راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 روایت بیرجند بخش چهل‌وهفتم مثل خیلی های دیگه با لباس کارش اومده بود. چهره خسته و آفتاب‌زده اما پر صلابت. از حال و هواش که پرسیدم دلش پر بود: - معدن قلعه‌زری شهرستان خوسف، با همکارا مشغول کار بودیم که خبر سقوط بالگرد سید رو شنیدیم و همه‌مون شوکه شدیم. از اون لحظه به بعد غباری از غم اومد و کل معدن رو گرفت. قرار بود شب برای تولد امام رضا جشن بگیریم اما بعد این خبر دیگه کسی دل و دماغ نداشت. همه تو مسجد تا آخر شب دست به دعا شدیم. صبح غبار برای همیشه موند. خبر رسید آقای رئیسی و همراهانش شهید شدن... فرمانده‌ی سپاه شهرستان خوسف اومدن مسجد معدن و برامون سخنرانی کردن و مداح هم اومده بود. برای این شهدای عزیز سینه‌زنی و عزاداری کردیم. من هم دیشب از شهرستان خوسف حرکت کردم و عده‌ای از همکاران هم صبح زود، خودمونو رسوندیم به مراسم تشییع. ما به اقای رئیسی خیلی ارادت داریم، از زمانی که ایشون رئیس جمهور شدن وضعیت قراردادهامون بهتر شد، جاده‌هامون رو درست کردن و کلا پیگیری و رسیدگی زیادی داشتن. من و همکارام خیلی از ایشون راضی بودیم. بودن تو همکارا کسایی که به اقای رئیسی انتقاد داشتن ولی بعد از شهادتشون انگار تازه اوج مظلومیت سید رو فهمیدن و همه طرفدارش شدن. آدم مردمی، همدم فقرا بودن. مردم خراسان به ایشون خیلی ارادت دارن، متاسفانه من که لیاقت دیدن ایشون رو نداشتم اما تمام تلاشمو کردم که امروز رو تو مراسم برای وداع با ایشون شرکت کنم. ادامه دارد... بهناز مظلومی | از به قلم: فاطمه بشارتی‌نیا پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۴۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا