🔺اولین قدم در سیر سلوک🔺
واجبات #الهی را #بدون #اندک کم و کاست #انجام دهد و از #محرمات و معاصی با تموم #وجود #چشم پوشد.
🔺در مرتبه بعدی
به #مستحبات و #نوافل بپردازد و از#مکروهات #دوری
👈بعد از این #زباله های #ذهن و #رذایل را از #خویش #دور سازد
👈 و #اخلاق حسنه را در خویش #تقویت
در این مرحله
👈هر آنچه او را از #خدا #دور میدارد هرچند #مباح #دوری گزیند و سر پای وجود #خویش و همه #اعمال خود را #الهی کند.
👈حتی #خواب و #خوراک و لباس خود را طبق آنچه خدا میپسندد
👈برای انجام این #امور #اولین چیزی که #سالک نیاز دارد #تنبیه و#بیداری و توجه و #مراقبت #دائمی نسبت به خود و #افعال و #احوال خویش
👈و مهمترینش #حضور #قلب و توجه به معبود در #نماز است.
👈هیچ کاری #بدون قصد #قربت انجام نداشته باشد.
@Khanjanidroos
#جاده_انقلاب
✅ در #جاده_انقلاب روی تابلو #نوشته :
🔴 جاده #لغزنده است ، #دشمنان مشغول کارند .
🔴 با دنده #لج حرکت نکنید ، دیر رسیدن به #مقام بهتر از نرسیدن به #امام است .
✅ سرعت #بیشتر از سرعت #ولایت_فقیه نباشد .
🔴 اگر پشتیبان #ولایت نیستید #کمربند دشمن را نبندید .
✅ با #وضو وارد شوید ، جاده #مطهر به خون #شهداست .
#تأمل
#تفکر
#بیداری
#بصیرت
╭─┅─🍃🌸🍃─┅─╮
🆔➯ @khanjanidroos
╰─┅─🍃🌸🍃─┅─╯
👈دیدن امام عصر عج بنا بر#خواست و #اراده آن حضرت است و اگر #مصلحت بداند شخص #توفیق #دیدار پیدا میکند.
🔺رویت ولی #عصر عج
👈رويت حضرت در #عصر غیبت کبرا به #سه صورت ممکن هست
1⃣ درعالم خواب 2⃣در حال کشف مکاشفه
3⃣درحال بیداری
👈درحال #بیداری از نظر#کیفیت ونحوه دیدار #سه گونه است.
👈دیدار با #حضرت ولی #عصر عج با عنوان غیر#حقیقی به گونه ای که دیدار کننده هنگام #ملاقات و#بعد آن هیچ گونه #توجهی به شخص حضرت #ندارد وایشان دراین دیدار فردی #ناشناس تلقی #میشود.
👈 وحضرت بنا به مصالحی خود بشناسد که این نوع دیدار #فوق العاده #اندک است...
👈بفرموده ایت الله بهجت
❌ گناه مهمترین علت #محرومیت از #عنایات حضرت حجت است.😭
@Khanjanidroos
❌پس شما اول #اعمال و #کردارتون را
درست کنید،
👈 یقینا باید فرامینش را با جان دل پذیرا باشید
نسیم فقاهت و توحید
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃 #قسمت_نهم از بیمارستان عیسی بن مریم خارج شدیم. شب از نیمه گذشته بود. پاک
#رمان_راز_درخت_کاج... 🌲🍃
#قسمت_دهم
#فصل_دوم
#بیداری
نفهمیدم که چند دقیقه یا چند ساعت خوابیدم، ولی در خواب احساس درد و سنگینی می کردم.
#روز_دوم_عید سال 1361بود، اما چه عیدی! زینب راست گفت که عید نداریم.
از خواب که بیدار شدم سرم سنگین بود و تیر می کشید. توی هال و پذیرایی قدم می زدم.
گلخانه پر از گلدان های گل بود.
گلدان هایی که همیشه دیدنشان مرا شاد میکرد و غم دوری بچه هایم که در جبهه بودند، تسکین می داد.
اما آن روز گل های گلخانه هم مثل من غمگین و افسرده بودند. وحشت #گم شدن دخترم حادثه ای نبود که فراموش شود.
اول، وحشت جنگ و حالا وحشتی بزرگتر از آن.
در طی یک سال و نیمی که از جنگ می گذشت، خانواده ی من روی آرامش را به خود ندیده بودند.
در به دری و آوارگی از خانه و شهرمان، و مهر #جنگ_زدگی که به پیشانی ما خورده بود، از یک طرف، دوری از چهارتا بچه هایم که در جبهه بودند و هر لحظه ممکن بود آنها را از دست بدهم،از طرف دیگر؛ رفت و آمد بابای بچه ها بین ماهشهرو اصفهان و حالا از همه بدتر، گم شدن دخترم که قابل مقایسه با هیچ کدام از آنها نبود.
احساس می کردم #گم_شدن زینب مرا از پای در آورده است . معنی #صبر را فراموش کرده بودم.
پیش از #جنگ با یک حقوق کارگری خوش بودیم همین که هفت تا بچه ام و شوهرم در کنارم بودند و شب ها سرمان جفت سر هم بود، راضی بودم. همه ی خوشبختی من تماشای بزرگ تر شدن بچه هایم بود.
لعنت به صدام که خانه ی ما را خراب و آواره مان کرده و باعث و باعث شد که بچه هایم از من دور شوند.
روز دوم گم شدن زینب دیگر چاره ای نداشتم، باید به کلانتری میرفتم همراه با مادرم به کلانتری شاهین شهر رفتم و ماجرای گم شدن زینب را اطلاع دادم.
آن ها مرا پبش رئیس آگاهی فرستادند.
رئیس آگاهی شخصی به نام عرب بود.
وقتی همه ی ماجرا را تعریف کردم، آقای عرب چند دقیقه سکوت کرد و بعد طوری که من #وحشت نکنم گفت: مجبورم موضوعی را به شما بگوییم.با توجه به اینکه همه ی خانواده ی شما اهل جبهه و جنگ هستند و زینب هم دخترمحجبه و فعال است، احتمال اینکه دست #منافقین در کار باشد وجود دارد.
آقای عرب گفت: طی سال گذشته موارد زیادی را داشتیم که شرایط شما را داشتند و هدف #منافقین قرار گرفتند.
#نویسنده_معصومه_رامهرمزی
#ادامه_دارد....
@rkhanjani