eitaa logo
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
166 دنبال‌کننده
285 عکس
59 ویدیو
1 فایل
امام خامنه ای: درجمهوری اسلامی هرکجا که قرارگرفتیدآنجارا مرکزدنیابدانیدوآگاه باشیدکه همه کارهابه شمامتوجه است. به_حکم_آتش_به_اختیار قدمی برداریم درجهت دغدغه های رهبرمان دغدغه هایی ازنوع فرهنگی!✌ راه ارتباطی شما: @Fateme_art70
مشاهده در ایتا
دانلود
سرگرم کار بودم که یکی بلند گفت: مادر. شروع کرد دورم چرخیدن و تکرار این جمله "مادر حلالم کن" گفتم: برای چی؟ گفت: اول حلالم کن. گفتم: بخشیدمت. گفت: مادر چند بار صدایت کردم متوجه نشدید، مجبور شدم با صدای بلند صدایتان کنم. ببخشید اگر صدایم را روی شما بلند کردم! 🌹 🌸🍃 @rahe_ebrahim
می خواهد برود ، حالا با مادرش هم بحثش شده است، دوستانش هم دم در هستند، مادرش همینجوری نگاهش می کند، مادرش که اینقدر زحمتش را کشیده است شبها نخوابیده است، حالا این جوان عصبانی شده است، خداحافظی هم نمی کند، خیلی خب این کار را کردی؟ خیلی معذرت می خواهم من را ببخشید، آدم باید خیلی احمق باشد فکر کند از مادر خداحافظی نکند، به او نگاه کند... @rahe_ebrahim
💜 هنوز آن کاغذ را دارم؛ شرایطش را خلاصه،رویش نوشته بود و پایینش را امضا کرده بود. تمام جلسه خصوصی صحبت ما درباره ازدواج ختم شد به همان کاغذ؛مختصر و مفید. بعد از باسمه تعالی،ده تا از نظراتش را نوشته بود. بعضی هایش اینطور بودند: « داشتن به خدا و خداجویی؛ مقلد امام بودن و پیروی از رساله ایشان؛ شغل من پاسدار است؛ مشکلات آینده جنگ؛ مکان زندگی؛ ازدواج،رسیدن به .» عبارت ها کوتاه بود؛اما هر کدام یک دنیا حرف داشت برای گفتن. 🌹 @rahe_ebrahim
باران که آمد بعد از آن خیرات میبارد خیر کسى را خواستى اول بگریانش
🌹 💠روزی دیدم در همین ،  را که نمی دانست قبر شهیدش کجاست اما می گفت: پسرم مطمئنم  شده.  شده. گفتم:اسمش چه بود؟ گفت: حسین. گفتم: حسین؟… چه اسم قشنگی. گفت: حسین برمی گردد. گفتم: مگر نمی گویی حسین به  رسیده است؟ گفت: یقین دارم. گفت: بنیاد قبول ندارد که حسین به  رسیده است اما هر بار که خواب حسین را می بینم، می بینم که لباسش خاکی، حنجره اش پاره، پهلویش شکسته و صورتش خونی است. 👈گفت: ، امام زمانی بود. مهدی بود 👈 از زبانش نمی افتاد. 👈گفت: هر روز می خواند. 👈اهل بود. اشک چشم داشت. موقع فقط ۱۹ سال سن داشت. 👈گفت: عصای دستم بود. ۲دست بیشتر نداشت. شور به شور می پوشید. پدرش پول می داد، برود کفش بگیرد، جنس می خرید تا۲تا کفش بگیرد. یکی را خودش می پوشید و آن یکی را می داد به که تمکن مالی نداشت. 👈گفت: می خواند گاهی. هر دوشنبه و پنج شنبه می گرفت. گفت: به او می گفتم پسرم، چرا اینقدر می گیری؟ چرا اینقدر عذاب می دهی خودت را؟ گفت: حسین، بود. آخرین حرفش در این این بود: 💙 گفت: گاهی خوابش را می بینم و گاهی در بیداری، می بینم انگار یکی هست که همیشه هوایم را دارد. گفت: حسین برمی گردد. @rahe_ebrahim
Helali-Fatemieh21395[04].mp3
4.51M
بَد کردم... با گُناهام به خودم بَد کردم... @rahe_ebrahim
عاقبت عشـــ❣ـــق حُسـیـن پـاک از گُناهم میکند... @rahe_ebrahim
در و دیوار اتاقت کامپیوترت موبایلت بوی امام زمان میده؟ آقا بگه دلاتون بزارید روی میز نوت بوک و موبایل هاتون هم بزارید روی میز میخوام همه رو با هم یه کنم رومون میشه؟ @rahe_ebrahim
هزینه موکت فرسوده کف اتاقش در را که مبلغی ناچیز (۲۵۰۰ تومان ) شده بود نپذیرفت و توضیح می خواست گفتم: شما ! شخصیت هایی از داخل و خارج به دیدنتان می آیند. لابد این مقدار اصلاح و هزینه به مصلحت بود. وانگهی هر چند شد و شکل حکومت و شیوه خدمت تغییر یافته اما ضرورت زمان نمی شناسد و... او که فکر می کرد شاید مقصودش را خوب درک نکرده ام با نگاهی نافذ و نگران گفت: من چگونه باشم که روی با راه بروم اما باشند مردمی محروم که چیزی نداشته باشند روی آن بخوابند! من اگر بخواهم فارغ از محرومان جامعه با این وسایل و امکانات رفاهی زمامداری کنم سخت کرده ام! نه برادر! من با انس و عادت دارم. دوست دارم وقتی شب سر بر بستر می گذارم نباشند که من از حال آنها کرده باشم. 🌹 join⤵️⤵️ @rahe_ebrahim