رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
خاطر هرکس ازو میشد به نوعی شادمان شادمان گشتم که با من همچنان باشد، نبود
وحشی از بی لطفی او سد شکایت داشتیم
پیش او گفتم که یارای زبان باشد، نبود..
من فقط ذره ای از مدح علی(ع) را گفتم
اهل این شهر به من تهمت کافر زده اند!
گرفتم سهل سوز عشق را، اول ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می شود پیدا.
_صائب تبریزی
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست!
عشق داغیست که گر بر جگر کوه نهی
سنگ بر سینه زنان آید و فریاد کند!..
4_6008192268194810435.mp3
7.05M
[از تو جواد بودن و از ما گدا شدن.]
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت!
_حافظ
جایی باید باشد
غیر از این کنج تنهایی
تا آدم گاهی، آنجا جان بدهد.
مانده بودم چه بگوییم به تو از درد دلم
اشکم از دیده روان گشت و خودت فهمیدی.
هدایت شده از حرِنجف")
امام جواد در پاسخ به جوانی که از گناه خسته شده بود و نفسش دیگر در شهر بالا نمیآمد گفت : به سمت حسین فرار کن (:
عشق یعنی اینکه زهرا(س)هر سحر قبل نماز
ساعتی محو تماشای علی(ع) می ایستاد...!
من چنان خود را ز خاطر برده ام با یاد تو
کز فراموشی نمیآیم بیاد خویشتن.
_مهدی سهیلی
شبیه بغض نوزادی ک ساعتهاست میگرید؛
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد!
اِی ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بَشَر بسیار است ...!
_حامدعسگری
وداع جان و تنم استماع رفتن توست
مرو که گر بروی خون من بگردن توست.
_وحشی بافقی
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
اما مرا ببخش!(:
همیشه جای شکایت زِ خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم.
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانیست
دلتنگ شوی؛
کار ز دست تو نیاید..
[WWW.MESBAH.INFO]Rooz-Arafe1400[06].mp3
11.43M
کاش همیشه شکل آدمی باشیم که توی این مجالس هستیم.
کاش دردی که مرا هست طبیبان را بود
تابدانی که چه درمانده درین درمانند.
_وصال شیرازی
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
دل آنقدر گریست،که غم هم به سیل رفت ..!
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
گذرم تا به در ِ خانهات افتاد حسین . . خانه آباد شدم، خانهات آباد حسین .!
آخر رسد شبی که به جرم جنونِ عشق
ما را به شهرِ کربلای تو تبعید میکنند (:
گر چه میدانم نمی آیی ولی هر دم زشوق
سوی در می آیم و هرسو نگاهی میکنم.
_هدایت طبرستانی