🌱 امام دستی به محاسن سپیدش می کشد،
چشم میبندد و لب میگشاید:
- مقیاس تحقق وعدههای الهی عمر کوتاه یک نسل نیست، کل تاریخ است. وعدههای خدا تحقق مییابند و آنگاه که مومنان پیروز شوند، از جهت شمارش روز و ماه و سال هم خداوند ایام رنج بشر در سلطنت طاغوت را جبران خواهد کرد.
+ چرا زودتر نه؟
- دیر یا زودش به انسان هم مربوط است، به خشم تو نسبت به طاغوت و عمق اضطرار و طلب حقیقی ات نسبت به دولت حق...
✂️ بخشی از رمان #ارتداد
نوشتهی وحید یامینپور
#طوفان_الاقصی
#فلسطین #غزه
#بیمارستان_المعمدانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️بروید یک جای امن
کجا بهتر از بیمارستان؟
بروید پیش بچههای مجروح که به وسیله دستگاه زنده نگه داشتیدشان. آنجا جمع شوید. میخواهیم شلیک کنیم. تقصیر خودتان است. حق با ماست. همه دنیا حق را به ما میدهند. میلیاردها انسان چند روز است نشستهاند و کشتار شما را تماشا میکنند. بچههای شما هر کدام یک بمب بالقوه هستند. دنیا باید از ما متشکر باشد که از بین می بریمشان. اصلا تقصیر خودتان است که زمین هایتان را به ما فروختید؟ ۷ درصد بوده؟ درصدش مهم نیست همه زمین ها متعلق به ماست. ما به بقیه اجازه دادیم که روی زمینی که خدا به قوم ما داده زندگی کنند. تا همین جا هم زیاد برایتان توضیح دادم.
کسی جا نمانده؟
🩸شلیک کن.
✍ #زینب_عطایی
پینوشتِ فیلم: شادی کودکان در حیاط #بیمارستان_المعمدانی که ۲۰ ساعت بعد پرواز یاد میگیرند و به آسمان میروند...
#طوفان_الاقصی
#فلسطین #غزه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
🌤 «تماشای جبهه مقاومت»
روزی که از شنبههای عزیز حرف زدیم..
🔸از شنبهی عزیزی که انسان فلسطینی برای برگرداندن هویتش، طوفان به پا کرد. انسانی که غمها و داغهای بسیاری دیده است اما باز حماسه میآفریند. حماسهای که قدرتی بیشتر از تمام موشک ها و سلاح ها دارد.
🔹بیانات حجتالاسلام علیاکبر براتی، پیرامون مقاومت فلسطین و تحولات جهانی #طوفان_الأقصى
🎉 و جشنامضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسندهی اثر، #مطهره_شیرانی
#مقاومت #غزه #معرفی_کتاب
#فلسطین #طوفان_القدس
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نقد و بررسی رمان شنبه عزیز
✨🔍 با توجه به اتفاقات اخیر مقاومت و فلسطین و به همت انتشارات صاد، رمان «شنبه عزیز» در دفتر این نشر مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
با حضور آقای میرشمسالدین فلاح، مدیریت نشر
و آقایان #بهزاد_دانشگر و علیالله سلیمی به عنوان منتقد
و نویسندهی اثر، #مطهره_شیرانی
@saadpub
#غزه #فلسطین
#انتشارات_صاد
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
📖 #معرفی_کتاب
شنبه عزیز
به قلم مطهره شیرانی
#مخاطب_نوشت
(بخش اول)
🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دستهایمان را زده بودیم زیر چانههایمان و زُل زده بودیم به لبهای مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برایمان داستانِ کوتاه تازه از تنور درآمدهاش را میخواند. صحنهای که رحیم لُپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پیرنگ جدید حذف شد.
☕️ وقتی شنبهی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم.
در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم. کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود.
👌ویژگی دیگر متن توصیفهای فراوان از شخصیتها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیفها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود.
گاهی بعضی از توصیفها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟
اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد.
🔸ادامه دارد....
✍️ مریم زمانی
#شنبه_عزیز #فلسطین
#مطهره_شیرانی #غزه
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
41.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تماشا کنید..
🌤 رویداد «تماشای جبهه مقاومت» در روزهای پرتلاطم #طوفان_الأقصى پیرامون تحولات جبهه مقاومت با حضور حجتالاسلام علیاکبر براتی برگزار شد.
با نگاه ایشان، تحولات جبههی مقاومت را تماشا کردیم؛ آموختیم و فراگرفتیم. برای تنها سلاحمان، نوشتن. برای قدرت گرفتن قلممان. در روزهایی که دستمان برای حضور در جبههی دفاع از مظلوم کوتاه است...
🖋📚 جشن امضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسندهی اثر، مطهره شیرانی چاشنی این رویداد دوست داشتنی بود.
#غزه #فلسطین #مقاومت
#شنبه_عزیز #مطهره_شیرانی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
51.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبههای قدسی
📻 #رادیو_روایتخانه
داستانکوتاه ِ «تا خود آسمان»
✍به قلم و گویندگی:
زهرا آصالح
🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانهی شنبهی #طوفان_الأقصى برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین..
#فلسطین #قدس
#غزه #مقاومت
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
⁉️ چی شد که به فکر افتادید رمان آنلاین بنویسید؟
✨ از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد من اساساً چندان اهلِ فضای مجازی نبودم. این را خیلی از دوستانم هم میدانند. اما یک ماه پیش #طوفان_الاقصی به یکباره همه برگهای تاریخ را به هم ریخت و من هم از این طوفان بینصیب نماندم. مثل بسیاری از شما. اولش حسی از شور بود و حماسه که به مرور حسی از حزن و اندوه هم به آن آمیخته شد. من هم مثل بسیاری از شما دلم میخواست یک کاری بکنم. یک کاری که بگویم
این هم سهم من، این هم بضاعت من.
و جواب بسیاری از روزها هیچ بود. من این روزها تنها کاری که نصف و نیمه بلدم ردیف کردن کلمات است. اینکه گاهی از ردیف شدن کلمه ها داستان بیرون میآید و گاهی ناداستان. حالا مانده بودم کلمات من این روزها به چه درد مجاهدان فلسطینی می خورد؟
📋 متنی که خواندید بخشی از توضیحات #بهزاد_دانشگر ست دربارهی شگفتانهای که این روزها برای ما داشته، برای اینکه بیشتر متوجه شوید یکی از کانالها یا صفحاتِ «کوچه هشتم» را دنبال کنید...
@daneshgarbehzad
#رمان_آنلاین #فلسطین
#غزه #رمان_اینترنتی
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
31.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبههای قدسی
📻 #رادیو_روایتخانه
روایت ِ «آرزومندی»
✍به قلم و گویندگی:
فاطمه طالبی
🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانهی شنبهی #طوفان_الأقصى برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین..
#فلسطین #قدس
#غزه #مقاومت
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبههای قدسی
📻 #رادیو_روایتخانه
روایت ِ «تماشاچی»
✍به قلم و گویندگی:
طهورا دانشگر
🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانهی شنبهی #طوفان_الأقصى برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین..
#فلسطین #قدس
#غزه #مقاومت
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
🌐www.revayatkhane.ir🌐
👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا
🌱 جایتان سبز، برای سحر قیمه داریم. از دیروز عصر بار گذاشتم. گوشت و لپه و آلوچه تا نیمه شب توی سر و بار هم کوبیدند و قوام گرفتند و جا افتادند.
ولی با هر قاشق انگار به قول قدیمیها گوشت تنم را میجوم. ذهن است دیگر. پر و بال دارد. پرواز میکند بالای سر خرابههایی در خان یونس. آن جا که دخترکان روزه اولی شهر، دستمال کوچکی روی بتنها و میلگردها۶ پهن کرده و برای سحری تکهای نان خشک سق میزنند. کمی آن طرفتر مادری به یاد اطفال شیرخوارهاش که از گرسنگی روی دستهایش سرد شدند، با پر شالش نم چشمهایش را میگیرد. به چشمهای وق زدهی پسرش خیره شده و روی دندههای بیرون زدهی پسر دست میکشد و صدای یک چیزی شبیه سمباده روی دیوارهی معدهش را میشنود.
از درز پنجرهها کمی سوز میآید. پتوی روی دخترها را صاف میکنم. باید چلو قیمهام را بخورم. از دهان میافتد...
✍ #مریم_بهادری
📼 مقایسهی رمضان ۱۴۴۴ با امسال
📌 خانیونس
#فلسطین #غزه #ماه_رمضان
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○
این سرزمین کارش از روایت کردن گذشته است. کارش از استوری گذاشتن و نچ نچ کردن گذشته است. قرار است چه اتفاق مهلک تری بیفتد تا پایمان را از صفحهی گوشیهایمان بیرون بگذاریم؟ چه اتفاقی بدتر قرار است بیفتد تا بالاخره قدمی برداریم؟
ما مردمان بی رگ، انگار خونی در بدنهامان نیست که اصلا بخواهد به جوش بیاید؛ بخواهد حداقل فشار بیاورد به قلب و از کار بیندازدش. قرار نیست بمیریم.
تماشاچی شدهایم برای کشتن، جسارت و تعرض بیشتر.
🩸در پی حمله صهیونیستها به بیمارستان الشفاء در #غزه تعداد زیادی از زنان پناهبرده به این بیمارستان هتک حرمت و شهید شدند..
○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا
دستهای نوچ شده ام را با دستمال کاغذی پاک میکنم، برچسب هایمان تمام شده پس دیگر نمیتوانیم بسته بندیشان کنیم. نگاهی به ته کارتن مقوایی خرما می اندازم،
دخترک میپرسد:
_ چندتا مانده؟
* چشمی پنجاه تا فکر کنم....
میتونی باقی مونده ها رو تو پخش کنی بعد به مردم بگی برای بچه های غزه دعا بکنن؟
_ نه ماماااان روم نمیشه.
*میتونی مامان، شب امتحان میکنیم اگه تونستی که چه بهتر اگه نتونستی هم اشکالی نداره من یا بابا این کار رو انجام میدیم.
از ماشین که پیاده میشویم دستهایش شروع میکنند به لرزیدن ولی کارتن مقوایی را میگیرد دستش و میگوید خودم میخوام پخششون کنم.
چندتای اولی را هول هولکی و با اضطراب میگیرد جلوی رهگذران، بعد انگار که خیلی بهش چسبیده باشد آهسته شروع میکند بگوید: لطفا برای بچه های غزه دعا کنید.
دلم غنج میزند و میگویم: ماشاالله لاحول و ...
خرماهای داخل کارتن دارند یکی، یکی تمام میشوند.
کلی دعا راهی غزه شده، خیلی خوشحالیم.
برای بچه ها خوشحالیم....
خیلی زیاد....
تا اینکه میرود می ایستد درست جلوی پسر موتوری که به محض پیاده شدن دیدمش. میخواهم بدوم و بگویم: نه مامان، به این آقا نمیخواد تعارف کنی. میترسم چیزی بگوید و دل دخترکم بشکند.
تا بیاییم خودم را برسانم کار از کار گذشته، روبروی پسر موتوری ایستاده و دارد حرفهایش را تکرار میکند: آقا بفرمایید، برای بچه های غزه هم دعا کنید.
پسر موهای مرتب ولی عجیب و غریبی دارد، بوی تند و مطبوع ادکلن و تافت سرش را خیلی خوب احساس میکنم. میان انگشتانش هم سیگاری قرار دارد و همینطور که به حرفهای دخترم گوش میدهد، دود سیگارش را پوفی میفرستد توی هوا.
یک دانه خرما برمیدارد، بعد خم میشود و دست نوازشی میکشد روی سر دخترم و میگوید: قبول باشه عموجون، حتما دعاشون میکنم، تو هم برای من دعا کن.
جا خورده ام، عکس العملش برایم عجیب است با آن شمایل ظاهری رفتارش برایم خیلی جالب است.
مطمئنم که خدا مثل من، مثل خیلی از ما نیست که برون را بنگرد و قال را، حتما درون را مینگرد حتما....
خرماهای داخل جعبه تمام شده، خرماهای برچسب دار هم همینطور لبخند میزنم به صورت دخترم که از خوشحالی روی پاهایش بند نیست.
مامان کلی دعا فرستادیم برای بچه های غزه، من مطمئنم جنگ تموم میشه و حالشون خوب میشه.
مطمئنم.....!
#غزه #روز_قدس
✍️#حدیثه_محمدی
○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا
« کاش کم بودیم»
🔸
دخترم دارد شعر سوره ی فیل را می خواند:
- کی بود کی بود ابرهه، چیکار میکرد تو مکه.
داستان ابابیل را بلد است. خدا خیر بدهد به مربی پیش دبستانی اش، دخترم امسال چندتا سوره و شعر یادگرفته.
یک دفعه نگاهم می کند و میگوید:
- بازم از اینا هست؟
می گویم
- از کدوما؟
- از این پرنده ها که سنگ بزنن تو سر دشمنا؟
- آره هست
- چرا نمیزنن تو سر اسرائیل؟
یک دفعه دختر بزرگم می گوید:
- خدا فقط خونه خودش را دوست داره که ...
دست و پایم را گم می کنم. مانده ام وسط بحث دوتا دخترها چه بگویم، یکی دنبال معجزه است برای نجات مردم غزه، یکی خدا را یک جوری میبیند که نباید.
🔸
باید بگردم دنبال چندتا جمله ی کوتاه. بچهها حوصله منبر ندارند. دست به دامان حرف هایی میشوم که شنیده ام، جمله های از پیش ساخته، آنها که مال خودم نیستند.
- ما مسلمونا اگه همه یه سطل آب بریزیم رو سر اسرائیل، اسرائیل غرق میشه. ما خیلی زیادیم.
بعد خودم توی دلم می گویم کاش کم بودیم. اگر کم بودیم می توانستیم بگوییم«أنا رَبُ الإبل فإنّ للبیت ربّاً»
🔸
آن وقت خدا دست و آستین بالا میزد برای نگهداری از آدمهای اهل غزه. آدمهایی که پیش خدا حرمتشان کمتر از کعبه نیست.
اما ما زیادیم. من اگر جای پرونده ها باشم میگویم « زرنگید! ما سنگ توی منقارمان داشته باشیم و شما مسلمانان کولا؟»
دخترم میگوید
- پس چرا هیچ کار نمی کنیم؟
می گویم
- چقدر حاضری از عیدی هایت را بدهی تا به حسابی که برای مردم غزه است واریز کنم؟
عیدی هایش را می آورد. میگویم
- این فقط می شود یک قرص نان
میگوید:
- چقدر گرونه!
🔸
توی دلم دوباره میگویم کاش زیاد نبودیم آن وقت لابد پرنده ها شغلشان را عوض می کردند و میشدند پیکی و از آن بالا برای مرد غزه نان می ریختند پایین.
اما ما خیلی زیادیم...
#غزه
#فلسطین
#روز_قدس
✍ #زینب_سنجارون
○● @revayat_khane ●○
#شما_فرستادید
[سلام به بچههای مظلوم، اما قوّی غزه
من هم مثل شما یک بچه هستم، من برای شما ناراحت هستم.
اما هر کمکی که از دست من برمیآید برایتان انجام میدهم و کمکی که فعلا ازدست من برمیآید این است که کالاهای اسرائیلی را نمیخرم تا پول آن به دست اسرائیل نرسد و نتواند بمب و موشک بخرد،
مثل:KitKat, Pepsi, Nescafe ,M&M]
💌 ابراز همدردی با کودکان فلسطینی و تحریم کالاهای اسرائ⚠️یلی به سبک یک #پسربچه
#غزه #فلسطین
🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰
○● @revayat_khane ●○