🌸🍃🌸🍃
حاج آقا می گفت:
آهای جوون! بچه مذهبی! طلبه!
صدای هل من ناصر #امام_زمان را نشنیدی؟
از چی میگذری برای دینت؟
از جوونی ات میگذری؟
از خوشی هات میگذری؟
روز قیامت جوابی داری بدی؟
@rahe_ebrahim
🌸🍃🌸🍃
#دعای_عهد
اَللَّهُمَّ إِنِّي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَبِيحَهِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَهً لَهُ فِي عُنُقِي
خدايا!
در صبح اين روز و تا زندگي كنم از روزهايم،
براي آن حضرت بر عهده ام،
عهد و پيمان و بيعت تجديد مي كنم!
#هر_صبح_به_امام_زمانت_سلام_کن
@rahe_ebrahim
گفته بودند:
"فلاني پشت سرت #بدگويي كرده."
دست هايش را برد بالا.
گفت:
"خدايا! من بخشيدمش، تو هم اورا #ببخش "
#امام_صادق_ع
#تسلیت
@rahe_ebrahim
💠لبنانی بود، ولی دوست داشت یک خانه هم توی #مدینه داشته باشد. پول داد به امام گفت:
" زحمتش را شما بکشید."
گفت :
"یک خانه خوب برایت خریده ام. این هم قباله اش."ویک کاغذ گذاشت جلویش.
💠مرد خواند:
" #جعفر_بن_محمد برای این مرد خانه ای در #بهشت خریده است که یک طرف آن به خانه #رسول_اکرم متصل است، طرف دیگرش به خانه #امیرالمؤمنین و دو طرف دیگرش به خانه ي #امام_حسن و #امام_حسین ."
💠مرد با #خوشحالی کاغذ را بوسید و گذاشت روی چشمانش. امام گفت :
" پولت را دادم به فقرای مدینه."
خانواده اش را قسم داده بود وقتی مُرد، نوشته را بگذارند توی کفنش.
روز بعد ازدفنش آمدند سرقبرش؛ دیدند نوشته ای آنجا گذاشته شده:
" #جعفر_بن_محمد به وعده اش وفا کرد."
@rahe_ebrahim
#شهید_سید_محمد_بهشتی
این #انقلاب و این جامعه آنقدر کار در آن هست که دیگر استراحت بی استراحت،
آنقدر کار هست که میتوان انجام داد بی آنکه #هیچ پست و سمت و حکم و ابلاغی در کار باشد.
#آتش_به_اختیار
@rahe_ebrahim
می گفت:
"کار کردن تو مملکت #امام_زمان (عج) رو عشقه!
هر جا لازم باشه حاضرم کار کنم.
چه فرماندهی در جنگ،
چه کارگری در کارخانه."
#شهید_رضا_شکری_پور 🌹
#سیره_شهدا
@rahe_ebrahim
#وصیت
🌷چشم هایش داشت بسته می شد. گاه گاه از گوشه و کنار خانه صدای گریه بلند می شد.
منتظر نشسته بودند کنار بسترش.
خودش گفته بود جمع شان کنند.
🌷هیچ کس نمی دانست این لحظات آخر چه می خواهد بگوید. نگاه کرد به صورت تک تک شان، گفت:
" ما کسی که #نماز را #سبک بشمارد، شفاعت نمی کنیم."
#امام_صادق_ع
#نماز
#در_محضر_آفتاب
@rahe_ebrahim
دخترانــ راهـ ـ ابراهیمـ
🍃اوایل انقلاب ماشین ژیان داشت. بهش گفتم:
"این همه ماشین توی پارکینگ، چرا یکیش رو بر نمی داری سوارشی؟"
می گفت:
همین هم از سرم زیاده.
🍃از استانداری دو تا حواله پیکان فرستادند.
هر پیکان، چهل و پنج هزارتومان. یکی برای صیاد و یکی برای من.
صدایش را در نیاوردم. نود هزارتومان جور کردم و ریختم به حساب
وقتی فهمید، با ناراحتی گفت:
"کی پیکان خواسته بود؟"
🍃ماجرا را گفتم. ژیانش را گرفتم و بیست هزار تومان فروختم و بیست و پنج هزارتومان هم براش وام گرفتم تا خیالش راحت شد.
چند سال بعد ستاد مشترک ارتش بهش حواله #حج داد قبول نکرد که با پول ستاد به حج برود، پیکانش رو فروخت خرج مکه اش کرد.
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
#بیت_المال
@rahe_ebrahim
از بدی دل بستن به مال #دنیا می گفت اما قبل از همه خودش به آن عمل می کرد.
می گفت:
"خداوند در قرآن فرموده:
مومنین از آنچه خدا #روزی آنها کرده #انفاق کنند.
اینکه اضافه مال را بدهی می شود #صدقه اما باید از آنچه به آن #علاقه داری بگذری.
#سید_علیرضا_مصطفوی🌹
#انفاق
@rahe_ebrahim