#حضرت_زینب_شهادت
اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم
رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟!
به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم
میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها
منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم
نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم
نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم
وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم
هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم
میان التماس من تو را هر کس که آمد زد
چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم
به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم
به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد
تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم
تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی
سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم
بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت
برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم
سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را
برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم
تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟!
که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم
مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند
منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم
#یا_مظلوم
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
آن بانویی که داشت نورش جلوه ی رب
آن بانویی که بود نامش زینتِ أب
آن بانویی که جلوه بخشیده به مکتب
در بستری بی سایه بان می سوخت در تب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
با صبرِ زهرایی حماسه آفریده
یک زن چگونه این همه غربت چشیده؟!
بی بی چه زجری بین نامحرم کشیده
در ازدحام دشمنانش شد معذب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
آن قدر بر دستش، نشانِ ریسمان دید
آن قدر داغ و روضه های بی کران دید
آن قدر در جسم عزیزانش، سنان دید
بر کعبه ی داغ و رزایا شد ملقب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
ای وای از داغِ چهل منزل اسیری
در شام، شرمنده شدن با سر به زیری
آیا شده با آستینت رو بگیری؟!
در شام و کوفه قامت او شد مورّب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
دارد بساط گریه بر ارباب هر روز
یک سال و نیم آشفته و بی تاب هر روز
هم ناله می شد با رباب و آب هر روز
یاد حسینش، تشنه خوابیده است هر شب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
می دید در گودال غرق خون، تنش را
می دید با چشمان تر، جان کندنش را
می دید، دشمن می کِشد پیراهنش را
می دید جسمش می رود در زیر مرکب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
یاد حسین تشنه اش، وقت اجل کرد
یاد نظاره کردنش از روی تل کرد
پیراهن خونی دلبر را بغل کرد
جانش رسید از داغِ آن لب تشنه، بر لب
ای روزگار پست، بد کردی به زینب
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
#حضرت_زینب_مدح
بر حسین بن علی آیینه دار
زین أب یا زینت پروردگار
کرد کسب فیض از او، اقتدار
می نویسم نام او را با وقار
یک نفر اما هزاران لشکر است
ذوالفقار در نیام حیدر است
گرچه دورش لشکری ولگرد بود
شیر بانویی که غوغا کرد بود
یک تنه فرمانروای درد بود
نام زینب داشت اما مرد بود
اقتدارش اقتدار مکتب است
زهره ی زهرا و حیدر زینب است
صبر ، تربیت شد از ایمان او
شد نجابت دست بر دامان او
عاشقی که عشق شد حیران او
او که بود ؟عباس شد قربان او
محضرش عرض ارادت می برم
نام او را با طهارت می برم
نور بود و نور را سر کرد او
شام رفت و فتح خیبر کرد او
با خطابه کار حیدر کرد او
کربلا را کربلا تر کرد او
در اسارت شوکتی شاهانه داشت
بانویی که جوهر مردانه داشت
خاطرش هرجا مکدر بوده است
کاشف الکربش برادر بوده است
محضر ارباب، بهتر بوده است
قبله ی او روی دلبر بوده است
از ازل بوده ست قربان حسین
جان زینب بسته بر جان حسین ...
خم نشد هرچه سرِ بر نیزه دید
هم رسالت بود با شاه شهید
کوچه کوچه بار غربت را کشید
با صلابت بود ، در بزم یزید
در خرابه حالتش تغییر کرد
داغ طفلی ، عمه اش را پیر کرد
روزگار، آن زینب مرد آفرین
قد خمیده بود ظهر اربعین
از شکسته بودن او ، بس همین:
آمد استقبال او ام البنین ...
گفت : زینب را ندیدم، او کجاست ؟!
این شکسته کیست ؟ خیلی آشناست
گفت : مادر نیمه جان برگشته ام
زینبم من ، قد کمان برگشته ام
آه... بی شیرین زبان بر گشته ام
سوی تو مرثیه خوان برگشته ام
کوچه کوچه بود بر دستم طناب
واردم کردند در بزم شراب ....
پیر گشتم ، شرم دارم از بیان
من کجا و مجلس نامحرمان
بین تشت زر ، بزرگ خاندان
با که گویم مست بود آن میزبان
چوب بر روی لب یارم نشست
خیزران که نه ، ولی دندان شکست ...
.
.
یاد آن یار قدیمی گریه کرد ...
چشم او با هر نسیمی گریه کرد
داشت اوضاع وخیمی گریه کرد
بعد از او یک سال و نیمی گریه کرد
شب به شب بر آنچه دیده ضجه زد
یاد رگهای بریده ضجه زد ...
بوسه زد بر پاره ای از پیرهن
گریه کرد از آنکه خود دارد کفن
زد به سینه گفت: ای عریان بدن
رفتنی ام ، کشته ی صد پاره تن ....
مثل ظهر اربعین بد حال بود
مدفن او شام نه ، گودال بود
محتضر دارد میان سینه آه
بر نمی دارد اگر از در ، نگاه
هست چشمش وقت جان دادن به راه
صورتش چرخید سمت قتلگاه
دارد این قصه به آخر می رسد
قبل جان دادن ، برادر می رسد ...
#ناصر_دودانگه
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
چون کویرِ بدون باران بود
سیلی صورتش نمایان بود
همه موهای او پریشان بود
بیقرار حسینِ عطشان بود
کفنی پاره مانده در مُشتش
درد شلاق و نیزه ها کُشتش!
حال و روزی عجیب و درهم داشت
در رجب غصهء مُحرّم داشت
گرچه در زینبیه مَحرم داشت
دم آخر، حسین را کم داشت
حرز زهرا "وَ اِن یَکادَش" بود
لحظه های وداع، یادش بود
قلب زارش ز کار می افتاد
یاد حلقوم یار می افتاد
بین آن نیزه زار می افتاد
پیش ده تا سوار می افتاد
آنهمه شور و شین را کشتند
زنده زنده حسین را کشتند
یوسفش را که برنگرداند و
پیکرش بین گرگ ها ماند و
شب شد و عرش را که لرزاند و
یا اُخیَّ اِلیَّ می خواند و
زیر نیزه شکسته تب می کرد
آب از خواهرش طلب می کرد
بین هفت آسمان قمر می سوخت
خیمه ها تا دم سحر می سوخت
دل زهرای خونجگر می سوخت
در میان تنور، سر می سوخت
بعد آن بی حیایی دشمن
مطبخ خانه اش نشد روشن
تنِ بی سایه بان عوض شده بود
نیّت ساربان عوض شده بود
لحن زجر و سنان عوض شده بود
سر و وضع زنان عوض شده بود
گوش های بدون زیور، وای!
دختران بدون معجر، وای!
مُشت و سیلی ز پیش و پی خورده
سنگ عُشاقِ مُلک ری خورده
بعد هر گریه، کعب نی خورده
پیش او یک سپاه، مِی خورده
ناله هایش به آسمان رفته
بین بازار شامیان رفته
بی علمدار خود، کشیده عذاب
رفته در کوچه ها بدون نقاب
شده آب از غم و جنایت آب
خواب گهواره دیده مثل رباب
چون رباب ز جنگ، برگشته...
صورتش بوده رنگ، برگشته
.
.
گذرش در خرابه ها افتاد
دم دیوار، بی عصا افتاد
سر که آمد، طبق جدا افتاد
دختری از سر و صدا افتاد
مثل بابا شکست حرمت او
جای بوسه نداشت صورت او
#رضا_دین_پرور
@raziolhossein
#امام_زمان
#حضرت_زینب_شهادت
زبانحال حضرت صاحب الزمان
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم
#م_عاطفی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
کوه درهم خُرد شد تسخیرِ زینب را که دید
سایهای از سایهی تصویرِ زینب را که دید
نیمهشب باید بیاید تا نسوزد آفتاب
آب شد خورشید تا تاثیرِ زینب را که دید
مَا رَأَیْت إِلَّا جَمِیلا گفت حیرت کرد عشق
کربلا شد کربلا تفسیرِ زینب را که دید
غیرتش مثل خودش میساخت از اهل حرم
دشمنش مغلوب شد تکثیرِ زینب را که دید
ذوالفقارِ مرتضی با خطبههایش شد یکی
شام یکجا خاک شد شمشیرِ زینب را که دید
فاطمه إِنّٰا فَتَحْنٰا خواند دنبالِ سرش
کوفه شد مخروبهای تکبیرِ زینب را که دید
حق بده با شش برادر آمد و بی کَس گذشت
غم به حالش زار زد تقدیرِ زینب را که دید
پیش عباسش چرا دستان او را بستهاید
هِی زمین اُفتاد سر زنجیرِ زینب را که دید
اینکه اُفتادهاست در این بی کَسیها خواهر است
آه با پیراهنی پاره نگاهش بر در است
آنقدر غم دید تابِ داغِ دیگر را نداشت
تابِ جان دادن ولی در بین بستر را نداشت
ماهها میشد مُهیا بود تا جانش رود
کاش میشد جان دهد اما برادر را نداشت
کاش میشد لااقل مثلِ رقیه جان دهد
یادِ آن لبهاست اما در بغل سر را نداشت
چند روزِ آخری میخورد خانوم بر زمین
پیر بود و بینِ دستش دستِ اکبر را نداشت
تشنه است و بسترش در آفتاب و سایه نیست
حیف ایندفعه کنارش آب آور را نداشت
طاقتِ هر داغ را او داشت اما با حسین
طاقتِ گودال را آن ضربِ آخر را نداشت
طاقت آوارگی را داشت اما قامتش
طاقت بوسیدن از رگهای حنجر را نداشت
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_شهادت
شاکلهی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است
گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است
اُسوهی ایوبها ، وقت بلا زینب است
بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است
ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است
دُرِّ گرانسنگ حِلم ، بین صدف دیده شد
در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد
دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد
پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد
زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است
از برکات علی ، هیچ فقیری نماند
پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند
دست گدا را گرفت ، پیش حسنجان رساند
سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند
کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است
محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند
ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند
راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند
مادر اشک است او ، گریهکنان شاهدند
اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است
مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین
سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین
زندگیاش وقف شد ، وقف برای حسین
هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین
قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است
واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت
هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت
قصهی اندوه را ، با چه شهامت نوشت
با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت
روضهی منظوم در ، کرببلا زینب است
اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود
کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود
در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود
تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود
همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است
در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست
حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست
با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست
ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست
دغدغهی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است
#بردیا_محمدی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
#حضرت_زینب_شهادت
دختر حیدر که باشی صاحب دم می شوی
بی برو برگرد پرچمدار عالم می شوی
دختر حیدر که باشی با تمام زخم ها
عصر عاشورا برای «یار» مرهم می شوی
معجرت نه، سایه اش را هم نمی بیند کسی
اینچنین الگوی صد حوّا و مریم می شوی
زینب کبری شدن کار کسی غیر از تو نیست
زینب کبری که باشی اسم اعظم می شوی
اولین گریه کن اربابی و با گریه هات
سفره دار اشکِ شب های محرم می شوی
.
.
رو به روی چشم تو هجده سرِ بر نیزه بود
سرو بی تکرار! حق داری اگر خم می شوی
تشنه ی در خاک و خون افتاده را می بینی و
بر لب خشکیده اش باران نم نم می شوی
حالِ گودالِ تو را اصلا نمی فهمد کسی
آه! وقتی خیره بر آن جسم دَرهم می شوی
#احسان_نرگسی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
یاد هر گه کنم از زینب و سوز جگرش
کشم آهی که فتد در دل گردون، شررش
کام نادیده ز ایّام که در اوّل عمر
سوخت از داغِ غمِ مادر و جدّ و پدرش
بود در ماتم جدّ و پدر و مادر خویش
که شد از بهر حسن، معجر نیلی به سرش
پارههای جگر زار حسن را در طشت
چون نظر کرد ز غم، پاره شد از غم، جگرش
چشم او بود هنوز از غم دوران، خونین
که سوی کوفه کشانید، قضا و قدرش
خیمهاش گشت به پا، چون به لب شطّ فرات
جاری آمد شط دیگر ز دو چشمان ترش
چاک زد پیرهن و خاک به سر کرد، چو دید
بیسر افتاده تن پاک دو نورس پسرش
شش برادر به یکی روز همه بیسر دید
که ز بار غم هر یک، چو کمان شد، کمرش
اکبر و قاسم و عبّاس و حسین کشته و شد
خولی و حرمله و شمر و سنان، همسفرش
روزِ وارد شدن شام، شب از گریه نخفت
بس که بارید به سر، سنگ ز هر بام و درش
«جودیا»! اشک تو و آه تو، بیحاصل نیست
این نهالی است که در حشر، بیابی ثمرش
#جودی_خراسانی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
#دوبیتی
نبودی... شمر بی بال و پرم کرد
خبر داری چه با اهل حرم کرد؟...
به دست بسته رفتم شام ویران...
«غمِ عشقت بیابان پرورم کرد»
#محمدعلی_انصاری
......
چو روی خاک رویش را نهادند
بیاد عصر عاشورا فتادند
هنوز از قبر می آمد نوایی:
«اگر کشتند چرا آبت ندادند»
#علیرضا_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_شهادت
دلدار من کجاست که حاجت روا شدم
آمد اجل ز راه و من از غم رها شدم
بعد از امیر علقمه من بوده ام امیر
با دست بسته قافله را رهنما شدم
تیغ زبان خواهر تو ذوالفقار بود
در شام و کوفه من علی مرتضی شدم
یک سال و نیم زخم زبانها شنیده ام
یک سال و نیم در بدر کوچه ها شدم
در شهر شام خارجی ام خوانده اند همه
در ازدحام طالب مرگ از خدا شدم
ممنون سنگ های سر بام کوفه ام
قدری شبیه آن سر از تن جدا شدم
یک پیرهن تمامی هست من است و بس
ای یوسفم به پیرهنت من رضا شدم
مشکل کفن شود تنم ای یار بی کفن
از بسکه مثل مادر خود من دوتا شدم
آخر دلم به مثل خرابه خراب شد
آنجا که بر سه ساله تو من عصا شدم
تو کعبه دخترت حجرالاسود تو بود
کنج خرابه محرم حج وفا شدم
در اول طواف به زانو در آمدم
گفتم به خود که مُحرم این حج چرا شدم
#سیدمحسن_حسینی
@raziolhossein
#امام_زمان
#حضرت_زینب_شهادت
زبانحال حضرت صاحب الزمان
شد غرق در غم روزگارت عمه جانم
خیلی دلم شد بیقرارت عمه جانم
در پیش چشمت زیر خنجر دست و پا زد
در خاک و خون دار و ندارت عمه جانم
بر روی تل، در غربتِ شام غریبان
ایکاش بودم در کنارت عمه جانم
تنها و بی محرم شدی دیگر ندیدی
مرهم برای حال زارت عمه جانم
جانم فدایت! عصرِ عاشورا به سختی
دیدم گره خورده به کارت عمه جانم
مانند قلبت چند جای چادرت سوخت
در شعله هایِ پُر حرارت عمه جانم
چشم عمو عباسمان را دور دیدند
شد پیش چشمت خیمه غارت عمه جانم
لعنت بر آنکه بست دست خسته ات را
در بین آتش؛ با جسارت...عمه جانم
بین تمام داغ هایی را که دیدی
می سوزم از داغ اسارت عمه جانم
#م_عاطفی
@raziolhossein