eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.7هزار دنبال‌کننده
732 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به تاخت میرود و از خزان خبر دارد به تاخت میرود انگار بار سر دارد گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است و پای مرکب او را ببین که پر دارد تمام شادی دنیاست در دلش انگار میان توبره اش تکه های زر دارد چرا ز توبره اش خون تازه میریزد و خون کیست که روی زمین اثر دارد چرا به سمت تنور است مقصدش هیهات تنور خانه چرا همچنان شرر دارد به ساق عرش نگاه ملائک افتاده است به آن تنور چرا مصطفی نظر  دارد دعا کنیم ‌که زهرا ندیده باشد و بعد کسی بیاید و در از تنور بردارد @raziolhossein
خون تو مرز دائمی حق و باطل است خاک تو بین خلق و خدا حدفاصل است در اهدنا الصراط به این فکر میکنم خوشبخت آن کسی که به سمت تو مایل است مارا ببخش بر تو فقط گریه میکنیم فهم کسی شبیه تو بسیار مشکل است ما تشنه ایم چشمه و رودند تشنه ات محبوب ما بزرگتر از این مسائل است عشقت اثر گذار به دلهاست یا حسین چیزی اگر شکست برای تو پس دل است نام تو در دهان من قدر ناشناس مثل جواهری‌ست که در دست جاهل است دفن تو ای کهن به عشایر رسیده بود این نیز افتخار بزرگ قبایل است شب در میان دشت هلالی به روی نی هرچند تا کنار توام ماه کامل است وقتی جهان مصالحه کردی به پیرهن بعد از تو هرچه شاه به گیتی‌ست سائل است آیینه هر چه خرد شود باز آینه است تکثیر تو بزرگترین خبط قاتل است @raziolhossein
ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ دورت بگردد مادرت زهرا  بُنَیَّ من که وصیت کرده بودم با تو باشد هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ باور نمی‌کردم تو را اینجا ببینم کنج تنور خانهٔ اینها  بُنَیَّ هر قدر هم خاکستری باشد دوباره من می‌شناسم گیسوانت را  بُنَیَّ با گوشهٔ این چادر خاکی بشویم خون لبت را با نوای یا  بُنَیّ آخر چرا از پشت سر ذبحت نمودند ای کشتهٔ افتاده در صحرا  بُنَیَّ شیب الخضیبت را بنازم ای عزیزم با این حنا شد صورتت زیبا بُنَیَّ آبت ندادند و به حرفت خنده کردند گفتی که باشد مادرت زهرا  بُنَیَّ؟ گفتی زن خولی برایت گریه کرده حتی به او هم می کنم اعطا  بُنَیَّ @raziolhossein
سجده گاه ملائک است اینجا یاکه گردیده قبله گاه نور در سکوت سحر به گوش دلم صوت قرآن رسد ز کنج تنور ای عجب مطبخ همین عصرم طور موسی شده در این دل شب بین داغی خاک وخاکستر شد لبی گرم نالة یارب کیستی ای سر بدون بدن خیره خیره شده نگاه تو در مناجات امشبت آمد بوی بی مادری ز آه تو قحط آغوشِ مِهر بوده مگر سر به خاک سیه گذاری تو تو یتیمی قبول ، مادر نه دختری خواهری نداری تو @raziolhossein
با احترام آمد و بی‌احترام رفت با صدسلام آمد و با والسلام رفت آتش دوباره پا روی کاشانه‌اش گذاشت با روضه‌ی شکستنِ در از خیام رفت بعد از عطش فرات به پابوسی‌اش رسید در اشکِ شرم، غرق شد و تشنه‌کام رفت خلوت‌نشینِ پرده‌ی ناموسِ کبریا همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت دَه روز پیش کعبه‌ی در انحصار بود با آن مقام آمد و با این مقام رفت مبعوث شد به گریه برای برادرش پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت داغ حسین، روضه‌ی یک خانواده بود این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت زینب عقیلة‌العرب آمد به کربلا آیینه‌دار فاطمه، حیدر به شام رفت خون‌گریه‌های ناحیه از این مصیبت است سرچشمه‌ی حلال، به بزم حرام رفت @raziolhossein
"ای یک‌شبه هلال! چه زیبا نشسته‌ای!" ماه منیّ و انجمن‌آرا نشسته‌ای طوبی و سدره بر قد تو رشک می‌برند از بس که سروقامت و رعنا نشسته‌ای پژمردگی به گلشن تو ره نمی‌برد بر چوب خشک نیز شکوفا نشسته‌ای با دیدن سر تو شکیبم ز دست رفت تو روی پا هنوز و شکیبا نشسته‌ای؟! چشمان خیس ما عطش دیدن تو داشت در پیش تشنگان چه گوارا نشسته‌ای! دستان کودکانه‌ی طفلت نمی‌رسد افسوس می‌خورد که چه بالا نشسته‌ای موسای نخل نیزه! مسیح دیار دیر! آخر برای تشت که یحیی نشسته‌ای؟ بر صفحه‌ی جبین تو کوفی چه خط نوشت؟ کاینسان شکسته‌ایّ و معلّا نشسته‌ای دیگر مگیر از سر ما سایه را، حسین! اکنون که نزد زینب کبری نشسته‌ای @raziolhossein
ای ذبح عظیم! یااباعبدالله! مولای کریم! یااباعبدالله! الحق که عجیب‌تر بُوَد، قصّه‌ی تو از کهف و رقیم، یااباعبدالله! @raziolhossein
بیا  که  اشک  بریزیم  در  حسینیه که خیمه‌گاه حسین‌ست هر حسینیه به احتضار که افتادم آن دم آخر به هیچ جا نبریدم مگر حسینیه اگر سوال بپرسند که کجا رفتی؟ دهم جواب چنین ، بیشتر حسینیه به کربلا که نرفتم ولی تمامی سال شدم مقیم شب و روز در حسینیه هنوز خاطر من هست آن شبی را که گرفت دستم و بردم پدر حسینیه اگر به ماست تمام اراضی کشور خدا کند که شود سر به سر حسینیه دلم گرفته دلم باز روضه میخواهد بگو کجاست در این دور و بر حسینیه @raziolhossein
من زینب صبور تو بودم ولی حسین هنگام قتل صبر تو صبرم تمام شد دیدم که جای آب لبت نیزه میخورد  ازآن به بعد آب به لب ها حرام شد ای احترام واجب زینب ، دم غروب  عریان شدی و جسم تو بی احترام شد بعد از عبور چکمه ی شمر از تنت حسین صحبت ز نعلهای سواره نظام شد خیلی نگاهشان به من اذیت کننده بود دور و بر تو ، دور و برم ازدحام شد کارم کجا کشیده که پرده نشین شهر با شمر بد دهن سر تو همکلام شد @raziolhossein
سری به دست عدو روی نیزه ها میرفت هزار بغض گلو روی نیزه ها میرفت مگر که مصحف نوری ورق ورق شده بود...؟!! که آیه آیه او روی نیزه ها میرفت . (هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست:)* "خضاب بسته به مو روی نیزه ها،میرفت" مگر به شوق کدامین نماز خواندن بود؟ ز خون گرفته وضو روی نیزه ها،میرفت . زبان زبان نگاهست بین شمس و قمر چقدر راز مگو روی نیزه ها، میرفت... . نگاه دخترکی سمت نیزه برمیگشت نگاه خیره به او روی نیزه ها ،میرفت رباب‌ماند و سوالی که مشک آب چه شد؟؟! سکوت تلخ عمو روی نیزه ها،میرفت....!! @raziolhossein
یا بنت امیرالمومنین لب ملائکه ساکت نبوده از تسبیح جز آن زمان که تو دستور اُسْكُتوا دادی @raziolhossein
همین که کرد تجلی رخ منور تو‌. به سجده آمدم ای شاه من به محضر تو خوش آمدید.. قدم رنجه کرده اید امشب.. تو میزبانی و من تا به صبح نوکر تو آهای بی کسِ بر نیزه رفته نامت چیست؟ کجاست اهل و عیالت کجاست خواهر تو؟! سر تو سوخته اما چراغ دِیر شده گمان کنم که مسیح است نام دیگر تو ببخش خون سرت با گلاب پاک نشد عمیق وا شده پیشانی مطهر تو بگو چرا عوض خانه ی مسلمانان رسیده است به آغوش راهب این سر تو؟! بگو چرا بروی نیزه گریه میکردی مگر چه منظره ای بود در برابر تو؟! سر بریده زبان باز کرد ای راهب.. بس است..سوختم از این سوال اخر تو شده مقابل تو دختری کتک بخورد؟ شده غریبه بیاید به سمت خواهر تو؟ @raziolhossein