eitaa logo
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
621 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
319 ویدیو
11 فایل
مرکز تولید،توزیع و ترویج کتاب و محصولات جبهه فرهنگی و انقلاب اسلامی در استان خوزستان 🚩پادادشهر خ۱۷غربی پ۱۳۶ حسینیه هنر ارتباط با ادمین: @ammar_khz02
مشاهده در ایتا
دانلود
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📝 سال ۵۴ از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. برای کسانی که نمره بالا می‌آوردند امتیازی بود که اردوهای خارج از کشور ثبت نام کنند. من هم ثبتنام کردم. سه مسیر بود: ایتالیا و یونان هند وپاکستان لبنان، کویت، مصر و سوریه 🔹️مسیر آخر را انتخاب کردم. هزینه سفر ۱۸۶۰ تومان بود. با دلار ۶ تومان و ۵ ریالی. سفر این طور شد که یک روز کویت، یک روز و نیم لبنان، ۳ روز سوریه، ۸ روز هم مصر. حسابی در مصر گشتم. آنجا که بودم متوجه شدم بارگاهی به نام حضرت زینب دارند. خیلی هم به آنجا احترام می‌گذاشتند. مردم مصر چون سنی هستند تصور نمی‌کردیم انقدر به اهلبیت ارادت داشته باشند. 🔹️ما در ایام تولد حضرت زینب آنجا حضور داشتیم. می‌دیدیم مردم از روستاهای دور به بارگاه می‌آیند. آنجا چادر می‌زنند، جشن می‌گیرند، زیارت می کنند، ضریح را می‌بوسند و عاشقانه اشک می‌ریزند. وقتی وارد بارگاه شدم دیدم مسجد بزرگی است. قاری معروف عبدالصمد عبدالباسط در حال قرائت بود. مردم می‌آمدند، منظم می‌نشستند و با علاقه قرآن گوش می‌دادند. ما هم نشستیم. 🔹️قرآن که تمام شد یکی از مصری‌ها پرسید شما کجایی هستید؟ برادر همراه ما که عربی بلد بود جواب داد ایرانی هستیم. یک مرتبه شروع به بد و بیراه گفتن کرد. گفت: شما آدمهای خائنی هستید. به اسرائیل کمک می‌کنید. در جنگ اخیر ایران مدافع اسرائیل بود. ایرانی‌ها خون فلسطینی‌ها را می‌مکند. ما گفتیم این کار شاه است اما مردم اینطور نیستند. ما هم مثل شما از شاه ناراحتیم. دولت ما غیر از مردم است. رهبر ما آیت الله خمینی است و مدافع فلسطین هستیم. 🎙راوی: سید موسی بلادیان 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞مصدق قبل از انقلاب همیشه مشغول فعالیت‌های مبارزاتی بود. بعد از انقلاب، دیگر نورعلی‌نور شد. گاهی چند روزی یک بار می‌آمد خانه. از بچه‌ها که سراغش را می‌گرفتم و می‌فهمیدم حالش خوب است، دلم قرص می‌شد؛ اما واقعاً دلم برایش تنگ بود. گاهی می‌آمد خانه و حتی موتورش را داخل نمی‌آورد. من و پدرش را چند دقیقه می‌دید و می‌رفت. عصرها که دلم می‌گرفت، چند باری می‌رفتم دم در و ته خیابان را نگاه می‌کردم، به‌امید اینکه آمدنش را تماشا کنم. "مصدق خمینی" تورقی در زندگی نامه شهید مصدق طاهری ✍️نویسنده: محمد علی‌بخشی پور 🔍محقق: هادی سلامات 📙 ناشر: راه یار 📚 هفته کتاب‌خوانی گرامی باد 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
اولین رویداد هم افزایی فعالان فرهنگی و اجتماعی استان خوزستان با حضوری و همکاری گروه های مردمی جهت ثبت‌نام از طریق لینک زیر اقدام بفرمایید رویداد هم افزا https://digiform.ir/w670a4913
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
آشنای غریب سوسنگرد، شهر نام آشنای غریب که صدام هنگام حمله ،روی کمک عرب‌های این شهرمرزی حساب ویژه‌ای باز کرده بود. نمیدانست که مردمش برای جمهوری اسلامی شدنِ ایران در برابر خلق عرب تلاش بسیار کرده بودند. شاید در آن زمان نبوده‌ام که حماسه ها را ببینم اما شنیده‌ام، که بعثی ها دوبار کل شهر را تصرف کردند و گستاخانه فرماندار هم برای شهر تعیین کردند. بالاخره با شجاعت شهید چمران و همراهی مردم محاصره شکسته شد. نبوده‌ام اما شنیده‌ام ،که مجیده نگراوی این شیرزن عرب زمانی که بعثی ها داخل خانه‌ها قایم می‌شدند، از دیوار خانه ها بالا رفته و آن‌ها را تحویل بسیج می‌‌داد. نبوده‌ام اما شنیده‌ام، حبیب شریفی اولین فرمانده سپاه سوسنگرد ،همراه تازه عروسش در ابتدای مسیر اهواز_ سوسنگرد به دلیل امتناع از توهین به عکس امام خودش وهمسرش، را مجروح کردند وآن ها را به اسارت درآورند. همسرش یکی دوسال بعد آزاد شد ،ولی تا کنون خبری از پیکر او نیست. نبوده‌ام اما شنیده‌ام، زمانی که شهر در محاصره‌ی کامل بود. بعثی ها وارد خانه ی مادر شهیدعلوانی شدند و به او گفتند:« برای ما غذا درست کن». پس از جاگیر شدنشان، در خانه را قفل می‌کند و آنها را تحویل سپاه می‌دهد. نبوده‌‌‍‌‍‌ام اما شنیده‌ام، زمان محاصره‌ی شهر وقتی شهید سبهانی تمام یارانش شهید شده ،هر دقیقه از نقاط مختلف به سمت دشمن شلیک می‌کند. درآخر که خشابش خالی که می‌شود، او را می‌گیرند و به دو سمت ماشین می‌بندند وبعد هم جنازه اش را آتش می‌زنند. ✍️ زهرا چنگایی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
25.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 روایت حماسه‌ها و شجاعت‌های مردمان غیور عرب خوزستان 🗓 به بهانه سالروز آزادسازی سوسنگرد✌️🇮🇷 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 سید خودش بچه کف خیابان بود. توی همین محله‌ها بزرگ شد. توی همین کوچه‌های خاکی کشتی گرفت و فوتبال بازی کرد. بچه‌های خیابان را می‌فهمید؛ برای همین اغلب دنبال بچه‌های نمازخوان انقلابی نمی‌رفت.‌ دلش می‌خواست بچه‌های خیابان را متحول کند. می‌گفت:《گلچین نکنین. همه بچه‌ها رو دوست داشته باشین. بینشون فرق نذارین. همون‌هایی رو بیارین مسجد که فکر می‌کنین اصلاً توی فضا نیستن. من دنبال همین بچه‌هام. با این‌ها دوست و رفیقم.》 پیک سحر، روایت زندگی سیدجبار موسوی، از مبارزان انقلاب اسلامی در اهواز ✍️نویسنده: مهرزاد قوی‌فکر 🔍محققین: هادی سلامات و علی هاجری 📙 ناشر: راه‌یار 📚 هفته کتاب 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
✨️ولادت حضرت زینب(س) و روز پرستار مبارک🪻
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 به بهانه روز پرستار 🎞 روایت صبر و از خودگذشتگی پرستاران خوزستانی در جنگ تحمیلی 🎙 راوی خانم مهین حسام آبادی 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
شب میلاد حضرت زینب جشن بزرگی گرفتیم. هم روز پرستار بود و هم روز کسی که برای دفاع از حرمش آمده بودیم. با حمید تصمیم گرفتیم مردم منطقه را دعوت کنیم با تمام خطراتش. با این تجمع و ورود و خروج‌ها بیمارستان الحاضر هدف راحتی برای بمباران یا انتحاری می‌شد. اما برای جذب مردم و روحیه نیروهای خودمان لازم بود. تبلیغ برنامه بین بچه‌های رزمنده سینه به سینه بود. مردم منطقه را هم خودمان رفتم و خبر کردیم. بیشتر پیرمردها و بچه ها آمدند. مرد جوانی بینشان نبود. بیشتر جوان‌های منطقه جزو گروه‌های تکفیری بودند و خانواده‌هایشان کنار ما زندگی می‌کردند. جلوی بیمارستان سازه‌های بتنی بود که ماشین انتحاری نتواند به بیمارستان برسد. خودمان هم حسابی مواظب بودیم افرادی که وارد مجلس می‌شوند مسلح نباشند و اگر نکته مشکوکی می‌دیم سریع به هم اطلاع میدادیم. می‌خواستیم مردم منطقه و کادر درمانی اهل سنتی که کنار خودمان کار می‌کردن با حضرت زینب بیشتر اشنا شوند. احترم همه باید حفظ می‌شد و این نکته حفاظت از بیمارستان را سخت تر می‌کرد. با صندوق مهمات یک سن درست کردیم. با گل‌های محلی که اطراف بیمارستان جایگاه را گل آرایی کردیم. با رنگ کاغذهای سفید را رنگ کردیم و ریسه درست کردیم. با ماژیک شعار نوشتیم و به در و دیوار چسباندیم. پرچم ایران، سوریه و حضرت زینب(س) را کنار هم گذاشتیم. مجروحین، کادر درمان، بچه های رزمنده و اهالی منطقه دور هم جمع شدیم. احمد که پرستار اتاق عمل بود و صدای خوبی داشت شروع به مداحی کرد. یک روحانی رزمنده هم از خط آمده بود که گذاشتیمش سخنران. دکتر ابراهیمی هم زیارت حضرت زینب را خواند. شرینی و شربتی که بچه ها با پول خودشان خریده بودند را پخش کردیم و حالا نوبت مسابقه بود. بین بچه‌های پرستار مسابقه ماست خوری گذاشتیم. حاج حمید قناد از قبل هدیه ای برای بچه ها آماده کرده بود و مسابقه بهانه بود برای جذاب‌تر شدن برنامه. جایزه‌ها را که به بچه‌ها دادیم همه پولش را عرسک خریدند و بین بچه‌های منطقه پخش کردند. *بیمارستان الحاضر: بیمارستانی در منطقه جنوب استان حلب سوریه * حمید قناد پور اولین شهید مدافع حرم پزشکی خوزستان ✍️راوی سعید سپهرکیا 🆔 @resanebidari_ir 🆔@resanebidari_pv