eitaa logo
عریضه(اشعار رضا دین پرور)
633 دنبال‌کننده
34 عکس
92 ویدیو
0 فایل
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام) آدرس کانال تلگرام👇: @reza_dinparvar101
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر خودت را کردی و فکر مرا نه گفتی اذان ظهر را مغرب عشا نه یک در میان تو یکصد و ده جلوه داری عضوی جدا شد از تنت، عضوی جدا نه در کوچه گیر افتاده بودی مثل مادر من دیده ام این کوچه را... در کربلا نه اصغرتر از اصغر شدی خوش قد و بالا! در معجری جا می شوی... روی عبا نه بوسه زدم هرجا که پیدا بوده جسمت اما به عمق این شکاف نیزه ها نه یکبار دیگر پیش پایم پاشو بابا دور و برت قصاب دیدم، دست و پا نه مثل تو من هم رو به قبله هستم اما با استخوانهای شکسته جابجا نه ای کاش میخوردی زمین از روی مرکب اما لگد از چکمه هاشان بی هوا نه زانوکشان صورت به صورت میگذارم روی دو چشم و پلک زخم تو دوا نه از این دو تا انگشت، کاری بر نیامد در آمد از حلق تو خون لخته، صدا نه دشمن به حال زارمان باید بخندد! حالا که عمه آمده میدان چرا نه؟ @reza_dinparvar101
خورشید من که صبحدم بالا می آیی بی طاقتم! امروز یا فردا می آیی؟ هر جا نشستی بین روضه یاد ما باش هر جا نیایی، روضه ی سقا می آیی از اول ماه عزا چشم انتظارم چون مطمئنم روز تاسوعا می آیی امروز آقاجان شما بر عکس عباس صد بار رفتی علقمه ... اما می آیی از داغ مشک پاره پاره غصه خوردی با تشنگی از بین خیمه ها می آیی محض تسلای دل ام البنینش امروز را با مادرت زهرا می آیی ارباب او فرمود که ای ماه تشنه... خوشحال بودم دیدم از دریا می آیی دستت قلم شد در قنوتی که گرفتی با فرق خون از کوفه ی مولا می آیی جای مژه چشمت پُر از تیر است اما به چشم تارم باز هم زیبا می آیی برخیز علمدارم علی در خیمه غش کرد به مادرش گفتم همین حالا می آیی باشد نیا ... وقتی که زینب معجرش رفت بر نی کنار زینب کبرا می آیی ... @reza_dinparvar101
"دودمه حضرت عباس علیه السلام" مشک عباس علی را ساقی کوثر گرفت جانب لشکر گرفت شاه، دستش را به زیر حنجر اصغر گرفت جانب لشکر گرفت @reza_dinparvar101
عباس که ترس از غضب شیر نمیکرد تکیه به دم و قبضه ی شمشیر نمیکرد آن گاه که با مشک پُر از علقمه برگشت ای کاش می آمد به حرم، دیر نمیکرد تنها به صف لشکر دشمن زد و جنگید در او رجز حرمله تأثیر نمیکرد هرچند که دستان ابالفضل قلم شد دندان به دهان داشت و توفیر نمیکرد قولش سر جا بود که با سر به زمین خورد فکری بجز آن کودک بی شیر نمیکرد چیزی بجز آن تیر که میخورد به مشکش او را وسط معرکه تحقیر نمیکرد بالاسر عباس، حسین آمد و خم شد او را که غم و داغ جوان پیر نمیکرد... آن صورت پاشیده ز هم پیش حسینش آنقدر ادب داشت که تغییر نمیکرد اصلاً چه تلاشی! همه ی سر متلاشی است با فرق شکسته روی نی گیر نمیکرد @reza_dinparvar101
فکر و ذکرم وسط خوف و رجا ریخت بهم دل بی تاب من از «ادرک اخا» ریخت بهم سعی کن پا نشوی پیش دو زانوی خَمَم بعد سعی ات، همه ی سعی و صفا ریخت بهم علقمه گرچه شده کوفه و تو مثل علی از مدینه چه خبر؟ ... کرببلا ریخت بهم زائر دستِ قلم، دستِ شکسته شده است چه سرت آمده که مادر ما ریخت بهم زخم پهلوی تو پیداست که یادم نرود پهلوی فاطمه با ضربه ی پا ریخت بهم تیر خوردی ولی آتش به نوک تیر نخورد مادرم را نوک آن میخ جفا ریخت بهم پرچمت مثل همان چادر خاکی شده است خاطرات حسن و کوچه مرا ریخت بهم آب مهریه ی زهرا و حرم تشنه ی آب ریخت مشکت همه جا و همه جا ریخت بهم قول دادی به رباب ... آب برایش ببری اصغرش را تب و گرمای هوا ریخت بهم خبر غارت تو زود رسیده به حرم خواهرم را گذر از شام بلا ریخت بهم @reza_dinparvar101
نمانده فرصت آن دلبری ها خداحافظ برادر خواهری ها! گرفتارم نکن مشکل گشایم! حلالم کن مرا این آخری ها اگر باید امام خیمه باشم کن آرامم تو با پیغمبری ها مرو دق میکنم! من را بغل کن بجای زحمت آن مادری ها در و میخ و لگد یادت که مانده! پریشانم از این یادآوری ها لباس کهنه ای مادر فرستاد مواظب باش! دارد مشتری ها کمی از تشنگی ات گفته بودی نگفته بودی از غارتگری ها برای زینب انگشتت مهم است برای ساربان انگشتری ها خیالت جمع، قبل از رفتن تو گره خورده تمام روسری ها خودت رخت اسارت بر تنم کن گذشت آن روزها، آن سروری ها مصیبت میشود با شمر و خولی تحمل کردن دربدری ها @reza_dinparvar101
"دودمه شب عاشورا" بعد زینب عاشق و مشتاق و بی تابت شدیم ما که اصحابت شدیم حلقه ی سینه زنانِ دور محرابت شدیم ما که اصحابت شدیم @reza_dinparvar101
دلبر گیسو پریشانم! پریشانم مکن زیر حجم سنگباران، بوسه بارانم مکن چشم تارم خیمه زد بر گودی زیر گلوت در میان خیمه و گودال، حیرانم مکن غیرتی های حرم رفتند، تو ماندی فقط جان زهرا مادرت، درگیر بحرانم مکن از قفا دیدم ترا، پشت سرت خوردم زمین شمر خنجر می کشد، برگرد! ویرانم مکن من اسیر آن لباس پاره ام از صبح زود با لباس پاره همراه اسیرانم مکن معجرم را سفت بستم، پس تو دلواپس مباش از روی نی آمدن با خود، پشیمانم مکن @reza_dinparvar101
12.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تشنه ام، تشنه ی دیدار اباعبدالله سوختم یاد لب تشنه ی دلبر بکنم تشنه بود، آب برای پسرش خواست حسین گفت ناچار شدم رو سوی لشکر بکنم @reza_dinparvar101
صحبت از جنگ و براندازی شد سر قتل تو سندسازی شد تشنه بودی به لبت سنگ زدند با سر خونی تو بازی شد @reza_dinparvar101
دُرِّ شکسته ای ته گنجینه ای که نیست درهم شدی غروب، در آئینه ای که نیست با نعل تازه رفته کجاهای کربلا ناحیه ی مقدسه ی سینه ای که نیست کو ماهِ سنگ خورده ی پیشانی ات حسین کو بر جراحت سر تو پینه ای که نیست! از ظهر، ذوالفقار علی بوده خواهرت جنگیده بین لشکر پُر کینه ای که نیست شد پرچم تو معجر آتش گرفته ام حیران شدم ز حُرمت دیرینه ای که نیست دیدم به روی نیزه فقط سر می آورند با طعنه اشک طفل ترا در می آورند در تکیه ی عزای تو مظلوم می کِشم تا زنده ام، خجالتِ معصوم می کِشم دارم میان خیمه ی آتش گرفته ات ناز رقیه که شده مغموم می کِشم با ناخن شکسته کمی وقت بُرده است خار از دو پای خسته ی کلثوم می کِشم خود را به زحمت از وسط تیر و نیزه ها جایی که هست جسم تو معلوم می کِشم تا اینکه حنجر تو نریزد بهم حسین آهسته لب به هر رگ حلقوم می کِشم خولی و شمر، راه حرم را بلد شدند از چادری که روی سرم نیست، رد شدند من ماندم و غمی که نمی شد مهار کرد گفتی فرار کن تو ... نمی شد فرار کرد قبل از غروب، زیور و خلخال برده اند دیدی مرا غمت به چه داغی دچار کرد خولی نبود در ته گودال قتلگاه پس با سری که رفته به خورجین چکار کرد؟ نفرین به آنکه بین تنورت گذاشته لعنت به آنکه پای سر تو قمار کرد جسم تو اینطرف، سر تو رفته آنطرف بهر تو گریه، فاطمه ی بی مزار کرد اینجا کنار پیکر تو، خواهر تو سوخت آنجا برای غربت سر، مادر تو سوخت @reza_dinparvar101
"دودمه شام غریبان" در میان خیمه ها زینب امامت می کند او قیامت می کند شمر، بین لشکر احساس حقارت می کند فکر غارت می کند @reza_dinparvar101