فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عنایت جالب امیرالمومنین (ع) به مجاهد لبنانی در خواب و کمک به موفق شدن عملیات
خاطره جالب استاد رحیم پور ازغدی از عملیات تاریخ ساز جهاد اسلامی لبنان علیه مقر تفنگداران نیروی دریایی آمریکا در بیروت
در ۲۳ اکتبر سال ۱۹۸۳ در بیروت حمله انتحاری نیروی جهاد اسلامی لبنان به مقر نظامیان آمریکایی و فرانسوی ۲۹۹ کشته بر جای گذاشت.
ابراهیم عقیل یکی از رهبران ارشد حزب الله لبنان که چند هفته قبل به شهادت رسید یکی از طراحان این عملیات بود.
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
🚨 مخوفترین موشک ایران
🚨 هنوز موشک خرمشهر۴ در عملیات وعده صادق ۱ و ۲ استفاده نشده است
#وعده_صادق3
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳 نحوه دست دادن(ندادن) عجیب و سخنان سنگین آیت الله جوادی آملی به پزشکیان توجه رسانه ها را به خود جلب کرد
همچنین در دیدار با آیت الله مکارم شیرازی ایشان نسبت به مسائل معیشتی بخصوص مسکن و عواقب گران کردن بنزین و همچنین برخی انتصابات حاشیه دار در دولت توصیه و تذکراتی به آقای پزشکیان داشتند
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
🔵 اگر سگ گرسنه ای به شما روی بیاورد و همراه شما نان و گوشت باشد، آیا با گفتن چخ، سگ میرود؟!
چوب هم بلند کنی فایده ندارد، او گرسنه است و چشمش به غذاست و دست بردار نیست، اما اگر هیچ همراه نداشته باشی، می فهمد چیزی نداری و میرود…
👈 شیطان هم در کمین انسان است؛ نگاهی به دل می کند اگر آذوقه اش که همان:
۱_ حب مال
۲_زر و زیور
۳_شهوت
۴_بخل
۵_حسادت و … در آن بود، همان جا متمرکز میشود و می ماند.
و اگر صدبار هم بگویی: اعوذبالله من الشیطان الرجیم فایده ندارد.
اما اگر طعمه و آذوقه اش، را دور کنی آنگاه می بینی با یک استغفار فرار میکند …
تا وقتی گناه را قلبا دوست داریم و خودمان را در موقعیت گناه قرار میدهیم :
نمیشود بنشینیم صحنه های مستهجن ببینیم و بگوییم پناه می بریم بخدا !! تو مجلس گناه بنشینیم و بگوییم پناه می بریم به خدا !! مثل اینکه خودت بیندازی جلو ماشین و بگویی پناه می برم به خدا !!
باید از موقعیت گناه فرار کنیم و به خدا پناهنده بشویم.
✍ ˝آیت الله شهید دستغیب (ره)˝
#پای_درس_استاد
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
🔹محسن رنانی از حامیان پزشکیان گفته : همین که دلار ۲۰۰ هزار تومان نشده معجزه است! (یعنی خدا رو شکر کنید)
👈🏻 این موجود دانشگاه و حامی پزشکیان کسی است که تا همین چند ماه پیش و در زمان دولت شهید رییسی از منتقدان دلار ۵۰ هزار تومانی بود. ولی چون حالا دولت متبوعشان سر کار است نه تنها منتقد دلار ۷۰ هزار تومانی نیست بلکه آن را دستاورد دولت میدانند!
غربگرائی نوعی بیماری است.
#دوستان_خودرابه_کانال.
#حرف_حساب_دعوت_کنید.
#جامعه_نیازمند_آگاهیست.
https://eitaa.com/harffe_hesab
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
🇵🇸راهـ ــ ــ صالحین 🇮🇷🛣️
🔹محسن رنانی از حامیان پزشکیان گفته : همین که دلار ۲۰۰ هزار تومان نشده معجزه است! (یعنی خدا رو شکر کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 محسن رنانی گفته :
همین که دلار ۲۰۰ هزار تومان نشده معجزه است! برای این حد از وقاحت همین گل مالی لازم است😂
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 دو کلمه حرف حساب.
همه حرفهای ما برای دوست و دشمن در همین چند جمله آقامون خلاصه شده است.
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
🔷 کسی ﺟﺮﺍﺕ این رو ﻧﺪﺍﺷﺖ که ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺍﯾﺮﺍﻥ سر یک ﻣﯿﺰ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ، اما ﻃﯿﺐ مینشست. ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ، ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ می خوﺍﺳﺖ مجلسی ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ، می گفت ﻃﯿﺐ...
🔷 یک ﺭﻭﺯ ﺷـﺎﻩ به طیب گفت ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ، ﺑﺮﻭ یه مجلس ﺭﻭ ﺧـﺮﺍﺏ ﮐﻦ. گفت کجا؟... ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟... ﺷـﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻓـﻼﻥ جا، ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ خمینی. ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ و گفت ﮐﯽ!؟... گفتی ﺳﯿﺪ ﻫﺴﺖ؟ ﺷﺎﻩ گفت ﺁﺭﻩ... طیب گفت ﻧﻪ ﻣﺎ نیستیم، ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍفتیم!.. ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ دستور میدهم شکنجه ات می کنند، می کشمت. طیب گفت ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ می کنی ﺑﮑﻦ ﻣﻦ ﺑﺎﻓﺮﺯﻧﺪ حضرﺕ ﺯﻫﺮﺍ (س) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘـﻢ.
🔷آنقدر شکنجه اش کردند که ﻃﯿﺐ هیکلی، لاغر لاغر شد ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ او را ﺍعدﺍم ﮐﻨﻦ، ﯾﮑﯽ گفت ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎمی ﺑـﺮﺍی ﺍﻣﺎﻡ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟... ﮔﻔﺖ ﻣﻦ سید روحالله رو نمیشناﺳﻢ ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ بگین، ﻃﯿﺐ گفت ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ... ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎم طیب روﭘﯿﺶ ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ، ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ طیب نیاﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣـﻦ ﻭ امثـال ﻣـﻦ ﻧـﺪﺍﺭﻩ، ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ رو ﺷﻔﺎﻋﺖ می کنه..
🔷ﺍﯾﻦ شد ﮐﻪ طیبی که ۶۰ ساﻝش بود ، ﻓﻘـﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫـﺮﺍ (س) ، لیاقت پیدا کرد کـه ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎی ﻗـﻢ ﺟﻤﻊ ﺷـﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ۶۰ ﺳﺎلش رو ﻗﻀﺎﺀ ﮐﺮﺩﻧﺪ😭...
📚کتاب شهدا و اهل بیت, ناصر کاوه
برشی از زندگی شهید طیب حاج رضایی
📝11 آبان سالروز شهادت طیب حاج رضایی و اسماعیل رضایی از مشاهیر آرمیده در آستان مقدس عبدالعظیم الحسني علیه السّلام گرامیباد.
#شهدا_شرمنده_ایم
راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
⭕️ دولت پوپولیست یعنی چی؟!
یعنی درحالی که طبق بودجه سال جدید، قراره همه چی گرون بشه وسفره مردم کوچیکتر بشه؛
قشر مرفه و۴ درصدی دولت ورسانه ای هاش با داغ کردن موضوعاتی مثل رجیستری و فیلترینگ برای مردم دغدغه سازی فیک و برای دولت دستاورد سازی میکنن!
واقعا رجیستری دغدغه چنددرصد جامعه ماست؟!
#لطفا_عضو_کانال.
#حرف_حساب_شوید.
#جامعه_نیازمند_آگاهیست.
https://eitaa.com/harffe_hesab
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
* 💞﷽💞
#مُشکین82
عماد توی روشویی کنار راهرو صورتش رو آب زده و زیر لب لاالهالااللهی گفت و از توی آینه با چشم غره مرجان رو میپایید.
- تو زنی؟ تو آدمی؟ پستفطرت اشتباهی!
مرجان داد زد:
- چشمت به عزیز دلت افتاد باز؟ یادت نره که تو رو مثل یه تیکه آشغال به دردنخور از خونه و زندگی خودت بیرون کرد.
عماد باز به طرفش یورش برد که اگه دستهام رو روی سینهش نگذاشته بودم حتما بهش میرسید و ناکارش میکرد.
اونقدر قلبش تند و بیامان میتپید که حس کردم هر آن سکته میکنه. به گریه افتادم و ترسیده گفتم:
- تو رو قرآن بس کن عماد! برو پایین، بچهها تنهان، میترسن.
با دستهام به سینهش فشار آوردم و رو به عقب هولش دادم.
ملتمس نگاهش کردم و از چشمهاش خون میبارید.
- برو پیش بچهها.
مرجان پر از حرص و طعنه گفت:
- آره برو، برو همونجا که کل دلخوشیته.
اونقدر این کلمهی دلخوشی رو غلیظ و طعنهوار لفظ کرد که باز عماد خواست به طرفش بره. بازوش رو گرفتم و بلندتر از قبل گفتم:
- بس کن عماد.
خشمگین و عصبی براش خط و نشون کشید:
- من آخر کوتاه میکنم زبونی رو که بیخود و بیجهت دراز شده.
پا از اتاق بیرون گذاشت و مرجان زیر لب فحشی نثارش کرد و این بود دنیای ایدهآل عماد؟
سری از تاسف تکون دادم و گفتم:
- اگه من، یکی مثل خودت بودم چیکار میکردی مرجان؟ من که بریدم از عماد و دودستی تقدیمش کردم به تو.
پوزخندی تلخ زد و گفت:
- اون از تو نمیبره! چیزخورش کردی که با این همه غرور و بیمحلی هنوز هم ورد زبونش تویی.
- تو دیوونهیی، اونروزی که قصد زندگی من رو کردی فهمیدم کمعقلی! ولی الان از کمعقلی گذشتی و به مرز جنون رسیدی. تنهایی این بالا نشستی و برای خودت وهم و خیال میپیچی.
- دیوونه نبودم، دیوونم کردید.
با ابروهای بالا رفته گفتم:
- تو اومدی زندگی من رو به هم ریختی من تو رو دیوونه کردم؟
- آره تو! اونقدر ادا و اصول اومدی براش که مجبور شد برای اینکه خیالش از بابت راحتی تو آسوده باشه و نزدیکت باشه من رو بیاره تو این خراب شده. اگه راهش داده بودی چی میشد؟ زندگی من رو هم خراب کردی. من رو آورده اینجا که اختیار جیغ کشیدن خودم رو هم ندارم، پادگانه انگار.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#مُشکین83
سری از تاسف تکون دادم و بیحرف به سمت درگاه اتاق رفتم.
چی میگفتم؟ اشتباه کرده بودم؟ عماد به خاطر من مجبور شده بود مرجان رو هم به این خونه بیاره؟ یعنی اون با ذهن منطقیش تصمیم گرفته بود و من با دید احساسی قضاوتش کرده بودم؟
نکنه تموم قضاوتم در موردش اشتباه باشه؟
احساسم رو پس زدم و با خودم گفتم،
اگر اینقدر براش مهم بودم چرا اصلا رفت دنبال زن دوم؟ اگه براش بس بودم چرا خواست آغوش دیگهیی رو امتحان کنه؟
نمیخوند! اصلا شواهد با کاری که عماد کرده بود همخونی نداشت و من کلافه از پلهها سرازیر و وارد اتاق خودم شدم.
وقتی که جویای علت دعواشون شدم عماد تعریف کرد که اون روز عصر مرجان لبهی پشت بوم فالگوش میایسته و صدای علی و بقیه رو میشنوه که عماد مسافر یزده.
مرجان اصرار کرده بود که حالا که اون باهات نمیاد، من رو ببر دکتر تا با خیال راحت بتونم مادر باشم و عماد هم خواستهش رو رد کرده و به جنجال کشیده شده بود. من میفهمیدم که عماد خودداری میکرد از بازگو کردن بد وبیراههایی که مرجان نثارم کرده بود و من توی چشمهای مرجان برق حسادت رو دیدم اون شب!
عماد ساعتی موند و کمی که آرومتر شد به خونهش برگشت.
اون روزها مرجان چنان سر ناسازگاری رو با عماد گذاشته بود که آخر پای حاجبابا به اختلافشون باز شد و بالاخره با واسطهی بقیه موفق شد تا عماد رو قانع کنه و برای درمان به یکی از شهرهای اطراف برن.
عماد همچنان بیقرار گفتن بود و تازگیها حس میکردم شاید که باید پای حرفهاش بنشینم و بشنوم حرفهایی رو که دو سال و نیمه فرو نکشیده عطش گفتنش ولی نمیدونم چرا دچار کشاکش درونی شده بودم.
تنها که میشدم با خودم عهد میکردم که اگه این دفعه خواست تا حرف بزنه قبول میکنم و گوش میشم برای حرفهاش، اما همین که باهاش روبرو میشدم تموم وجودم رو موج لجبازی بیسابقهیی میگرفت و تموم حسهای خوبم رو پس میزد. هنوز هم سخت بود برام وقتی فکر میکردم جایگاهم رو زن دیگهیی اشغال کرده و عماد هم منعش نکرده.
زندگی خوب و بد در گذر بود و اما میدیدم که چه روزهای سختی بر عماد میگذشت. یا در راه دکتر و دوا درمون بود یا درحال دعوا و مرافعه. چندین بار به شهرهای بزرگ رفتند اما بینتیجه بود، همه اتفاق نظر داشتند که بهترین راه اینه که هیچ وقت به بچهدار شدن فکر نکنند.
عماد تسلیم شده بود و خوب این طبیعی بود. اون پدر شدن رو تجربه کرده بود و حسرت به دل نبود اما مرجان داغ این حسرت، بیچارهش کرده و خستگی ناپذیر پی درمان بود. با خودم که فکر میکنم به این نتیجه میرسم که باروری یک زن از مهمترین ویژگیهاشه که خودش رو بیشتر از بقیه راضی میکنه و هیچ عذابی دردناکتر از این نیست که بیثمر باشی.
اون روزها به عماد سخت میگذشت و شاهد مُدّعا، موهای زودتر از موعد سفید شده شقیقههاش بود و نوری که خیلی وقت بود دیگه توی اون چشمهای شفاف ندیده بودم.
کمر خم کرده بود زیر بار این حادثههای تلخ و بیفرجام!
با تقدیر کنار اومده بودم. تموم هم و غمم رو صرف درست بزرگ کردن بچهها کرده بودم و البته که نرمتر شدنم نسبت به عماد رو توانایی کتمان نبود. هیچ وقت عشق و کینه باهم جمع نمیشن. جمع این دو محاله. دلم شکسته بود اما هنوز هم دیوانهوار دوستش داشتم. عماد حتی بعدها هم بارها اقرار کرد که میدونم اونقدر دوستم داری که اگر درد توی سرم بگیره تو حتما تب میکنی. واقعیت هم همین بود و لااقل در برابر خودم نمیتونستم انکارش کنم.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
18.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لحظاتی از مداحی آقای حسین طاهری در دیدار هزاران نفر از دانشآموزان و دانشجویان با رهبر انقلاب
امروز که اوضاع جهان مایه شرم است
ای عشق دل افروز دل ما به تو گرم است
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
36.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکمی زیبایی ببینیم
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوربین_مخفی در زندان!
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#مُشکین84
وارد سومین تابستون بعد از اون حادثهی تلخ شده بودیم و نمیدونم چرا دلم بهونهگیر یک اتفاق تازه بود.
شاید که خسته شده بودم از تموم حجم لجبازی با خودم و زندگیم!
چند روزی بود که انگار عماد و حاج بابا با همدیگه حرف درگوشی داشتند که تا من رو متوجه میدیدند بیخیال میشدند و حرفشون رو نیمهکاره رها میکردند.
پنجشنبه بود و طبق معمول کارهای نظافت خونه رو انجام میدادم تا نیمچاشت نرسیده راهی خونهی پدر و مادرم بشم تا مرجان راحت باشه و فریبا هم کمتر حرص بخوره. حاج بابا از حیاط صدام میزد.
_ بله حاج بابا چیزی شده؟
_ بیا باباجان اون اتاق حرف دارم باهات.
_چشم الان میام.
مریم و محمدرضا هنوز خواب بودند. روسریم رو سر گرفتم و به سمت اتاقشون رفتم.
حاجبابا کنار دیوار به پشتی تکیه زده بود و تسبیح درشت شاهمقصودش رو دونه مینداخت.
سلام کردم و بغل دست فرخنده سادات نشستم.
- بفرمایید حاجبابا. باهام کاری داشتین؟
_ باباجان تو چند ساله که عروس این خونهیی و من کل سعیم رو کردم که خدایی نکرده بین عروس و دختر فرقی نباشه. خدا شاهده که تو رو به اندازه دخترا دوست دارم.
الان سه ساله که عماد رو از اتاقت بیرون کردی و خوب من بهت حق دادم که عصبانی باشی و حمایتت هم کردم، توی این چند وقت، روزی نبود که عماد نخواد من پادرمیونی کنم اما دلم نمیخواست فکر کنی پسرم رو به تو ترجیح دادم.
ولی باباجان درست نیست رابطهی زن و شوهر اینجور بمونه.
شیطون به فرخندهسادات نگاه کرد و ادامه داد:
_ درسته سادات؟
_ بله مادر، حاج مصباح راست میگه نمیخواید یه فکری به این اوضاع بذارید؟ تو جوونی، عماد هم جوونه، اشتباه کرده قبوله ولی تو فقط اون رو تنبیه نمیکنی، بیشتر خودت و بچههات دارید اذیت میشید.
_ خوب میگید من چی کار کنم؟ عماد که با مرجان زندگیش رو داره من هم که اعتراضی ندارم.
_ مرجان زن عماده قبول، ولی وقتی اون جایی نبود تو زن عماد بودی. عین این سه سال هر وقت باهاش حرف زدم گفت تا معصوم نخواد پا نمیذارم تو اتاقش. اینقدر اذیتش کردم که دیگه نمیخوام بیشتر از این ازم بیزار بشه.
راستش، اون روزی که من رو به خونهی انسی طلبیدن، عماد یه چیزایی میگفت که من فکر کردم داره از ترس من و آبروش اینطور میگه ولی هر چه گذشت با خودم گفتم نکنه این پسر راست میگفت و من نادون قبولش نکردم!
همون موقع هم فقط میگفت من چه کنم با معصوم، خودش رو به در و دیوار میزد که معصوم این معرکه رو تاب نمیاره. اون هنوز خاطرخواه تو بود و من فکر کردم هوای مرجان تو سرشه.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#مُشکین85
تلخ شدم باز و گفتم:
_ آره خوب خاطرم رو میخواست و به اینجا رسیدیم.
_ ببین باباجان، عماد از من خواسته رضایتت رو بگیرم، بذاری حرفهاش رو باهات بزنه و این ابهام چند ساله رو برات روشن کنه منی که پدرش بودم در حق این بچه بد کردم و حرف غریبه رو باور کردم و حرف بچهی خودم رو روی عصبانیت قبول نکردم اما اون بارها گفته یه نفر برام مهمه.
اون که باورم کنه دیگه برام کل آدمیزاد روی زمین مهم نیست. حالا
میخوام ببینم روی من پیرمرد و این اولاد پیغمبر رو زمین میندازی و باز اصرار داری که حرفهاش رو نشنوی یا اینکه نه و این مهلت رو بهش میدی.
نمیدونستم چی بگم توی معذوریت عجیی بودم. خودش و فرخنده سادات رو دوتایی وسط انداخته بود.
_ آخه چی میخواد بگه که سه ساله روز و شب من رو تیره و تار کرده. اصلا چی داره که بگه.
_ خوب بذار بگه، مرگ یه بار شیون هم یه بار. تونست قانعت کنه که چه بهتر، نتونست هم که همینجور بمونید. من قول میدم دیگه اجازه ندم پاپیات بشه.
مکثی کردم و گفتم:
_ میدونم که میتونم رو حرف شما حساب کنم و پشتم بهتون گرمه، باشه قبول به حرفهاش گوش میکنم.
خوشحال به همدیگه نگاه کردند و حاج بابا قدردان رو بهم گفت:
_ خیر ببینی بابا! اگه یه روز بیاد و ببینم تو عماد رو بخشیدی دیگه هیچ دلنگرونی ندارم. عماد بعد اذون صبح راه میفته طرف قم یه زیارتی بکنید سنگهاتون رو هم وا بکنید و برگردید.
دنبال بهونه بودم. دلم این سفر رو حداقل الان نمیخواست، شاید از واکنش مرجان میترسیدم.
_ آخه الان که نمیشه، تا بخوام بچه ها رو روبراه کنم یه روز طول میکشه.
اونا رو یا بذار اینجا یا ببر خونه حاج ابراهیم خودت تنها برو.
سر زیر انداختم و با احتیاط گفتم:
_ مرجان چی؟
فرخنده سادات حرصی شده گفت:
_ اون کارهیی نیست. عوض اینکه اون از سایهی تو بترسه تو از اون حساب میبری مادر؟ چند روزه میخواد بره با رضا و فریبا سر بزنن به خواهرش. خانم عزم سفر داره، لابد باز میخواد بره دست به دامان رمال جماعت بشه. آخر با این کارهاش بچهم رو دیوونه میکنه.
چیزی نگفتم و بلند شدم.
حاج بابا گفت:
_ باباجان یه وقت نگی چون عماد پسرمه این رو میگم، ولی حیفه تو که خودت رو از محبت عماد بی نصیب کنی، اون خاطر تو رو خیلی میخواد.
پوزخندی تلخ زدم و پا توی حیاط گذاشتم.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ چه قدر به موقع بود..
حتما ببینید..
گفته های این مادر با آیات و روایات کاملا" تطبیق دارد.
#شهدا_شرمنده_ایم
راهـ صالحین یعنی راهـ ــ ــ ــ شهدا🌹
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇.
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از گیزویز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
محور مقاومت یعنی این😊
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
#گیزویز
@Gizviz 👏
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای عشق دل افروز
دل ما به تو گرم است ♥️
#رهبرم
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
17.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷﷽🇵🇸
🎥 ۲دقیقه طوفانی درباره آمریکا | وقت آن رسیده که با واقعیت آشنا شوید...
🍃🌹🍃
🔻ناامن ترین کشور دنیا برای زنها!
🔹کدام کشور رتبه اول جهان در تولید و استفاده از فیلمهای مستهجن است؟
🔺#فقیرترین و #ثروتمندترین افراد دنیا در کدام کشور ساکنند؟!
#۱۳آبان | #استکبارستیزی
#ایران_قوی
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدئوی جدید #حاج_علی ✌️
👈 این قسمت: #رئیسی_عزیز اهل کار و خدمت بود نه بر هم زدن آرامش مردم ...
#انقلابیون
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
دلار " ۷۰ ت "
سکه " ۵۵ م "
گوشت " ۱ م "
اصلاحطلبان معترض به ۱۰۰۰ تومان افزایش قیمت دلار در دولت شهید رئیسی همگی در کما و لال مادر زاد😂
الحمدلله که آیفون رجیستر میشه :)
فیلتر اینترنت رو هم دارن سعی میکنن رفع بشه🤔
دولت وفاق ملی هم مثل حسن روحانی یکی یکی دارد تپه ها را قهوه ای میکند.
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
👆شاهد از غیب رسید
🔹ذوق زدگی صهیونیستها از افت شاخص بورس ایران و افزایش نرخ ارز
بن سبطی: رژیم #ایران شاید بتواند با کلمات #اسرائیل را تهدید کند، اما اقتصاد این کشور است که میخواهد به آن اجازه دهد تا تهدیدات را محقق کند. بورس ایران امروز 5 درصد بیشتر سقوط کرد و نرخ دلار آمریکا برای اولین بار به بالای 700 هزار ریال رسید.
💠 باور اینکه در آستانه انتقام سخت ایران از اسرائیل این حجم از تحولات اتفاقی باشد؛ با عقل سالم سازگار نیست
#لطفا_عضو_کانال.
#حرف_حساب_شوید.
#جامعه_نیازمند_آگاهیست.
https://eitaa.com/harffe_hesab
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
#جنگ_ترکیبی
حمله میکنیم بورس قرمز میشه
بهمون حمله شد، بورس سبز شد. بعد که معلوم شد خوب دفاع میکنیم بورس دوباره قرمز میشه
میخوایم مجدد حمله کنیم بازم بورس قرمز میشه
کلا بورس چه قاعده و قانونی داره که سر بزنگاه فقط قرمز میشه؟؟؟
دیگه چجوری ثابت کنن دستان آلوده و خائن نفوذی و سرباز صهیونیست در داخل کشور مشغول کارند؟؟؟
با عرض معذرت از مردم مومن و غیرتمند عزیز و محترم ایران باید بگم؛
کاملا معلومه خائنین داخلی و سرسپردگان به اسرائیل و آمریکا در داخل کشور با گروگانگیری معیشت مردم و این فشارهای اقتصادی در موقعیت حساس ایران میخوان با این دست بی حرمتی ها مردم ایران رو شرطی کنن😡
یعنی این حروم لقمه ها با این رفتارهای سخیف میخوان ثابت کنن اگه میخواید نون وآبتون به راه باشه
باید بزارید بهتون تجاوز بشه
نفس هم نکشید به روی خودتونم نیارید
تا اربابان صهیونیستی در امان باشن و توله های دلاربازان هم در کشورهای اروپایی در آرامش و رفاه به عیاشی و چاپیدن منابع ایران و به سوژه بودن برای سرویسهای امنیتی دشمنان ایران ادامه بدن
😡😡😡😡
به خاطر این بی حرمتی نفوذیهای داخلی شان هم باید تل آویو و حیفا با خاک یکسان شود و همه ی نقاط و شریان های اقتصادی رژیم صهیونیستی نابود و فلج شوند.
#لطفا_عضو_کانال.
#حرف_حساب_شوید.
#جامعه_نیازمند_آگاهیست.
https://eitaa.com/harffe_hesab
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
هدایت شده از 🌸 دو کلمه حرف حساب 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❎ منافقین داخلی.
🔹آقای عبدالحمید مولوی مگر فلسطینی ها سنی نیستند؟ مگر شما هم سنی نیستید؟ شما چند تا سخنرانی در دفاع از مردم فلسطین در مقابل جنایتکاران صهیونیستی کرده اید؟
🔹دکتر رفیعی.
#لطفا_عضو_کانال.
#حرف_حساب_شوید.
#جامعه_نیازمند_آگاهیست.
https://eitaa.com/harffe_hesab
🍃🌸🌿🌸🍃🌸🌿🌸
* 💞﷽💞
#مُشکین86
چارهیی نبود و قبول کردم تا به این سفر یک روزه برم. احساس اضطراب شدیدی داشتم و کمی لرزش دل.
خشاب قرصهام رو برداشتم و نصف قرص رو بیرون کشیدم و با آب فرو دادم. شاید که اونقدر هیجان داشتم که فکر میکردم دوباره دچار اون حمله بشم.
شب که عماد برای دیدن بچهها اومد خوشحالی و هیجان زیادی توی نگاه و صورتش موج میزد. بیتفاوتتر از همیشه نگاهش کردم و ظرف میوه رو براش گذاشتم.
مستقیم نگاهم کرد و
دست روی بازوم گذاشت و گفت:
- خیلی خانمی معصوم، اونقدر که حد نداره. سه ساله با همهی نامرادیهام کنار اومدم و حرفهام رو تلنبار دلم کردم تا فقط برای تو بگم.
بازوم رو از توی دستش کنار کشیدم و عماد رو با بچهها تنها گذاشتم.
علامت سوالی که سه سال سعی در محوش از ذهنم داشتم بزرگ و بزرگتر میشد و من چرا سه سال مقاومت کردم در برابر حرفهاش؟ تموم این سه سال من حس میکردم پس زده شدم و غرورم اجازه نمیداد تا پای حرفهای کسی بنشینم که لهم کرده بود. کل اون سه سال حرفهامون از کلمات روزمره بین دوتا غریبه تجاوز نکرده بود و نه که عماد غرق خوشی باشه و نخواد، این من بودم که نخواستم.
شاید دایی خرم راست میگفت اون اوایل که عماد من رو لوس کرده.
عماد فراتر از یه مرد سنتی روستایی میفهمید و محبتهاش خاص بود و یکی دوباری که دایی به خونهمون اومده و رفتارش رو میدید به عماد تشر میزد که زن گرفتی یا عروسک؟ داری بد بارش میاری عماد. و عماد آروم و مطمئن نگاهم میکرد و میگفت، معصوم همه چی تمومه، من همهجوره خواهونشم.
بعد از شام با فرخنده سادات و حاج بابا خداحافظی کردم و به خونهی پدرم رفتم.
تموم شب رو بیدار بودم و روزهای سخت زندگیم رو یک به یک مرور میکردم. دلم شکسته بود و نمیدونم چرا نمیشد و نمیتونستم به تموم خوبیهای عماد فکر کنم.
بزرگنمایی کرده یا بدبین بودم اگر تموم خوبیهاو عشق عماد رو تاثیر گرفته از اون حادثهی تلخ فراموش کرده بودم؟
انصافا، عماد توی اون سه سال و چند ماهِ اول زندگی برای من از هیچ کاری فرو گذار نکرده بود. ولی اون اتفاق تموم صفحهی ذهنم رو سیاه کرد و دچار فراموشی شدم انگار.
با صدای اذون صبح توی بسترم نیمخیز شدم و آروم به حیاط رفتم تا وضو بگیرم.
به اتاق برنگشتم تا بچهها بدخواب نشن و همراه پدر توی ایوون نماز صبحم رو خوندم.
سلام نماز رو دادم که چند ضربه به در خورد و عماد آروم صدام زد.
سریع آماده شدم و با گفتن خداحافظ آرومی از خونه بیرون رفتم.
عماد سر ذوق بود و این از حرکاتش مشهود بود. روی صندلی کنارش نشستم و آروم و سنگین سلام دادم.
متبسم نگاهم کرد و گفت:
- میدونی چقدر هیجان دارم؟ حس میکنم برگشتم به چند سال پیش و همون روز دوم عقدمون که از پدر و مادرت دزدیمت و رفتیم اصفهانگردی.
با دوق به طرفم برگشت و ادامه داد:
- یادته چقدر داد وبیداد کردی نگران میشن و من بهت نگفتم با محمد هماهنگم؟
بلند خندید و از صدای خندههاش حال خوبی داشتم.
سکوت کردم و چشمهام رو بستم و اون هم دیگه چیزی نگفت و
نمیدونمغوطهور در افکار کی خوابم برد!
آفتاب صبحگاهی کم جون و ملایم روی صورتم پهن شده بود، شب قبل فکرم درگیر بود و اصلا خوابم نبرده بود و این چرت نصفه نیمه عجیب چسبید.
خودم رو روی صندلی جابجا کردم و از بین چشمهای نیمه باز و نیمه بستهم نگاهی به عماد انداختم. خندید و گفت:
_ خوب خوابیدیها معصوم! دو ساعته دارم رانندگی میکنم و شما در خواب نازی. من رو بگو که میخواستم با کی درددل کنم.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
* 💞﷽💞
#مُشکین87
آهی کشید و زمزمهوار ادامه داد:
_ دلم حتی برای چشمهای بسته ت هم تنگ شده بود. دلم نیومد بیدارت کنم.
پوزخندی زدم و گفتم:
_ اصلا نفهمیدم چه جوری خوابم برد. چای بریزم برات؟
_ بریز عزیز دل، اون قدح مستانه را!
_ نه بابا ذوق شعر و شاعریت برگشته.
دلخور نگاهم کرد و نگاهش رو به روبرو دوخت.
یاد تموم دونفرههامون افتادم.
چه شبهایی رو که با دیوان حافظ میگذروندیم و اونقدر پشت سر هم دیوان رو باز و بسته میکردیم تا اون فالی که دلمون میخواست و باب طبعمون بود پیدا بشه. از یادآوری اون روزها لبخند روی لبهام اومده بود.
نگاهم کرد و مهربون گفت:
_ اصلا فکرش رو هم نمیکردم که راضی بشی باهام بیای. سه سال تموم حاج بابا رو التماس کردم تا باهات حرف بزنه و رضایت بدی به حرفهام گوش بدی و راضی نشد و گفت تو خطا کردی و باید که زجر بکشی.
بعضی اوقات شک میکنم که اون بابای منه یا تو.
_ حاج بابا مَرده! طرف مظلوم رو ول نمیکنه ظالم رو بگیره فرقی هم نداره که اون آدم از گوشت و پوست خودش باشه یا نباشه.
_ بزن، این دل دیگه خیلی وقته عادت داره به این طعنههای پر از بغض تو.
انگار دوست داشت هر جوری شده به حرفم بیاره که باز گفت:
_ مطمئن نبودم قبول میکنی وگرنه کارها رو روبراه میکردم و سه چهار روزه میرفتیم پابوس آقا.
_ که اون وقت مرجان به خون من و بچههام راضی نشه.
✍🏻 #مژگان_گ
✿💕کانال رمان عاشقانه ی مذهبی💕✿
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
هدایت شده از KHAMENEI.IR
4_5852438337222087895.mp3
8.77M
سلام بر دوستان
👆امروز یک اتفاقی برام افتاد که خوبه با شما به اشتراک بزارم
(طبق شماره روی عکسها)
1.این شماره با من تماس گرفت و سخنگوی اتوماتیک گفت با شماره گیری عدد 1 بنده را دعوت به یک جلسه با حضور آیت الله میرباقری دعوت کرد.
⚠️2.به برنامه شو کالر رفتم تا از صحت شماره اطمینان یابم که نتیجه را میبیند، نوشته "مزاحم کلاه بردار"!! البته با تروکالر هم سرچ کردم 1245 اسپم گزارش شده بود!
📩3.پیامک لینک کانال و جلسه در ایتا برایم ارسال شد.
4.بله عضو این کانال مزاحم کلاهبرداری 😂(البته از دید نتانیابو و رفقاش) شدم
#تحلیل
هجمه ای که روی این سید خدا از ایام انتخابات صورت گرفته، واقعا ده ها برابر از قبل شده!!!
توپخانه دشمن دارد این سنگر را میزند، این همه زحمت از طرف بیگانگان چه پیامی برای ما دارد!؟
✍️مدیر کانال راهـ صالحین
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin
اینم نو+جوانه های گل روستای #زیناباد با شعار مرگ بر#امریکا ومرگ بر
#اسرائیل
آتش 🔥🔥زدن پرچم آمریکا🔥🔥
🔸گرامیداشتیادشهدا خصوصا
شهید دانش آموز شهید حسین فهمیده
🔸اهدایجوایز
🔸پذیراییاز#نوآموزان گل🌸
#خراسانرضوی
#پیشدبستانیومهدشکوفههایبهشت
#ناحیهبجستان_زیناباد
مراسم۱۳ابانماه۱۴۰۳
#حرف_حساب
💠 #الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈•
✅به کانال "راهـ ــ ــ صالحین " بپیوندید👇
🌍eitaa.com/rahSalehin