eitaa logo
نسیم فقاهت و توحید
646 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
99 فایل
•┈┈✾🍀﷽🍀✾┈┈• این کانال شامل ؛ 📚 جلسات سخنرانی و تدریس #رضا_خانجانی و همچنین؛ 📤 نشر بیانات متفکران و شخصیتهای طراز اول #انقلاب_اسلامی ارتباط با مدیر @samenolhojajjj
مشاهده در ایتا
دانلود
✅پرسش: پسري دارم 18ساله که با دختري تو تلگرام اشنا شده و خيلي رو دختر از نظر ايمان و حجاب اثر گذاشته ومنو ومادر دختر خانوم که متوجه ارتباطشون شديم با هم در ارتبا طيم و قرار شده وقتي درسشون رو تموم کردن و پسرم از دانشگاه قبول شد بريم خواستگاري و اينها به هيچ وجه تو بيرون همديگه رو نمببينن و اجازه داديم هر روز يک ساعت تلفني باهم حرف برنن و الان تقريبا 6 ماه ميگذره و ميخوان در کنار دو مادر همديگه رو ببينن خواستم بببنم تکليف چيست ايا درست تصميم گرفتبم با نه 🌺پاسخ: اين كه شما و مادر دختر از اين ارتباط آگاه هستيد بسيار خوب است ولي در كنار اين امر حتما لازم است نكات زير را در عمل و نظر مراعت كنيد: ️⃣ ازدواج موفق متكي به تناسب هاي مختلف در ابعاد اعتقادي، اخلاقي، صفات شخصيتي، اقتصادي، فرهنگي، خانوادگي، سني، و.... است. بنابراين شناخت عميق بسيار مهم است. ️⃣ شناخت عميق با روابط كلامي و غيركلامي، به صورت حضوري و غيرحضوري پديد مي آيد. گفتگوهاي دو نفره و خانوادگي در فواصل مختلف، تحقيقات متعدد از كانال هاي مختلف(همسايه، دوستان، همكلاسي ها، معتمدان، معرف ها و..) براي شناخت عميق لازم است. روابط تلفني بخش كوچكي از مراحل شناخت است. ️⃣ مراحل شناخت مكمل هم هستند نبايد گفتگوهاي تلفني به صورت طولاني مقدم شود چون در روابط تلفني قدرت تخيل فعال است و دسترسي به زبان بدن و راه هاي شناخت ديگر بسته است. اين امر مي توانند سبب دلبستگي و وابستگي شود طوري كه اگر فردا به هر دليل منطقي و واقع بينانه، خانواده ها يا مشاور ازدواج اين ازدواج را تأييد نكردند، آنها نمي توانند بپذيرند. ️⃣ رفتارهاي ديني مانند حجاب و نماز، ريشه در باورهاي عميق ديني دارد، در مشاوره هاي بسياري مي بينيم كه زوج ها براي رسيدن به همديگر قول مي دهند كه در رفتارهاي ديني مثل همديگر شوند و يا از روي احساسات، از نظر اعتقادي همرنگ ديگري مي شوند، ولي بعد كه وارد زندگي شدند آن رفتارها را در اختلافات و مشاجره ها ترك مي كنند. چرا كه بر اساس باور عميق و تمرين شكل نگرفته و صرف خوشايند ديگري بوده است. ️⃣ لازم است پدران نيز از اين امر زودتر مطلع شوند تا اگر نظري دارند بيان كنند. چون ممكن است بعد از آگاهي آنها با اين وصلت مخالفت كنند. ديدار حضوري و رسمي براي شناخت عميق تر شروع شود. ️⃣ براي ازدواج بايد لوازم منطقي آن را در نظر گرفت. تصور كنيد فرزند شما دانشگاه قبول شد آيا مي تواند هزينه هاي زندگي را بدهد؟ مسكن دارد؟ شما چه قدر مي توانيد او را در زمان تحصيل و سربازي حمايت مالي كنيد. چون دوره عقد وقتي به حدود يك ماه مي رسد خسته كننده مي شود و آفاتي خواهد داشت. ️⃣ لازم است از مطالعه و مشاور ازدواج حضوري بعد از گفتگوها و ديدارها و تحقيقات، و رسيدن به توافق در كليات و تناسب كلي كمك بگيريد. 🌺 ☘🌺@rkhanjani 🌺☘🌺
۹ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ آبان ۱۴۰۰
💠 نظافت و آراستگی: حساسیت‌هایی که در همه‌ی انسان‌ها چه مرد و چه زن وجود داره، حساسیت نسبت به نظافته. رعایت نظافت ظاهری از شرایط دینداری و اخلاق انبیاست و به قدری اهمیت داره که حتی فرشتگان هم نسبت به رعایتش از طرف انسان‌ها حساس هستند. توی معارف دینی نظافت از ابعاد مختلفی بررسی شده و به همه‌ی این ابعاد هم توصیه شده که در ادامه بررسی‌شون می‌کنیم. 1⃣. نظافت تن: بدبو بودن بدن موجب بی‌میلی همسر، توی نشست و برخاست با انسان میشه، به همین دلیل شستشوی بدن برای از بین بردن بوی نامطبوعی که حاصل عرق کردن اندام انسانه، تأثیر به سزایی توی تمایل زن و شوهر نسبت به همدیگه داره. یکی از مصادیق نظافت بدن، زدودن موهای زائد هست. این کار علاوه بر اینکه بوی نامطلوب بدن رو از بین می‌بره، از اعمال مستحبیه که خداوند نسبت بهش دستور صریح داده و توی روايات ما تأکید فراوانی بهش شده. توی سیره‌ی بزرگان دین ما آمده که گاهی این بزرگواران فقط برای زدودن موهای زائد به حمام می‌رفتند. 2⃣. نظافت لباس: پاکیزگی لباس هم مثل تمیز بودن تن توی روابط زن و شوهر مؤثره. در صدرِ اسلام کسانی که به نظافت لباس خود اهمیت نمی‌دادن مورد سرزنش رسول خدا(ص) قرار می‌گرفتند. نظافت لباس علاوه بر تأثیری که روی روابط ما با همسرمون داره موجب شادابی روح هم میشه. 3⃣. نظافت دهان و دندان: مسواک زدن از اخلاق انبیا بوده و ارزش اعمال عبادی انسان را چند برابر می‌کنه این کار به اندازه‌ای اهمیت داره که در حد یک امر واجب بهش توصیه شده. بوی بدی که از دهان بخاطر تنبلی توی زدن مسواک به مشام می‌رسه، توی ارتباط صمیمانه‌ی بین زن و شوهر تأثیر منفی می‌گذاره؛ پس لازمه تلاش لازم رو توی این زمینه انجام بدیم تا همسرمون با تمایل هرچه بیشتری با ما ارتباط برقرار کرده و از این ارتباط لذت ببره. 4⃣. نظافت خونه: ظاهر خانه در نشاط و شادابی روحیه‌ بسیار مؤثره. خانه کثیف و درهم ریخته آدمو کسل می‌کنه. پاک کردن در و دیوار خونه از تارهای عنکبوت و... این تاکیدات نشان از اوج اهمیت این مسئله توی نگاه دینی داره. 💞 @rkhanjani
۹ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۹ آبان ۱۴۰۰
📚 📔عنوان: قصه های حنانه ✍نویسنده: علی باباخانی 📑ناشر: به نشر(انتشارات آستان قدس رضوی) مجموعه ۱۱ جلدی «قصه های حنانه» داستان هایی کوتاه برای دختر بچه هاست که با مضامین مذهبی، حجاب و... همراه شده است.🌼 علی باباخانی، نویسنده ی این مجموعه، داستان هایی درباره ی دختری به نام حنانه را روایت می کند.🌼 برای مثال: در یکی از داستان ها، حنانه که می خواهد برای مراسم جشن تکلیف مدرسه با موضوع حجاب، روزنامه دیواری درست کند، چیز زیادی در این باره نمی داند و به سراغ کمک گرفتن از دیگران می رود... عناوین برخی از جلدها:👇 🌸بوی گل🌸 🌸عروسک موطلایی🌸 🌸روزنامه دیواری🌸 🌸حنانه گزارشگر می شود🌸 🌸هدیه جشن تکلیف🌸 🌸مامان گل🌸و... هر یک از کتاب های مجموعه «قصه های حنانه»، در قالب 12صفحه مصور رنگی برای گروه سنی «ب»(یعنی پیش از دبستان و سال های ابتدای دبستان)چاپ شده است.🌼 [مناسب برای هدیه ی جشن تکلیف😃🌸] جهت سفارش کتاب: ☘ @sefaresh_ketab ☘ (معرفی کانال فروش کتاب از سوی ما صرفا پیشنهاد بوده و اعتبارسنجی آن با خود شخص است) @rkhanjani
۹ آبان ۱۴۰۰
هدایت شده از مکتب امام
🔰 دوره آموزشی_گفتمانی اندیشه توحیدی در مکتب انقلاب اسلامی 📚 با محوریت کتاب (نگاشته مقام معظم رهبری) 🎥 توضیحات حضرات اساتید حجج اسلام عالم زاده نوری، فلاح شیروانی، خانجانی، هاشمی در ضرورت پرداختن به اندیشه توحیدی و دوره اندیشه توحیدی در مکتب انقلاب اسلامی 🗓 مهلت ثبت نام ۹ تا ۱۹ آبان ⭕️ دوره به صورت حضوری برگزار می شود ⭕️ طلاب برادر پایه ششم به بالا (شهر قم) ⭕️ طلاب خواهر سطح ۲ به بالا (شهر قم) 🗓 پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شروع کلاس ها ۲۳ آبان (۲۵ جلسه) دوجلسه در هفته 💶 هزینه شرکت در دوره: هشتاد هزار تومان 👨‍💻 لینک ثبت نام 🌐 http://yun.ir/g_tohid 📲 کسب اطلاعات بیشتر 🆔 @gofteman_admin --------------------------------------- 🔰 گفتمان توحید https://eitaa.com/joinchat/3998351448C73bf29b9e1
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
زرد است که لبریز حقایق شده است💛 تلخ است که با درد موافق شده است شاعر نشدی وگرنه می‌فهمیدی... پاییز بهاری است که عاشق شده است ...🍂 مٌنْجِی عالــ🌸ــم چه خوب میشود با آمدنت این پاییز را بهار کنی 🍁 آقای قلبم ...♥️ 🤲 ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
۱۰ آبان ۱۴۰۰
🔸🔶 ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ آیه3 سوره ضحی 💠 ترجمه: که پروردگارت تو را ترک(رها) نکرده ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
،👌 خود را وادار کنید تا در یک محدوده‌ی زمانی مشخص، ابدا حرفی نزنید. مثلا در جر و بحث‌های دیگران دخالت نکنید و یا تا زمانی که نظری از شما نپرسيده‌اند، پاسخی ندهید. در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظه‌ای درنگ کنید و با خود بگویید: "آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر می‌کنم"؟ در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقه‌ای درنگ کنید تا آنان آرام شوند. آیا می‌توانید از حالا به بعد، به این موارد آگاه بوده و آنها را در زندگی اجرا کنید؟ قطعا می‌توانید. چون انسان قادر به انجام همه‌ی امور است. 💞 @rkhanjani
۱۰ آبان ۱۴۰۰
💐💐🌸🌸💐💐🌸🌸 🌸🌸💐💐🌸🌸 💐💐🌸🌸 🌸🌸 ✳️مهم ترین هدف در زندگی1️⃣: 🔱روزی سه سوال در ذهن پادشاهی نقش بست. پادشاه برای اطرافیان خود این سه سوال را مطرح کرد و از آنان خواست تا به این سه سوال پاسخ دهند. 🔱سه سوال پادشاه این بود : 1️⃣مهم ترین زمان چه زمانی است؟ 2️⃣مهم ترین موضوع در زندگی انسان چیست؟ 3️⃣مهم ترین کار در زندگی انسان چیست؟ ‼️اطرافیان پادشاه هر کدام به اندازه فهم خود شروع به جواب دادن به سه سوال پادشاه کردند اما هیچ کدام از آن جواب ها نتوانستند پادشاه را قانع کنند. یکی از مشاوران پادشاه که دید هیچ کدام از این جواب ها نمی تواند او را قانع کند، نزدیک پادشاه شد و گفت من زاهدی را می شناسم که می تواند به صورت کامل به سوالات شما پاسخ دهد. او در یکی از روستاهای دور افتاده کشور زندگی می کند. پادشاه به او گفت چنانچه توانایی پاسخ دادن به سوالات من را داشته باشد، رنج سفر را به جان می خرم. مشاور گفت به طور حتم مطمئن هستم که می تواند به سوالات شما جواب دهد. پادشاه آماده سفر دور و درازی شد تا جواب سوالات خود را پیدا کند. 💢پادشاه پس از روزها مسافرت کردن به روستای مورد نظر رسید و از مردم آن روستا، نشان از زاهد پرسید و به سراغ او رفت. پادشاه به نزدیکی زاهد رفت و گفت : من سه سوال از تو دارم. زاهد با مهربانی به او گفت بپرس. سوال اول من این است که مهم ترین زمان چه زمانی است؟ مهم ترین موضوع در زندگی انسان چیست؟ مهم ترین کار در زندگی انسان چیست؟ 🔆زاهد بدون هیچ تاملی گفت : 1️⃣مهم ترین زمان، همین الان است. 2️⃣مهم ترین موضوع در زندگی انسان خداوند است. 3️⃣مهم ترین کار در زندگی انجام دستورات خداوند است. 📚(برداشتی کاملا آزاد از داستان سه پرسش تولستوی، کتاب تمشک) 🛑آری برای پیدا کردن هدف در زندگی کافی است قدر لحظات زندگی را بدانیم و در مسیر زندگی از راهی که خداوند برای ما ترسیم کرده است، خارج نشویم. 💢پس می توان گفت: فرمول زندگی هدفمند، استفاده درست از تمام لحظات زندگی، در راستای دستورات خداوند متعال می باشد. از این به بعد با تمام وجود سعی کنید تا در تمام لحظات زندگی با انجام دستورات الهی، خدا را در زندگی خود احساس کنید. ╭═🌼⊰🌺⭐️🌺⊱🌸═╮ @rkhanjani ╰═🌸⊰🌺⭐️🌺⊱🌼═╯
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
🔰الگوبرداری‌ازدواج‌ازحضرت‌معصومه سلام‌الله‌علیها 🔹درسته که ائمه همه برای ما الگو هستن ولی شرایط اونا و اوضاع زمانشون در رفتار و سبک زندگیشون رو باید مدنظر داشته باشیم 🔹خیلی از دخترها که از ازدواج طفره میرن میگن خب هم هیچ‌وقت نکرد و دینش رو نگه داشت؛ حتما نباید که برای حفظ از ازدواج کرد‼️ ✅میخوام بگم اولا تو جامعه‌ی ایشون هم‌کفو حضرت وجود نداشت،بعدم استثناها کلیت رو زیر سوال نمی بره؛ همه چهارده معصوم ازدواج کردن وسیره اولیا ومؤمنان در پیروی از سنت حسنه ازدواج هست. 🔸ثانیا به دلایل دشمنی حاکم وقت هارون الرشید با حضرت کاظم کمتر کسی جرٵت می‌کرد به خانه حضرت ، رفت وآمد کنه چه برسه که بخواد داماد حضرت بشه وبه این خاطر هفت دختر مجرد موندن👌 🔸ثالثا شما کجا دختری به و حضرت معصومه پیدا می کنین که بخوایید با این همه تبلیغات انگیز از فضای حقیقی و مجازی دینتون رو حفظ کنید⁉️ 🔹دلایل زیاد دیگری رو هم از جمله ثبات شخصیت و اخلاق، اجتماعی شدن بالارفتن آستانه تحمل در مشکلات و تخلیه عاطفی و روانی رو که در آدمای مجرد خیلی به ندرت وجود داره....رو میشه به این موارد اضافه کرد که 👇 اصلا انتخاب مجرد موندن طبق الگوی زندگی حضرت؛ حرف قابل قبولی نیست❌❌❌❌ 🌸 @rkhanjani
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
✅پرسش: من مدتي هست با يه دختر از يک شهر ديگه در ارتباطم و فاصله مون زياده . از طريق تلگرام باهم آشنا شديم من اوايل ايشون رو مي خواستم ولي الان کمي نسبت به ايشون سرد شدم اما اين دختر خانم عميقا منو دوست دارد و ميخواد لطفا کمکم کنيد تصميم درست رو بگيرم. 🌺پاسخ: آشنایی دختر و پسر اگر براساس ضوابط شرعی باشد اشکالی ندارد البته اسلام دوستی مخفیانه دختر و پسر را ولو به بهانه ازدواج نهی می کند چه این که آسیب های جبران ناپذیری را بدنبال دارد بنابراین اگر دختر و پسری همدیگر را می پسندند بهتر آنست که بصورت غیر مستقیم در مورد خانواده همدیگر تحقیق کنند و بعد از آن با اطلاع خانواده با همدیگر صحبت کنند و در صورت تفاهم ازدواج کنند. بسیاری از این ارتباطات دختر و پسر قبل از ازدواج جنبه احساسی دارد و نیازهای جنسی در واقع پشت صحنه است منتها برای اینکه جنبه مثبتی به آن ارتباط بدهند می گویند برای رسیدن به تفاهم برای ازدواج است. لذا توصیه می شود ابتدا خانواده همدیگر را شناسایی کنید بعد از اینکه به این نتیجه رسیدید که خانوده ها از ابعاد مختلف به هم نزدیک هستند و وصلت بین این دو خانواده مناسب است آنگاه از طریق آنچه عرف است و در جامعه ما مرسوم می باشد به خواستگاری رفته و صحبتهای ابتدایی برای تفاهم بیشتر انجام بگیرد زیرا بیشتر اوقات آن صحبت های دختر و پسر موجب می شود قبل از تفاهم علاقه شدید در طرفین به وجود یاید و آنگاه همه چیز را تحت الشعاع قرار دهد و قدرت انتخاب را از آنها بگیرد که معمولاً نیز چنین می شود و بیشتر ازدواج های این چنینی نیز با شکست مواجه می شود. 🌺 ☘🌺@rkhanjani 🌺☘🌺
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_نهم 💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #ع
✍️ 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان می‌گرفت و یادم نمی‌رفت عباس تنها چند دقیقه پیش از شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد. مصیبت همسایه‌ای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بی‌تاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد. 💠 در تاریکی صورتش را نمی‌دیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمی‌شد، می‌لرزید و بی‌مقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن گفته آمرلی باید آزاد بشه و دستور شروع عملیات رو داده!» غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمی‌گرده!» و همین حال حیدر شیشه را شکسته بود که با نگاهم التماس‌شان می‌کردم تنهایم بگذارند. 💠 زهرا متوجه پریشانی‌ام شد، زینب را با خودش برد و من با بی‌قراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.» زمین‌های کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمی‌دونم تا صبح زنده می‌مونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازه‌ام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!» 💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک پای رفتنم را می‌بست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشه‌ای بود که می‌توانستم برای حیدر ببرم. نباید دل زن‌عمو و دخترعموها را خالی می‌کردم، بی‌سر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی می‌شد اعتماد کنم؟ 💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبه‌ای پنهان کرده بودم و حالا همین می‌توانست دست تنهای دلم را بگیرد. شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستی‌ام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمی‌شد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم. 💠 در گرمای نیمه‌شب تابستان ، تنم از ترس می‌لرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به سپردم و از خلوت خانه دل کندم. تاریکی شهری که پس از هشتاد روز ، یک چراغ روشن به ستون‌هایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را می‌ترساند و فقط از (علیه‌السلام) تمنا می‌کردم به اینهمه تنهایی‌ام رحم کند. 💠 با هر قدم حضور عباس و عمو آتشم می‌زد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی یک‌تنه از شهر خارج می‌شدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلوله‌ای هم شنیده نمی‌شد و همین سکوت از هر صدایی ترسناک‌تر بود. اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و می‌ترسیدم خبر زینب هم شایعه داعش باشد. 💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشت‌های کشاورزی نمی‌شد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه می‌کردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده می‌شد. وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را می‌لرزاند و دلم می‌خواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به ایستادم. 💠 می‌ترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم. پارس سگی از دور به گوشم سیلی می‌زد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را می‌گرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم. 💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و در حصار همین خانه بود که قدم‌هایم بی‌اختیار دوید و با گریه به خدا التماس می‌کردم هنوز نفسی برایش مانده باشد. به تمنای دیدار عزیزدلم قدم‌های مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر می‌زد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»... ✍️نویسنده: 🌸 @rkhanjani
۱۰ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ آبان ۱۴۰۰
بسم الله..
۱۱ آبان ۱۴۰۰
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ ۖ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ«۱۶ق» ما انسان را آفریدیم و وسوسه‌های نفس او را می‌دانیم، و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم! +همین‌حضور‌تو‌سختی‌ها‌را‌آسان‌می‌کند‌ محبوبم ———🌻⃟‌———— ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @rkhanjani ۰
۱۱ آبان ۱۴۰۰
✅ بسیار دیده و شنیده شده که افراد برای امور مادی، مانند خرید خونه، و ماشین و رزق و ازدواج، از وی راهنمایی می خواستند، آن بزرگوار می فرمود: 📖 سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام تقدیم کنید، حاجت شما را خواهند داد. گاه امر می کرد صلوات برای حضراتش هدیه کنند و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست 💌 روح و ریحان ص ۹۳ آیت الله سید عبد الکریم کشمیری 🍃🍃🍃✨ @rkhanjani
۱۱ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ آبان ۱۴۰۰
نسیم فقاهت و توحید
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. ص
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ✍️نویسنده: 🌸 @rkhanjani
۱۱ آبان ۱۴۰۰
😍 🌹 شاکر باشیم 🏝چراکه، کار سختی که تو داری : آرزوی هر بیکاری است 🏡 خانه ی کوچکی که تو داری: آرزوی هر کرایه نشینی است 💰 دارایی کم تو: آرزوی هر قرض داری است 😊لبخند تو: آرزوی هر مصیبت دیده ای است 🌺بیشتر به داشته هایت بیندیش تا نداشته هایت، و بخاطرشان خدا را شکر کن 🤲 @rkhanjani
۱۱ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ آبان ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۱ آبان ۱۴۰۰
✅پرسش: خانم کارشناس يزدي گفتن که براي برقراري عشق و عاطفه بين همسرتان از شير و آب وغيره استفاده کنيد که خيلي مورد تمسخر قرار گرفت ولي راهکار خوبي رو ارائه دادن از نظر ديني آيا حرف ايشان اشتباه بوده؟ 🌺پاسخ: شكي نيست؛ محبت و دوستي، گوهر گرانبهايي است؛ كه خداوند در نهاد زن و مرد قرار داده است. تنها مي‏بايست دو همسر اين امر فطري را ابراز نمايند تا رابطه دوستانه و صميمانه آنان بيش از پيش برقرار گردد. مرد در عرصه اجتماع با افراد گوناگون و سلايق مختلف مواجه مي‏شود و بسا اوقات مورد اهانت قرار مي‏گيرد. زن مي‏تواند با خوشرويي و اظهار محبت بهچ شوهر، از غم و اندوهش بكاهد و با چهره‏اي دل‏انگيز او را مسرور نمايد. حضرت رضاعليه السلام مي‏فرمايد: «بدان كه زنان گوناگونند؛ بعضي زن‏ها دستاوردي گرانبها و تاوان (رنج‏هاي آدمي) هستند و اين زن كسي است به شوهرش محبت مي‏كند و عاشق اوست». «اِعْلَمْ اَنَّ النِّساءَ شَتي‏ فَمِنْهُنَّ الْغَنيمَةُ وَ الْغَرامَةُ وَ هِيَ الْمُتَحَبِّبَةُ لِزَوْجِها وَالْعاشِقَةُ لَهُ»؛ (مستدرك‏الوسائل، ج 14، ص‏161). امام علي‏عليه السلام در باره رفتار حضرت زهراعليها السلام چنين مي‏گويد: «هرگاه به رخسارش نظاره مي‏كردم تمام غصّه‏هايم برطرف مي‏شد و دردهايم را فراموش مي‏كردم». بحارالانوار، ج 43، ص 123. بايد دانست كه همه چيز در زيبايي زن خلاصه نمي‏شود. زن هر چقدر هم زيبا باشد ولي اگر رفتارش با شوهر نامناسب و خشن باشد، نمي‏تواند دل او را به دست آورد، در حالي كه يك نگاه لبريز از عشق و يك رفتار محبت‏آميز از سوي زن مي‏تواند قلب مرد را تسخير نمايد؛ اگر چه از نظر زيبايي، در رتبه‏هاي كمتر باشد. مرد هنگامي كه با كوله‏باري از سختي‏ها به منزل مي‏آيد، دادن يك ليوان آب يا شربت به او از سوي همسرش، مي‏تواند بسيار آرامش‏بخش و لذت‏بخش باشد. امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «هيچ زني نيست كه آب به همسرش بنوشاند، در حالي كه اين كار از عبادت يك سال كه روزهايش روزه باشد و شب‏هايش به عبادت بايستد بهتر است». «ما مِنْ اِمْرَأَةٍ تَسْقي‏ زَوْجَها شَرْبَةً مِنْ ماءٍ اِلاَّ كانَ خَيْراً لَها مِنْ عِبادَةِ سَنَة صِيامِ نَهارِها وَ قِيامِ لَيْلِها»؛ (وسائل‏الشيعه، ج‏14، ص 123). مردي خدمت رسول خداصلي الله عليه وآله آمد و عرض كرد: همسري دارم كه هرگاه وارد خانه مي‏شوم به استقبالم مي‏آيد، و چون از خانه بيرون مي‏روم بدرقه‏ام مي‏كند و زماني كه مرا اندوهگين مي‏بيند مي‏گويد: اگر براي رزق و روزي (و مخارج زندگي) غصه مي‏خوري، بدان كه خداوند آن را به عهده گرفته است و اگر براي آخرت خود غصه مي‏خوري، خدا اندوهت را زياد كند (-(و بيشتر به فكر آخرت باشي‏)-). رسول خداصلي الله عليه وآله فرمودند: «براي خدا كارگزاراني (-(در روي زمين‏)-) است و اين زن يكي از كارگزاران خداست كه پاداش او برابر با نيمي از پاداش شهيد است.» «انَّ للَّهِ‏ِ عُمَّالاً وَ هذِهِ مِنْ عُمَّالِهِ لَها نِصْفُ اَجرِ الشَهيد»؛ (وسائل‏الشيعه، ج 14، ص 17). احترام واقعي زن به شوهر به او نيرو و توانايي مي‏دهد و براي تلاش و كوشش آماده‏اش مي‏گرداند. سلام ابتدايي به او، جلوي پايش ايستادن، با ادب حرف زدن، گوش دادن به سخنان او و قطع نكردن كلامش و... از جمله اين امور است. زن سعي كند هنگام ورود مرد، خودش در را باز كند و با لب خندان و چهره باز و گشوده به استقبالش برود و هنگام رفتن از منزل او را بدرقه نمايد. همين عمل كوچك تأثير شايسته اي در روح و جان شوهر به جاي خواهد گذاشت. امام صادق‏عليه السلام مي‏فرمايد: «خوشا به سعادت آن زني كه شوهرش را بزرگ شمارد و به او آزار نرساند و هميشه مطيع همسرش باشد.» «سَعيدَةٌ سَعيدَةٌ اِمْرَأَةٌ تُكْرِمُ زَوْجَها وَلا تُؤْذيهِ وَ تُطيعُهُ فِي جَميعِ اَحْوالِهِ»؛ (بحارالانوار، ج 103، ص‏252). روحيه مردان به گونه‏ اي است كه در برابر محبت، نرم و دلبسته مي‏شود و هرچه در توان دارد و به دست مي‏آورد را به پاي محبوب خود مي‏ريزد و كانون گرم خانواده با محبت هر چه بيشتر شكل مي‏گيرد. اين‏جاست كه به اسرار سفارش بسيار درباره احترام زنان به مردان در روايات اسلامي مي‏توان پي برد. @rkhanjani
۱۱ آبان ۱۴۰۰