قایقی گم‌شده بر امواجم بارش حادثه را آماجم گاه کج می‌روم و گاهی راست خسته از این گذر قیقاجم به سوی ساحل؟ یا صخرۀ مرگ؟ به کجا می‌برد این امواجم مثل فوّاره سرافکنده شود هرقدَر قد بکشد معراجم خبر از بار و بری نیست مرا شاخۀ لخت و عقیم کاجم آچمزگشتۀ شطرنج وجود مات از بازی استدراجم پشت آن کوچۀ بن‌بست شبی رهزن مرگ کند تاراجم عشق گیرد مگرم روزی دست من چه اندازه به او محتاجم! @faslefaaseleh