاند، با خود گفت اگر اینها تحت رهبری محمد صلّی اللّه علیه و آله از همین راه پیش روند موجودیت یهود بکلی در خطر میافتد در این حال یکی از جوانان یهودی را دستور داد که به جمع آنها بپیوندد، و حوادث خونین «بغاث» (محلی که جنگ شدید اوس و خزرج در آن نقطه واقع شد) را به یاد آنها بیاورد.
اتفاقا این نقشه، مؤثر واقع گردید و جمعی از مسلمانان از شنیدن این جریان به گفتگو پرداختند، چیزی نمانده بود که آتش خاموش شده دیرین بار دیگر شعلهور گردد.
خبر به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله رسید، فورا با جمعی از مهاجرین به سراغ آنها آمد، و با اندرزهای مؤثر و سخنان تکان دهنده خود آنها را بیدار ساخت.
جمعیت چون سخنان آرام بخش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را شنیدند، سلاحها را بر زمین گذاشته، و دانستند این از نقشههای دشمنان اسلام بوده است، و صلح و صفا و آشتی بار دیگر کینههایی را که میخواست زنده شود شستشو داد.
در این هنگام چهار آیه نازل شد که در دو آیه نخست، یهودیان اغواکننده را نکوهش میکند، و در دو آیه بعد به مسلمانان هشدار میدهد 👇
آیات ۵ تا ۸ سوره منافقون
#داستان_قرآنی :
برای این آیات، شأن نزول مفصلی نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوۀ بنی المصطلق در سال ششم هجرت در سرزمین قدید، دو نفر از مسلمانان، یکی از طایفه انصار و دیگری از طایفه مهاجران، به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند. عبدالله بن ابی که از سرکردههای معروف منافقان بود، به یاری مرد انصاری شتافت و مشاجره لفظی شدیدی میان آن دو در گرفت. عبدالله سخت خشمگین شد و در حالی که جمعی از قومش نزد او بودند گفت: "به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان ذلیلان را بیرون خواهند کرد." منظور او از عزیزان، خود و پیروانش بود و از ذلیلان، مهاجران.
سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: "این نتیجهٔ بلایی است که شما به سر خودتان آوردید؛ این گروه را در شهر خود جای دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید. اگر باقیمانده غذای خودتان را به امثال این مرد نمیدادید، بر گردن شما سوار نمیشدند."
در این وقت زید بن ارقم که در آن زمان جوانی کمسن و سال بود، رو به عبدالله کرد و گفت: "به خدا سوگند، ذلیل و قلیل تویی و محمد (ص) در عزت الهی و محبت مسلمین است."
عبدالله گفت: "خاموش باش، تو باید بازی کنی ای کودک!"
زید بن ارقم خدمت رسول خدا رفت و ماجرا را نقل کرد. پیامبر (ص) کسی را به سراغ عبدالله فرستاد و فرمود: "این چیست که برای من نقل کردهاند؟"
عبدالله گفت: "به خدایی که کتاب آسمانی را بر تو نازل کرده، من چیزی نگفتم و زید دروغ میگوید."
پس از این ماجرا پیامبر دستور داد تمام آن روز و شب را لشکریان به راه ادامه دهند تا به مدینه رسیدند. زید بن ارقم از شدت اندوه و شرم در خانه ماند و بیرون نیامد.
قرائن البته صدق گفتار زید و کذب گفتار عبدالله را نشان میداد؛ ولی مصلحت ایجاب میکرد که پیامبر در ظاهر عبدالله را تکذیب نکند و در این مورد منتظر وحی الهی گردد.
در این هنگام، سوره منافقون نازل شد و زید را تصدیق و عبدالله را تکذیب کرد. پیامبر به زید فرمود: "ای جوان، خداوند سخن تو را تصدیق کرد و آیاتی از قرآن را در مورد آنچه تو گفته بودی نازل کرد."
هنگامی که این آیات نازل شد و دروغ عبدالله ظاهر گشت، بعضی به او گفتند: "خدمت پیامبر برو تا برای تو استغفار کند." عبدالله سرش را تکان داد و سخنان ناروایی گفت. در این هنگام، آیۀ «وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا... » نازل گردید.
زندگی به سبک قرآن
#داستان_قرآنی
1 تا 5 شأن نزول آیات:
در شأن نزول این آیات روایات زیادی در کتب تفسیر، حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است. از میان آنها، این روایت مشهورتر و مناسبتر است:
پیامبر الهی گاه نزد زینب بنت جحش، یکی از همسرانش، میرفت. زینب او را نگه میداشت و عسلی که تهیه کرده بود، خدمت پیامبر میآورد. این سخن به گوش عایشه رسید و بر او گران آمد. عایشه میگوید: من با حفصه (یکی دیگر از همسران پیامبر) قرار گذاشتیم که هر وقت پیامبر نزد یکی از ما آمد، فوراً بگوییم: «آیا صمغ مغافیر خوردهای؟»
مغافیر صمغی بود که یکی از درختان حجاز به نام عرفط تراوش میکرد و بوی نامناسبی داشت، در حالی که پیامبر مقید بود که هرگز بوی نامناسبی از دهان یا لباسش شنیده نشود و همیشه خوشبو و معطر بود.
به همین ترتیب، روزی پیامبر نزد حفصه رفت و او این سخن را به پیامبر گفت. حضرت فرمود: «من مغافیر نخوردهام، بلکه عسلی نزد زینب بنت جحش نوشیدم و من سوگند یاد میکنم که دیگر از آن عسل ننوشم؛ ولی این سخن را به کسی مگو.»
سرانجام آن زن این راز را افشا کرد و بعدها معلوم شد که اصل این قضیه توطئهای بوده است. پیامبر سخت ناراحت شد و این آیات نازل گشت و ماجرا چنان پایان یافت که دیگر این گونه کارها در درون خانه پیامبر تکرار نشود.
در برخی روایات نیز آمده است که پیامبر بعد از این ماجرا یک ماه از همسران خود کنارهگیری کرد و حتی شایعه تصمیم حضرت درباره طلاق همه آنها منتشر شد، تا جایی که آنها سخت به وحشت افتادند و از کار خود پشیمان شدند.
البته برخی از مفسران این شأن نزول و دیگر روایات در این باره را مورد انتقاد قرار داده و به نحوی به آنها اشکال کردهاند.
🆔️➺ @qurani_ir
زندگی به سبک قرآن
#تفسیرقرآن_برای_کودکان
آیه ۱۸۶ آل عمران
داستانی از صبر و تقوا
یک روز دور، مسلمانان از مکّه به مدینه هجرت کردند. اونها خانه و زندگیشون رو ترک کرده و به دنبال امنیت و آزادی ایمان به مدینه رفتند. 🏠➡️🌍 اما وقتی به مدینه رسیدند، مشکلات جدیدی شروع شد. مشرکان که نتونسته بودند در مکّه شکستخورده رو قبول کنند، حالا شروع کردند به آزار و اذیت مسلمانان. حتی اموالشون رو دزدیدند و به هر کسی که میرسیدند، آسیب میزدند. 😞💔
در مدینه هم، یهودیان از هیچ فرصتی برای بدگویی و اذیت مسلمانان دریغ نمیکردند. یکی از اونها، یک شاعر به نام کعب بن اشرف، زبانش خیلی تیز بود. این فرد هر روز با اشعار زهرآلودش پیامبر و مسلمانان رو مورد تمسخر قرار میداد، حتی به زنان و دختران مسلمان هم بیاحترامی میکرد و اونها رو موضوع شعرهای زشت و غزلسراییاش قرار میداد. 😡📝
مسلمانان خیلی ناراحت و آزرده خاطر شده بودن، اما با وجود همهی این سختیها، اونها هیچ وقت از صبر و ایمانشون دست برنداشتند. 🙏✨ به این فکر کردن که خداوند همیشه کنارشه و هیچ چیزی نمیتونه ایمانشون رو متزلزل کنه. در این بین، آیهای از قرآن به قلبشون آرامش داد: «تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا» یعنی هم صبر کنید، هم تقوا داشته باشید. 🕊️📖
در نهایت، وقتی کعب بن اشرف به حدی از وقاحت و بیشرمی رسید که دیگه هیچ چیزی نتونست جلوی رفتارهای شنیعش رو بگیره، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد که او از میان برداشته بشه. 🛑⚔️ مسلمانان با هم متحد شدند و این فرد رو بهطور قاطع از بین بردند.
این داستان یادآور این است که در سختیها و آزارها، اگر صبر و تقوا رو کنار هم بذاریم، ایمانمون قویتر میشه و خدا همیشه در کنارمون خواهد بود. 💪🌟
#داستان_قرآنی
🆔️➺ @qurani_ir
حقالناس یعنی خط قرمز خدا! 🚫
#داستان_قرآنی
#شأن_نزول
یه نفر از قبیله «بنی غطفان» بود
که برادر ثروتمندی داشت. 🏠💰
وقتی برادرش از دنیا رفت، او به
عنوان سرپرست، اموال برادرش
و یتیمهای او را به تصرف درآورد! 😞
وقتی برادرزادهاش بزرگ شد و
خواست حقش رو بگیره، این مرد زیر
بار نرفت. ⚖️ موضوع به پیامبر
مهربانی صلّی اللّه علیه و آله
رسید. 🕊️خدا آیهای ۲ سوره نساء
را نازل کرد که اون مرد رو بیدار
کرد! 💡 با شنیدن این آیه، به
اشتباهش پی برد و توبه کرد و
گفت:
اعوذ باللّه من الحوب الکبیر 🙏🌟
و اموال رو به صاحبش برگردوند. 🛡️💖
بیاید حواسمون باشه که حتی
یه ذره از حق دیگران نگذریم! 🤲✨