eitaa logo
مجموعه ادبی روایتخانه
772 دنبال‌کننده
828 عکس
102 ویدیو
7 فایل
خانه داستان نویسان انقلاب اسلامی www.revayatkhane.ir ارتباط با ادمین👇 @Revayat_khaneh
مشاهده در ایتا
دانلود
📝 برایت نوشتم، که بخوانی اش... 📗 داستانهای سپید 🔸️لحظاتی درنگ و هم نفس شدن با دیگرانی ست از جنس خودمان. شخصیتهای بین سطور داستان ماجراهایی را از سر میگذرانند که گاه آن را از روی رغبت نوشیده اند و گاه زنانگی آن را به آنها تحمیل کرده است. 🔹️زنهای داستان در معرض چالش قرار گرفته و به واسطه ی نوع مواجهه و انتخابشان بزرگ میشوند یا با رنج و ناامیدی دست و پنجه نرم میکنند. محور اصلی داستانها حفظ و صیانت است‌. شخصیتها میلغزند یا خود را حفظ میکنند؟! ✍️مطهره شیرانی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔶️ 🔹️ ✍ به قلم مطهره شیرانی داستان در دهه پنجاه شمسی در منطقه جویباره ی اصفهان می‌گذرد. سعی شده در بستر چنین مکان تاریخی به همزیستی بین دو قوم مسلمان و یهودی پرداخته شود. شخصیت اصلی داستان رحیم پسرخوانده شیخ محل در مخالفت و لج‌بازی با شیخ، شاگرد مغازه یک عتیقه فروش یهودی بدنام شده است. در ادامه طی رفت و آمدهایی که به واسطه موقعیتش پیدا کرده، دل به دختری یهود زاده به نام راحیل میبندد‌. از طرفی دوست نزدیک رحیم طی یک نا آرامی و دعوا که بر سر پدر آن معشوق است، کشته می‌شود. رحیم در دوراهی بزرگی قرار می گیرد. به مرور مشخص می شود دوست رحیم نه بر سر یک اتفاق و کینه، بلکه در جریانی مرتبط به قاچاق عتیقه توسط یهودی ها قربانی شده‌. شیخ محل یک قرآن خطی در خانه دارد که از اجدادش به ارث رسیده، شمعون سعی می کند از طریق رحیم به نسخه دست پیدا کند. در پس زمینه رمان به مهاجرت عمده‌ی یهودی ها و دست های پنهان در تلاش برای جمع آوری یهودیان در فلسطین اشغالی پرداخته می شود.. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔶 🔹✍ با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دست هایمان را زده بودیم زیر چانه هایمان و زل زده بودیم به لب های مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برایمان داستان کوتاه تازه از تنور درآمده اش را میخواند . صحنه ای که رحیم لپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پیرنگ جدید حذف شد. وقتی شنبه ی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم. در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم. کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود. ویژگی دیگر متن توصیف های فراوان از شخصیت ها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیف ها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود. گاهی بعضی از توصیف ها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟ اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد. به عنوان اولین رمان برای یک نویسنده کار تروتمیز و خوبی از آب درآمده. وقتی داریم این رمان را میخوانیم حس میکنیم با یک نویسنده ی تازه کار اما با استعداد و حرفه ای طرف هستیم که پیرنگ رمانش را خیلی خوب و دقیق کار کرده. و تمام تلاشش را کرده تا هرآنچه را از عناصر و  ویژگی های داستان میداند در رمانش پیاده کند. با یک رمان شلخته طرف نیستیم. همان طور که پایان بندی اش  بر خلاف برخی از رمان های ایرانی خیلی سرهم بندی شده و عجولانه نیست. از صحنه های آخر رمان و شباهت قهرمان و نامدار لذت بردم. ویژگی دیگر رمان فضا و زمان و مکان واقعه است. شاید رمان دیگری شبیهش نباشد. کوچه پس کوچه ها و دالان های مسقف بازارهای اصفهان. شخصیت هایی که شبیه آدم های معمولی اند و همان احساساتی که ممکن است از ذهن هرکسی بگذرد. اما پنهانش میکند. همان شخصیت ها و همان احساسات در این رمان به یک ماجرا تبدیل می شوند بدون اینکه قهرمان تلاش کند خودش را خیلی خوب و مثبت نشان دهد. اما در عین حال مسیر رشد مخصوص به خودش را طی می کند. گاهی در بعضی از رمان ها سعی می شود شخصیت هایی ساخته شوند که خاص هستند. رحیم ما یک نوجوان معمولی است با احساسات معمولی. اما با خودش روبه رو می شود. همان جوری که هست. به قلم✍: مریم زمانی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔸 🔷 نویسنده نوشت📝✍ . شنبه عزیز از یک داستان کوتاه متولد شد که وقتی در جمع دوستانم خواندمش شورانگیز بود، روایت یک نوجوان از کار کردن در عتیقه فروشی یک پیرمرد جهود زاده. رحیم میان چرک نویسهای دفتر مشق بلاتکلیف مانده بود تا روزی که در یک پیاده روی عصرگاهی تصمیم گرفتم پا به یکی از عتیقه فروشیهای چهارباغ بگذارم. صدای زنگوله سردر مغازه، گرمای علا الدین آبی رنگ و حال و هوای عتیقه فروشی شهر فرنگی ساخته بود پر از آشنازدایی نسبت به دنیای آن سوی در. اینجا اشیا روح داشتند، این را به وضوح حس کردم. همانجا رحیم دوباره پا گرفت. نتیجه شد چهار بخش داستانی از واگویه های ذهنی رحیم. بازنویسی و بسط داستان یک سالی طول کشید. بعد از آن که رمان را برای چند ناشر فرستادم و به جایی نرسید با مشورت استاد پیرنگ جدیدی با شخصیتهایی بیشتر نوشتم. لوکیشن داستان را حضورا بررسی کردم. بازارچه های داستان زیر سقفهای گنبدی، حمام سفید، زورخانه و مساجد و کنیسه ها همه مکانهایی واقعی هستند. در نسخه نهایی داستان شنبه عزیز رحیم یک راوی پنهان است، به این معنا که کمتر ذهنیاتش را واگویه میکند. در طول داستان با سلسله ماجراهایی روبرو هستیم که رحیم را با ضعفهایش روبرو میکند، باعث رشد او میشود و به مقصد میرساند. داستان تم معمایی دارد. از اواسط داستان به بعد گره گشاییها آغاز میشود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه 🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 داستان‌های سپید به قلم گروهی از نویسندگان روایتخانه به کوشش 🍼 نویسندگی با چاشنی مادری 🌱 داستان‌های سپید برای ما کلاس دومی‌های استاد بهزاد دانشگر فقط داستان‌هایی با دغدغه‌های زنانه نیست. یادآور روزهایی ست خاطره انگیز، پر از همدلی و همراهی استاد. وارد دوره‌ای از زندگی شده بودیم که با تجربه‌ی لحظات شیرین مادری همراه بود. بیشتر ما تجربه‌ی ا‌ول مادری‌مان بود و ادامه دادن برای‌مان سخت شد. 🔸 آدم‌های زیادی وارد زندگی هر کس می‌شوند. آن‌هایی ماندنی هستند که طعم معرفتشان را در روزهای سخت چشیده‌ای. استاد برای ما از همان آدم‌های ماندگار زندگی‌مان شد. مثل خیلی‌های دیگر نگفت بروید دنبال بچه داری‌تان شما را چه به نوشتن. 🔹 کلاس را در منزل یکی از اعضا برگزار کردیم تا با شرایط جدیدمان جور دربیاید. حاصل آن یک سال تلاش با چاشنی گریه و شادی کودکانمان، شد کتاب داستانهای سپید. 🪴 مجموعه ی داستان کوتاهی که برای پی‌ریزی طرح داستان‌هایش ساعت‌ها گفت‌و‌گو صورت گرفته. داستان‌ها نتیجه‌ی دغدغه‌ها و چالش‌های ذهنی نویسنده در رابطه با همسر، عرف، شرع و جامعه است. در مجموع سعی شده تعارض‌های مرتبط با عفاف زنانه در جامعه ایرانی بازگو شود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
19.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! ✂️ ️برش‌هایی از داستان های: 🐢 لاک‌پشت سنگی به قلم و 🪞روبروی یک آینه به قلم 🔍❗️حالا که بخشی از این داستان‌ها رو شنیدید، دوباره نگاهی به تصویرهای معرفی این کتاب که قبلا منتشر کردیم بندازید..😉 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🔻 روایتخانه برگزار می‌کند🔻: 🌤تماشای جبهه مقاومت از نگاه حجةالاسلام علی اکبر براتی 🌐فعال و کارشناس امور بین الملل 📚همراه با جشن امضا کتاب شنبه عزیز با حضور نویسنده‌ی اثر 🗓 دوشنبه ۱ آبان ۱۴۰۲ ⏰ ساعت ۱۶ الی ۱۹ 📌اصفهان، خیابان آبشار، پارک ایثارگران، خانه‌ی هنرمندان 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
🎞 ببینید 🔸فیلم بایگانی شده‌ از پخش زنده‌ی رویداد «تماشای جبهه مقاومت» و جشن امضای کتاب «شنبه عزیز» 🌱 باحضور حجةالاسلام علی اکبر براتی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🌤 «تماشای جبهه مقاومت» روزی که از شنبه‌های عزیز حرف زدیم.. 🔸از شنبه‌ی عزیزی که انسان فلسطینی برای برگرداندن هویتش، طوفان به پا کرد. انسانی که غم‌‌ها و داغ‌های بسیاری دیده است اما باز حماسه می‌آفریند. حماسه‌ای که قدرتی بیشتر از تمام موشک ها و سلاح ها دارد. 🔹بیانات حجت‌الاسلام علی‌اکبر براتی، پیرامون مقاومت فلسطین و تحولات جهانی 🎉 و جشن‌امضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسنده‌ی اثر، 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
🌱 خداروشکر، آیین رونمایی و جشن امضاء دو کتاب خوب و دوست‌داشتنیِ «تو دیگر بمان» و «شنبه عزیز» با حضور گرم شما برگزار شد. 🥰 🔹دیدیم بهتره حالا که این رویدادها برگزار شده معرفی‌های بعدیمون به این دو کتاب اختصاص پیدا کنه.. 🪴 به نظرتون اول کدوم یکی از این دو عنوان رو معرفی کنیم؟ 😊 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
15.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📖 🎧 شما را می‌شنوید! 🔸شمعون روی سکوی انتهای حمام کنار خزینه‌ی آب داغ نشسته. حتما سبیل اصغر را چرب کرده که حمام خیلی شلوغ نشود. حمام خلوت یعنی آشنای کمتر، یعنی دردسر کمتر! اگر بفهمند جهود پا به حمامشان گذاشته‌اند بی‌بُروبَرگرد یک آشوبی به پا می‌شود. ✂️ ️برشی از کتاب ✍ به قلم 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📚 شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی 🔹شنبه عزیز از یک داستان کوتاه متولد شد که وقتی در جمع دوستانم خواندمش شورانگیز بود، روایت یک نوجوان از کار کردن در عتیقه فروشی یک پیرمرد جهودزاده. 🗒 رحیم میان چرک نویس‌های دفتر مشق بلاتکلیف مانده بود تا روزی که در یک پیاده‌روی عصرگاهی تصمیم گرفتم پا به یکی از عتیقه فروشی‌های چهارباغ بگذارم. صدای زنگوله سردرِ مغازه، گرمای علاء الدین آبی رنگ و حال و هوای عتیقه فروشی شهر فرنگی ساخته بود پر از آشنازدایی نسبت به دنیای آن سوی در. اینجا اشیاء روح داشتند، این را به وضوح حس کردم. همان‌جا رحیم دوباره پا گرفت. 🔸نتیجه شد چهار بخش داستانی از واگویه‌های ذهنیِ رحیم. بازنویسی و بسط داستان یک سالی طول کشید. بعد از آن که رمان را برای چند ناشر فرستادم و به جایی نرسید با مشورت استاد پیرنگ جدیدی با شخصیت‌هایی بیشتر نوشتم. لوکیشن داستان را حضورا بررسی کردم. بازارچه های داستان زیر سقف‌های گنبدی، حمام سفید، زورخانه و مساجد و کنیسه ها همه مکان‌هایی واقعی هستند. 📖 در نسخه نهایی داستان شنبه عزیز، رحیم یک راوی پنهان است، به این معنا که کمتر ذهنیاتش را واگویه می‌کند. در طول داستان با سلسله ماجراهایی روبرو هستیم که رحیم را با ضعف‌هایش روبرو می‌کند، باعث رشد او می‌شود و به مقصد می‌رساند. داستان تم معمایی دارد و از اواسط داستان به بعد گره گشایی‌ها آغاز می‌شود... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
14.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 نقد و بررسی رمان شنبه عزیز ✨🔍 با توجه به اتفاقات اخیر مقاومت و فلسطین و به همت انتشارات صاد، رمان «شنبه عزیز» در دفتر این نشر مورد نقد و بررسی قرار گرفت. با حضور آقای میرشمس‌الدین فلاح، مدیریت نشر و آقایان و علی‌الله سلیمی به عنوان منتقد و نویسنده‌ی اثر، @saadpub 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📖 شنبه عزیز به قلم‌ مطهره شیرانی (بخش اول) 🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشنا شدم. وقتی بعد از ظهر روزی پائیزی دست‌هایمان را زده بودیم زیر چانه‌های‌مان و زُل زده بودیم به لب‌های مطهره. نشسته بودیم دور یک میز و مطهره از روی دفتر خطی خطی اش برای‌مان داستانِ کوتاه تازه از تنور درآمده‌اش را می‌خواند. صحنه‌ای که رحیم لُپ شمعون را کشید توی ذهنم ماندگار شد هرچند این صحنه وقتی داستانش را به رمان تبدیل کرد در پی‌رنگ جدید حذف شد. ☕️ وقتی شنبه‌ی عزیز را شروع به خواندن کردم یک سوم اولش برایم کند پیش رفت، اما دو سوم باقی مانده را بست نشستم و در یکی دو روز تمام کردم. در تمام مدت، سعی می کردم یک نقطه ضعف یا حداقل سوتی پیدا کنم. کمی سخت بود. چون متن تقریبا یکدست بود. 👌ویژگی دیگر متن توصیف‌های فراوان از شخصیت‌ها، صحنه و محیط پیرامون قهرمان است. توصیف‌ها در طی ماجراها خیلی خوب جا افتاده بود. گاهی بعضی از توصیف‌ها ذهنم را مشغول می کرد که ارتباطش با خط اصلی و کارکردش در پیش برد ماجرا چیست؟ اما باز هم آن توصیف جوری نبود که از متن بیرون زده باشد و نچسب باشد. 🔸ادامه دارد.... ✍️ مریم زمانی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📖 #معرفی_کتاب شنبه عزیز به قلم‌ مطهره شیرانی #مخاطب_نوشت (بخش اول) 🍂🍁 با رحیم حدودا سال ۱۳۹۳ آشن
📖 شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی (بخش دوم) 🥇 به عنوان اولین رمان برای یک نویسنده، کار تروتمیز و خوبی از آب درآمده. وقتی داریم این رمان را می‌خوانیم حس می‌کنیم با یک نویسنده ی تازه کار اما با استعداد و حرفه‌ای طرف هستیم که پیرنگ رمانش را خیلی خوب و دقیق کار کرده. و تمام تلاشش را کرده تا هر آنچه را از عناصر و  ویژگی‌های داستان می‌داند در رمانش پیاده کند. با یک رمان شلخته طرف نیستیم. ⛳️ همان طور که پایان بندی‌اش  برخلاف برخی از رمان‌های ایرانی خیلی سرهم بندی شده و عجولانه نیست. از صحنه های آخر رمان و شباهت قهرمان و نامدار لذت بردم. 🏵 ویژگی دیگر رمان فضا و زمان و مکان واقعه است. شاید رمان دیگری شبیهش نباشد. کوچه پس کوچه ها و دالان‌های مسقف بازارهای اصفهان. شخصیت‌هایی که شبیه آدم‌های معمولی‌اند و همان احساساتی که ممکن است از ذهن هرکسی بگذرد. اما پنهانش می‌کند. همان شخصیت‌ها و همان احساسات در این رمان به یک ماجرا تبدیل می‌شوند بدون اینکه قهرمان تلاش کند خودش را خیلی خوب و مثبت نشان دهد. اما در عین حال مسیر رشد مخصوص به خودش را طی می‌کند. گاهی در بعضی از رمان‌ها سعی می‌شود شخصیت‌هایی ساخته شوند که خاص هستند. رحیم ما یک نوجوان معمولی است با احساسات معمولی. اما با خودش روبه رو می‌شود. همان جوری که هست.‌.. ✍ مریم زمانی 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
41.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 تماشا کنید.. 🌤 رویداد «تماشای جبهه‌ مقاومت» در روزهای پرتلاطم پیرامون تحولات جبهه‌ مقاومت با حضور حجت‌الاسلام علی‌اکبر براتی برگزار شد. با نگاه ایشان، تحولات جبهه‌ی مقاومت را تماشا کردیم؛ آموختیم و فراگرفتیم. برای تنها سلاح‌مان، نوشتن. برای قدرت گرفتن قلم‌مان. در روزهایی که دستمان برای حضور در جبهه‌ی دفاع از مظلوم کوتاه است... 🖋📚 جشن امضاء کتاب «شنبه عزیز» با حضور نویسنده‌ی اثر، مطهره شیرانی چاشنی این رویداد دوست داشتنی بود. 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📇 🤝 نویسندگی رفاقتی 💭❗️هیچ‌وقت به نویسندگی فکر نمی‌کردم، دانشجوی فیزیک بودم ولی علاقه‌مندی‌ های جانبیم می‌چربید. هیچ کاره و همه کاره. یکی از مشغله‌های جدّیم رفاقت بود و به اصرار یکی از همین رفقا پایم به کلاس داستانِ دانشگاه باز شد، فقط برای اینکه دلِ دوستم نشکند و باز چهار سال بعد هنوز آدم نشده بودم، چون یک بار دیگر به خاطر دلِ دوستم داستان نویسی را با استاد دانشگر از سر گرفتم. بچه‌ها رفتند، آمدند ولی من ماندگار شدم... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
📘 شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی (بخش اول) 💡جرقه‌ی شنبه عزیز با یک آیین سنتی یهودی زده شد که از قدیمی‌ترها شنیده بودم. 🔥روزهای شنبه دست به آتش بردن برای جهود حرام است. برای همین مرسوم بوده غروب شنبه یهودی‌ها از خانه بیرون آمده و از مسلمان‌ها می‌خواستند چراغ‌هایشان را روشن کنند. این ماجرا در ذهن من بستر داستانی شد برای عشق یک پسرِ مسلمان به دختری یهودی. ❤️‍🔥 شنبه عزیز وَرای یک داستانِ عاشقانه سعی دارد بافت بومی منطقه و نحوه‌ی همزیستی مسلمان‌ها و یهودی‌ها را نشان دهد، روابطی که گاه مسالمت‌آمیز است و گاه دچار چالش می‌شود. مردم شناسی یک وجه بسیار پررنگ در این رمان است. 🔹 ادامه دارد... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
مجموعه ادبی روایتخانه
📘 #معرفی_کتاب شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی #تجربه_نوشت (بخش اول) 💡جرقه‌ی شنبه عزیز با یک آیین سن
📗 شنبه عزیز به قلم مطهره شیرانی (بخش دوم) 🏘 یکی از لذت بخش‌ترین مراحل کار برایم جوباره گردی بود. وقتی سقاخانه‌ی زیبای بین دو بازارچه و کوچه‌ی کریم ساقی را دیدم به نظرم رسید خانه‌ی شیخ باید جایی توی همین کوچه باشد. 🔸یک کوچه‌ی مسقف خیلی تنگ و تاریک بود که باعث شگفتیم شد. کوچه را تا انتها رفتم. بعد از تمام شدن سقف، یک تک خانه‌ی نقلی دو طبقه بود که حس کردم از شدت اوراقی نزدیک است فرو بریزد، این کوچه و خانه در تصویرپردازی خانه‌ی زاغول و صحنه‌ی اولیه برخورد زری و مصطفی به کارم آمد. هم چنین سردر خانه‌ی اسحاق، ما به ازای بیرونی داشت. 🔹مغازه‌ها و خانه‌های به جا مانده از یهودی‌ها همگی یک پله از سطح کوچه پایین‌تر است. این نوع معماری گویی برمی‌گردد به ذهنیتی که درباره اهل کتاب وجود داشته. طراحی خانه‌ها به نوعی ست که آب باران از درون خانه جهود توی کوچه سرازیر نشود. یک در آبی چوبی با پله‌ای که پایین می‌رفت شده خانه ی راحیل... 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 🎥 گزارش تصویری شبکه‌ اصفهان از جشن امضای کتاب «شنبه عزیز» در حاشیه‌ی رویداد «تماشای جبهه مقاومت» 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 🌐www.revayatkhane.ir🌐 👉 @revayat_khane
⁉️به ایده «شنبه عزیز» چطور رسیدید؟ «ایده‌اش را میان حرف‌های نسل قدیم پیدا کردم. برای یهودیان روزهای شنبه حرام است که دست به آتش بزنند. در منطقه جوباره یا خیابان ولیعصر امروزی که یهودیان و مسلمانان کنار هم زندگی می‌کردند، یهودیان شنبه‌ها در آستانه خانه‌شان می‌نشستند و از مسلمانان درخواست می‌کردند که چراغ یا آتش خانه‌شان را برای روشنایی منزل یا پخت غذا روشن کنند....» 🔺بخشی از مصاحبه با خانم مطهره شیرانی که امروز در روزنامه‌ی اصفهان زیبا منتشر شد. @esfzibanews 📰 ورق بزنید و مطالعه کنید: http://isfahanziba.ir/25952 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 👉 @revayat_khane
📺 🌲 آیین اختتامیه جشنواره باغ رمان ایرانی در محل مدرسه روایت استان سمنان برگزار شد. 🏁 این رویداد در اسفند ۱۴۰۱ آغاز شد و روز گذشته با معرفی برگزیدگان به کار خود پایان داد. 🌉 در این جشنواره، رمان «پل» اثر با راهبری به عنوان اثر برگزیده انتخاب شد. 👏این موفقیت را به سرکار خانم مطهره شیرانی تبریک می‌گوییم و آرزوی توفیقات بیشتر برای ایشان و سایر اهالی روایتخانه داریم ..🤲 با ما همراه باشید.. 🍃 🔰مجموعه ادبی روایتخانه🔰 ○● @revayat_khane ●○