دلم را ورق می زنم
به دنبال نامی که گم شد؛
در اوراق زرد و پراکنده این کتاب قدیمی،
به دنبال نامی که من
من شعرهایم که من هست و من نیست.
به دنبال نامی که تو
توی آشنا، ناشناس تمام غزلها
به دنبال نامی که او
به دنبال اویی که کو؟
_قیصر امین پور
یار تا رفت هلالی من ازین غم مردم
که چرا عمر من خسته بسر دیر آمد.
_هلالی جغتایی
ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود
مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود!
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
ماه من گفتم که با من مهربان باشد، نبود مرهم جان من آزرده جان باشد، نبود!
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید
اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود.
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
از میان بی موجبی خنجر به خون من کشید اینکه اندک گفتگویی در میان باشد ، نبود.
بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او
بود اما اینکه بر خاطر گران باشد، نبود؛
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
بر دلم سد کوه غم از سرگرانیهای او بود اما اینکه بر خاطر گران باشد، نبود؛
خاطر هرکس ازو میشد به نوعی شادمان
شادمان گشتم که با من همچنان باشد، نبود
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
خاطر هرکس ازو میشد به نوعی شادمان شادمان گشتم که با من همچنان باشد، نبود
وحشی از بی لطفی او سد شکایت داشتیم
پیش او گفتم که یارای زبان باشد، نبود..
من فقط ذره ای از مدح علی(ع) را گفتم
اهل این شهر به من تهمت کافر زده اند!
گرفتم سهل سوز عشق را، اول ندانستم
که صد دریای آتش از شراری می شود پیدا.
_صائب تبریزی
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست!
عشق داغیست که گر بر جگر کوه نهی
سنگ بر سینه زنان آید و فریاد کند!..
4_6008192268194810435.mp3
7.05M
[از تو جواد بودن و از ما گدا شدن.]
سینه از آتش دل، در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه، که کاشانه بسوخت!
_حافظ
جایی باید باشد
غیر از این کنج تنهایی
تا آدم گاهی، آنجا جان بدهد.
مانده بودم چه بگوییم به تو از درد دلم
اشکم از دیده روان گشت و خودت فهمیدی.
هدایت شده از حرِنجف")
امام جواد در پاسخ به جوانی که از گناه خسته شده بود و نفسش دیگر در شهر بالا نمیآمد گفت : به سمت حسین فرار کن (:
عشق یعنی اینکه زهرا(س)هر سحر قبل نماز
ساعتی محو تماشای علی(ع) می ایستاد...!
من چنان خود را ز خاطر برده ام با یاد تو
کز فراموشی نمیآیم بیاد خویشتن.
_مهدی سهیلی
شبیه بغض نوزادی ک ساعتهاست میگرید؛
پر از حرفم کسی اما زبانم را نمیفهمد!
اِی ملائک که به سنجیدن ما مشغولید
بنویسید که اندوه بَشَر بسیار است ...!
_حامدعسگری
وداع جان و تنم استماع رفتن توست
مرو که گر بروی خون من بگردن توست.
_وحشی بافقی
رسالتِ زمان بر دوش کلمات؛🇵🇸
اما مرا ببخش!(:
همیشه جای شکایت زِ خلق بسیار است
ولی برای تو از خود شکایت آوردم.
دیوانه ترین حالت یک عشق زمانیست
دلتنگ شوی؛
کار ز دست تو نیاید..