🔴 بوی پیراهن خونین کسی میآید
پای تشت که مینشستم از بوی خون شهدا اشکم بند نمیومد. سوز روضه ملاسکینه سنگینی بغض گلومو سبک میکرد. فقط با اشک، خون رخت شهدا شسته میشد.
مار محمود گفت:
_خواهرا دارم این لباسا رو میشورم ولی بوی خون محمود از این لباسا میاد، من میدونم پسرم شهید شده.
_به دلت بد راه نده چیزی نشده. فکر بد نکن.
_نه من میدونم. پسرم شهید شده.
مادره، به دلش افتاده بود.
مارمحمود نگران نبود! وقتی چنگ میزد به لباسا و میگفت پسرم شهید شده، حتی ناراحتم نبود!
فرداش از قسمت برادران با خانم موحد تماس گرفتن. ننه محمود رو صدا زد.
دستاشو شست. همینطور که آستینشو پایین میکشید گفت:
_دیدین گفتم پسرم شهید شده؟!
رفت.
ندای دل مادر همیشه درسته. محمود شهید شدهبود.
راوی: کوکب چهارلنگ بدیل
#مریم_مرادی_کوه_باد
#چایخانه
#شهید
#زنان_قهرمان_اهواز
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
🔰 *اعضای مرکز فرهنگی رسانه بیداری به دیدار خانواده شهید مصدق طاهری رفتند.*📚
🔸️🔹️در این دیدار که جمعی از دوستان شهید نیز در آن حاضر بودند، نویسنده و محقق کتاب مصدق خمینی نکاتی پیرامون گردآوری و تدوین کتاب بیان کردند.
🔸️🔹️پس از خاطرهگویی جمعی از دوستان و اعضای خانواده شهید، در پایان ضمن تشکر از همراهی خانواده شهید مصدق طاهری در گردآوری خاطرات، کتاب مصدق خمینی به آنها تقدیم شد.
🔸️🔹️کتاب مصدق خمینی از سری کتاب های دفتر تاریخ شفاهی اهواز است که به تازگی در انتشارات راهیار به چاپ رسیدهاست.
تحقیق این کتاب را آقای هادی سلامات به عهده داشته و نویسندگی آن توسط آقای محمد علیبخشی انجام شدهاست.
#مصدق_خمینی
#کتاب_جدید
#رسانه_بیداری
#دیدار
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
🔰 *اعضای مرکز فرهنگی رسانه بیداری به دیدار خانواده شهید مصدق طاهری رفتند.*📚 🔸️🔹️در این دیدار که جم
💠🖋 حاشیه یک دیدار
🔻از کوچهپسکوچههای زیباشهر یکی یکی گذر کردیم، نام هرکدام با نام یکی از قهرمانان وطن گره خورده بود. کوچه شهید بهمئی، کوچه شهید فرجوانی،کوچه شهید بافنده و...
داخل کوچه شهید قپانی پیچیدیم. گرمای خرداد چهرههای سرخی را از ما ساخته بود ،اما نه اندازه رنگ سرخ شرمندگی که از روی شهدا و خانوادههایشان داشتیم. یکییکی وارد خانهایی شدیم که چند سالی بود درش را به روی بچههای تاریخ شفاهی باز گذاشته بود تا در کار شروعشدهی خود را به سرانجام برسانند.
همسر شهید مصدق طاهری با همان چهره مهربانش به استقبال ما آمد و خوش آمد گفت.
وارد خانه شدیم، اولین چیزی که چشمم را گرفت سادگی و سادگی بود، چیزی که در خانه خیلی از شهدا میتوانی ببینی.
🔻یک دست فرش ساده و چند مبل قدیمی فضای کوچک اتاق نشیمن را پر کرده بود. چند لحظهای زمان برد تا در آن فضا جاگیر شویم. سینیهای شربت کمی از حرارتمان کم کرد. شیرینی صحبتهای دایی شهید که حالا بزرگ خانواده بود افسوس زنده بودن پدر و مادر شهید مصدق را در دلم زنده کرد. کاش مادر مصدق اینجا بود و با کلامش مصدق را بیشتر به ما میشناساند.
🔻چند دقیقهای نگذشتهبود که گروهی دیگر وارد شدند و جای سوزن انداختن را هم در اتاق نشیمن گرفتند. من و تعدادی از همکارانم به دعوت خانواده وارد اتاق دیگری شدیم تا فضا کمی بازتر شود، اولبار بود که به این خانه میآمدم، اما چه عجیب که احساس غریبی نداشتم، انگار که بارها آمده باشم.
چند دقیقهای نگذشت که دوباره گروهی از مهمانها وارد شدند. سلام واحوال پرسی کردیم و دنبال راه حلی برای جاشدن جمعیت در فضای خانه گشتیم.
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
💠🖋 حاشیه یک دیدار 🔻از کوچهپسکوچههای زیباشهر یکی یکی گذر کردیم، نام هرکدام با نام یکی از قهرمانان
در نهایت صمیمانهتر از قبل کنار هم نشستیم.
🔻محقق کتاب، آقای سلامات و نویسنده کتاب، آقای علیبخشی از روند کار توضیحاتی را به جمع حاضر ارائه دادند. از صحبت هایشان یک چیز را می شد فهمید، شهید خودش کار را جلو میبرد. کافیست ما حرکت کنیم. دستمان را خالی نمیگذارد.
صحبت زیاد بود و وقت تنگ. هنوز قهرمانان زیادی بودند که بچههای تاریخ شفاهی باید به دنبالش میرفتند. دستهای همسر شهید را فشردم و خواستم دعایش را بدرقهی راهم کند. هنوز گنجهای زیادی در گوشه و کنار این شهر پنهان هستند،نباید وقت را ازدست داد. بایدرفت، باید دوید باید حرکت کرد.
🖋📜 زهره طاهری
#مصدق_خمینی
#خانواده_شهید
#دیدار
#رسانه_بیداری
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
💠 یاد کردن از کسانی که پشتیبانی از این جهاد کردن جهاد است. یاد بانوی صدخروی و یا هر جای دیگر که برای رزمندگان نان بپزد جهاد است.
🖋🔹️مقام معظم رهبری در دیدار کنگره شهدای سبزوار و نیشابور
۱۴۰۲/۳/۹
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
21.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 الو! اینجا حاشیه نیست!
بالانشین
🔹️چندروزیست دو گروه جهادی ازتهران آمده اند. دوسه خانم همراهشان هستندکه برای کودکان وبانوان کارفرهنگی می کنند. قصددارند به روستای سیدحسن بروند. به اصرار حاج محسن با آنها همراه می شوم.
خانمهای جهادی سرووضع زیادی مرتبی دارند. لباسهای هم رنگ و زیورآلاتی زیبا!
دونفرازخانمهای بسیجی الهایی که راه بلدندو بااهالی روستاآشناهستندباما می آیند! دو ماشین می شویم و راه می افتیم. مسیرراگم میکنیم و تقریباً۴۵دقیقه ای طول میکشدتاروستای سیدحسن راپیداکنیم. بنظراینجاهم شبیه آخردنیاست!
🔸️واردحسینیه ای میشویم که کودکان وبانوان آنجاتجمع کرده اند. یکی ازخانمهاکه طلبه است کناربانوان روستامی نشیندودرمورداحکام برای آنهاصحبت میکندبقیه کناربچه ها میرویم.
اغلب فارسی نمیدانندحتی آنهاکه مدرسه می روند!خجالتی هستندوباماغریبی میکنند. خانم جهادی اسپیکر روشن می کندوسرودهای مذهبی پخش میکند. عزیزم حسین،جشن تکلیف و...
ازمن میخواهدبه زبان عربی برای بچه هاتوضیح دهم که قصدداریم روی صورتشان بارنگ، گربه وخرگوش وپلنگ و اینها بکشیم! من هم باآب وتاب طفل معصومهارا ترغیب میکنم.
🔹️️اولی و دومی بااحتیاط جلو می آیند. دوست جهادگرِ ماروی صورتشان پرچم ایران میکشد.سومی آرام میگوید:میخوام روی صورتم گربه بکشی!خانم جهادگرمیگویدنه عزیزم پرچم میکشیم واکلیل روش میریزیم قشنگ می شه! درگوشش میگویم: خواهرجان چه اشکالی داره شیروپلنگ هم بکشیم! بالبخندمیگوید:نه عزیز!
باخودم میگویم:پس چراگذاشتی به این طفل معصوما دروغ بگم؟
مرکز فرهنگی رسانه بیداری🇵🇸
📱 الو! اینجا حاشیه نیست! بالانشین 🔹️چندروزیست دو گروه جهادی ازتهران آمده اند. دوسه خانم همراهشان ه
🔸️آن طرفترخانم جهادی دیگری شکوفه های گُل مصنوعی،پارچه یکبارمصرف،گِل سفالگری و دانه های رنگی جلویش چیده وازمن میخواهد درباره نمازهای یومیه توضیح دهم واینکه میخواهیم بااین وسایل مُهرو جانماز بسازیم! بچه ها با ذوق وتعجب به وسایل نگاه میکنند. نمی دانم شایدذوقشان از آن گُلهای مصنوعی رنگی باشد وتعجبشان از آن گِل سفالگری که دم خانه و توی حیاطشان است و این شهریها آن را از پلاستک وپاکت در می آورند.جهادگر مشغول تعلیمات دینی است که یکی ازبچه ها میگویدمیشود گاومیش دُرست کنم؟ اما جهادگرباتأکیدمیگوید:نه عزیزبایدمُهربسازی!
بنازم به این کارجهادی دقیق ومؤثر!
🔹️ازحرص دندانهایم را به هم میسابم باخودم میگویم:توهمین چندساعت میخواهید وطن دوستی واصول وفروع دین رو توحلق این بچه ها بریزید؟ جهادیهامدام از برنامه عکس وفیلم میگیرند! میپرسم چقدرکارجهادی انجام داده اید؟ میگویندچندین سال است به روستاهای مختلف کشورسفرمیکنیم وکارفرهنگی انجام میدهیم.
خیراست انشالله!!
غروب شده دلم می خواهد زودتراین بساط مسخره تمام شودوبه قرارگاه برگردیم!
بنظرم حاصل این کارها تاثیرگذاری فرهنگی نیست بیشتر احساس حقارت درمقابل جهادی های خوشپوشی است که با وسایل شیک وقشنگ کاردستیهای مذهبی میسازند!
زینب حزباوی
#الهایی
#قرارگاه_شهدای_مدافع_حرم
#حاج_محسن_فلاطون_زاده
#جهادی
#روستانگاری
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روایت حاج حسین سراجان از دیدار امام خمینی(ره)
#امام_خمینی
#حسین_سراجان
#امام_خمینی
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
🔳بخشی از مصاحبه خانم عصمت قبیتی از بانوان فعال عصمتیه:
◾️▪️موقعی که امام رحلت کردند، بابام سکته کرده بود و در رختخواب بود، اینقدر زد توی سر خودش. ما مثل دیوانه ها آمدیم توی خیابانها.
من پیش مامانم بودم وقتی شنیدیم خبر را، مثل دیوانه ها نمیدانستیم کجا باید برویم چه کار باید کنیم. خیلی سخت بود.
اینقدر که ذوق کردیم که آمد، دو برابرش ما خودمان را زدیم گریه کردیم موقع رحلتش...
#ارتحال_امام_خمینی
#اهواز
#عصمتیه
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz
️🗓🏴رادیو باز بود، ساعت هفت اخبار گفت که امام رحلت کرد. توی حوزه دخترخانمی بود که گریه میکرد و همینجوری سرش را میزد به لبه باغچه.
وقتی خانم تجلی آمد، به خواهرا دلداری داد گفت:
- ناراحت نباشید، همتون ختم قل هو الله رو بگیرید، خدا کریمه، آرام میشین.
یکی از دخترا گفت:
- خانم تجلی تو به ما گفتی وای از روزی که امام از دنیا بره، خیلی مسئله پیش میاد... الان داری به ما اینو میگی؟
بعد خانم تجلی گفت:
- برین آماده بشین برای فردا سعی میکنم به هر نحوی خودمون رو برسونیم تهران برای تشییع جنازه
با همان لباسی که تنمان بود رفتیم سمت تهران. زنگ زدیم به ترمینال ولی گفتند ماشین نداریم
- میاییم میشینیم اینجا تا روزی که به ما ماشین بدین.
بالاخره قبول کردند و عازم شدیم. نزدیک غروب رسیدیم تهران. میخواستیم شب حرکت کنیم و قبل از طلوع آفتاب خودمان را برسانیم.
اصلا نخوابیدیم. نماز صبحمان را خواندیم و رفتیم طرف مصلا.
توی مصلا جای بلندی درست کرده بودند و امام را در صندوقی شیشهای گذاشته بودند. به حدی فشار جمعیت زیاد بود هر چند دقیقه یک نفر از حال میرفت و روی دست جمعیت منتقلش میکردند به جای آرامتر. با خودم میگفتم با این جمعیت تشییعکننده حتما عده ای در مراسم از بین میروند...
🎙راوی زهرا شمس
#ارتحال_امام_خمینی
#عصمتیه
#بانوان_اهواز
#تاریخ_شفاهی
🆔 @resanebidari_ir
🆔 @ammarkhz