eitaa logo
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
14 فایل
عضویت؟کانالمون‌باوجودت‌قشنگتره.. کپی‌ازرمان‌خیربه‌هیچ‌وجه ازفعالیت‌ها‌حلال‌به‌جزکپی‌ممنوع‌ها🚫 ناشناس‌زیرنظرمدیر https://harfeto.timefriend.net/17276325110658 تبلیغاتمون https://eitaa.com/joinchat/2576352270C8ef1741385 زاپاس‌کانال @romanmfm
مشاهده در ایتا
دانلود
نظرتون با استیکر گاندویی چیه؟؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه فال گاندویی داشته باشیم؟؟😉
بر اساس ماه تولدت😉 فروردین:اشکان دلاوری اردیبهشت:پندار اکبری خرداد:وحید رهبانی تیر:سارا منجزی مرداد:سوگل طهماسبی شهریور:شهرزاد کمال زاده مهر :سام نوری آبان:ستاره سادات قطبی آذر:نسرین نکیسا دی:لیلا اوتادی بهمن:علی افشار اسفند:مجید نوروزی با توجه به استیکری که بیشتر استفاده میکنی 🥲😊💗❤️🙂 🥲میگه بیا تو گاندو ۳ بازی کن 😊میگه میشه کمک کنی گل بخرم 💗میگه مثل خواهرمی/برادرمی ❤️میگه سلام چقدر خوبی تو 🙂میگه یه امضا بهت بدم؟ https://eitaa.com/romanFms
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای اباعبدالله .mp3
6.41M
اقای عزیزِ ما اقای اباعبدالله ما دوست داری‌م:))🙂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وایی‌خدا؛:")))))))))))🥺🫂🤌🏽✨🤍 اینآرو°>>>>>>>>>👨🏿‍🦯🙌🏽🫀🖇 خدآیی‌هرجآ‌این‌دوتآتنهآ‌‌کنآرِ‌هم‌بآشن‌‌‌ درِ‌گوشی‌حرف‌‌میزنن:")😔😂💔 🤞🏽 https://eitaa.com/haminemahfell
‏میگن دنیا دو روزه، ولی من میگم اگه دلتنگ کسی باشی دنیا ابد و یک روزه...💔
پشت دلبازترین پنجره تنگ است دلم...! تا تو بیایی...:)
هر کسی را سَرِ چیزی و تمنای کسی‌ست ... ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر :)♡
تو همونی که میتونم تا ابد باهاش حرف بزنم و خسته نشم‌.
•°•°ره‍‌ رو ع‍‌ش‍‌ق‍‌°•°•
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ #پارت۱۱۲ محمد: بعد از ظهر شد و رسول حالا نیم ساعتی هست که توی اتاق عمل ه
﷽ ═آغـ ـوـش اܩن بـراבر2═ سعید:به آقا محمد زنگ زدم اما جواب نداد.احتمالا درگیر کارا هست.شماره ی حامد رو گرفتم که جواب داد.سدیع سلامی کردم که جوابم رو متقابل داد و گفتم:حامد از رسول چه خبر ؟عملش تموم نشده؟ حامد : فعلا هیچی. نه من که پیش داوودم و نرفتم پیش اقا محمد اما با کیان حرف زدم گفت دکتر گفته تا سه ساعت هم عادی هست. فعلا امیدمون باید به خدا باشه .انشاالله که چیزی نمیشه سعید:درسته.باشه ممنون.اگر خبری شد حتما به منم بگو.هممون اینجا نگرانیم . حامد: باشه سعید جان.من فعلا برم .کاری نداری؟ سعید:نه داداش.خداحافظ حامد: خدانگهدار سعید:با صدای علی سرم رو بلند کردم.سریع رفتم کنارش که مدارک‌رو بهم داد .تشکر کردم و سریع رفتم طرف اتاق اقای شهیدی .در زدم و دال شدم و گفتم:سلام اقا . شهیدی:سلام آقا سعید محسن:سلام سعید جان. سعید:آقا محسن مدارکی که گفتیم رو آوردم.بفرمایید. محسن:دستت درد نکنه.خسته نباشی .فقط میتونی خودتم بیای که اخر بازجویی گزارش هارو خودت بنویسی؟الان که رسول نیست بهتره تو که کامل تر مینویسی انجام بدی. سعید: چشم آقا.هر چی شما بگید. آقای شهیدی: خب پس بریم دیگه. (اتاق بازجویی) آقای شهیدی:سینا رو آوردن داخل .روی صندلی نشست و بی تفاوت نگاهم کرد.دوربین رو روشن کردم و دستگاه کوچیک ضبط صدا رو هم زدم و شروع کردم. آقای شهیدی:خب اقای سینا فاتحی توجه داشته باشید تمام حرکات و حرف های ما ضبط و در صورت نیاز مورد استناد مقام قضایی قرار میگیره.متوجه شدید؟ سینا:.... آقای شهیدی: اقای فاتحی متوجه شدید؟ سینا:بله آقای شهیدی:بسیار خب.اقای سینا فاتحی شما به جرم همکاری با داعش ،دزدیدن کودکان و زن و مرد های بیگناه و فروش اون ها به داعش محکوم هستید. جرایمی که گفتم رو قبول دارید؟ سینا:.... آقای شهیدی:قبول دارید؟ سینا:من کاری نکردم آقای شهیدی:عکس هارو که در حال انتقال بچه ها به داخل کامیون بود رو گذاشتم جلوش.با دیدنش تعجب کرد اما حفظ ظاهر کرد. آقای شهیدی:حالا چی؟آقای فاتحی ما به اندازه کافی از شما مدارکی داریم که بتونیم به قاضی ارائه بدیم.بهتره خودتون به جرمتون اعتراف کنید. سینا:من فقط دستور هایی که می گفتن رو انجام دادم. آقای شهیدی:دستور ها از طرف کی بود؟هاتف اکبری؟ سینا:نه بابا اونم خودش مثل من از دستور پیروی میکرد.نفر اصلی یه نفر دیگه هست. آقای شهیدی:کی ؟اسمش چیه؟ سینا:نمیدونم.اسمش رو به ما نگفته آقای شهیدی: تا حالا دیدیش؟ سینا:آره. موقع گرفتن دستمزد هامون میومد. اقای شهیدی: همین الان میبریمت برای چهره نگاری.با نیروهای ما همکاری کن . سینا:باش. آقای شهیدی: مدارک رو جمع کردم .دوربین رو خاموش کردم و ضبط صدا هم قطع. از جام بلند شدم و پشت در ایستادم که در باز شد.از اتاق اومدم بیرون و دو به سعید گفتم: بگو دو تا بچه ها بیان ببرنش اتاق چهره نگاری. سعید:چشم.فقط آقا مطمئن هستید راست گفته؟آخه چرا ما نباید فهمیده باشیم نفر اصلی تری وجود داره؟ آقای شهیدی:نمیدونم.فعلا ببریدش تا ببینیم کی رو شناسایی میکنیم. سعید: چشم آقا .با اجازه سریع رفتم پیش فرشید و معین.رو بهشون گفتم:بچه ها بیاید سریع باید بریم سینا رو ببریم اتاق چهره نگاری. فرشید:برای چی؟ سعید:فعلا بیاید بعد میگم چرا. محسن:بچه ها سینا رو بردن اتاق چهره نگاری.من و اقای شهیدی باهم رفتیم سراغ هاتف.هاتف نسبت به سینا مقاومت بیشتری میکرد و برای همین نگفت که نفر اصلی تری وجود داره. به طرف اتاق چهره نگاری رفتم.سعید از اتاق خارج شد.دستش یه برگه بود. به طرفم گرفت.از دستش گرفتمش و نگاهی بهش انداختم.نفس عمیقی کشیدم و گفتم:سعید ببر اینو بده علی تا شناساییش کنه.باید بفهمیم این مرد کیه و کجا هست. سعید:چشم آقا.فقط شما به نظرتون این آدم آشنا نیست؟ محسن:به نظر من که نه. ولی شاید آشنا در بیاد .سریع یه فایل از همین رو بده بفرست برای من. سعید من باید سریع برم بیمارستان زود برام بفرستش. سعید:چشم اقا محسن: سریع سوار ماشین شدم و از سازمان خارج شدم.به طرف بیمارستان حرکت کردم و حدودا ده دقیقه بعد جلوی در بیمارستان ترمز گرفتم.سریع از ماشین پیاده شدم و دویدم داخل .به طرف اتاق داوود دویدم و داخل شدم.با دیدن من حامد و داوود متعجب نگاهم کردن.سریع گوشی رو در آوردم. داوود:داشتم با حامد حرف میزدم که همون موقع در باز شد و اقا محسن در حالی که نفس نفس میزد اومد داخل.سلامی کردیم که جوابمون زو داد.توی گوشی دنبال چیزی بود انگار.نگاهی به حامد انداختم.اونم متعجب بود.اقا محسن گوشی رو به طرف من گرفت و رو بهم گفت. محسن:داوود این مرد به نظرت آشنا نمیاد؟؟ داوود: نه آقا. این کیه؟ محسن:هوفف .هیچی چیز خاصی نیست.من میرم پیش محمد ببینم چه خبره. داوود :آقا محسن خواست بره بیرون که متوجه چیزی شدم ‌. سریع گفتم:آقا محسن یه لحظه صبر کنید . ♡♡♡♡♡♡ پ.ن.نفر اصلی هنوز هست... https://eitaa.com/romanFms