#حضرت_حمزه
حمزه که جان عالم و آدم فدای او
لب باز می کنم که بگویم رثای او
مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود
در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود
شیر خدا و شیر نبی فارس العرب
در انتهای جاده ی مردانگی، ادب
هم یکه تاز عرصه ی جنگ و نبردها
هم آشنای بی کسی اهل دردها
هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود
خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود
شب های مکه شاهد جود و کرامتش
گل داشت باغ شانه ی او از سخاوتش
او صاحب تمام صفات حمیده بود
دل را به نور حضرت حق پروریده بود
الگوی اهل سرّ و یقین بود طاعتش
یعنی زبانزد همه می شد عبادتش
در آسمان مکه ی دلها ستاره بود
بر قلبهای خسته امیدی دوباره بود
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
#جنگ_احد
همیشه قوّت قلب تمام لشکر بود
امیرِ صف شکن جنگ نابرابر بود
زمانه سردتر از سرد میشد اما او
همیشه مایه ی دلگرمی پیمبر بود
به کوری همه هندهای این عالم
رشید بود و جگر داشت، یک دلاور بود
رسید و کوه احد را به یک نظر لرزاند
اگر غلط نکنم قوم و خویشِ حیدر بود
میان معرکه هرچند ذوالفقار نداشت
خم دوابروی او ذوالفقار دیگر بود
قدم قدم شده جنگ، رنگ دشمن زرد
چقدر مثل علی حمله میکند این مرد
گرفته جذبه ی نامش تمام میدان را
زمین زده کمر قوم نامسلمان را
خبر دهید همان شیر آمده، آنکه
شکسته فرق ابوجهل های دوران را
گرفته است دو شمشیر در نبرد به دست
گریز داده یکی جسم را یکی جان را
علی و حمزه، بنازم به عرصه ی جنگی
که جلوه گر شده طوفانِ پشت طوفان را
شبیه شیر حق، آماده ی شکارست او
به جنگ بدر قسم، ماهِ روزگارست او
چنان به شانه علم بعد او نهاده علی
که با وجود نود زخم، ایستاده علی
به تیغ ابروی مستش قسم که در پیکار
نکرده است ز شمشیر استفاده علی
به حفظ جان پیمبر موظف است اگر
ز داغ پر زدنِ حمزه جان نداده علی
علی و حرف نود زخم معنی اش این است
که بعد حمزه نجنگیده است ساده علی
صدا زدند: نبی کشته شد..._خیالات است_
بگو پیمبر ما خوانده است نادعلی
دوباره خار به چشم، استخوان میان گلوست
فقط اشاره به تاریخ میکنم ای دوست:
علی که گفت برای نبی به جان سپرم
و از جدال به این سادگی نمیگذرم
گریختند فلان و فلان، دلیل نخواه
خودم نخواستم اسمی از آن دوتا ببرم
مرا به سینه غمی هست جانگداز، چنان
که تیر میکشد از یاد آن تمام سرم
"اُحُد" مقدمه ای بود بر "جمل"، بگذار
به لعن عایشه قدری خنک شود جگرم
به حمزه نیزه، به تابوت مجتبی هم تیر
من از شباهت این زن به هند باخبرم
زن است و مرده به کرّات روح عاطفه اش
هزار مرتبه لعنت به تیر و طائفه اش
#مسعود_یوسفپور
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
بالا گرفت روز اُحد تا که کارزار
شد آسمان روشن آن روز تارِ تار
آتشفشان شده اُحد از بس گدازه ریخت
از آسمان و خاک زمین خون تازه ریخت
حمزه در آن میانه که گرم قتال شد
کم کم برای حمله ی دشمن مجال شد
آنقدر روبهان به شکارش کمین زدند
تا نیزه ای به سینه ی آن نازنین زدند
حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست
خورشید چشمهای رئوفش به خون نشست
لبریز زخم بود و جراحت دل نبی
از دست رفته بود همه حاصل نبی
میدان خروش ناله ی واویلتا گرفت
عالم برای غربت حمزه عزا گرفت
جانم فدای پیکر پاک و مطهرش
جانم فدای زخم فراوان پیکرش
اما هنوز غربت آن روز مانده بود
داغی عظیم بر دل عالم نشانده بود
خواهر کنار جسم برادر رسید و بعد
آهی ز داغ لاله ی پرپر کشید و بعد
پیمانه های صبر دل او که جوش رفت
آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت
آری دلم گرفته ز اندوه دیگری
دارم دوباره ماتم مظلومه خواهری
زینب غروب واقعه را غرق خون که دید
از خیمه تا حوالی گودال می دوید
ناگاه دید در دل گودال قتلگاه
درخون تپیده پیکر سردار بی سپاه
پس با زبان پُر گله آن بضعه ی بتول
رو کرد بر مدینه که یا أیها الرسول
این کشته ی فتاده به هامون حسین توست
این صید دست و پا زده در خون حسین توست
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
حمزه در دشت احد سلطان دین در کربلا
هر دو قرباناند اما این کجا و آن کجا
از جفای هنده و جور و جفای کوفیان
هر دو عریاناند اما این کجا و آن کجا
این زبان روزه در صحرا و این در پیش آب
هر دو عطشاناند اما این کجا و آن کجا
آه،از سر نیزه وحشیِ بی رحم و سنان
هر دو بیجاناند اما این کجا و آن کجا
این تنش زیر عبا و این به زیر تیغها
هر دو پنهاناند اما این کجا و آن کجا
از غم حمزه صفیه زینب از داغ حسین
هر دو گریاناند اما این کجا و آن کجا
هنده پیش جسم حمزه حرمله پیش رباب
هر دو خنداناند اما این کجا و آن کجا
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
ای آن که نور عشق و شرف در جبین توست
روشن سرای دل زچراغ یقین توست
تو حمزه ای و آینه ی جان مصطفی
عشق و امید در همه جا همنشین توست
در یاری رسول خدا، جان دشمنان
آتش گرفته از نفس آتشین توست
مهر رسول نور تو را برده سوی نور
این رشتۀ سعادت و حبل المتین توست
بر روی مرگ خنده زدی در شب وداع
تا گفت مصطفی که شب آخرین توست
ای سرو سربلند و سرافراز باغ دین
از چه به خاک غم ،سر شور آفرین توست
ازآن زمان که ریخته خونت به روی خاک
صحرای لاله زار احد شرمگین توست
ای مصحف عظیم رشادت ، شهادتت
حسن ختام و مطلع فصل نوین توست
از اشک فاطمه زدل خاک گل دمید
آن جا که زیر خاک تن نازنین توست
آمد احد«وفایی» وگفتا که این حریم
تصویری از شجاعت و عزم متین توست
#سیدهاشم_وفایی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
.
قوّتِ بازوی من بود كه افتاده به خاک
همه ی نيروی من بود كه افتاده به خاک
.
اين همان است كه ياریِ ولايت می كرد
مثلِ يک شير زِ اسلام حمايت می كرد
.
در اُحُد هر كه به خونِ جگرش می گِريَد
هر پسر بر سرِ نَعشِ پدرش می گِريَد
.
ای عمو جان به سرِ پيكرِ تو گريه كنم
من به جای پدر و مادرِ تو گريه كنم
.
مثلِ تو هيچ كسی كُشته در اين صحرا نیست
به خدا هيچ كسی چون تو شهيد، اینجا نيست
.
چه سرش آمده هر عضوِ تَنَش مُثله شده
گوش و بينی و دو دست و دهَنَش مُثله شده
.
فكری امروز به حالِ بَدَنَش بايد كرد
شُده با خار و گیاهی كَفَنَش بايد كرد
.
صورتش زود بپوشان كه زِ رَه خواهَرِ او
تا رِسد خاک به سَر ريزد بالا سَرِ او
.
خواهرش گر برسد موی پريشان بِكُند
دشت را گريه ی او شامِ غريبان بِكُند
.
در غم دلبر خود پاره گريبان بكند
خواهرانه دل ما را همه سوزان بكند
.
مَگُذاريد صَفيّه برسد تا اينجا
مَگُذاريد ببينَد رُخِ خونينَش را
.
لحظه ای سخت تر از ماندنِ من اينجا نيست
بدنت هست، ولی بَر تنِ تو اَعضا نيست؟
.
زِرِهَت پاره، كمان و سِپَرَت باقی هست
جگرت نيست ولی شُكر، سَرَت باقی هست
.
باز هم شُكر عمو راسِ تو بَر نيزه نرفت
باز هم شُكر كه در حَلقِ تو سَرنيزه نرفت
.
نزده بوسه به پاره گلويت خواهرِ تو
با صَفيّه كه نزد حرف زِ نيزه سرِ تو
.
ای عمو راسِ تو در بزمِ شرابی كه نرفت
به تماشا سوی هر شهرِ خرابی كه نرفت
.
باز هم شُكر سَرِ پاكَت عَمو چوب نَخورد
گاه دندان و گَهی پاره گَلو چوب نَخورد
.
اَلاَمان وای حُسين... وای سَرِ شاهِ شَهيد...
تا نَفس هَست مَرا، گويم: "مالي لِيَزيد"
.
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
عموی من که شد احد صحنه کربلای تو
خون تو ریخت پای من سرشک من به پای تو
شیر من و سپاه من پشت من و پناه من
خیز و ببین که پشت من شکسته در عزای تو
وای که بی عمو شدم با تو که روبه رو شدم
آه کشیدم از غمت ناله زدم برای تو
به هر طرف نظر کنم فتاده عضوی از تنت
مصحف پاره پاره ام چه بوده ماجرای تو
هم بدن تو روی خاک هم جگر تو چاک چاک
چگونه بگذرم من از قاتل بی حیای تو
مگر کسی که کشته شد مثله میشود تنش
عموی با وفای من فدای زخم های تو
کدام دست بی حیا کشیده بین خون تو را
دریده سینه تو و بریده دستهای تو
گریه کنم به پیکرت تا نرسیده خواهرت
عبای خویش را کشم به قامت رسای تو
این همه زخم و یک بدن عموی من عموی من
چگونه خواهرت کند نظر به دست و پای تو
زخم تو بی شماره شد تن تو پاره پاره شد
دگر به نیزه ها نرفت سر زتن جدای تو
کشیده شد به خون تنت دگر کنار پیکرت
عمو نخورد کعب نی خواهر مبتلای تو
#عبدالحسین
@raziolhossein
#حضرت_جعفر_طیار
#حضرت_حمزه
#دوبیتی
آن روز که روز غربت حیدر بود
خون بر جگر دختر پیغمبر بود
یارانِ علی به یک دگر میگفتند
ای کاش که زنده حمزه و جعفر بود
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
وقتي كه مُسلماني و تسليم خُدايي
يعني هـمه جا يـاورِ پيـغـمبر مـايي
سـرداري و سالار و جگردار و هُنردار
آن قدْر كه گـفـتند تو هم شيرِ خُدايي
هرگز نپـريـده ست به اذعان كمانت
از چِلّه ي ابروي خَـمت ، تيرِ خطايي
در عصر خودت بودي اگر شاه شهيدان
تا حشر ولي حمزه ي خيرُ الشُّهدايي
وقتي چو علي چرخ زدي دور پيمبر
از كعبه شنيدم كه تو هم قبله نمايي
وقتي كه عمو باشي و ذريّه ي هاشم
پس مثل اباالفضل تو هم ماه لقايي
والله قســم هيچ نفهميده از ايـمان
هركس كه بگويد تو از اسلام جُـدايي
از تُربت تو فاطمه تسبيح اگر ساخت
مي خواست بگويد چه قَدَر اهل دعايي
بالايِ سر قـبر تو با ديده ي گـريان
با سوز جگر فاطمه مي گفت : كُجايي؟
مي گفت كُجايي كه ندارد دل حيدر
از حَصرِ غم و غُربت و اندوه ، رهايي
در جَنگ اُحد مُثلِه شدي تا كه بگويي
مي خواست دلت تا بشوي كربُـبلايي
مي گفت عبايي كه روي پيكرت افتاد
اي كـاش بيارنـد به گــودال عبايي
تا خواهرِ مظـلـومه ي ارباب نبينـد
از نيزه مي آيـد به سر او چه بلايي !!!
در نيمه ي شوّال به جُز داغ تو اي مرد
در خيمه ي دل سوختگان نيست عزايي...
#محمد_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
این جمله کافی است برای فضیلتش
تسبیح ذکر گفتن زهراست تربتش
آن یل که جز شجاعت حیدر به روزگار
چشمی ندیده است نظیر شجاعتش
این نَقل رایج است که در هر نبرد بود
نُقل در دهان دوست و دشمن شهامتش
بی شک بنای دین خدا پا نمی گرفت
در دستِ دین نبود چو دست حمایتش
ای کاش بود تا نشود گونهای کبود
می بود اگر اجازه نمی داد غیرتش
از این مزار خاکی و بی سنگ و بی حرم
بعد از چهارده صده پیداست غربتش
توصیفش از زبان پیمبر شنیدنیست
با این سیاهه بی ادبی شد به ساحتش
#علی_مشهوری
@raziolhossein
#حضرت_حمزه
طبعی که هوای تو به سر داشته باشد
در وصف تو بر وحی نظر داشته باشد
هر واژه که نیت کند از حمزه بگوید
بایست که آن واژه جگر داشته باشد
باید قلم از شهپر جبریل بگیرد
تا از سر کوی تو خبر داشته باشد
جز سینه تو که شده افلاک اسیرش
ما سینه ندیدیم که پر داشته باشد
در وصف تو این گریه عجز است نوشتیم
جز اشک مگر ابر هنر داشته باشد
تو حمزه ای و عز ملک سجده به نامت
لا حول ولا قوه الا به مقامت
ای هیبت چشمان تو شمشیر پیمبر
در چله ابروی خمت تیر پیمبر
چون حیدر کرار که شد شیر خداوند
زیبد که بگویند تو را شیر پیمبر
لشگر صف مژگان تو را دید به هم ریخت
برخاست از این رزم تو تکبیر پیمبر
هر سو که زدی گام در آن صحنه پیکار
شد میمنه تا میسره تسخیر پیمبر
عاشق شود آیینه معشوق سرانجام
پیداست به رخسار تو تصویر پیمبر
با قامتت افراشته شد پرچم عشاق
با خون تو سرخ است دل مغرب و اشراق
در لحظه افتادن تو عرش زمین خورد
پیشانی پیغمبر از این ثانیه چین خورد
جرات به دل دشمنت افتاد پس از تو
سنگی به نبی زد که شکافی به جبین خورد
اول نفرِ ایل که پهلوش شکستند
سر رشته این روضه به نام تو چنین خورد
آهی که به پا خاست ازآن قلب دریده
تیری شد و بر بال و پر روح الامین خورد
پیغمبر دین ماند و علی شد سپر آن قدر ...
نزدیک نود زخم به سرتا سر دین خورد
بر روی تن مثله ات افتاد پیمبر
دل خون شده از داغ تو، دلواپس خواهر
ای کاش که خواهر به کنار تو نیاید
قران مجلد به عبا را نگشاید
ای کاش نبیند تن مثله شده ات را
ورنه زتنش جان به یکی آه در آید
کس تاب ندارد تن صد پاره ببیند
از زینب کبری فقط این کار بر آید
این داغ فقط سهم دل زینب کبر است
آشفته کنار تن آشفته بیاید
جز زینب کبری نتوان یافت کسی را
با داغ در آغوش خدا را بستاید
بر حال عقیله دل افلاک بر آشفت
با کعبه نی آن روز عدو تسلیتش گفت
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_زمان_مناجات
#حضرت_حمزه
قرار بود به ما فیضی از سحر بدهی
به قدر بال مگس اشک مختصر بدهی
ضمانتی است برای سلوک اهل سحر
اگر زمان مناجات چشم تر بدهی
میان شعله نشستن عروج پروانه است
مرا تو عاقبت از پای شمع..،پر بدهی
وصال عاشق و معشوق دردسر دارد
به دست و پات می افتم که دردسر بدهی
کجای شهرِ نفس گیر ندبه می خوانی؟
بناست گاهگداری به ما خبر بدهی
نشسته ام سر این کوچه..،گریه می خواهم
نشسته ام که به من اشک بیشتر بدهی
دل شکسته ی عُشّاق را ندیده بخر
چه می شود اگر این مرتبه ضرر بدهی
من آه می کشم آنقَدر تا که پاک شوم
اگر به آه جگر سوز من اثر بدهی
قسم به حضرت زهرا درست خواهم شد
به این خرابترین مُهلتی اگر بدهی
شناسنامه ی من را بگیر از من تا
برای کرببلایی شدن،"گُذر" بدهی
به حقِ پارهجگرهای تشنهکام اُحُد
ببخش تا که به من فرصتی دگر بدهی
.
.
ندید حمزهی خود را..،چگونه مُثلِه شد!
چطور خواهر مظلومه را خبر بدهی
امان ز قلب عقیله..،چه دید در گودال
تنی بدون سر و نیزهخورده و پامال
#بردیا_محمدی
@raziolhossein