eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
537 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با قلب کباب می‌فرستم صلوات با دیدن آب می‌فرستم صلوات چشمم که به چشم کودکی می‌افتد بر روح رباب می‌فرستم صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم @raziolhossein
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب زینب ترین روایت یک شیرزن رباب رویم ندیده روی سپیدم نموده ای با توست روی فاطمه در این سخن رباب یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب در راه شام خیره به گهواره ی فراق گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب قربان سوز آذری روضه های تو "سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب" بس کن عروس فاطمه از دست میروی تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب @raziolhossein
آزاد گشت آب امان از دل رباب افزون شد التهاب امان از دل رباب افسوس می‌خورَد که دعاهای دیشبش شد دیر مستجاب امان از دل رباب احساس شیر کرد و برون شد ز خیمه‌گاه با هول و اضطراب امان از دل رباب در بین قتلگاه چو زینب گلایه کرد با قبر بوتراب امان از دل رباب می‌گفت ای فرات حلالت نمی‌کنم شد خانه‌ام خراب! امان از دل رباب دیدی برای جرعه‌ی آبی عدو گرفت از غنچه‌ام گلاب امان از دل رباب لبهای بی تبسم و آغوش بی علی لالای بی جواب امان از دل رباب نزدش چو می‌رود سخن از آب، شعله سان افتد به پیچ و‌ تاب امان از دل رباب امشب بعکس دیشب، گوید به طفل خویش: «بیدار شو‌ ز خواب!» امان از دل رباب پیراهن دو سالگی‌اش را گرفت و رفت تا افکند به آب... امان از دل رباب تا شام، نیشِ زخم زبانهای حرمله او را دهد عذاب امان از دل رباب تا شام، روز و شب نِگَرد قرص ماه را همراه آفتاب امان از دل رباب با پیکرش وداع کند، با سرش رود تا مجلس شراب امان از دل رباب گویند بانوان حرم جمله یکصدا وای از دل رباب امان از دل رباب حاجت روا روی تو از این درگه ای «فقیر» کن ناله بی‌حساب: امان از دل رباب @raziolhossein1
حال او سخت خراب است مراعات كنيد دلش از داغ كباب است مراعات كنيد نكش اينقدر!زمين خورد،زمين خورد رباب دست و پايش به طناب است مراعات كنيد اين عروس پسر دختر پيغمبر ماست فرض كن اهل كتاب است مراعات كنيد همه ي طايفه اش تشنه به خون غلتيدند درد او ديدن آب است مراعات كنيد خواهشأ پاي نكوبيد،گمان كرده به ني كودكش خسته و خواب است مراعات كنيد نيزه ي راس علي اصغر او را ببريد اينكه اينجاست رباب است مراعات كنيد نگذاريد به سر حرمله نزديك شود بي حيا مست شراب است مراعات كنيد لب گزيدي كه نگو،چشم،نميگويم،چشم ادب روضه ثواب است مراعات كنيد @raziolhossein
دادم پس از تو ديگر از كف راه چاره من ماندم و يك آسمان بي ستاره فرقي ندارد زنده باشم يا نباشم وقتي ندارم روي دوشم شيرخواره آغوش مادر بود روزي جايت اما حالا سرت بر نيزه،دست آن سواره ديگر صداي هر دوتاي ما گرفته تو پلك بر هم ميزني من با اشاره تو سهم آغوش خودم هستي عزيزم آخر بغل ميگيرمت يك شب دوباره از نيزه مي آئي كمي هم پيش مادر تا بوسه گيرم از گلوي پاره پاره اصغر دعا كن تا بميرم در غم تو تا كي كنم راس تو را بر ني نظاره @raziolhossein
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی نگاه سمتِ حرم نه، به سویِ علقمه کن بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی برات رو زدم و رویِ من زمین اُفتاد تو خواهشم نشنیدی؟ رباب را کُشتی نشست ضربه ی تیر و کمی تو را چَرخاند زِ خوابِ ناز پریدی رُباب را کُشتی صدایِ حنجرِ تُردَت رسید زینب گفت سه شعبه را چو کشیدی رُباب را کُشتی بگو به تیر کمی جا برای بوسه نماند چرا عمیق بُریدی رُباب را کُشتی به رویِ دست چرا جمع  کرده ای خود را زِ دردِ تیر خمیدی رُباب را کُشتی تو را نهان کنم اما من این عبا چه کنم از این لباس چکیدی رُباب را کُشتی امانتیِ ربابم،بگو به مادرِ من چه جایِ شیر چشیدی؟رباب را کُشتی همین که گریه نکردی حسین را کُشتی همین که آب ندیدی رباب را کُشتی @raziolhossein
چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین   شیر دارم دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد  نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش  مرا آزار با زنجیر می‌داد به من او نان با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد  دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم  نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است  گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های  نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را  فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی  نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته  عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را  از سینه‌ی خود کَند بابا @raziolhossein
علیِ اصغر من، طفل ناز و شيرينم چگونه رأس تو را بر فراز نی بينم گداخت اين دل من بعد رفتنت جانا ز بعد تو من و اين روضه هاي سنگينم سرت به روي ني و پيكرت به پشت خيام فداي تو، به كنار كدام بنشينم؟ چه ناله هاي جگر سوز بعد تو بكشم چه خواب هاي پريشان كه بعد تو بينم نشد كه بشنوم حرفي از اين دو غنچه ي لب مگر به خواب دهي اندكي تو تسكينم از اين به بعد من و ناله هاي پي در پي من و خيال تو و لاي لاي غمگينم @raziolhossein
ای طفل شیرخواره ی من،یاس پرپرم با دیدن سرت،سر نی سوخت حنجرم شرمنده ام که بی تو کمی آب خورده ام این آب آتشی شده بر قلب مضطرم حالا که شیر آمده در سینه ی رباب از چه به روی نیزه نشستی برابرم این نیزه ها توان سر کوچکت نداشت نیزه بزرگ تر ز سرت،خاک بر سرم آندم که حرمله به تنم تازیانه زد از روی نیزه داد زد ای وای مادرم @raziolhossein
سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات چه زود این همه تغییر کرد آب فرات چه کرد با جگر تشنه‌ها؟ نمی‌دانم رباب را که زمین گیر کرد آب فرات رباب را چقدر در حرم خجالت داد همان دو لحظه که تأخیر کرد آب فرات سفید شد همۀ گیسویش یکی به یکی عروس فاطمه را پیر کرد آب فرات همان که آبرویت را ز گریه‌اش داری سه شعبه در گلویش گیر کرد آب فرات دو قطره آب ندادی و شاه عطشان را چقدر حرمله تحقیر کرد، آب فرات! دوباره آب رسید و دوباره شیر آمد ولی چه سود، کمی دیر کرد آب فرات تمام اهل حرم تشنه، اسب‌ها سیراب سپاه را چقدر سیر کرد آب فرات @raziolhossein
رباب بودی با گریه رَبِّ آب شدی در این یکی دوسه ماهه چقدْر آب شدی بجای جعده شدی هدیه بر بنی الزهرا دعای فاطمه بودی که مستجات شدی بنا نبود که جلوه کنی در این عالم کنار نور عقیله تو در حجاب شدی زبسکه خاک سرت ریختی زداغ حسین ترک ترک شده همرنگِ با تراب شدی عروس فاطمه بودی که رفتی از یثرب همین مدینه !!!کنیز حرم خطاب شدی زگریه زیر دو چشمت شیار افتاده بیاد لب لبِ ششماهه ات کباب شدی چنان حسین عوض گشته شکل صورت تو زبسکه سوخته در زیر آفتاب شدی دمی که  حنجرِ پاشیده را بغل کردی توهم زخون گلوی علی خضاب شدی به دست ِ خالی و لالایی تو خندیدند به روی ناقه تو یک لحظه غرق ِ خواب شدی زنی مقابل تو شیر داد؛ طفلش را چقدر یادعلی اصغرت عذاب شدی میان طشت، خجالت کشید از تو حسین دمی که وارد آن مجلس شراب شدی اشاره کرد یکی بر سکینه دختر تو برای حفظ امانت در اضطراب شدی عروسِ حضرت زهرا زمانه با تو چه کرد به شهر شام زنِ خارجی خطاب شدی @raziolhossein
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد، بغل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رباب ندارد چه فایده انداخته حِرز، اگر چه به گردنت تا صورتت نقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سر تو را به نی بند می کنند زلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده @raziolhossein
بدون معجر هم می‌کند حجاب رباب ز نور فاطمه دارد به خود نقاب رباب کدام قافیه خوب است شعر مرثیه را بدون وقفه دلم داد زد رباب رباب ز داغ سینه‌ی خشکیده از عطش بی شک تمام عمر به خود می‌دهد عذاب رباب به التماس، اباالفضل زیر لب می‌خواند به گوش مشک علی و به گوش آب رباب از آن زمان که به دنبال آب رفته حسین ندیده است علی را مگر به خواب رباب پس از امام که مانده‌ست پیکرش بر خاک نشسته است فقط زیر آفتاب رباب نجات بخش حسین است از جفای یزید چه کرده است در آن مجلس شراب رباب به گوش او نرسد کاش گریه‌ی نوزاد که از صداش میوفتد به اضطراب رباب @raziolhossein
در عزایت آیه ی تطهیر گریه میکند دوست‌‌ و دشمن ، جوان و پیر گریه میکند زود میفهمم که حال و روزم اصلا خوب نیست تا که چشمم پیش نامت دیر گریه میکند روضه خوان تا گفت یا مظلوم، دیدم فاطمه بر تو ای مظلوم بی تقصیر گریه میکند گریه‌کن‌ها رفته اند اما حسینیه هنوز در سکوتی محض دارد سیر گریه می‌کند گوشه ای تنها نشسته اشک میریزد رباب آه، این زن واقعاً دلگیر گریه می کند یاد آن ساعت که پشت خیمه ها شاه غریب قبر را میکَند با شمشیر.... گریه میکند بین خیمه ناله میزد ظهر از بی شیری اش شب چرا با سینه ی پر شیر گریه میکند سنگ ها بوسه به پیشانی طفلش میزنند مادرانه پای این تصویر گریه میکند @raziolhossein
شکسته پشت غم از بار غصه های رباب از آن زمان که شنیده است ماجرای رباب به سوز سینه ی گهواره داغ غم زده است شرار زخم دل خون لای لای رباب و تار صوتی آتش گرفته می فهمد که آمده چه بلایی سر صدای رباب برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد که چشم مشک پر از اشک شد بجای رباب به جان گریه ی شش ماهه روی دست حسین کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب قنوت صبر گرفته برای حلق علی خدا کند به اجابت رسد دعای رباب میان هلهله ی چنگ و های و هوی رباب سه شعبه زخم زد و ناله شد نوای رباب و ناگهان پر و بال فرشته ها تر شد به خون کشته ی مظلوم کربلای رباب "رقیه" آمده از یک فرشته می پرسد پیام تسلیت آورده ای برای رباب؟ و فکر می کنم آب فرات گل شده است که ریخته به سرش خاک، در عزای رباب خدا به داد دل خاطرات او برسد چه می کشند خیالات انزوای رباب @raziolhossein
از تیر بر گلو بود، بغضی که در گلو داشت یادش بخیر روزی ، این مادر آرزو داشت با یاد حنجری که شد پاره گریه می کرد لالا همین که می خواند گهواره گریه می کرد دندان نداشت وقتی ،  جان داد طفل شیری از حنجرش در آمد ، دندانه های تیری تیر از کمان که آمد، اول به حنجرش خورد  بعد از گلو در آمد ، بر قلب مادرش خورد یک سال داغدار پاشیدن گلو بود با کودکی خیالی مشغول گفتگو بود ... از زه صدا در آمد ، از حلق پاره ات  نه ! بر نیزه بند آمد ، اشک از نظاره ات ؟ نه ! در معرکه به دور از چشم رباب رفتی آغوش من چه کم داشت ،بر نیزه خواب رفتی سنگت زدند و حتی ، یک آه هم نگفتی بالا نشینم ای کاش ، از روی نی نیفتی @raziolhossein
دست و پا میزنه تقصیر نداره  شیرخواره تحمل تیر نداره  تقصیر منه که منت کشیدی بمیرم که مادرش شیر نداره اونیکه میره دلم براش میاد  آبو خورده داره با باباش میاد واسه اینکه زیر آفتاب نباشه  بچه مو گرفته توو عباش میاد تشنگی برده قرار و توونم  سخته راه برم با قد کمونم یکمی زمان بده منم بیام  تا براش نماز میت بخونم عرق پیشونیت از شرمه حسین خون بچه مون هنوز گرمه حسین  خاکو آروم رو تنش بریز آخه  استخون شیش ماهم نرمه حسین الهی براش بمیره مادرش جای دستم خاک اومد زیر سرش  نگا کن که روی صورتش هنوز  مونده جای بوسه های خواهرش خاک میگن سرده، نه خاک اصغرم تشنه کشتنش، نمیشه باورم روی میوهی دلم خاک نریزی  خاکو باید بریزی روی سرم  @raziolhossein
افسوس کبوترم دگر پر نگرفت هر قدر دعا نمودم آخر نگرفت نفرین به تو ای حرمله که طفلی را با تیر ز شیر هیچ کافر نگرفت @raziolhossein
رفت و سرش را روی نی دیدم؛ دلم سوخت از کربلا تا شام رنجیدم؛ دلم سوخت چشمم چهل منزل به سمتِ نیزه بود و از اضطراب و ترس لرزیدم؛ دلم سوخت ترسیدم از اینکه بیفتد با نسیمی پشت سرش چون ابر باریدم؛ دلم سوخت تیرِ سه پر را حرمله می شُست با آب چشمان خود را زود دزدیدم؛ دلم سوخت داغش تمام عمر از یادم نمیرفت گاهی اگر یک لحظه خندیدم؛ دلم سوخت شاید سه ماهش بود خندید اولین بار در خاطراتم هر چه چرخیدم؛ دلم سوخت دیدم که خوردم آب و شد سیراب از شیر کابوس دیدم هر چه خوابیدم؛ دلم سوخت در کارهای خانه خیلی گریه کردم قنداقه را رویِ عبا چیدم؛ دلم سوخت آهسته خواندم زیر لب لالا لالا لا من شیرخواره هر کجا دیدم دلم سوخت @raziolhossein
مادري كه داغ شيش ماهه ديده دستاشو حتي تو خواب تكون ميده توي خواب و تو بيداري ميبينه داره بچه ش پيش چشماش جون ميده ميشينه گوشه ي تنهائي خود تو خيالش شير ميده به پسرش هيچ كسي حريف گريه ش نميشه زخمه از گريه دوتا پلك ترش گاهي با گهواره خلوت ميكنه جاي بچه ش رو مرتب ميكنه گاهي با گريه لالائي ميخونه روزشو با اين كارا شب ميكنه لحظه اي آروم نميگيره دلش مگه يادش ميره اين داغ و رباب ميگه اي حرمله آتيش بگيري كاش بشه خونه ي ظلم تو خراب توي آفتاب ميشينه از صبح تا شب هي فقط با مشت به سينه ميزنه ميگه اصغرم فدا سر حسين كاش بميرم كه آقام بي كفنه... @raziolhossein
از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم پا به پای من عزاداری عروس مادرم داغ دیدی و کنارم می‌نشینی و مرا میدهی هر روز دلداری عروس مادرم روضه خوانی کن برایم جان زینب ، با همان- -لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم صبح نزدیک است و...تو با حالِ آشفته هنوز خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله یادگاری داری انگاری عروس مادرم گوش تا گوشِ علیِ اصغرت را خون گرفت گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی اشک هایت میشود جاری عروس مادرم میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار دست از غم برنمیداری عروس مادرم تشنه ای بعد ازحسین و گاه با اصرارِ من میخوری از آب مقداری عروس مادرم جمع کن این بوریای کهنه را از آفتاب سوختی در این وفاداری عروس مادرم! @raziolhossein
  غمت غوغای محشر بود عزیزم رخت مهتاب مادر بود عزیزم سرت دیدم به نی با خویش گفتم برایت تیر بهتر بود عزیزم @raziolhossein
افتد اگر به حشر نقاب از دل رباب خورشید میرود به حجاب از دل رباب بعد از خدا که با خبر از داغ هر دل است دارد خبر به دهر رباب از دل رباب در بزم می یزید به روی لب حسین ساغر گرفت و خواست کباب از دل رباب دندان به دل فشردن آن خسته جان که دید با خیزران گرفت جواب از دل رباب زینب که بود سنگ صبور دل همه افتاده بود در تب و تاب از دل رباب آتش شنیده ای که چه با موم میکند دلهای اهلبیت شد آب از دل رباب بعد از حسین شاد نشد خاطرش "یتیم" شادی شده است خانه خراب از دل رباب @raziolhossein
از لشکر کوفه این خبر می‌آید زخم است و دوباره بر جگر می‌آید این‌بار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟ تیر است و به قصد سه نفر می‌آید! پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟ انگار که دل توی دل مادر نیست ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب، حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟ می‌رفت به سمت لشکر بی‌خبران می‌گفت رباب، مادرانه، نگران: خورشید! متاب بر گلوی پسرم می‌ترسم چشمی بزند زخم بر آن... شب‌هایم مهتاب ندارد دیگر مادر، بی‌تو خواب ندارد دیگر گهوارۀ خالی از تو آغوش من است گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر گفتند بر او داغ مجسم بزنند یک تیر ولی سه زخم توام بزنند حتی گهوارۀ علی را بردند تا تیر به قلب مادرش هم بزنند حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او لالایی خواب و، تب بی‌خوابی و او گهوارۀ کودک مرا پس بدهید من باشم و، تنهایی و، بی‌تابی و او شش‌ماهه‌ام! ای طفل کفن‌پوش رباب! جایت خالی‌ست توی آغوش رباب در من انگار، کودکی می‌گرید هر روز صدای توست در گوش رباب... @raziolhossein
بدون معجر هم می‌کند حجاب رباب ز نور فاطمه دارد به خود نقاب رباب کدام قافیه خوب است شعر مرثیه را بدون وقفه دلم داد زد رباب رباب ز داغ سینه‌ی خشکیده از عطش بی شک تمام عمر به خود می‌دهد عذاب رباب به التماس اباالفضل زیر لب می‌خواند به گوش مشک علی و به گوش آب رباب از آن زمان که به دنبال آب رفته حسین ندیده است علی را مگر به خواب رباب تمام روضه همین است: بعد از عاشورا خطاب میکندش شمر با عتاب: رباب! پس از امام که مانده‌ست پیکرش بر خاک نشسته است فقط زیر آفتاب رباب نجات بخش حسین است از جفای یزید چه کرده است در آن مجلس شراب رباب به گوش او نرسد کاش گریه‌ی نوزاد که از صداش میوفتد به اضطراب رباب (زخم حسینی) @raziolhossein
بیدار شو عزیز دلم وقت خواب نیست حتی به خواب دیدنِ تو حرف آب نیست مهمانِ تیغ و تیرِ سه شعبه شدیم ما در این دیار خشک ، محبت ثواب نیست می سوزد از غمِ تو فقط ظلّ آفتاب قلبی دگر برای لبِ تو کباب نیست شرمندهٔ حسین شدم تا که گفتم آب شرمنده گشت گفت ببخشید آب نیست هشتاد و چار مضطرب این سو نظاره گر برعکس ، آن طرف به دلی اضطراب نیست آب ست دور تو که به اسراف می رود اما به جز سه شعبه برایت جواب نیست این وقت آخری به خدا می کنی نگاه قربان رتبه ات که به چشمت حجاب نیست ای کوچکِ به نیزه بگو بر عموی خود بر پای عمه هیچ کس اینجا رکاب نیست آنقدر کربلا شده ام پیر که مرا هر کس که دید گفت به خود این رباب نیست باید به نام تو قسمش را بیاورد زیرا پس از تو ذکر کسی مستجاب  نیست @raziolhossein
از خواب ناز کودک من پا نمی شود می خواستم که پا شود اما نمی شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود بی فایده است سعی شما نیزه دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی شود خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی شود @raziolhossein
تو که هستی که محو نام تو شد چشم لیلی و قلبِ عاشقِ قِیس* تو که هستی که عشق می‌بالد در هوایِ خیام امروالقیس** خیمه خیمه قبیله‌ی پدرت رج به رج غرقِ شوقِ نام علی است روی پیشانیِ عشیره‌تان خط به خط  عشق و احترام علی است آسمان آسمان چراغان شد از همان لحظه‌های آمدنت سرنوشت تورا رقم می‌زد عشق از ابتدای آمدنت بارها بین عرشِ رویایت جلوه‌های جلوس فاطمه است آمدی و خدا به عالم گفت این مقام عروس فاطمه است خوشبحالت  نوشت دست خدا که تو پروانه‌ی حسین شوی نو عروس علی شوی یک روز بانوی خانه‌ی حسین شوی تا بیایی فرشته‌ها  با شوق چادری بافتند از جبروت از حریر تبسم گلها محملی ساختند از ملکوت مرتضی عاقدت و شاهدِ عقد حضرت فاطمه است بین بهشت دختر سر به زیرِ شرم و حیا می‌شود همسرِ حسینِ بهشت خطبه را مرتضی که انشاء کرد زود ام‌البنین بغل وا کرد چشم تو خیره شد به چشم حسین فاطمه عشق را  تماشا کرد دست تو بِین دست زینب بود تا بیایی به خانه‌ی زهرا مثل ام‌البنین تو هم دادی... بوسه بر آستانه‌ی زهرا گفت آقا لَعَُمرکِ ، یعنی... با سکینه تمامِ جان هستی هست  تنها میان قلب حسین خانه‌ای که تو بین آن هستی شعر اگر  گفت زینبش فهمید حرف  پنهانیِ حسینت هست احتیاجی نداشتی به چراغ نور پیشانی حسینت هست حیف از آن نور ، نور پیشانی پیش چشم تو سنگ خورد و شکست وای از آن سینه ، سینه‌ای که دوبار پیش تو بین آن سه‌شعبه نشست پدری  رو ‌زد و ولی عوض‌اش کودک گرم خواب را کُشتند در حرم کس نگفت اصغر رفت گفت زینب  رُباب را کشتند *قیس عامری به مشهور به مجنون **نام پدر بزرگوار حضرت رباب سلام الله علیها @raziolhossein
آتش زده به جان همه اصغر رباب مي سوخت در بيان غمش حنجر رباب در زير آفتاب فقط گريه ميكند بيزار بوده است ز سايه سر رباب لب تشنه رفت اصغر او زير تيغ تير حرف از عطش كسي نزند محضر رباب شايد اگر كه حرمله در كربلا نبود اصغر برای او شده بود اكبر رباب هي لحظه هاي دفن علي را مرور كرد شد نبش قبر داغ دل ديگر رباب مي گفت و مي گريست كه آن ساربان پست مي برد كاش جاي تو انگشتر رباب راس پسر كنار پدر بود بين تشت چوب از يزيد خورد سر دلبر رباب... @raziolhossein
از خواب ناز کودک من پا نمی شود می خواستم که پا شود اما نمی شود هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم با تیر هم گلوی علی وا نمی شود چشم امید من به ابالفضل بود آه ! عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود بی فایده است سعی شما نیزه دارها سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد این نی چه محکم است چرا تا نمی شود خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن از پای نیزه خوب تماشا نمی شود @raziolhossein