51.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 هفت سال اسیر عراقیها بودم حالا چرا باید به آنها خدمت کنم؟
🎙 روایت مصطفی طاهرینیا آزادهای که از چهادهسالگی اسیر شده بود...
#آزادگان
#قهرمانان_خوزستان
#جنگ
#اسارت
#شوشتر
#معاودین_عراقی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
46.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 انقلاب شده
جنگ است
امام فرمان داده که مملکت را آباد کنید
میخواهی به وظیفهات عمل کنی
و یادت می رود روزگاری از خون بَدَت میآمد...
🎞 روایت دکتر محمد فکور پزشک تلاشگر اهوازی
به بهانه روز پزشک 🩺✌️🇮🇷
#پزشکی
#جهاد
#جنگ
#مردم_قهرمان_خوزستان
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
آشنای غریب
سوسنگرد، شهر نام آشنای غریب که صدام هنگام حمله ،روی کمک عربهای این شهرمرزی حساب ویژهای باز کرده بود. نمیدانست که مردمش برای جمهوری اسلامی شدنِ ایران در برابر خلق عرب تلاش بسیار کرده بودند.
شاید در آن زمان نبودهام که حماسه ها را ببینم اما شنیدهام، که بعثی ها دوبار کل شهر را تصرف کردند و گستاخانه فرماندار هم برای شهر تعیین کردند. بالاخره با شجاعت شهید چمران و همراهی مردم محاصره شکسته شد.
نبودهام اما شنیدهام ،که مجیده نگراوی این شیرزن عرب زمانی که بعثی ها داخل خانهها قایم میشدند، از دیوار خانه ها بالا رفته و آنها را تحویل بسیج میداد.
نبودهام اما شنیدهام، حبیب شریفی اولین فرمانده سپاه سوسنگرد ،همراه تازه عروسش در ابتدای مسیر اهواز_ سوسنگرد به دلیل امتناع از توهین به عکس امام خودش وهمسرش، را مجروح کردند وآن ها را به اسارت درآورند. همسرش یکی دوسال بعد آزاد شد ،ولی تا کنون خبری از پیکر او نیست.
نبودهام اما شنیدهام، زمانی که شهر در محاصرهی کامل بود. بعثی ها وارد خانه ی مادر شهیدعلوانی شدند و به او گفتند:« برای ما غذا درست کن». پس از جاگیر شدنشان، در خانه را قفل میکند و آنها را تحویل سپاه میدهد.
نبودهام اما شنیدهام، زمان محاصرهی شهر وقتی شهید سبهانی تمام یارانش شهید شده ،هر دقیقه از نقاط مختلف به سمت دشمن شلیک میکند. درآخر که خشابش خالی که میشود، او را میگیرند و به دو سمت ماشین میبندند وبعد هم جنازه اش را آتش میزنند.
✍️ زهرا چنگایی
#سوسنگرد
#جنگ
#مجیده_نگراوی
#عرب_خوزستان
#شهید_چمران
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 روایت حماسهها و شجاعتهای مردمان غیور عرب خوزستان
🗓 به بهانه سالروز آزادسازی سوسنگرد✌️🇮🇷
#سوسنگرد
#جنگ
#شهید_چمران
#عرب_خوزستان
#مجیده_نگراوی
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سید خودش بچه کف خیابان بود. توی همین محلهها بزرگ شد. توی همین کوچههای خاکی کشتی گرفت و فوتبال بازی کرد. بچههای خیابان را میفهمید؛ برای همین اغلب دنبال بچههای نمازخوان انقلابی نمیرفت. دلش میخواست بچههای خیابان را متحول کند. میگفت:《گلچین نکنین. همه بچهها رو دوست داشته باشین. بینشون فرق نذارین. همونهایی رو بیارین مسجد که فکر میکنین اصلاً توی فضا نیستن. من دنبال همین بچههام. با اینها دوست و رفیقم.》
پیک سحر، روایت زندگی سیدجبار موسوی، از مبارزان انقلاب اسلامی در اهواز
✍️نویسنده: مهرزاد قویفکر
🔍محققین: هادی سلامات و علی هاجری
📙 ناشر: راهیار
📚 هفته کتاب
#کتاب
#پیک_سحر
#سید_جبار_موسوی
#انقلاب
#جنگ
#تربیت
#نوجوان
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 به بهانه روز پرستار
🎞 روایت صبر و از خودگذشتگی پرستاران خوزستانی در جنگ تحمیلی
🎙 راوی خانم مهین حسام آبادی
#جنگ
#پرستار
#بیمارستان
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 رزمندگان پنجه به پنجۀ دشمن که میگذاشتند، خروارخروار لباسهای زخمخورده روی دستان کشور باقی میماند. نمیشد که همۀ آنها را دور ریخت. همان دستهایی که با قدرت به لباسها مشت میزدند، حالا باید با ظرافت، نخ و سوزن به دست میگرفتند.
لباسها بهدست مادران دوباره زنده میشدند و بههمراه خود، مهر مادری را برای رزمندگان هدیه میبردند. این غیورزنانِ تاریخ، از چایخانه تا زینبیه و حتی از خانههای خود، خیاطخانههایی ساختند و در سرمای جنگ، بر تنِ رزمندگان، پزشکان، بیماران و گاهی هم شهدا لباس نو پوشاندند.
زنان جبهه جنوبی، روایت پشتیبانی جنگ زنان اهواز
✍️نویسنده: نرگس اسکندری
🔍محققین: مریم مرادی کوه باد، زهرا قراچه، زینب بابایی
📙ناشر: راهیار
📚هفته کتاب
#کتاب
#زنان_جبهه_جنوبی
#جنگ
#خوزستان
#پشتیبانی
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
کتاب «مادر ایران» روایتی داستانی از زندگی پرفراز و نشیب عصمت احمدیان، مادر شهیدان ابراهیم و اسماعیل فرجوانی است. خانم احمدیان که ازجمله بانوان فعال در ستاد پشتیبانی دفاع مقدس اهواز بود، پس از جنگ، بهصورت جدی وارد فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی میشود، بهطوریکه او امروز یکی از بانوان تأثیرگذار و الگو در اهواز است و همچنان در ۷۳سالگی، علاوه بر امور خیریه، با پیگیریهای فراوان، به دنبال کارآفرینی و ایجاد شغل برای مردم است.
کتاب مادر ایران
✍️نویسنده: نورالهدی ماه پری
🔍محقق: سیدمحمد آل عمران و نرگس اسکندری
📙ناشر: راهیار
📚هفته کتاب
#کتاب
#مادر_ایران
#جنگ
#زنان
#شهید_فرجوانی
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔰️ برگزاری کارگاه آموزشی تحقیق و نویسندگی هدفدار با حضور خانم گلستان جعفریان
✳️جعفریان در سال ۱۳۵۲ در مشهد متولد شد ولی به شهر کرج کوچ نمود.او کار تالیف را با کتاب "چنده لا تا جنگ است" آغاز کرد. جعفریان به مدت 2 سال معاون پژوهش دانشگاه علوم انتظامی بوده و با روزنامه های قدس و خراسان، دوهفته نامه کمان (دفتر ادبیات و هنر)، موسسه روایت فتح (بخش تحقیق)، بسیج جامعه پزشکی و ماهنامه سوره همکاری داشته است.
مهمترین ویژگی آثار جعفریان در حوزه دفاع مقدس، نگاه متفاوت او به جنگ است.
از جمله کتابهای او:
گاهی به آسمان نگاه کن
خانهام همین جاست
تیکتاک زندگی
او نگاهش را به ارث گذاشت
همه سیزده سالگیام
روزهای بیآینه
پاییز آمد
#نویسندگی
#تحقیق
#جنگ
#گلستان_جعفریان
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
⚜️ همدلانه
اولین بار اسمش را با کتاب روزهای بیآینه شنیدم. گلستان! برایم جالب بود. نثر کتاب معمولی بود طوری که فکر میکردی تو هم میتوانستی همینطور بنویسی اما داستان آنقدر جذاب بود که نمیتوانستی کتاب را زمین بگذاری و این تو را به این نتیجه میرساند که احتمالا فعلا برای نویسنده شدن زود است. بعد از بیآینه سراغ بقیه کتابهایش رفتم. یکی از یکی جذابتر!
اما این سؤال بزرگ برایم ایجاد شد که اگر اینها روایتهای واقعی است، این زن چگونه توانسته انقدر به سوژه نزدیک شود که خصوصیترین حرفها و اتفاقات را از او بشنود؟
خانم گلستان جعفریان قرار بود به اهواز بیاید. خبر هیجان انگیزی بود. اولین جلسه ساعت ۸ تا ۱۲ روز پنجشنبه حسینیه هنر!
ذوق و اشتیاق حاضرین معلوم بود.
خانم جعفریان به گفته خودش سی سال است اهواز نیامده و ذوقزده است از اینکه مردم اهواز و کارون را دوباره میدیده.
_ چقدر بچههای این مملکت از شهر شما به جبهه رفتند و دیگر باز نگشتند. چقدر جوان به دل کارون شما زدند و جنازهشان همانجا دفن شد.
اینها را که میگفت بغضی در گلو داشت.
جلسه گرم و ملایم پیش رفت. او گوش شنوایی برای سؤالها و نظرات ما داشت. در مقابل انتقادات لبخند میزد. طوری با حوصله گوش میداد که گویا میخواهد از صحبتها نکتهای یاد بگیرد.
خانم جعفریان معتقد است زمان آن است سراغ روایتهای معکوس برویم تا ارزش روایت اصلی دانسته شود. بسیاری در جنگ شرکت نکردند. بسیاری تاب رنجهای طوفان جنگ و تبعات آن را نداشتند. چه شد که یکی فرو ریخت و آن دیگری قامت خم نکرد؟
او دغدغه انسان دارد. دغدغه احساسات و درگیریهای پیچیده درون آدمی.
نگاهش مادرانه بود. هم به آنان که ایستادند و قهرمان شدند هم به آنها که دردِ زخمها طاقتشان را برد.
احتمالا بخاطر همین نگاه مادرانه است که میتواند اعتماد آدمها را جلب کند و آنقدر به حریمشان نزدیک شود که شخصیترین مسائلشان را با او در میان بگذارند.
جلسه تمام شد و من به این فکر میکردم الآن چقدر به چنین نگاهی نیاز داریم.
نیاز داریم همدیگر را خوب بشنویم.
تخطئه نکنیم، مغرورانه به هم نگاه نکنیم و کنار هم باشیم.
✍️ زینب حزباوی
#نویسندگی
#تاریخ_شفاهی
#گلستان_جعفریان
#جنگ
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔘 گرم صحبت بودیم و از خاطرات حاج قاسم برایمان تعریف میکرد. از روزی که حاج قاسم گفته بود حرم حضرت زینب(س) باید بازسازی بشود. حرم حضرت زینب(س) پرچم محور مقاومت است.
از حاج قاسمی میگفت که در سیل خوزستان با لشکری از بچههای مقاومت آمد و مردم را بسیج کرد تا جلوی سیل بایستند.
از مرد میدان سوریه شروع کرد تا رسید به سردار دلهای مردم.
حرف، حرف میآورد. بین خاطرات حاج قاسم بود، همان شبی که فروردین 98 در آبادان شب مهمانش بود، که یادی از آبادان زمان جنگ کرد.
مکی یازع میگفت: "جنگ که شروع شد، عین بارون رو آبادان بمب و موشک میریختن. بعد هر صدای انفجار، یه گوشه آبادان جنازه بود که از زیر آوار بیرون میآوردن. اگه کسی از فک و فامیلش بود که شناسایش میکرد. اگه هم کسی پیدا نمیشد مجبور بودیم همونجوری خاکشون کنیم. بهشت زهرای آبادان شده بود پر از قبرای بی نام و نشون. روی بعضی قبرا مشخصات ظاهری پیکرها رو مینوشتن. مردی با پیرهن چهارخونه. پسری با پیرهن آبی و شلوار لی."
بعد از جنگ تمام قبرها را شبیه هم کردند و چیزی از آن نوشتهها نماند، ولی خاطراتش هنوز در ذهن مردم آبادان حک شده.
سالگرد حاج قاسم، کرمان پرشور و حرارت.
خبر انفجار، اول برایم جدی نبود. خبر رسید که انفجار گاز است. فقط دعا میکردم برای کسی اتفاقی نیفتاده باشد.
وقتی مطمئن شدم انفجار تروریستی بوده تمام فکر و ذکرم شد کرمان و زائران حاج قاسم.
اخبار و عکسها را دنبال میکردم. یکی از عکسها بیشتر از بقیه آتش به دلم زد. لیستی از مشخصات ظاهری برای شناسایی پیکر شهدا، دختری با کاپشن صورتی و گوشوارههای قلبی.
یاد خاطراتی افتادم که مکی یازع از آبادان تعریف میکرد. پیش خودم گفتم: "دشمن همون دشمنه، فقط اسم و رسمش فرق میکنه."
حرف همان است که خمینی(ره) گفت: تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.
✍️مصطفی شالباف
#جنگ
#ترور
#کرمان
#خوزستان
🆔 @resanebidari_ir
🆔@resanebidari_pv