eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
772 دنبال‌کننده
828 عکس
102 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 این یک دعوت‌نامه‌ی متفاوت است از طرف یک نویسنده... ❣این دو، سه روز همه‌ از نوشتند، اما من می‌خواهم از آدمی بگویم که دوست داشت کف پاهایش توی زمین بخورد این را کِی گفت؟ وقتی که بود؛ دوست داشت با اسرائیل بجنگد و لابد بعدش خدا شهادت را نصیبش کند... اما نشد، قسمتش چیز دیگری بود. شد شهید مدافع حرم ❓که را می‌گویم؟ شهید جواد محمدی همان که استاد دانشگر وسط مصاحبه‌های کتابش رسیدند به سوژه‌ی این کتاب، کتاب «تو دیگر بمان» فرزند خانم براتی دوست و همرزم جواد بوده، از درچه بگیر تا سوریه، همه جا با هم بودند. یک روز استاد گفتند بروم و بنشینم پای صحبت های خانم براتی؟ ببینم حرف های شان قد یک کتاب می‌شود؟ و شد. 📚حالا کتاب افتاده توی همین روزهایی‌ که مقاومت اشک شادی را روی چشم‌های مان جاری‌کرده، نمیدانم کتاب را خوانده اید یا نه؟ کتاب با جواد شروع شد و با جواد هم تمام شد. 🔹 حالا با ربط و بی ربطش را نمیدانم اما من دلم میخواست شما را اینطوری دعوت کنم. دعوت کنم امروز قدم سر چشم‌مان بگذارید و پای قصه‌ی یک بنشینید. ✍ 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🌱 امام دستی به محاسن سپیدش می کشد، چشم می‌بندد و لب می‌گشاید: - مقیاس تحقق وعده‌های الهی عمر کوتاه یک نسل نیست، کل تاریخ است. وعده‌های خدا تحقق می‌یابند و آن‌گاه که مومنان پیروز شوند، از جهت شمارش روز و ماه و سال هم خداوند ایام رنج بشر در سلطنت طاغوت را جبران خواهد کرد. + چرا زودتر نه؟ - دیر یا زودش به انسان هم مربوط است، به خشم تو نسبت به طاغوت و عمق اضطرار و طلب حقیقی ات نسبت به دولت حق... ✂️ بخشی از رمان نوشته‌ی وحید یامین‌پور 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️بروید یک جای امن کجا بهتر از بیمارستان؟ بروید پیش بچه‌های مجروح که به وسیله دستگاه زنده نگه داشتیدشان. آنجا جمع شوید. می‌خواهیم شلیک کنیم. تقصیر خودتان است. حق با ماست. همه دنیا حق را به ما می‌دهند. میلیاردها انسان چند روز است نشسته‌اند و کشتار شما را تماشا می‌کنند. بچه‌های شما هر کدام یک بمب بالقوه هستند. دنیا باید از ما متشکر باشد که از بین می بریمشان. اصلا تقصیر خودتان است که زمین های‌تان را به ما فروختید؟ ۷ درصد بوده؟ درصدش مهم نیست همه زمین ها متعلق به ماست. ما به بقیه اجازه دادیم که روی زمینی که خدا به قوم ما داده زندگی کنند. تا همین جا هم زیاد برای‌تان توضیح دادم. کسی جا نمانده؟ 🩸شلیک کن. ✍ پی‌نوشتِ فیلم: شادی کودکان در حیاط که ۲۰ ساعت بعد پرواز یاد می‌گیرند و به آسمان می‌روند... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔻 روایتخانه برگزار می‌کند🔻: 🌤تماشای جبهه مقاومت از نگاه حجةالاسلام علی اکبر براتی 🌐فعال و کارشناس امور بین الملل 📚همراه با جشن امضا کتاب شنبه عزیز با حضور نویسنده‌ی اثر 🗓 دوشنبه ۱ آبان ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۹ 📌اصفهان، خیابان آبشار، پارک ایثارگران، خانه‌ی هنرمندان 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🌤 «تماشای جبهه مقاومت» روزی که از شنبه‌های عزیز حرف زدیم.. 🔸از شنبه‌ی عزیزی که انسان فلسطینی برای برگرداندن هویتش، طوفان به پا کرد. انسانی که غم‌‌ها و داغ‌های بسیاری دیده است اما باز حماسه می‌آفریند. حماسه‌ای که قدرتی بیشتر از تمام موشک ها و سلاح ها دارد. 🔹بیانات حجت‌الاسلام علی‌اکبر براتی، پیرامون مقاومت فلسطین و تحولات جهانی 🎉 و جشن‌امضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسنده‌ی اثر، 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🇵🇸 بازگشت هویت فلسطینی در تمام این ۱۰۵ سال، هیچ‌گاه درمورد انسان فلسطینی صحبت نشد و به جای آن، همیشه حرف درباره زمین اشغال شده فلسطین بوده است. ما در تمام این سال‌ها هویت فلسطینی را به فراموشی سپرده بودیم و این در حالی است که با عملیات ، انسان فلسطینی دوباره متولد شد... 🔺بخشی از گزارش امروز از بیانات حجت‌الاسلام علی‌اکبر براتی در رویداد «تماشای جبهه مقاومت» @esfzibanews 📰 ورق بزنید و مطالعه کنید: B2n.ir/r04998 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
19.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبه‌های قدسی 📻 روایت «از اتاق کوچک تا استادیوم فوتبال» ✍به قلم و گویندگی: سید مرتضی مرتضوی 🔸 إن‌شاءالله از این هفته شنبه‌ها به بهانه‌ی شنبه‌ی یک قسمت ویژه‌ی مردم مظلوم و مقتدر فلسطین منتشر خواهد شد. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📚 شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی 🔹شنبه عزیز از یک داستان کوتاه متولد شد که وقتی در جمع دوستانم خواندمش شورانگیز بود، روایت یک نوجوان از کار کردن در عتیقه فروشی یک پیرمرد جهودزاده. 🗒 رحیم میان چرک نویس‌های دفتر مشق بلاتکلیف مانده بود تا روزی که در یک پیاده‌روی عصرگاهی تصمیم گرفتم پا به یکی از عتیقه فروشی‌های چهارباغ بگذارم. صدای زنگوله سردرِ مغازه، گرمای علاء الدین آبی رنگ و حال و هوای عتیقه فروشی شهر فرنگی ساخته بود پر از آشنازدایی نسبت به دنیای آن سوی در. اینجا اشیاء روح داشتند، این را به وضوح حس کردم. همان‌جا رحیم دوباره پا گرفت. 🔸نتیجه شد چهار بخش داستانی از واگویه‌های ذهنیِ رحیم. بازنویسی و بسط داستان یک سالی طول کشید. بعد از آن که رمان را برای چند ناشر فرستادم و به جایی نرسید با مشورت استاد پیرنگ جدیدی با شخصیت‌هایی بیشتر نوشتم. لوکیشن داستان را حضورا بررسی کردم. بازارچه های داستان زیر سقف‌های گنبدی، حمام سفید، زورخانه و مساجد و کنیسه ها همه مکان‌هایی واقعی هستند. 📖 در نسخه نهایی داستان شنبه عزیز، رحیم یک راوی پنهان است، به این معنا که کمتر ذهنیاتش را واگویه می‌کند. در طول داستان با سلسله ماجراهایی روبرو هستیم که رحیم را با ضعف‌هایش روبرو می‌کند، باعث رشد او می‌شود و به مقصد می‌رساند. داستان تم معمایی دارد و از اواسط داستان به بعد گره گشایی‌ها آغاز می‌شود... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸 شنبه‌های قدسی 📻 روایت «تمام زنان جهان، عاشق‌ترین بخشنده‌ اند.» ✍به قلم و گویندگی: زینب جمشیدیان 🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانه‌ی شنبه‌ی برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نقد و بررسی رمان شنبه عزیز ✨🔍 با توجه به اتفاقات اخیر مقاومت و فلسطین و به همت انتشارات صاد، رمان «شنبه عزیز» در دفتر این نشر مورد نقد و بررسی قرار گرفت. با حضور آقای میرشمس‌الدین فلاح، مدیریت نشر و آقایان و علی‌الله سلیمی به عنوان منتقد و نویسنده‌ی اثر، @saadpub 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 شنبه عزیز به قلم‌ مطهره شیرانی (بخش اول) 🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دست‌هایمان را زده بودیم زیر چانه‌های‌مان و زُل زده بودیم به لب‌های مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برای‌مان داستانِ کوتاه تازه از تنور درآمده‌اش را می‌خواند. صحنه‌ای که رحیم لُپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پی‌رنگ جدید حذف شد. ☕️ وقتی شنبه‌ی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم. در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم. کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود. 👌ویژگی دیگر متن توصیف‌های فراوان از شخصیت‌ها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیف‌ها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود. گاهی بعضی از توصیف‌ها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟ اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد. 🔸ادامه دارد.... ✍️ مریم زمانی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
41.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تماشا کنید.. 🌤 رویداد «تماشای جبهه‌ مقاومت» در روزهای پرتلاطم پیرامون تحولات جبهه‌ مقاومت با حضور حجت‌الاسلام علی‌اکبر براتی برگزار شد. با نگاه ایشان، تحولات جبهه‌ی مقاومت را تماشا کردیم؛ آموختیم و فراگرفتیم. برای تنها سلاح‌مان، نوشتن. برای قدرت گرفتن قلم‌مان. در روزهایی که دستمان برای حضور در جبهه‌ی دفاع از مظلوم کوتاه است... 🖋📚 جشن امضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسنده‌ی اثر، مطهره شیرانی چاشنی این رویداد دوست داشتنی بود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
51.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبه‌های قدسی 📻 داستان‌کوتاه ِ «تا خود آسمان» ✍به قلم و گویندگی: زهرا آصالح 🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانه‌ی شنبه‌ی برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
⁉️ چی شد که به فکر افتادید رمان آنلاین بنویسید؟ ✨ از خدا که پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد من اساساً چندان اهلِ فضای مجازی نبودم. این را خیلی از دوستانم هم می‌دانند. اما یک ماه پیش به یک‌باره همه برگ‌های تاریخ را به هم ریخت و من هم از این طوفان بی‌نصیب نماندم. مثل بسیاری از شما. اولش حسی از شور بود و حماسه که به مرور حسی از حزن و اندوه هم به آن آمیخته شد. من هم مثل بسیاری از شما دلم می‌خواست یک کاری بکنم. یک کاری که بگویم این هم سهم من، این هم بضاعت من. و جواب بسیاری از روزها هیچ بود. من این روزها تنها کاری که نصف و نیمه بلدم ردیف کردن کلمات است. اینکه گاهی از ردیف شدن کلمه ها داستان بیرون می‌آید و گاهی ناداستان. حالا مانده بودم کلمات من این روزها به چه درد مجاهدان فلسطینی می خورد؟ 📋 متنی که خواندید بخشی از توضیحات ست درباره‌ی شگفتانه‌‌‌ای که این روزها برای ما داشته، برای اینکه بیشتر متوجه شوید یکی از کانال‌ها یا صفحاتِ «کوچه هشتم» را دنبال کنید... @daneshgarbehzad 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
31.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبه‌های قدسی 📻 روایت ِ «آرزومندی» ✍به قلم و گویندگی: فاطمه طالبی 🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانه‌ی شنبه‌ی برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 شنبه‌های قدسی 📻 روایت ِ «تماشاچی» ✍به قلم و گویندگی: طهورا دانشگر 🔸 همراه ما باشید هر شنبه با رادیو روایتخانه به بهانه‌ی شنبه‌ی برای شنیدن صدای مردم مظلوم اما مقتدر فلسطین.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
⁉️به ایده «شنبه عزیز» چطور رسیدید؟ «ایده‌اش را میان حرف‌های نسل قدیم پیدا کردم. برای یهودیان روزهای شنبه حرام است که دست به آتش بزنند. در منطقه جوباره یا خیابان ولیعصر امروزی که یهودیان و مسلمانان کنار هم زندگی می‌کردند، یهودیان شنبه‌ها در آستانه خانه‌شان می‌نشستند و از مسلمانان درخواست می‌کردند که چراغ یا آتش خانه‌شان را برای روشنایی منزل یا پخت غذا روشن کنند....» 🔺بخشی از مصاحبه با خانم مطهره شیرانی که امروز در روزنامه‌ی اصفهان زیبا منتشر شد. @esfzibanews 📰 ورق بزنید و مطالعه کنید: http://isfahanziba.ir/25952 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ا❁﷽❁ا 🌱 جای‌تان سبز، برای سحر قیمه داریم. از دیروز عصر بار گذاشتم. گوشت و لپه و آلوچه تا نیمه شب توی سر و بار هم کوبیدند و قوام گرفتند و جا افتادند. ولی با هر قاشق انگار به قول قدیمی‌ها گوشت تنم را می‌جوم. ذهن است دیگر. پر و بال دارد. پرواز می‌کند بالای سر خرابه‌هایی در خان یونس. آن جا که دخترکان روزه‌ اولی شهر، دستمال کوچکی روی بتن‌ها و میلگردها۶ پهن کرده و برای سحری تکه‌ای نان خشک سق می‌زنند. کمی آن طرف‌تر مادری به یاد اطفال شیرخواره‌اش که از گرسنگی روی دست‌هایش سرد شدند، با پر شالش نم چشم‌هایش را می‌گیرد. به چشم‌های وق زده‌ی پسرش خیره شده و روی دنده‌های بیرون زده‌‌ی پسر دست می‌کشد و صدای یک چیزی شبیه سمباده روی دیواره‌ی معده‌ش را می‌شنود. از درز پنجره‌ها کمی سوز می‌آید. پتوی روی دخترها را صاف می‌کنم. باید چلو قیمه‌ام را بخورم. از دهان می‌افتد..‌‌. ✍ 📼 مقایسه‌ی رمضان ۱۴۴۴ با امسال 📌 خان‌یونس 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
من نگران فلسطین نیستم فلسطین نگران من است. 🇵🇸 درست مثل یک معلم که نگران دانش آموزش است. فلسطین از این معلم‌ها است که هفته‌ی آخر نکات مهم درس را مرور می‌کند، نمونه سوال حل می‌کند و بعد همان‌ها را توی امتحان می‌آورد تا مبادا کسی رفوزه شود. فلسطین انگار دارد داستان نویسی درس می‌دهد و نکات مهم را مرور می‌کند: 🔸درونمایه و پیام داستان هر داستانی نیاز به یک درونمایه یا یک مضمون دارد. درونمایه همان پیام اصلی است که نویسنده قصد دارد ارائه دهد. مثلا درونمایه داستان باشد: « فلسطین کلید رمزآلود فرج است » 🔹اسطوره و کهن الگو نویسنده‌‌های حرفه‌ای در داستانشان به سراغ کهن الگوها می‌روند. این الگوها تجاربی است که در طول تاریخ مدام تکرار می‌شود. حالا برای درونمایه بالا به سراغ کدام تجربه ی تاریخی برویم؟ یک تجربه که در طول تاریخ مدام تکرار شود. عاشورا چطور است ؟ بیاید امتحان کنیم. عاشورا تقابل خیر و شر است. سپاه خیر متشکل از افراد مختلفی است که تا قبل از روز عاشورا سابقه‌ های فکری و دینی و نژادی مختلفی داشتند. مثلا جون سیاه پوست را داشتیم. خب حالا در داستان فلسطین هم باید سیاهپوست‌ها نقش مهمی ایفا کنند. این را می‌گذاریم به عهده‌ی آفریقای جنوبی. یا مثلا وهب نصرانی را داشتیم. ایرلندی‌ها و اسکاتلندی‌ها انگار گزینه‌ی بدی برای این کار نیستند. حر هم شخصیت تاثیرگذاری در داستان بوده. یک شخصیت که از سپاه شر به سپاه خیر می رود. نظرتان در مورد یک سرباز آمریکایی که خودش را به نشانه اعتراض آتش بزند چیست ؟ تکلیف اسطوره‌های سپاه شر هم مشخص است. حرمله و شمر و یزید به قدر کافی داریم. می‌ماند فقط کوفیان . کسانی که ادعاهایشان گوش فلک را کر کرده بود. منتظران منجی. 🔸تغییر شخصیت شخصیت داستانی باید در خط داستانی تغییر کند. حالا یا رشد و صعود کند یا سقوط. فرقی ندارد. نباید اول داستان با آخر داستان در یک موقعیت باشد. بهترین نویسنده جهان هم توی کتابش گفته است که سرنوشت قومی را در داستانش تغییر نمی‌دهد مگر آن که خود آن قوم تغییر کند. (*) البته نباید شخصیت یکدفعه عوض شود. هر چه این تغییر نرم تر و به مرورتر باشد باورپذیرتر است. فلسطین دارد این‌ها را می‌آورد جلوی چشمم. مرور میکند. وقتی تغییر را توضیح می‌دهد بیشتر به من نگاه می‌کند. انگار نگران است این مبحث را متوجه نشده باشم. انگار می‌خواهد بگوید به اطرافم نگاه کنم چقدر تغییر کرده است. خودم چقدر ... این تغییر صعودی است یا سقوطی ؟ شخصیت من در نقطه اوج چه انتخابی می کند؟ در تعادل ثانویه پس از گره گشایی کجا قرار دارم؟ چه نقشی در داستان ایفا کرده ام ؟ من مطمئنم همه‌ی این سوالات توی امتحان می‌آید... * إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ... ( سوره رعد آیه ۱۱) ○● @revayat_khane ●○
ا❁﷽❁ا « کاش کم‌ بودیم» 🔸 دخترم دارد شعر سوره ی فیل را می خواند: - کی بود کی بود ابرهه، چیکار میکرد تو مکه. داستان ابابیل را بلد است. خدا خیر بدهد به مربی پیش دبستانی اش، دخترم امسال چندتا سوره و شعر یادگرفته. یک دفعه نگاهم می کند و می‌گوید: - بازم از اینا هست؟ می گویم - از کدوما؟ - از این پرنده ها که سنگ بزنن تو سر دشمنا؟ - آره هست - چرا نمیزنن تو سر اسرائیل؟ یک دفعه دختر بزرگم می گوید: - خدا فقط خونه خودش را دوست داره که ... دست و پایم را گم می کنم. مانده ام وسط بحث دوتا دخترها چه بگویم، یکی دنبال معجزه است برای نجات مردم غزه، یکی خدا را یک جوری می‌بیند که نباید. 🔸 باید بگردم دنبال چندتا جمله ی کوتاه. بچه‌ها حوصله منبر ندارند. دست به دامان حرف هایی می‌شوم که شنیده ام، جمله های از پیش ساخته، آنها که مال خودم نیستند. - ما مسلمونا اگه همه یه سطل آب بریزیم رو سر اسرائیل، اسرائیل غرق میشه. ما خیلی زیادیم. بعد خودم توی دلم می گویم کاش کم بودیم. اگر کم بودیم می توانستیم بگوییم«أنا رَبُ الإبل فإنّ للبیت ربّاً» 🔸 آن وقت خدا دست و آستین بالا میزد برای نگهداری از آدمهای اهل غزه. آدمهایی که پیش خدا حرمتشان کمتر از کعبه نیست. اما ما زیادیم. من اگر جای پرونده ها باشم میگویم « زرنگید! ما سنگ توی منقارمان داشته باشیم و شما مسلمانان کولا؟» دخترم می‌گوید - پس چرا هیچ کار نمی کنیم؟ می گویم - چقدر حاضری از عیدی هایت را بدهی تا به حسابی که برای مردم غزه است واریز کنم؟ عیدی هایش را می آورد. میگویم - این فقط می شود یک قرص نان می‌گوید: - چقدر گرونه! 🔸 توی دلم دوباره می‌گویم کاش زیاد نبودیم آن وقت لابد پرنده ها شغلشان را عوض می کردند و می‌شدند پیکی و از آن بالا برای مرد غزه نان می ریختند پایین. اما ما خیلی زیادیم... ○● @revayat_khane ●○
[سلام به بچه‌های مظلوم، اما قوّی غزه من هم مثل شما یک بچه هستم، من برای شما ناراحت هستم. اما هر کمکی که از دست من برمی‌‌آید برایتان انجام می‌دهم و کمکی که فعلا ازدست من برمی‌آید این است که کالاهای اسرائیلی را نمی‌خرم تا پول آن به دست اسرائیل نرسد و نتواند بمب و موشک بخرد، مثل:KitKat, Pepsi, Nescafe ,M&M] 💌 ابراز همدردی با کودکان فلسطینی و تحریم کالاهای اسرائ⚠️یلی به سبک یک 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○
آیا امروز دیر است؟ کمپین (All eyes on rafah) مرز 42 ملیون نفر را رد کرده است و کمتر وقتی را به خاطر می‌آورم که استوری ها را از آدم‌ها با هر تفکری باز می‌کنم و یک استوری مشترک را می‌ببینم. حتی اگر بعضی از این استوری‌ها "شو" باشد یا برای تفریح یا هر نیت دیگر؛ بودن در یک اشتراک آن هم برای مسئله فلسطین و دیده‌شدن آن لذت سکرآوری دارد. آدم اولش با تردید به این بازنشرها نگاه می‌کند، آن هم توسط افرادی که پیش از این در فضای مجازی (تاکید می‌کنم فقط در فضای مجازی) یک واژه هم درباره فلسطین نگفته‌اند. برای همین یک دسته از واکنش‌ها این است: "برچسب‌زدن" و گفتن اینکه: به‌به! تا حالا کجا بودی پس. پس تو فلان و بهمان هستی. او تا حالا در فضای مجازی کنار مسئله فلسطین نبوده است و دلایل این نبودن هم کم نیست. دلایلش را هم کم و بیش می‌دانیم. بنابراین حالا باید یک جو ملامتگر و تلخ راه بیندازیم که ای فلان ِ فلان ِ فلان! تا حالا کجا بوده‌ای؟ باشد قبول اصلا... شما راست می‌گویید؛ او تاحالا نمودی نداشته. اما آیا تا به حال فکر کرده‌ایم که با ایجاد این جو ملامتگر چه بر سر آدم‌هایی می‌آوریم که این وسط می‌خواهند کنار مسئله بایستند و دارند تلخی می‌بینند؟ بله‌بله! حتما آدم نباید در ابراز حق از چیزی بترسد. باید از آبرو، جان و مال هزینه کند ولی خودمانیم شاید هنوز بعضی‌ها اینقدر پاکباز نشده‌اند و روندشان در این پاکباز شدن کندتر است. شاید بعضی‌ها تازه حالا با دیدن این میزان از توحش باور نکردنی چیزهایی باورشان شده. شاید شرمنده اند. شاید در خلوتشان حتی احساس خسران دارند. شاید... شاید... قشر خاصی که این وسط گیج و گنگ، به تقلید، با خشم از این میزان توحش، تازه سیلی خورده از خواب بیدار شده‌اند و حق طلبانه به این مسئله می‌پیوندند و حتی مواجهه‌شان تا به حال با این مسئله اینقدر نزدیک نبوده، آغوشمان را باز کرده‌ایم؟ یا پنجه‌هایمان را تیز کرده‌ایم برای زخمی کردنشان. آدم نباید در برابر حق کوتاه بیاید. نرمشی در برابر باطل نباید داشته باشد. این دو اصل پیشفرض این متن هستند اما من به فکر آن قشری هستم که اتفاق رفح کم‌کم آنها را از خواب پرانده و گیج و ویج می‌گویند نه، انگار چیز دیگری هم این وسط در جریان است که تا حالا نفهمیده بودیمش. ولی ما با جو تلخی که ایجاد کرده‌ایم و می کنیم، با برچسب‌هایمان داریم آنها را می پرانیم. من سوالم این است که برای آن جوانان و نوجوانانی که حتی از سر جو و تقلید به این کمپین‌ها پیوسته‌اند خوراک آماده کرده‌ایم که مزه حق را آرام‌آرام به او بچشانیم؟ برای این پذیرفتنشان کنار خودمان در مسیر حق، آماده‌ایم؟ مگر نه اینکه مخاطب مواجه با حق را می‌توان در سه درجه طبقه‌بندی کرد؟ منکر، کمتر معتقد و معتقد! برای پیوستن این افراد به حق آیا یک میزان حجت کافی است؟ آدم معتقد سریع تسلیم می‌شود ولی منکر چه؟ به نظر من سوای از آدم‌های مزوّر، آدم‌های حق ناطلب و... قشری هستند که رفح انگار دلشان را تازه تکان داده و من معتقدم مسئله فلسطین جریانی است که روز به روز دل‌های بیشتری را با خود همراه می کند. خون پاک نوزادان و شهدا حجتند. حجت تمییز حق از باطل... حالا که گروهی دارند آرام‌آرام و دیر به این موج می‌پیوندند، تلخ نباشیم. همه مثل هم نیستند. امروز برای دل های حق‌طلب حتما دیر نیست... ✍ 📩 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○