#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_شهادت
شاکلهی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است
گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است
اُسوهی ایوبها ، وقت بلا زینب است
بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است
ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است
دُرِّ گرانسنگ حِلم ، بین صدف دیده شد
در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد
دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد
پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد
زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است
از برکات علی ، هیچ فقیری نماند
پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند
دست گدا را گرفت ، پیش حسنجان رساند
سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند
کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است
محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند
ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند
راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند
مادر اشک است او ، گریهکنان شاهدند
اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است
مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین
سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین
زندگیاش وقف شد ، وقف برای حسین
هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین
قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است
واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت
هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت
قصهی اندوه را ، با چه شهامت نوشت
با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت
روضهی منظوم در ، کرببلا زینب است
اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود
کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود
در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود
تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود
همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است
در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست
حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست
با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست
ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست
دغدغهی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_شهادت
دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی
بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی
دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها
عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی
معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی
اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی
زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست
زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی
اولین گریه کن اربابی و با گریه هات
سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی
.
.
رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود
سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی
تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و
بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی
حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی
آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی
#احسان_نرگسی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش
کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر
سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش
که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش
پارههای جگر زار حسن را در طشت
چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش
چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین
که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
خیمهاش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات
جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید
بیسر افتاده تن پاک دو نورس پسرش
شش برادر به یکی روز همه بیسر دید
که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد
خولی و حرمله و شمر و سنان، همسفرش
روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت
بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش
«جودیا»! اشک تو و آه تو، بیحاصل نیست
این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش
#جودی_خراسانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
عشق از روز ازل آینه دار زینب است
صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است
در جهان آفرینش بین زن ها روزگار
تشنه شهد ولایت از وقار زینب است
جدّ او باشد محمّد باب او باشد علی
عصمت کبریِ حق، آموزگار زینب است
کس ندیده داغ رو داغ و غم بر روی غم
آنکه دیده قلب زار و داغدار زینب است
از دم گرمش نفس ها می شود در سینه حبس
اختیار جان مگر در اختیار زینب است
کوفه را تبدیل کردن بر دیار مردگان
نیست کار هیچ کس این کار کار زینب است
هر که فیض از چشم مستش می کند شرم و حیا
شرم از فرط خجالت شرمسار زینب است
هر بهاری را خزانی هست امّا در جهان
گر بهار بی خزان خواهی بهار زینب است
#ژولیده_نیشابوری
@raziolhossein
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#دوبیتی
با قلب کباب میفرستم صلوات
با دیدن آب میفرستم صلوات
چشمم که به چشم کودکی میافتد
بر روح رباب میفرستم صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#ایوب_پرندآور
@raziolhossein
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب
در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب
با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین
دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب
در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است
زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب
در راه شام خیره به گهواره ی فراق
گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب
بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست
قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب
قربان سوز آذری روضه های تو
"سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب"
بس کن عروس فاطمه از دست میروی
تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب
#سید_ابوالفضل_عصمت_پرست
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
آزاد گشت آب امان از دل رباب
افزون شد التهاب امان از دل رباب
افسوس میخورَد که دعاهای دیشبش
شد دیر مستجاب امان از دل رباب
احساس شیر کرد و برون شد ز خیمهگاه
با هول و اضطراب امان از دل رباب
در بین قتلگاه چو زینب گلایه کرد
با قبر بوتراب امان از دل رباب
میگفت ای فرات حلالت نمیکنم
شد خانهام خراب! امان از دل رباب
دیدی برای جرعهی آبی عدو گرفت
از غنچهام گلاب امان از دل رباب
لبهای بی تبسم و آغوش بی علی
لالای بی جواب امان از دل رباب
نزدش چو میرود سخن از آب، شعله سان
افتد به پیچ و تاب امان از دل رباب
امشب بعکس دیشب، گوید به طفل خویش:
«بیدار شو ز خواب!» امان از دل رباب
پیراهن دو سالگیاش را گرفت و رفت
تا افکند به آب... امان از دل رباب
تا شام، نیشِ زخم زبانهای حرمله
او را دهد عذاب امان از دل رباب
تا شام، روز و شب نِگَرد قرص ماه را
همراه آفتاب امان از دل رباب
با پیکرش وداع کند، با سرش رود
تا مجلس شراب امان از دل رباب
گویند بانوان حرم جمله یکصدا
وای از دل رباب امان از دل رباب
حاجت روا روی تو از این درگه ای «فقیر»
کن ناله بیحساب: امان از دل رباب
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein1
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
حال او سخت خراب است مراعات كنيد
دلش از داغ كباب است مراعات كنيد
نكش اينقدر!زمين خورد،زمين خورد رباب
دست و پايش به طناب است مراعات كنيد
اين عروس پسر دختر پيغمبر ماست
فرض كن اهل كتاب است مراعات كنيد
همه ي طايفه اش تشنه به خون غلتيدند
درد او ديدن آب است مراعات كنيد
خواهشأ پاي نكوبيد،گمان كرده به ني
كودكش خسته و خواب است مراعات كنيد
نيزه ي راس علي اصغر او را ببريد
اينكه اينجاست رباب است مراعات كنيد
نگذاريد به سر حرمله نزديك شود
بي حيا مست شراب است مراعات كنيد
لب گزيدي كه نگو،چشم،نميگويم،چشم
ادب روضه ثواب است مراعات كنيد
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
دادم پس از تو ديگر از كف راه چاره
من ماندم و يك آسمان بي ستاره
فرقي ندارد زنده باشم يا نباشم
وقتي ندارم روي دوشم شيرخواره
آغوش مادر بود روزي جايت اما
حالا سرت بر نيزه،دست آن سواره
ديگر صداي هر دوتاي ما گرفته
تو پلك بر هم ميزني من با اشاره
تو سهم آغوش خودم هستي عزيزم
آخر بغل ميگيرمت يك شب دوباره
از نيزه مي آئي كمي هم پيش مادر
تا بوسه گيرم از گلوي پاره پاره
اصغر دعا كن تا بميرم در غم تو
تا كي كنم راس تو را بر ني نظاره
#محسن_صرامی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی
سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی
نگاه سمتِ حرم نه، به سویِ علقمه کن
بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی
برات رو زدم و رویِ من زمین اُفتاد
تو خواهشم نشنیدی؟ رباب را کُشتی
نشست ضربه ی تیر و کمی تو را چَرخاند
زِ خوابِ ناز پریدی رُباب را کُشتی
صدایِ حنجرِ تُردَت رسید زینب گفت
سه شعبه را چو کشیدی رُباب را کُشتی
بگو به تیر کمی جا برای بوسه نماند
چرا عمیق بُریدی رُباب را کُشتی
به رویِ دست چرا جمع کرده ای خود را
زِ دردِ تیر خمیدی رُباب را کُشتی
تو را نهان کنم اما من این عبا چه کنم
از این لباس چکیدی رُباب را کُشتی
امانتیِ ربابم،بگو به مادرِ من
چه جایِ شیر چشیدی؟رباب را کُشتی
همین که گریه نکردی حسین را کُشتی
همین که آب ندیدی رباب را کُشتی
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_رباب_سلام_الله_علیها
#حضرت_علی_اصغر
#دوبیتی
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
مرا آزار با زنجیر میداد
به من او نان با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
#حسن_لطفی
@raziolhossein