🔘 ترس...‼️
📌این قصه یکی از قصه های طولانی
#دکترپاپلی است که در ابتدای جلّد سوم کتاب شازده ی حمام آمده است که واقعاً حیف است اگر بخواهم آن را خلاصه کنم، چون ممکن است حق مطلب ادا نشود. بنابراین تمام و کمال برایتان می نویسم؛ فقط خواهشاً هرگونه قضاوت و نتیجه گیری را بگذارید برای پایان قصه که شاید بعد از چند هفته به اتمام برسد.
🍂 در سال ۱۳۹۱ مادرم ۸۸ سال دارد. البته وقتی پای سن و سال به میان می آید، مادرم طوری صحبت می کند که انگار ۵ سال قبل از من به دنیا آمده است. خودش می گوید موقع ازدواج ۱۶_۱۵ سال داشته است. ۸ سال بعد از
#ازدواجش مرا به دنیا آورده است،
#خدا را شکر در ۸۸ سالگی روحیه اش خیلی خوب است. مادر هر روز بعدازظهر از
#یزد به من تلفن می کند، اصرار دارد خودش به من تلفن کند.
🖋تقریباً هر روز
#مواظب خورد و خوراک من هست. هر روز می گوید
#سردی نخور؛ کاهو، کلم، ماست و به خصوص گوشت گاو نخور.
#معتقد است سردی برای من سم است. مدام می گوید تو بچه ی
#تریاک هستی؛ پدرت تریاکی بوده است. آدمی که
#نطفه ی تریاک است سردی، بخصوص گوشت گاو نباید بخورد، من هم گاهی سربه سرش می گذارم، می گویم امروز گوشت گاو همراه با ماست و سالاد کاهو، کلم و خیارسبز خوردم.
🍂 او می گوید مادر "نا، نا" این ها را نخور، سردیت می کند،
#عصبی می شوی،
#کنترل از دستت در می رود تو هم
#اهل_دعوا نیستی؛
#قلمت را بر می داری و روی کاغذ هر چه
#دلت می خواهد،
#می_نویسی. مادرم راست می گوید، اگر من توی این جلد
#خاطراتی نوشتم که عده ای خوششان نیامد،
#تقصیر سردی است؛ هر چه نوشتم مربوط به سردی است. زیر سر خیارسبز، ماست و گوشت گاو است، البته سعی می کنم آن قدر سردی نخورم که
#فلج شوم. خودتان بهتر می دانید برای رفع سردی باید
#نبات خورد نبات یزد هم یکی از بهترین نبات های دنیا است.
🖋 مادرم هر روز می گوید
#بنویس، یزدی ها خیلی آدم های خوبی هستند، خیلی خیّرند. ۵۰ سال قبل آقای هراتی، رسولیان، صراف زاده در سرمای
#زمستان به مردم لحاف و تشک و ذغال می دادند. مادرم می گوید
#بنویس، آقای حاج محمدحسین برخوردار،
#مسجدی به آن خوبی ساخت.
#بنویس، آقای رسولیان در تهران برای دانشجویان خوابگاه ساخت. حاج محمد صفار، روضه خوانی ها می کرد. آسیدمحمدآقا آب شرب شهر را مجانی می داد، بعد هم حسینیه ای عالی ساخت.
#بنویس، آقای کراوغلی رئیس کارخانه ی اقبال بود و به
#کارگران می رسید.
🍂
#بنویس آقای مسعودی آب انبار ساخت. آقای سید محمود عاشق مدینه هم بانی شد و آب انباری ساخت.
#بنویس، خان بهادر چه کارهای خوبی کرد.
#بنویس خانواده های امین و گرامی و آگاه چه خدمات مهمی به یزد و کرمان و رفسنجان کردند. او به من می گوید مگر خودت نمی گویی آقای مهندس سید حمید گرامی به کارهای
#فرهنگی تو کمک می کند. مگر نمی گویی ۲ سال آزگار حقوق ۶ نفر کارمند تو را داد. کارمندانی که در
#کتاب_نوشتن به تو کمک می کردند. خوب این کارهای خوب را
#بنویس.
🖋مادرم می گوید
#بنویس عمو میرزا علی اکبر مقتدری کارهای خوب می کرد.
#بنویس آقای عباس استادان به
#مردم و پاسبان ها عیدی می داد و کارهای خوب می کرد.
#بنویس، زرتشتی ها چندتا
#مدرسه ساختند و
#مردمان خیلی خوبی هستند.
#بنویس یهودی های بازار خان چقدر مردمِ
#درستکاری بودند.
#بنویس همسایه های ما همه آدم های پول دار و ثروتمندی بودند.
#بنویس حاج محمد وزیری چقدر زحمت کشید تا
#کتابخانه ی وزیری را ساخت.
#بنویس ما پول دار بودیم، هیچ کم و کسری نداشتیم.
#بنویس، یزدی ها خیلی مومن و
#باخدا بودند و هستند و خواهند بود.
#بنویس، یزد
#بهترین شهر عالم بوده، هست و خواهد بود.
👇👇👇👇