همچون مسلم بن عقیل علیه السلام که در کوفه به شهادت رسید جمعى ازفرزندان جناب عقیل،چه فرزندان خود او یا نوه هایش از شهداى کربلا و یاران سیدالشهدا علیه السلام بودند که جان خویش را فداى امام کردند.
ایشان از نسل حضرت ابوطالب علیه السلام بودند که عموزاده خویش، سیدالشهدا علیه السلام را در کربلا یارى کردند
نام شریف شهدای نسل جناب عقیل :
عبدالله بن مسلم، محمد بن مسلم، جعفر بن عقیل، عبدالرحمان بن عقیل، محمد بن عقیل، عبدالله الاکبر، محمد بن ابى سعید بن عقیل، على بن عقیل و عبدالله بن عقیل.
ما گریه ز رود نیل آموخته ایم
ذبح پسر از خلیل آموخته ایم
یل پشت یل آریم و فدای تو کنیم
این معجزه از عقیل آموخته ایم
#مهدی_محمدتقی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دختر من
جای من دست بکش رویِ سرِ دختر من
#حسن_لطفی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#محرم
#حضرت_مسلم
هر آن کسی که نَدارد به دِل غَم، از ما نیست
به سِرِّ عِشق نَشُد هَر که مَحرَم، از ما نیست
غَمِ تو را به دِلِ ما خُدا زیاد کُنَد
هر آنکه خواسته اَز تو غَمِ کَم، از ما نیست
دَلیلِ خِلقَتِ ما خوردنِ غَمِ عِشق اَست
مُخالفِ غَمِ ماهِ مُحَرَّم از ما نیست
فَقَط هَوای حُسِینیه را هَوَس داریم
اَسیرِ بَندِ هَوا و هَوَس هَم، از ما نیست
سیاهیِ عَلَمَش پاک و روسِفیدَم کَرد
دَخیل نیست هَرآنکه به پَرچَم، از ما نیست
سیاه لَشکَرِ اوییم و اِدّعامان نیست
شُکوهِ لَشکرِ شاهِ دوعالَم از ما نیست
لِباسِ مِشکیِ او داده آبِرو ما را
هَر آنکه نیست در اِحرامِ ماتَم از ما نیست
بَرای "اِرثِ پِدَر" تا همیشه مَمنونیم
نَصیبِ آنکه نَشُد "اِرثِ آدَم" از ما نیست
تَمامِ شادیِ دُنیا خُلاصه دَر گِریَه اَست
هر آنکه اَشک نَریزَد دَر این غَم از ما نیست
اِجازه اَز طَرَفِ مادَرَش شُده صادِر
وَگرنَه این هَمه اَشکِ دَمادَم از ما نیست
برای گِریه تَوَسُّل به "یا رُباب" کُنیم
"رُباب" بانیِ اَشک اَست و این نَم از ما نیست
حُضورِ "حَضرَتِ زَهرا" به روضه ها حَتمی ست
یَقین نَدارد اَگَر کَس به این هَم از ما نیست
نَمَک به زَخمِ دِل از غُصّه ی تو می پاشیم
هر آنکه اَست به دُنبالِ مَرهَم از ما نیست
تو گِریه کَردی و ما گِریه کَرده ایم حُسِین
تویی مُقابلِ ما، این دو زَمزَم از ما نیست
تو را بِخاطِرِ دُنیا فُروخت کوفه وَلی
هِزار شُکر، که دَربَندِ دِرهَم از ما نیست
"سَرِ سَفیرِ تو از پُشتِ بام خورد زَمین"...
نوشته اَست به مَقتل، مُقَرَّم... از ما نیست!
نوشته؛ "شُد تَنَش اَز یِک قَناره آویزان"
هَر آنکه خون نَکُنَد گِریه زین غَم از ما نیست
برای مُسلِم تو جَدِّ تو گِریسته اَست
وَ بَر مَصائِبِ بی حَدِّ تو گِریسته اُست
#رضا_رسول_زاده
@raziolhossein
#حضرت_مسلم
#عامیانه
خدا شاهده به هر دری زدم
تا یه جور بهت خبر بدم نیای
یا اگر تقدیره که کوفه بیای
دیگه با رقیه دستکم نیای
واسه مسلمت حلالیت بگیر
خیلی شرمنده ی خواهرت شدم
نمیشه !؟ چطور ببخشم خودمٌ
باعث گریه ی مادرت شدم
نخلای علی اسیرِ عطشن
قطره آبی به شکوفه نرسه
با دلی شکسته از خدا می خوام
پایِ بچه هات به کوفه نرسه
به غم نبودن و ندیدنت
یه روزه هزار تا غم اضافه شد
به غریب کُشی که رسم کوفیاس
رسم مهمون کُشیم اضافه شد
کاری با زخم لبم نداشته باش
باز می خوام فقط تو رو صدا کنم
غصه م اینه سر دروازه میای
نتونم توی چشات نگا کنم
خُلقشون مثل قدیمه ، به سلام
یه جواب واسه ثوابم نمیدن
دینشون گمون کنم عوض شده
دیگه به قربونی آبم نمیدن
سرشون شلوغه خنجر فروشا
رونقی گرفته کاروکسبشون
شنیدم ده تا حروم زاده دارن
نعلِ تازه می زنن به اسبشون
داره پشت سرِ اولاد علی
حرفایی رو که نباید... می زنه
دیگه از سنان نذار بگم برات
برق نیزه ش چشمامُ بد می زنه
#وحید_قاسمی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
فرموده مدح و منقبتش را به افتخار
ثاراللّهی که بوده نبی مدح گسترش
ایثار و عزم و غیرت و آزادی و شرف
تعظیم می کنند همه در برابرش
حیرت برند اهل فضیلت به رتبه اش
زانو زنند اهل کرامت به محضرش
مبهوت گشته آدمیان و فرشتگان
از عزّتی که کرده عطا حیّ داورش
نایب مناب یوسف زهرا که عرشیان
حسرت برند بر شرف خادم درش
اوّل شهید هاشمیان کز جلال و قدر
در شهر کوفه مهدی زهراست زائرش
از سنگ کمتر است به پیش قدوم او
گیرم به خاک ره بفشانند گوهرش
عشق حسین شیرۀ جان گشت در بدن
از لحظه ای که شیر به او داد مادرش
هم خود فدایی ره فرزند فاطمه
هم شد شهید پنج پسر سه برادرش
تقدیم کرد پنج پسر در طریق دوست
حتّی به همره اُسرا رفت دخترش
تعریف کرد و داد خبر از شهادتش
با دیدن عقیل همانا پیمبرش
این است آن شهید که در یاری حسین
تا روز محشر مسجد کوفه است سنگرش
بالای دار رفت و همه سربدارها
گلبوسه می زنند به قبر مطهّرش
زیبد روند خیل شهیدان به پیشباز
افتد اگر عبور ز صحرای محشرش
ذیحجّه گشت مفتخر از حجّ سرخ او
از حجّ کعبه گشت عطا حجّ برترش
پیوسته بوی عطر گل نینوا گرفت
زان دسته های نی که عدو ریخت بر سرش
لبّیک او حسین و طوافش به موج خون
تکبیرها بلند ز هر زخم پیکرش
خونش در آب ریخت و لب تشنه داد جان
در اتّحاد با لب عطشان به رهبرش
لب تشنه داد جان و عجب نیست وقت مرگ
ریزد به کام ختم رسل آب کوثرش
بالای دار و دار ندا داد بر همه
کاین میثم است و یوسف زهراست حیدرش
سر داد و سر نکرد به جز بر حسین خم
ای جان فدای پیکر در خون شناورش
یک میهمان و این همه زخمش ز میزبان
بالله نبود هیچکس اینگونه باورش
هرگز گمان نبود که آن خوب تر ز جان
در کوچه ها کشیده شود جسم اطهرش
نام حسین بر لب او بود و بود و بود
تا آنکه ریخت خون شریفش ز حنجرش
این است آن شهید که دیوارهای شهر
گلبوسه ها زدند به روی منوّرش
این است آن غریب که او را پناه داد
یک پیرزن شبانه به بیت محقّرش
این است آن قتیل که بر زندگان دهد
روح حیات از نفس روح پرورش
«میثم» قصیده ای که سرودی به وصف او
فیضی بود ز لطف خداوند اکبرش
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل
#حضرت_مسلم_شهادت
سر دارالعماره زار و بی جانم، حلالم کن
نوشتم که بیا اما پشیمانم، حلالم کن
نکردم لحظهای گریه برای غربتم اصلاً
برای غربتت اینگونه گریانم، حلالم کن
فقط یک پیرزن در کوفه از مسلم حمایت کرد
اسیر خدعههای ابن مرجانهم، حلالم کن
سر فرزند یک بدکاره عهد خود رها کردند
من از این قوم کوفی روی گردانم، حلالم کن
هر آن کس حرف حق گوید، دهانش سنگ خواهد خورد
به فکر زینبین و سنگ بارانم، حلالم کن
علی اکبر، علی اصغر، نبینی داغ اولادت
فدای بچههایت جان طفلانم، حلالم کن
همینکه بی هوا چشمم به چوب خیزران افتاد
میان ظرف آب افتاد دندانم، حلالم کن
به قطره قطره خونی که میان مشت من پُر شد
نوشتم بر زمین، با دست لرزانم حلالم کن
اگر این آب، خونی شد فدای کام عطشانت
مُواساتم شد اینگونه که عطشانم، حلالم کن
شهیدانت همه بر روی پایت جان دهند اما
غریبانه اسیر درد هجرانم، حلالم کن
اراذل با منِ مسلم چهها کردند در کوفه
به یاد خواهرت خیلی پریشانم، حلالم کن
تنم را بر زمین در پشت مرکب میکشند اما
برای پیکرت پاره گریبانم، حلالم کن
زبانم لال اینها تشنهی تاراج تو هستند
بخوان این نکته را از جسم عریانم، حلالم کن
#محمدجواد_شیرازی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
دل پیغمبر از این غم شکسته
دو تن شد راهشان در کوچه بسته
بر آن دو تا ابد گرید پیمبر
یکی مسلم یکی زهرای اطهر
یکی بر روش درب خانه بستند
یکی با درب پهلویش شکستند
یکی داده ز کف کاشانه اش را
یکی گم کرد راه خانه اش را
یکی از طفل هایش بی خبر بود
یکی دستش به دستان پسر بود
یکی از سنگ دندانش ترک خورد
یکی از دست نامحرم کتک خورد
یکی بر سینه کوهی از شرر داشت
یکی بر سینه زخم از میخ در داشت
یکی آشفته از حال حسین است
یکی زائر به گودال حسین است
#میثم_مومنی_نژاد
@raziolhossein
#عرفه
#مناجات
چشمم امروز اگرخیس شد و بارانی..
علت این است که مهمانم و در مهمانی
کرده حق رحمت خود را ب گدا ارزانی
عرفه روز حسین است و خداهم بانی
همه درسایه ی الطاف حسین آمده ایم
اصلا انگار به بین الحرمین آمده ایم
سهمم از زندگی بی تو بداقبالی شد
کار من بعد گنه مستی و خوشحالی شد
بعد ماه رمضان کاسه من خالی شد
ولی امروز که خواندی تو مرا عالی شد!
بعد یک عمر که هی این در و آن در گشتم
دیدی آخر که سرانجام به تو برگشتم!
به رویم هیچ نیاور که زمین افتادم
من برای هوسم رشوه به شیطان دادم
باغ خشکیده شدم فاطمه کرد آبادم
من ازآن روز که عبد علی ام آزادم
جان آقام علی عفو کن الان همه را
کم نکن از سر ما مادری فاطمه را
هرچه شد مهرعلی را که ندادم زکفم
موقع نوکریم گم نشد اصلا هدفم
خاکم اما به روی دامن شاه نجفم
با هرآنکس که علی دوست نباشد طرفم!
با علی وعده گرفتم دم ایوان طلا
اربعین از نجف او بروم کرب و بلا
گریه هرشبه و ناله توام داریم
همه سال به دل شور محرم داریم
ما فقط یک شب سوم بخدا کم داریم
با رقیه شرف هردوجهان هم داریم
اوکه امروز خودش قبله حاجات شده
روی دوش عمویش گرم مناجات شده
روزی ازعرش خداوند نگین می افتد
زینت دوش عمو روی زمین می افتد
با لگدها ب یسارو به یمین می افتد
طفل با ضربه سیلی به یقین می افتد
گرچه امروز به دستش زر و زیور دارد
بعد یک ماه دگر غصه معجر دارد
#سیدپوریا_هاشمی
#حسین_قربانچه
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل
ای که از کوفه معشوق دلم میگذری
خون من ریخته در گام به گامش، نظری!
مسلم از پا شده آویز قناره بدنش..
فطرس امروز ببر سمت نگارم خبری
شاه در کوه و کمر!من وسط شهر غریب!
آه از آن دربدری وای ازین در بدری..
چند دندان مرا سنگ شکسته آری!
عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
بدنم زیر لگد مانده ترحم نکنید..
با سم اسب بکوبید مرا ده نفری
گونه ام خرد شد از بام زمین افتادم
گریه ام هست برآن گونه سرخ دگری
هرچه آمد به سرم باز خدایا شکرت
دخترم نیست، زنم نیست، در این دورو بری!
با تن بی رمقم بر تو سلامی کردم
به فدای سر تو ای که میان سفری
حاضرم دختر من را به کنیزی ببرند
تا که از دختر تو دفع شود هر خطری
کاش میشد بدنم را همه آتش بزنند
تا نگیرد به پر چادر زینب شرری
#سیدپوریا_هاشمی
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_بن_عقیل
#حضرت_مسلم_شهادت
من کوفه را چون مردگان بیدرد دیدم
نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم
ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاهالرجالند
خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند
اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند
عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند
تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد
قـلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد
این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود
این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود
زنهـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد
از بامها بر فرق من آتش فشاندنـد
مـن جـان نثار عترت خیرالانـامم
صید بـه خـون غلطیدهی بـالای بامم
وقتی که خود را از عطش بیتاب دیدم
عکس لب خشک تـو را در آب دیدم
در موج خون دریای لارا دیدم امروز
از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز
انگـار میبینم جراحـات تنـت را
خونین به چنگ گرگها پیراهنت را
انگـار بینـم لالههای پـرپـرت را
پاشیده از هم عضوعضوِ اکـبرت را
انگار میبینم که بعد از قتـل یـاران
هم تیرباران میشوی، هم سنگ باران
انگـار مـیبینم ذبیـح کـوچکت را
زخم گلوی شیرخواره کودکت را
انگار میبینم که با اشک دو دیـده
داری به روی دست خود دست بریده
انگار بینم غرق خـون آیینهات را
جای سم اسبان و زخم سینهات را
انگار بینم شمـر مـیآید بـه گودال
انگار بینم میزنی در خون پر و بال
...انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد
زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد
من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم
مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم
لب تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من
آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من
تنهـا نـه ایـن نامرد مردم میکُشندم
در کـوچههای شهر کوفه میکِشندم
«میثم» شرار از نظم جانسوزت فشاندی
بس کن که دلها را به بحر خون نشاندی
#غلامرضا_سازگار
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو
خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو
به راه آمدن تو نشسته دلخسته
فراز دار الاماره سر کبوتر تو
اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم
میا، که کوفه گرفته بهانهٔ سر تو
میا که نقشه کشیدند مردمان یهود
برای بردن خلخال پای دختر تو
میا که نیزه فروشان شهر میخوانند
دعای رزق به پای گلو و حنجر تو
میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند
برای هلهله پیش علی اکبر تو
عمود آهن و نیزه فراهم آوردند
برای فرق علمدار و چشم حیدر تو
میا که حرمله دارد سه شعبه میسازد
برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو
#علی_اشتری
@raziolhossein
#حضرت_مسلم_شهادت
اینجا سخن از نیزه و شمشیر و سنگ است
بازار کوفه تیر و خنجر می فروشند
چشم ابالفضل و گلوی اصغرت ، آه
تیر سه شعبه را گرانتر می فروشند
#ﮐﻤﯿﻞ_کاشانی
@raziolhossein