📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🌼🍃🌼 📚 #عشقی_به_پاکی_گل_نرگس 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: #فاطمه_اکبری 🔻 #قسمت_صد_سی_هفتم به امام ز
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
سلام✋ خدمت شما خوانندگان خوب #رمان_عشقی_به_پاکی_گل_نرگس،
باعرض #معذرت😔 از اینکه پارتها تکراری ارسال شد،
ان شاالله فردا #5_پارت خدمتتون تقدیم میشه
📣 پارتهای مهم و #تاثیر_گزاری هست ان شاالله به هدف اصلی ما ازانتشار این رمان نزدیک میشیم🌹
ممنون 💐از همراهی همیشگی شما و
همچنین #تشکر خیلی ویژه💐 از عزیزانی که با دقت رمان رو میخونن و #نظرات و#انتقادات و #پیشنهادات خوب و مفیدی رو به ما منتقل می کنند💐
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
📚💠 رمانکده مذهبی (عُِاُِشُِقُِاُِنُِهُِ مُِذُِهُِبُِیُِ) 💠📚
🍃🥀🍃🥀 🥀🍃🥀 🍃🥀 🥀 ⚜هوالعشق ⚜ 📕 #مح
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜️هوالعشق ⚜️
📕 #محافظ_عاشق_من🥀
✍️ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_نودم
رو به مرصاد کرد و گفت : ببین مرصاد شاید این آخرین ماموریت من باشه میخوام یه سری چیزا بهت بگم که باید بین خودمون بمونه
ـ الان میخوای وصیت کنی ؟
ـ مرصی جان آدم از دو دقیقه بعدش خبر نداره ، چطور میتونم بگم هیچ مشکلی پیش روم نیست و من قطعا سالم برمیگردم ؟
ـ مرصیو .... خب حالا زود بگو خوشم نمیاد از این حرفا
ـ ببین من یه ماشین ثبت نام کردم پارسال بصورت اقساطی دارم ماهانه یه مبلغی میریزم به حساب ، به نیت جفتمون ثبت نام کردم گفتن ۴ ماه دیگه تحویل میدن ، دو تا وام هم از اداره گرفتم که یکیش ماهانه از حقوقم کم میشه و یکی دیگش و بانک میپردازم .... اگر اتفاقی بیافته قطعا مامان و بابا متوجه میشن که شغلم چی بوده ! تو هم لازم نیست بگی میدونستی .... خیلی حواست به مائده باشه .... یه چیزی هم نوشتم گذاشتم کشوی گیره سرام اگر توفیقی شد و برنگشتم برش دار اگرم که برگشتم هیچی ....
یه اعتراف هم بکنم .... من واقعا علاقه ای به ازدواج با سجاد ندارم ... انگشتری که خریده بود بهش پس بده ...
ـ بهتر نیست خودت اینکارو بکنی ؟
ـ نه ، ممنون میشم زحمتشو بکشی .
ـ باشه
ـ از مامان و بابا هم عذر خواهی کن که خودسری کردم
.
اذان نزدیکه بریم نماز ؟
ـ بریم
بعد از اتمام نماز و خروج از مسجد مهدا به فروشگاه اشاره کرد و گفت :
نظرت چیه یکم خوش بگذرونیم ؟
ـ میتونم حدس بزنم چی تو سرت میگذره ، همون محله همیشگی ؟
ـ آره .
ـ باشه بریم که من همیشه پایه ام .
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌این رمان سفارشی کانال رمانکده مذهبی میباشد کپی شرعا اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🍃🥀🍃🥀
🥀🍃🥀
🍃🥀
🥀
⚜️هوالعشق ⚜️
📕 #محافظ_عاشق_من🥀
✍️ به قلم : #ف_میم
🍃 #قسمت_نود_یکم
تاکسی گرفتند و با بسته هایی که همیشه خریداری میکردند بسمت محله ی فقیر نشین شهر راه افتادند .
اغلب خانه هایی که از اوضاع خانواده هایشان خبر داشتند را سر زدند ، مهدا مثل همیشه و با منش یتیم نوازی که مولای متقیان داشتند سعی میکرد با آنها نهایت مهربانی را داشته باشد ...
مهدا با دختران یتیم و فقیر بازی میکرد ، برایشان قصه میخواند و برای لحظاتی هر چند مختصر تمامی مشکلاتش را به فراموشی سپرده بود .
مرصاد چنان گرم فوتبال شده بود که گذر زمان را حس نکرد با تماسی که مادرش گرفت هر دو متوجه شدند از ساعتی که قول بازگشت دادند ساعت ها گذشته ...
هر چند سخت بود اما با بچه ها خداحافظی کردند و راهی خانه شدند ...
مهدا میدانست دشوار ترین کار دنیا دل کندن از خانواده است اما این ماموریت غیر قابل پیش بینی چیزی نبود که بتواند از انجامش شانه خالی کند .
مادرش روز آخر میخواست هر طور شده او را متقاعد کند ، سفر را بیخیال شود ، دلتنگ و بی تاب مهدا میشد و نمیخواست از او دور شود ... این حد از نگرانی و علاقه بیهوده نبود و او حق داشت این چنین دخترکش را دوست بدارد کسی که او را با هزار زحمت از خانواده ی مدعی همسر شهیدش دور کرده بود .
آن روز که در حسینیه خواهر شوهرِ شهیدش را دید و فهمید به مهدا نزدیک است و مادر دوست مائده و استاد مهداست ( مادر مهراد ) ، از حضور در تمام مجالس و مهمانی های دوستانه سرباز زد .
هیچگاه ۲۰ سال گذشته را فراموش نکرده بود درد و رنجی که پس از شهادت همسر اولش تحمل کرده بود و پس از آن خانواده ای که میخواستند فرزندش را از او بگیرند .
وقتی مصطفی به خواستگاریش آمد نه تنها خانواده محسن ( پدر مهدا ) بلکه خانواده خودش هم با ازدواج مجدد او مخالفت کردند .
محسن و مصطفی پسر عموهایش بودند ، محسن برادر رسول پدر سجاد و فاطمه بود و مصطفی فرزند عموی دیگرش اما وقتی که همه جز رسول پشت مصطفی را خالی کردند رسول برادرانه از مصطفی و تصمیمش حمایت کرد با اینکه مصطفی از بیوه برادرش خواستگاری کرده بود .
قبل از محسن ، مصطفی از خواستگاری انیس کرده بود . اما پدر و برادران انیس به شدت با ازدواج آنها بخاطر کینه ای قدیمی مخالفت کردند .
پدر انیس و مصطفی بخاطر یک زمین کشاورزی با هم دچار اختلاف شده بودند و از ازدواج آنها جلوگیری میکردند ، مصطفی به جبهه رفت و بعد از دوماه خبر آوردند که مفقودالاثر شده است .
بعد از آن اتفاق و برگزاری ختم و سالگرد برای مصطفیی که در چنگال بعثیان اسیر شده بود . پدر رسول برای محسن ، انیس را خواستگاری کرد و پدر انیس فرصت را غنیمت شمرد و به آنها جواب مثبت داد .
انیس به مصطفی علاقه داشت اما با تصور شهادت او و محاسنی که در محسن دید راضی به ازدواج شد .
محسن آنقدر آرام و متین بود که انیس غم هایش را در کنار او فراموش کرد ، محسن با بخشیدن قلب پاک و مهربانش به انیس التیام بخش او بر خطا ها و بی مهری های خانواده اش شد .
بعد از ازدواج به همراه همسری که عاشقانه او را دوست داشت به دزفول رفتند انیس تازه عروسی بود که تاب دوری همسرش را نداشت و در خانه ای که مقر موش های گربه نما بود ساکن شد .
هر چند شرایط خانه ای که چند خانواده و واقع در مناطق جنگی بود برای انیس تک دختر خاندان مشهور فرش فروشان کاشان سختی های بسیاری داشت اما انیس از اینکه میتوانست محسن را بیشتر ملاقات کند خوشحال بود .
برای اولین بار خانواده سیدحیدر را در دزفول دید در خانه ای که با هم زندگی میکردند ، مطهره خانم پرستار جبهه بود و بعد از عملیات های سنگین فرزندانش را به انیس می سپرد و برای کمک به بیمارستان میرفت .
محمدرضا ۶ ساله محمدحسین ۴ ساله و حسنا چند ماهه بودند که مهمان انیس باردار می شدند .
مادرش نگران از وضعیت دختری که مثل شاهدخت در ناز و نعمت بزرگ کرده بود مدام از او میخواست به کاشان برگردد ...
&ادامه دارد ...
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
📚 @ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌این رمان سفارشی کانال رمانکده مذهبی میباشد کپی شرعا اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay
🌸🍃﷽🍃🌸
💬یادآوری💬
⚜خدا
تنها کسی است که همیشه و همه جا، میتونی باهاش حرف بزنی..
درد دل کنی..❤️
و آروم بشی..😌
🕋 ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (غافر/۶۰)
💢 مرا بخوانید، تا شما را اجابت کنم...
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
💕✨💕
💢مرحوم اسماعیل دولابی(ره)میفرمودند:
👌 «وارد بعضے خانهها ڪه
میشوم و میبینم بین زن و شوهر🥀 ڪدورتے هست، هرگز در
آن خانه نمیخوابم؛
چون میدانم رحمت خداوند از آن خانه قطع شده.
#همسرانه ✨💕
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️
🌍(تقویم همسران)🌏
✴️ پنجشنبه👈 8 خرداد 1399
👈5 شوال 1441 👈 28 می 2020
🕋 مناسبت های دینی و اسلامی.
🎇امور اسلامی و دینی.
⏺حرکت سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام به سوی صفین(36 هجری)
🐪ورود مسلم بن عقیل علیه السلام به کوفه(60 هجری).
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند ان شاءالله.
👶برای زایمان خوب و نوزاد حالش خوب است. ان شاءالله.
🤒مریض امروز زود خوب می شود.
🚘 مسافرت:
مسافرت همراه صدقه باشد.
🔭احکام و اختیارات نجومی.
✳️خرید طلا و جواهرات.
✳️ختنه اطفال.
✳️و اغاز معالجه و درمان نیک است.
🔲اختیارات فوق یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه مطالب را در کتاب تقویم همسران مطالعه کنید.
👩❤️👩امروز (روز پنجشنبه)
مباشرت هنگام زوال مستحب و فرزند حاصل از ان اقا بزرگوار عاقل و سیاستمدار گردد ان شاءالله.
💑 امشب: امشب (شبِ جمعه)
مباشرت #پس_وقت_فضیلت_نماز_عشاء مباشرت مستحب و فرزند حاصل از ان امید می رود از ابدال و یاران امام زمان عجل الله گرد ان شاءالله.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت :
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت)
در این روز ماه قمری سرور و شادی در پی دارد.
💉💉حجامت فصد خون دادن زالو انداختن
#خون_دادن یا #حجامت و فصد در ان روز باعث زردی رنگ است.
😴 تعبیر خواب امشب:
اگر شب جمعه خواب ببیند تعبیرش از ایه ی 6 سوره مبارکه انعام است.
الم یروا کم اهلکنا من قبلهم من قرن مکناهم فی الارض.....
وچنین برداشت میشود که چیز ناخوشی به خواب بیننده برسد و از دولت و دارایی بیفتد ضرر مالی ممکن است پیش اید. و در این مضامین قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد.
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد .
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
نوشته ی حبیب الله تقیان
انتشارات و زمین پلاک 24
تلفن:
09032516300
025 377 47 297
0912 353 2816
📛📛📛📛📛📛📛
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما با لینک ارسال کنید.بدون لینک نقل مطلب ممنوع و حرام است
📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehamsaran
🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
┄┅┅✿✒️🥀🗞🥀🖋✿┅┅┄
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
👇
#خدا_کنه_از_اینها_نباشید!
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره
گاهی اوقات که کسی میگفت آقا سفارشی کنید، آقا میفرمودند:
«راست میگویی یا نه یا میخواهی فقط حرف بشنوی». میفرمودند:
«بعضیها اینطور هستند که:
پی مصلحت مجلس آراستند
/ نشستند و گفتند و برخاستند»
🔰میفرمودند: «از اینها نباشید اگر راست میگویید و واقعاً اهل عمل هستید همین که دارم به شما میگویم عمل بکنید نتیجه میگیرید».
┈٠~•°•🖋🥀🗞🥀✒️•°•~٠┈
رمــ🗞ـــــانکده مذهـ🥀ـــبی
📚 @romankademazhabi ♥️